۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۴، ۱۰:۲۱
کد خبر: 81599844
T T
۰ نفر
مروری بر آثار و اندیشه های سیدجواد طباطبایی

تهران-ایرنا- «سیدجواد طباطبایی» یكی از برجسته ترین اندیشمندان علم سیاست به ویژه در زمینه اندیشه ی سیاسی است كه توانسته با تالیف آثار مهم و برجسته یی به نظریه پردازی در اندیشه سیاسی ایران و تاریخ نگاری در اندیشه سیاسی غرب بپردازد.

بی شك طباطبایی یكی از معدود روشنفكران ایرانی است كه به صورت روشمند پروژه یی فكری را دنبال می كند. نظریه ی «زوال اندیشه سیاسی در ایران» شاخصه اصلی دیدگاه های وی است. هر چند بر این نظریه و پروژه فكری اش انتقادهای فراوانی شده است، اما با این حال نمی توانیم این اندیشمند برجسته را نادیده بگیریم.

اندیشه ی وی دارای چهار شاخصه است؛ نخست اینكه مساله‎ محوراست؛ دوم اینكه روشمند است؛ سوم اینكه یك كل منسجم است و چهارم اینكه یك مسیر تحول روشنی را با خود به همراه دارد.

مهمترین سهم وی در منظومه ی نظری ایران معاصر، طرح نظریه زوال اندیشه سیاسی در ایران است كه چندین جلد از آثار وی را در برمی گیرد. همچنین، در حوزه ی اندیشه ی سیاسی غرب نیز مجموعه ی «جدال قدیم و جدید» را به بازكاوی انتقادی فكر سیاسی غربی از یونان تا دوران جدید اروپا اختصاص داده است. این مجموعه نوعی تاریخ‌نگاری ایرانی در حوزه ی اندیشه ی سیاسی غرب است كه بر پایه ی آثار اصلی متفكران غربی تالیف شده است.

از جمله ی مهمترین آثار طباطبایی می‌توان به «زوال اندیشه سیاسی در ایران»، «دیباچه ‌ای بر نظریه ی انحطاط ایران»، «مكتب تبریز و مبانی تجدد خواهی»، «حكومت قانون: مبانی نظریه مشروطه‌خواهی»، «ابن خلدون و علوم اجتماعی»، «خواجه نظام الملك»، «تاریخ اندیشه ی سیاسی جدید در اروپا از نوزایش تا انقلاب فرانسه» اشاره كرد.

آثار طباطبایی را می توان به 2 دوره تقسیم كرد؛ دوره ی نخست شامل آثار دهه ی 1360 و 70 او می شود- یعنی سه كتاب «تاریخ اندیشه سیاسی در ایران»، «زوال اندیشه سیاسی در ایران» و «خواجه نظام الملك»- آثار این دوره بیشتر دارای رویكردی متن گرا بوده و بر خودبسندگی متون و كشف منطق درونی میان متن های مختلف، استوار است. مفهوم كلیدی آثار این دوره «زوال» است كه ویژگی اندیشه است. دوره دوم نیز شامل سه رساله «دیباچه ای بر نظریه انحطاط»، «مكتب تبریز» و «حكومت قانون در ایران» در دهه ی 80 می شود كه دارای رویكردی زمینه گرا است؛ یعنی فهم متون در بستر تاریخی بر مبنای زمینه های ایدیولوژیك و تاریخی درونی هر دوره است. همچنین مفهوم كلیدی آثار این دوره «انحطاط» است كه ویژگی تمدن است.(1)

«توماس اسپریگنز» نویسنده ی كتاب «فهم نظریه های سیاسی» معتقد است كه اندیشه ی تمامی فیلسوفان سیاسی و چه بسا غیرسیاسی را می توان در چهار محور بررسی كرد. محور اول مشاهده ی بی نظمی و بحران در جامعه- اعم از عینی یا ذهنی- است. در مرحله ی دوم، فیلسوف به دنبال تشخیص علل این بحران ها می رود و در مرحله ی سوم، جامعه ی بازسازی شده ی خویش را رونمایی می كند. در مرحله ی چهارم است كه متفكر راه درمان خود را ارایه می كند.

با نگاه اسپریگنزی می توان 4 مرحله ی اندیشه ی طباطبایی را كه در نظریه و پروژه ی فكری اش دنبال می كند مشاهده كرد. او ابتدا بحران (از نظر خود) را كه همان انحطاط و زوال ذهنی و بن بست عینی و عملی ایران است مورد نظر قرار داده ، سپس به متن تاریخ رفته است تا علل به وجود آمدن چنین بحرانی را بررسی كند. در مرحله ی سوم، او سعی كرده تا تجویزهای خود برای چنین بحران هایی را تبیین كند. همچنین در مرحله ی چهارم راه های درمان خود را ارایه می دهد كه در این میان، می توان به تداوم یافتن سنت و رسیدن به تجدد از طریق آن اشاره كرد.(2)

نظریه ی «زوال» به مثابه ی نظریه ی كانونی در اندیشه ی طباطبایی مطرح است و باید گفت كه در یك نگاه كلی نظریه ی زوال بر این نكته پافشاری می كند كه در دوره ی اسلامی به دلیل اختلاط و امتزاج فلسفه ی یونانی با مبانی دینی، اندیشه ی سیاسی و در یك نگاه كلی تر، اندیشه ی فلسفی، راه انحطاط را پیموده و در نهایت، اندیشه ی سیاسی در اسلام و ایران، به شامگاه زوال و امتناع رسیده است. از این روست كه وی تاریخ اندیشه ی سیاسی اسلام و ایران را در حاشیه ی اندیشه ی سیاسی غرب می نشاند و بر این اساس برای اندیشه سیاسی، سه دوره ترسیم می كند: نخست، سپیده دم زایش اندیشه ی سیاسی در یونان باستان؛ دوم، نیمروز اندیشه ی سیاسی و آغاز ورود فلسفه ی یونان به جهان اسلام در سده های سوم و چهارم؛ سوم، شامگاه زوال اندیشه ی سیاسی پس از سده ی پنجم تا به امروز. او دوره ی دوم را به این دلیل «نیمروز» می نامند كه اندیشوران ایران و اسلام به تحشیه و ترجمه و تعلیق متون یونانی، مشغول بوده واز آن سپیده دم دوره ی نخست، ارتزاق می كردند.(3)

طباطبایی در كتاب «زوال اندیشه سیاسی در ایران» معتقد است اندیشه ی سیاسی در ایران دارای فراز و فرود بوده و سرانجام به زوال رسیده است. در پروژه ی فكری طباطبایی، اسلوب بررسی نقادانه از تاریخ اندیشه ی ایرانی(دوره ی میانه) اسلوب «تحلیل گفتار» است در جهت توصیف ساختار و توضیح شیوه ی عملكرد عناصر و مفردات قوام دهنده ی گفتار و با تاكید بر انسجام درونی و خودبسندگی آن؛ از این حیث كه اندیشه امری اصیل و قائم به ذات است.(4)

وی در كتاب «زوال اندیشه سیاسی در ایران» مساله ی امتناع اندیشه به طور عام و زوال اندیشه ی سیاسی به طور خاص در ایران را مطرح كرده و سعی می كند نشان دهد تجدد و انحطاط، 2 مفهوم به‌هم‌ پیوسته‌اند و در شرایط تصلب سنت و امتناع اندیشه، طرح یكی بدون دیگری امكان‌پذیر نیست.

از مهم ترین ویژگی های طباطبایی ادواربندی های اوست. در این میان نیز یكی از معروف ترین تقسیم بندی های او را در كتاب «درآمدی فلسفی بر تاریخ اندیشه سیاسی در ایران» شاهد هستیم كه وی درباره ی تاریخ اندیشه ی سیاسی حوزه ی تمدن ایرانی در دوره اسلامی می نویسد: این دوره دارای 3گونه ی «فلسفه سیاسی»، «سیاست نامه»، «شریعت نامه» است؛ در این تقسیم بندی فیلسوفان اهل تفكرند، در حالی كه سیاست نامه نویسان در بهترین حالت به تامل در امر سیاسی می پردازند و شریعت نامه ها نیز نگرشی ایدئولوژیك را مطرح می كنند.

وی در ادامه نمونه ی مثالی فلسفه سیاسی را «ابونصرفارابی»، سیاست نامه نویسی را «خواجه نظام الملك طوسی» و شریعت نامه نویسی را «فضل الله بن روزبهان خنجی» می داند.

برخی به اشتباه آثار طباطبایی را تاریخ نگاری اندیشه می دانند به این معنا كه وی را به مثابه ی یك مورخ فرض می كنند كه به نظر می رسد نمی تواند نظری دقیق باشد چرا كه به واقع طباطبایی مورخ نیست؛ زیرا مورخ با نقل و توصیف سر و كار دارد؛ به نوعی می توان گفت نقل و توصیف نخستین مواجهه ی انسان با یك پدیده ی تاریخی است كه به قالب كلمه ها در می آید. اما طباطبایی در ماهیت رویدادها تامل می كند و نتیجه ی فلسفی می گیرد. واژه هایی كه او به كار می گیرد- مثل جدال، قدیم، جدید، مناقشه، زوال، انحطاط- ماهیت فلسفی دارند.

طباطبایی نسبت به سنت و تجدد معتقد است كه در غرب دوگونه نظریه در رابطه ی سنت و مدرنیته وجود دارد. دسته ی نخست از نظریات قائل به تداوم سنت در قالب مدرنیته هستند و اعتقاد دارند كه مدرنیته از دل سنت ها زاییده شده است. دسته ی دوم قائل به گسست مدرنیته از سنت پیشین هستند و اذعان دارند كه موفقیت مدرنیته گسست قاطع از سنت است. به نظر می رسد طباطبایی به نظریه ی نخستین اعتقاد دارد و كتاب مهمی نظیر «جدال قدیم و جدید» را در تشریح این موقعیت در غرب نگاشته است. وی معتقد است كه در غرب، تفكر و موقعیت مدرن از دل تفكر قرون وسطایی و كشیشانی نظیر آكویناس و... بیرون آمده است.

طباطبایی آن جا كه به بحث توسعه و توسعه یافتگی وارد می شود، به درستی از بنیان های اندیشگی آن می پرسد و در گیر و دار این بحث، علل و عوامل توسعه نیافتگی ایران معاصر را در جدا افتادگی از نوسازی فرهنگی و تجدد فكری قرائت می كند؛ طباطبایی بر این باور است كه بحث توسعه از آن جا كه به هویت و بحران مربوط می شود، سوالی فلسفی است و باید از موضع فلسفی طرح شود. به سخن طباطبایی در واقع بحث بر سر آن نیست كه چه الگویی برای توسعه ی ایران مناسب است؛ پرسش بنیادین این است كه خود آن «الگوها» بر مبنای كدام تلقی از آدم و عالم قابل طرح است.(5)



*نقدهایی بر آثار و اندیشه طباطبایی

طباطبایی تحت تأثیر «ایده آلیسم آلمانی» و بالاخص«هگل» فیلسوف مطرح آلمانی، نقش اندیشه ها در تاریخ تمدن، همچنین رشد و پیشرفت جوامع را بسیار مهم تلقی كرده و تداوم پیشرفت یك جامعه را در رشد عقلانیت آن می داند. البته می توان گفت كه این چنین پررنگ كردن نقش عقلانیت در پیشرفت یك جامعه تا حدی تقلیل نگری است، زیرا نقش عوامل دیگر نظیر عوامل اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و... را در پیشرفت یا انحطاط یك تمدن یا جامعه، نادیده می گیرد یا بسیار كم رنگ می نماید.

از طرفی نظریه ی زوال طباطبایی با انتقادات فراوانی از سوی پژوهشگران اندیشه ی سیاسی مواجه شده است. مهمترین انتقاد به طباطبایی این است كه به جهت تعلق خاطر به «هگل» تاریخ را از منظری تكامل گرایانه می نگرد. در واقع طباطبایی تاریخ تفكر و اندیشه را كل واحدی در نظر گرفته است كه باید مسیری مشخص را طی می كرد و به نقطه یی مشخص می رسید.

اما شاید مهمترین نقدی كه درباره ی سیدجواد طباطبایی مطرح می شود، سویه ی به شدت انتقادی و سلبی وی نسبت به دیگران است كه گفتمان طرد در اندیشه ی وی را موجب می شود.

سید جواد طباطبایی در سال 1324 در تبریز به دنیا آمد. پس از گذراندن تحصیلات ابتدایی و متوسطه در تبریز، برای تحصیل در رشته ی حقوق به دانشگاه تهران رفت. پس از اخذ لیسانس حقوق از دانشكده ی حقوق و علوم سیاسی به فرانسه رفت و در دانشگاه «سوربن» به ادامه ی تحصیل پرداخت و با اخذ دیپلم مطالعات عالی D.E.S از رشته ی فلسفه سیاسی فارغ ‌التحصیل شد. در سال 1363 با نوشتن رساله ‌یی درباره ی «تكوین اندیشه سیاسی هگل جوان»، با دریافت درجه ی ممتاز دكترای دولتی در رشته ی فلسفه سیاست به ایران بازگشت. پس از بازگشت به عضویت هیات علمی درآمد و معاون پژوهشی دانشكده ی حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران شد. در همان زمان، سردبیری نشریه ی همین دانشكده را به عهده گرفت. وی هم‌اكنون عضو هیات علمی مركز دائره المعارف بزرگ اسلامی است.

*پی نوشت ها:

1- http://www.irna.ir/fa/News/81147475

2-http://rasekhoon.net/article/show/961576

3- http://www.magiran.com/npview.asp?ID=1626047

4- درآمدی فلسفی بر تاریخ اندیشه سیاسی در ایران،1372، نشر كویر، ص5

5- پرسش از انحطاط ایران، علی اصغر حقدار، نشر كویر، 1387، ص 159

*گروه پژوهش و تحلیل خبری

پژوهشم**458**2054
۰ نفر