۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۴، ۱۱:۴۵
کد خبر: 81599922
T T
۰ نفر
اینجا هیجانِ جستجوست در كتاب و كلمه

تهران - ایرنا - عادت تحمل 10 روز ترافیك در اردیبهشت و حوالی مصلی برای ما تقریبا 10 ساله شده است. ترافیكی كه از علاقه و شوق مردم سرزمین حافظ و سعدی نسبت به یار مهربان حكایت دارد.

به گزارش روز جمعه خبرنگار فرهنگی ایرنا ، فرقی نمی كند از شمال می آیید یا جنوب و یا از شرق و غرب. همین كه به سمت مركز تهران و حوالی مصلی برسی حتما تابلوهایی كه برای راهنمایی علاقه مندان به نمایشگاه كتاب در محدوده مصلی نصب شده را می بینی. نمایشگاه بین المللی كتاب هر چند در 28 سال برگزاری خود هنوز هم مستاجر مصلای امام خمینی (ره) است اما شور و شوق حضور علاقه مندان به كتاب و حجم زیاد بازدیدكنندگان كمتر این نقطه ضعف را به یاد می آورد كه، چرا هنوز یار مهربان ما بعد از پشت سرگذاشتن نزدیك به سه دهه از عمرش نتوانسته مكان ثابتی را برای خود دست و پا كند. حالا ما هم بررسی این موضوع را به مجال دیگری واگذار می كنیم و می رویم تا شمه ای از آنچه بر یك روز نمایشگاه كتاب می رود را برای شما روایت كنیم.

امروز نمایشگاه بین المللی كتاب سومین روز فعالیت خود را پیگیری می كند و تقریبا غرفه ها و شرایط به حالت عادی رسیده است. دیگر خبری از بی نظمی و نیمه كاره بودن برخی غرفه ها نیست و هر روز هم به تعداد بازدیدكنندگان افزوده می شود.

من طبق عادت همه ساله از در شماره 12 در خیابان قنبرزاده وارد حیاط مصلی می شوم در بدو ورود حضور پسران نوجوان و دانش آموز كه به دستور ناظم مدرسه با نظمی خاص در حال ورود به شبستان مصلی و بخش ناشران عمومی هستند برایم جالب به نظر می رسد. قدمهایم را تندتر می كنم تا با آنها وارد شوم. آقای ناظم در جلوی در ورودی تاكید می كند كه بچه ها بعد از بازدید از ناشران عمومی سر وقت در مقابل در ورودی شبستان حاضر شوند تا به محل ناشران كودك و نوجوان در قسمت شمالی مصلی بروند. ظرف یك چشم به هم زدن دیگر خبری از صف و نظم نیست و بچه ها به سرعت پراكنده می شوند. من هم كه هوای گفت و گو با این آینده سازان به سرم زده بود دست خالی مشغول می شوم به تماشای غرفه ها و قدم زدن در میان ناشران عمومی بپردازم.

امسال برخلاف ادوار گذشته ترتیب غرفه های ناشران عمومی به جای «الف» از «ی» آغاز می شود یعنی ناشرانی كه نامشان با حرف «ی» شروع می شود در ابتدای در ورودی شبستان قرار دارند. از مدیر انتشارات یساولی می پرسم كه چه قدر از این موضوع استقبال كرده اند؟ به سرعت جواب می دهد؛ «همیشه شعبان یك بار هم رمضان. همیشه ما آخر سالن بودیم حالا یك بار هم ما را تحویل گرفتند و آورده اند جلوی سالن. اشكالی دارد؟»

من هم با خنده سرم را به نشانه تایید تكان می دهم و به راهم ادامه می دهم. تقریبا در میانه سالن اصلی شبستان سمت چپ غرفه نسبتا بزرگ كه عموما جلوی آن شلوغ هم است نظرم را جلب می كند برای این كه ته و توی ماجرا را دربیاورم بعد از كلی عذرخواهی و هل دادن مردم به جلوی غرفه می رسم، حدود 4 تا 5 خانم و به همین تعداد آقا ایستاده اند و با سرعت در حال پاسخگویی به مردم هستند. اینجا تقریبا به همه سوالات پاسخ داده می شود . این را یكی از همین افراد این غرفه گفت و گفت: ما از آدرس انتشاراتی ها گرفته تا نام كتاب و هر سوالی راجع به نمایشگاه باشد را پاسخ می دهیم. وقتی از حجم سوالات و یا تعداد آنها می پرسم می گوید؛ هی وقت می كنیم ناهار بخوریم. بعد خیلی زود به سراغ فرد دیگری می رود فكر كنم اصلا متوجه نشد كه من چه كاره هستم و برحسب عادت به دو تا از سوالاتم جواب داد و به سراغ نفر بعد رفت.

حالا تقریبا به بخش انتهایی سالن شبستان رسیده ام اینجا بیشتر در قرق اغذیه فروشی و بستنی فروشی ها است كه اتفاقا از آنها هم خوب استقبال شده به طوری كه برای خرید مثلا یك بستنی ساده هم باید احتمالا 5 الی 10 دقیقه ای وقت گذاشت. این استقبال در جایی بسیار مهم تر در نماز اول وقت هم وجود دارد به طوری كه همین نماز ظهر امروز خیلی ها به دلیل كمبود جا عطای نماز اول وقت را به لقایش بخشیده اند و حالا باید دید كه آیا مسوولان نمایشگاه فكری به حال بزرگ تر كردن نمازخانه مصلی خواهند كرد یا خیر؟

از اینجا به بعد برای این كه اتفاقات بیشتری را رصد كنم به در شماره 1 كه به خیابان شهید بهشتی منتهی می شود می روم، ابتدای ورودی این طرف همان ون های معروف به صف ایستاده اند تا مردم را به سمت نمایشگاه و برعكس هدایت كنند. البته در كنار این ون ها، خودروهای دیگری هم وجود دارد كه اتفاقا كار آنها هم هدایت است، اما از نوع دیگر. یعنی اگر چند دقیقه ای گوشه ای بایستی و از دور افراد سوار بر این ون ها را نگاه كنی متوجه می شوی كه هر از گاهی از ماشین پیاده می شوند به برخی از مردم چیزی می گویند، بعد آنها هم دستی به سر و روی خود می كشند و می روند و این داستان تا شب چندین بار تكرار می شود.

تفاوت در ورودی شهید بهشتی با قنبرزاده علاوه بر این موضوع در این است كه اینجا ابتدا باید از غرفه های غذای جسم عبور كنی تا به غذای روح برسی. شاید برای شما خوانندگان این سطور مانند من جالب باشد كه بخواهید بدانید غذای روح این روزهای مردم ما بیشتر چه ژانری از كلمات است برای همین به سراغ برخی از انتشاراتی ها می روم و از آنها می پرسم كه این روزها بیشتر چه كتاب هایی فروخته اند؟

با ناشران چشمه، ثالث، سوره مهر، نی، سروش، ماهی، آموت و اخوان این سوال را مطرح می كنم كه تماما به سه ژانر شعر، رمان و فلسفه و ادیان رای می دهند. به نظر می رسد طبع لطیف مردممان در این روزهای بهاری خیلی گل كرده است من هم به تاسی از مردم چند بیتی از شعرهایی كه از بر بوده ام را زمزمه می كنم؛ «هوشم نه موافقان و خویشان برده اند / این كج كلهان مو پریشان برده اند/ گویند چرا تو دل به ایشان دادی / والله كه من ندادم ایشان بردند»

حالا تقریبا تمام سالن های شبستان را از هر دو راهرو تا انتها رفته و برگشته ام چیزهای دیدنی زیادی وجود دارد از پیرمرد خسته ای كه كیلومترها راه از استان های جنوبی كشور به تهران برای خرید كتاب آمده تا مادرانی كه كودكان خود را در میان این همه هیاهو آرام روی شانه های خود خوابانده اند. البته دیدنی هایی هم در خارج از محدوده شبستان و در كنار فضاهای سبز وجود دارد مثلا جوان هایی كه ترجیح داده اند بیایند بنشینند روی چمن ها، زیر سایه درخت ها. من درخت ها را كه نگاه می كنم یاد یك خاطره دور می افتم. تقریبا مطمئنم كه همه ما از درخت های نمایشگاه كتاب خاطره داریم پس این نمایشگاه ناب را از دست ندهید و به جای خواندن و دیدن گزارش های مختلف نمایشگاه از سایت ها و شبكه های تلویزیونی بیایید از این غذای روح بهره كافی را ببرید. باقی دیدنی های من از نمایشگاه كتاب هم باشد برای گزارش بعدی.

فراهنگ**9246**9132**1601**
۰ نفر