۹ مهر ۱۳۹۴، ۱۹:۴۶
کد خبر: 81781498
T T
۰ نفر

واقعه غدیر؛ نفی اسلام سكولار

۹ مهر ۱۳۹۴، ۱۹:۴۶
کد خبر: 81781498
واقعه غدیر؛ نفی اسلام سكولار

تهران-ایرنا- پایگاه اطلاع رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت الله العظمی خامنه ای، در گفت و گویی چگونگی تقابل «سكولاریسم» با «ولایت» را بررسی كرد.

به گزارش عصر پنج شنبه ایرنا از پایگاه اطلاع رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت الله العظمی خامنه ای، در این گفت و گو با حجت‌الاسلام ‌والمسلمین محمود رجبی قائم‌ مقام موسسه‌ آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) آمده است: مساله ‌غدیر بخشی مهم از طرح كلی و نقشه‌ راه اسلام است كه نسبت به امور دنیوی، مسائل اجتماعی، سیاسی و حكومتی سخن، طرح و برنامه دارد.
رهبر انقلاب درباره‌ رابطه میان مسائل اجتماعی و سیاسی واقعه‌ غدیر با سكولاریسم چنین می‌فرمایند: «آن كساني كه سعي كردند اسلام را از مسائل اجتماعي و از مسائل سیاسي بركنار بدارند و آن را منحصر كنند به مسائل شخصي و مسائل خصوصيِ زندگي افراد- و در واقع نگاه سكولار به اسلام داشته باشند كه تبلیغات دشمنان و دستهاي دشمنان هم این بینش را در بین مسلمانان در طول سالیان دراز ترویج كرده است- جوابشان مساله‌ غدیر است.»
متن كامل این گفت و گو كه در پایگاه اطلاع رسانی KHAMENEI.IR منتشر شده است به شرح زیراست:
* واقعه‌ی غدیر در تفكر شیعه چه جایگاهی دارد؟
یكی از مقاطع بسیار حساس و سرنوشت‌ساز امت اسلامی و بلكه بشریت، عید سعید غدیرخم و اعلام عمومی ولایت حضرت علی (ع) است. مساله‌ غدیر از مسلمات خدشه‌ناپذیر تاریخ اسلام است و علامه امینی اسناد فراوان این حادثه‌ی تاریخی را در «الغدیر» به‌گونه‌ای بیان كرده‌اند كه هیچ‌گونه تردید و خدشه‌ای نمی‌پذیرد.
واقعه‌ غدیر خم ویژه‌ شیعیان نیست، بلكه مربوط به امت اسلامی است، زیرا یكی از مسائل بنیادین اسلام است كه در آیات و روایات، تعابیری كه در مورد آن آمده، در مورد هیچ اصلی از اصول اساسی اسلام نیامده است: «یا ایهال الرسول بلغ ما انزل الیك من ربك وان لم تفعل فما بلغت رسالته» (مائده: 67) یا «الیوم اكملت لكم دینكم و اتممت علیكم نعمتی و رضیت لكم الاسلام دنیا» (مائده: 3). این تعابیر در مورد سایر اصول اساسی اسلام نیامده است. یا تعبیر بلندی كه از امام باقر (ع)در كتاب «كافی» (ج2، ص9) آمده است كه فرموده‌اند: «بنی الاسلام علی خمس علی الصلاه و الزكاه و الصیام و الحج و الولایه و لم یناد بشیئ كما نودی بالولایه»
مساله‌ غدیر نه به تعبیر بعضی یك خاطره‌ی فرقه‌ای متعلق به شیعه است، نه به تعبیر بعضی دیگر، یك جریان تاریخی فرعی است، بلكه در آن روز، مساله‌ ولایت كه جزء اصول اساسی اسلام است، مطرح شده و مساله‌ غدیر بخشی مهم از طرح كلی و نقشه‌ راه اسلام است كه ریشه‌ الهی، قرآنی و روایی دارد. این روز متعلق به همه‌ مسلمانان است كه با ابلاغ عمومی ولایت، سرنوشت امت اسلامی ترسیم می‌شود. این حادثه‌ عظیم و مهم تاریخی منشا وحدت میان مسلمانان جهان در اندیشه و عمل در طول تاریخ می‌توانسته و می‌تواند باشد.
*رهبر انقلاب در یكی از سخنرانی‌های خود می‌فرمایند: «آن كساني كه سعي كردند اسلام را از مسائل اجتماعي و از مسائل سیاسي بركنار بدارند و آن را منحصر كنند به مسائل شخصي و مسائل خصوصيِ زندگي افراد- و در واقع نگاه سكولار به اسلام داشته باشند كه تبلیغات دشمنان و دستهاي دشمنان هم این بینش را در بین مسلمانان در طول سالیان دراز ترویج كرده است- جوابشان مساله‌ غدیر است.» بنابراین چه رابطه‌ای میان مسائل اجتماعی و سیاسی و غدیر وجود دارد؟
سكولاریسم درجات و ابعاد و مراتبی دارد كه نصب علی (ع) در روز عید غدیر، همه مراتب و درجات یا ابعاد آن را نفی می‌كند. مرتبه و درجه‌ اول سكولاریسم این است كه دین برای آخرت مردم و رابطه‌ خدا و بندگان است و به امور دنیوی انسان به‌طور كلی كاری ندارد و برای آن طرح و برنامه‌ای ندارد. طبق این نظر، اسلام حتی در امور فردی هم جز آنچه مربوط به آخرت و عبادت خداست، نظری ندارد.
مرتبه و درجه‌ دوم سكولاریسم این است كه محدوده‌ دین گرچه دنیا را دربرمی‌گیرد، ولی ویژه‌ مسائل فردی است و مسائل اجتماعی از قلمرو دین خارج هستند. این مرتبه از سكولاریسم می‌گوید دین برای مدیریت زندگی اجتماعی بشر برنامه‌ای ندارد و آن را به عقل و تجربه‌ بشری واگذار كرده است.
مرتبه و درجه‌ سوم سكولاریسم ناظر به مسائل سیاسی و حكومتی است. نقطه‌ محوری این درجه و مرتبه‌ سكولاریسم این است كه دین از سیاست جداست، سیاست یك امر زمینی است كه انسان‌ها خود باید برای آن برنامه‌ریزی كنند و آن را اجرا كنند و دین برای مسائل حكومتی و سیاسی برنامه‌ای ندارد و نباید در آن دخالت كند.
نخست باید تصویر درستی از مساله‌ غدیر و ابلاغ ولایت داشته باشیم. نصب امیرالمؤمنین علی(ع) از سوی پیامبر (ص) یك رفتار شخصی و آینده‌نگری شخصی نبوده است، بلكه ایشان به دستور خدا این موضوع را ابلاغ می‌كند؛ یعنی حتی پیامبر (ص)به‌عنوان یك شخص كه حاكم اسلامی و فرد اول جامعه‌ خود است، حاكم و نقشه‌ راه پس از خود را تعیین نمی‌كند، بلكه ایشان تعیین حاكم اسلامی پس از خود و نقشه‌ راه را به‌عنوان بخشی از دین كه مأمور به ابلاغ آن است، معرفی می‌كند؛ یعنی این سیستم حكومتی و حاكم، بخشی از دین و آن‌هم بخش اساسی دین است كه به یك معنا معادل كل رسالت پیامبر (ص) تا آن مقطع (یعنی سال پایانی عمر شریف آن حضرت) محسوب می‌شود و به عبارت دیگر، اساسی‌ترین ركن دین است كه پیامبر (ص) مأمور به ابلاغ آن است.
وقتی این نصب حتی مصلحت‌اندیشی پیامبر (ص) هم نیست، بلكه در متن دین اسلام است و از مهم‌ترین و اساسی‌ترین اصول آن محسوب می‌شود، پس اسلام در متن خود نسبت به امور دنیوی (درجه‌ اول سكولاریسم) و مسائل اجتماعی زندگی بشر (مرتبه دوم سكولاریسم) و درخصوص مسائل سیاسی و حكومتی (درجه‌ سوم سكولاریسم) سخن و طرح و برنامه دارد.
نصب امیرالمؤمنین به‌معنای فراگیری قلمرو دین نسبت به دنیای مردم است و همه‌ی امور اجتماعی باید در چارچوب طرح مدیریتی و هدایتی دین جریان یابد و سیستم حكومتی بخشی از نقشه‌ راه جامع دین برای سعادت دنیا و آخرت مردم است. به عبارت مرحوم مدرس (ره)، دیانت ما عین سیاست ما و سیاست ما عین دیانت ماست. پس نصب علی (ع) به‌معنای نفی همه‌ اشكال سكولاریسم است و نپذیرفتن آن به‌معنای سكولاریزه كردن اسلام است.
آنچه در صدر اسلام رخ داد و تن به نصب امیرالمؤمنین علی (ع)ندادند، در واقع نقطه‌ آغاز سكولاریسم در اسلام است. در واقع كنار زدن حضرت علی (ع) از منصب امامت و ولایت جامعه در صدر اسلام، نقطه‌ آغاز سكولاریسم در جامعه‌ اسلامی است. نصب آن حضرت به ولایت، خط بطلان كشیدن بر سكولاریسم در همه‌ ابعاد و اشكال آن به‌ویژه جدایی دین از سیاست و حكومت است.

* چرا معارف اسلامی به‌گونه‌ای است كه برای اجرای آن باید حتماً حكومت تأسیس كرد؟
به‌عنوان مقدمه، این نكته را عرض كنم كه براساس دلایل عقلی و بینش دینی (قرآنی و روایی)، خداوند آفریننده‌ جهان و از جمله انسان است و هرچه انسان‌ها دارند از آن خداست. به همین دلیل، حق حاكمیت ذاتا از آن خداست، زیرا كسی ذاتا حق حاكمیت می‌تواند داشته باشد كه مالك یك شیء یا فرد باشد و هیچ‌كس ذاتا مالك انسان و آنچه دارد نیست و نمی‌تواند باشد. پس حق حاكمیت ذاتا از آن خداست. البته این حق حاكمیت ذاتی را خداوند می‌تواند به كس یا كسانی تفویض كند و در این‌صورت، طبق ضوابط عقل و بینش اسلامی هیچ‌كس حق حاكمیت بر افراد دیگر را ندارد، مگر خداوند یا كسی كه خداوند این حق ذاتی خود را به او تفویض كرده باشد.
از سوی دیگر، طبق آموزه‌های دینی، تنها پیامبر (ص) و پس از پیامبر، امامان معصوم (ع) و در زمان غیبت امام معصوم، ولایت‌فقیه است كه خداوند حق حاكمیت را به آن‌ها تفویض كرده است. بنابراین حق حاكمیت سیاسی، طبق تبیینی كه ذكر شد، تنها برای پیامبر و امامان و ولایت‌فقیه است.
اما دلیل اینكه چرا تعالیم دینی مستلزم تشكیل حكومت است، این است كه از منظر عقلی، جامعه باید حاكم و حكومتی داشته باشد، زیرا وجود اصل حكومت و حاكم دارای فوایدی است و فقدان آن موجب خلأها و آسیب‌های مهمی همچون هرج‌ومرج است و وجود حكومت این آسیب‌ها و خلأها را از بین می‌برد. از سوی دیگر، اسلام احكام اجتماعی فراوانی دارد كه اجرای آن‌ها وابسته به نظام حكومتی است و در خلأ حكومت امكان اجرا ندارد و قطعاً عملی نمی‌شود و درصورتی‌كه حكومت به‌طور كلی یا حكومتی طبق موازین دینی تشكیل نشود، این احكام اجرا نخواهد شد، زیرا خودخواهی و منفعت‌خواهی انسان‌ها مانع اجرای آن می‌شود. اگر اسلام برای اجرای این احكام برنامه‌ای در قالب حكومت نداشته باشد، جعل این احكام و ابلاغ آن‌ها از سوی خدا در قرآن و توسط پیامبر (ص) لغو است و با حكمت خداوندی سازگار نیست.
به بیان دیگر، انسان موجودی اجتماعی است و ادیان و به‌ویژه اسلام برای اداره و مدیریت و راهنمایی چنین انسانی آمده‌اند. آمده‌اند تا انسان را در تمام ابعادش هدایت و مدیریت كنند. از سوی دیگر، ابعاد فردی و اجتماعی انسان به‌صورت یك ارگانیسم درهم‌تنیده است و فردی‌ترین مسائل انسانی، پیوندی با بعد اجتماعی او دارد و اینكه انسان‌ها به‌صورت ایزوله و جدای از اجتماع زندگی كنند، عملا نزدیك به محال است. به تعبیر دیگر، هر فعالیتی كه انسان انجام می‌دهد، بعدی اجتماعی دارد و با رویكردی اجتماعی قابل بررسی است. اسلام هم با همین منظر برای انسان برنامه‌ریزی كرده و به همین دلیل است كه مرحوم علامه طباطبایی می‌فرمایند: «الاسلام اجتماعی فی كل شئونه»؛ اسلام در همه‌ شئونش اجتماعی است. در واقع دینی كه می‌خواهد چنین انسانی را هدایت و مدیریت كند، اگر در همه‌ی شئونش اجتماعی نباشد، قادر به هدایت و مدیریت چنین انسانی نیست.
از سوی دیگر، وقتی به متون دینی (آیات و روایات) رجوع می‌كنیم، می‌بینیم در متن دین، آموزه‌ها و احكام اجتماعی فراوان وجود دارد كه از آن جمله اشاره به سیستم حكومتی و ویژگی‌های حاكم است. روشن است كه اسلام راضی به ترك و نادیده گرفتن احكام خویش نیست و دستور به رعایت آن می‌دهد. بنابراین هم در متن دین مسائل اجتماعی آمده است و هم آن احكام از منظر دین باید اجرا شود و هم برای مجری آن شرایط خاصی تعیین شده و آن شرایط از منظر دین لازم‌الاجراست و اگر این مجموعه‌ی آموزه‌ها را در نظر بگیریم، وجود حكومت برای اجرای آن‌ها از ضروریات است. علاوه بر آنكه مسلمانان از اتكا و رجوع به حكام جور نهی شده‌اند و حكام جور مصداق طاغوت نامیده شده‌اند. پس باید حكام حقی بر جامعه‌ اسلامی حكم‌فرمایی كنند.

* برخی معتقدند كه حتی اگر حكومت دینی باشد هم نیازی نیست خود را مكلف به سعادت اخروی انسان‌ها بداند. به زبان ساده، معتقدند كه حكومت مسوول بهشت بردن انسان‌ها نیست. این گزاره تا چه‌اندازه صحیح است؟
انشاء‌الله كه كسانی كه چنین سخنی می‌گویند یا از آن دفاع می‌كنند، متوجه لوازم سخن خود نیستند. در اسلام احكام كیفری داریم و بخشی از حقوق اسلامی حقوق جزاست. مثلا ما در اسلام حكم قصاص را داریم. این حكم قصاص لازم‌الاجراست یا خیر. اگر لازم‌الاجراست كه مسلما هم لازم‌الاجراست، آیا اجرای آن جنبه‌ی بازدارندگی دارد و موجب ترك جرم می‌شود؟ اگر می‌شود كه مسلما هم به‌لحاظ دینی، هم به‌لحاظ عقلی و هم به‌لحاظ تجربی جنبه‌ بازدارندگی دارد و نزدیك به بدیهی است كه چنین اثری دارد، آیا بازدارندگی آن به این معنا نیست كه دیگران را از جهنمی شدن حفظ می‌كند و زمینه‌های ورود به بهشت را برایشان فراهم می‌سازد؟ پس طبق بیانات و آموزه‌های اسلامی، دولت اسلامی موظف به اعمالی است كه مردم را به بهشت ببرد و از سقوط در جهنم بازدارد. پس نسبت به بهشت رفتن و جهنم نرفتن مردم مسئولیت دارد. دست‌كم یكی از فلسفه‌ها و حكمت‌های احكام كیفری و از جمله جعل حكم قصاص، به بهشت رفتن و جلوگیری از جهنم رفتن مردم است و قوه‌ی قضائیه‌ ما یا دیگر نهادهای مربوط، مأمور به چنین وظیفه‌ای هستند.

* آیا امربه‌معروف و نهی ‌از منكر بر همه‌ ی مسلمانان واجب است؟ وجوب آن از مسلمات اسلام است. آیا نتیجه‌ی امربه‌معروف و نهی‌ازمنكر به بهشت بردن و از جهنم نجات دادن مردم نیست؟ وقتی شرط احتمال تأثیر در مورد امربه‌معروف و نهی‌ازمنكر در آموزه‌های اسلامی مطرح می‌شود، معنایش این است كه این دستور صرفاً یك دستور عبادی نیست كه باید انجام گیرد و به اثرگذاری یا عدم آن نظری ندارد؛ یعنی این فریضه‌ی الهی برای بهشت بردن مردم است.
ارشاد جاهل در همان محدوده‌ای كه فقها فتوا داده‌اند، واجب است. آیا وجوب آن به این معنا نیست كه مسلمانان مأمور به انجام آن هستند و آیا نتیجه‌ی ارشاد جاهل و هدف از آن، جز این است كه مردم راه رفتن به بهشت را به دست آورند و با پیمودن آن به بهشت بروند. پس كسی كه ارشاد جاهل می‌كند، می‌خواهد طرف مقابلش را به بهشت ببرد.

* آیا حرمت نگهداری كتب گمراه‌كننده جز برای پاسخ‌گویی به آن یا مصلحت اهم دیگری، به‌معنای جلوگیری از جهنمی شدن انسان‌ها نیست؟
به نظر می‌رسد این تفكر از یك منظر، افراطی‌ترین شكل سكولاریسم را در درون خود دارد، زیرا سكولارها می‌گفتند دین به دنیای مردم و مسائل سیاسی و اجتماعی كاری ندارد و ناظر به تامین آخرت مردم است. طبق این دیدگاه، دین حتی برای آخرت هم دستوری به مردم نمی‌دهد كه مردم را به‌سوی بهشت راهنمایی كنید، زمینه‌های آن را فراهم كنید و عوامل شناختی و انگیزشی آن را ایجاد كنید و از رفتن مردم به جهنم جلوگیری كنید.

* چرا حكومت اسلامی وظیفه‌ی سعادت دنیوی و اخروی افراد جامعه را عهده‌دار است؟
حكومت اسلامی وظیفه‌ی اصلی‌اش اداره‌ی جامعه براساس احكام و آموزه‌های اسلامی و نهادینه‌سازی و فرهنگ‌سازی دین و آموزه‌های اسلامی است.
از سوی دیگر، احكام اسلامی برای تأمین سعادت دنیوی و اخروی هستند. این حقیقت از آیات و روایات و نیز دلایلی كه حكمای اسلامی برای لزوم بعثت انبیا ذكر كرده‌اند، استفاده می‌شود و در منابع مربوط تبیین شده است.
نتیجه‌ این دو مقدمه آن است كه حكومت اسلامی وظیفه‌ی تأمین سعادت دنیوی و اخروی افراد جامعه را براساس آموزه‌های اسلامی و در چارچوب آن به‌عهده دارد، زیرا علاوه بر اقتضای تأسیس حكومت اسلامی، در متن دین، برای حكومت اسلامی وظایفی در این زمینه تعیین شده است.
سیام**3070**1027
۰ نفر