۲۴ بهمن ۱۳۹۴، ۱۶:۱۶
کد خبر: 81961959
T T
۰ نفر
عبایی كه جا ماند!

تهران-ایرنا-پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری حاشیه هایی از دیدار خانواده های شهیدان مدافع حرم با رهبر معظم انقلاب را منتشر كرد.

به گزارش روز شنبه ایرنا از پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری، ولادت عقیله بنی‌هاشم حضرت زینب كبری سلام‌الله‌علیها فرصت خوبی است برای یاد كردن از شهیدانی كه این روزها دوباره فضای زندگی ایرانیان را به عطر شورانگیز شهادت معطّر كرده‌اند.
شهیدانی كه «حقیقتاً حق بزرگی بر گردن همه ملت ایران دارند. (بیانات در دیدار خانواده‌های شهیدان مدافع حرم 5/بهمن/94)» تمام این شهیدان یك صفت مشترك دارند: 'شهید مدافع حرم' امتیازی كه آنان را متمایز كرده است: «اگر اینها نمی‌رفتند و دفاع نمی‌كردند، امروز دشمنان اهل‌بیت علیهم‌السلام حرم حضرت زینب سلام‌الله‌علیها را با خاك یكسان كرده بودند، سامرا را با خاك یكسان كرده بودند و اگر دست‌شان می‌رسید كاظمین و نجف و كربلا را هم با خاك یكسان می‌كردند.(بیانات در دیدار خانواده‌های شهیدان مدافع حرم 7/دی/94)»
اما فقط دفاع از حرم نیست كه به آنها جلوه دیگری داده، امتیاز دیگرشان كوتاه كردن دست متجاوزان از خاك ایران اسلامی است؛ آن هم نه در مرزهای كشور كه كیلومترها دورتر از آن، و دفاع از كشور، دین و انقلاب اسلامی است؛ شهیدان مدافع حرم «با دشمنی مبارزه كردند كه اگر اینها مبارزه نمی‌كردند، این دشمن می‌آمد داخل كشور. اگر جلویش گرفته نمی‌شد ما باید اینجا در كرمانشاه و همدان و در بقیه استانها با اینها می‌جنگیدیم و جلوی اینها را می‌گرفتیم. در واقع این شهدای عزیز ما جان خودشان را در راه دفاع از كشور، ملت، دین و انقلاب اسلامی فدا كردند. (بیانات در دیدار خانواده‌های شهیدان مدافع حرم 5/بهمن/94)»
امتیاز دیگر این شهیدان كه حكایت از مظلومیت آنها دارد، «شهادت در غربت» است. «امتیاز سوم هم این است كه اینها در غربت به شهادت رسیدند. این هم یك امتیاز بزرگی است و پیش خدای متعال فراموش نمی‌شود. 5/بهمن/94»
ولادت با بركت دختر امیرالمؤمنین علیهما السلام، كه حالا دفاع از حریم پاكش نمادی است برای دفاع از «حریم اسلام»، بهانه‌ای است برای انتشار حاشیه‌‌های یكی از دیدارهای خانواده‌های شهیدان مدافع حرم با رهبر معظم انقلاب اسلامی در بیت رهبری (در تاریخ 5/خرداد/1394).
ای كاش من هم یك فرزند شهید بودم!
از سر و صدای بچه‌های خردسال، می‌شود حدس زد كه خانواده‌های شهیدی كه امروز مهمان آقا هستند، از طایفه شهدای جدیدند؛ همانهایی كه نامشان این روزها بیشتر شنیده می‌شود: 'شهدای مدافع حرم'.
مگر این بچه‌ها می‌گذارند تا در محضر آقا خیلی جدی و رسمی باشی! راستش را بخواهی اصلاً نمی‌توانی در مقابل ناز و ادای گاه و بی‌گاه این كودكان معصوم بی‌تفاوت باشی و همانقدر كه دلت با صاحب مجلس است، فكرت با این كودكان! تویی و نازهای فرزندان خردسال شهیدان مدافع حرم؛ دوست داشتن كه نه، اصلاً انگار دِینی به گردن توست تا برای لحظه‌ای هم كه شده آنها را در آغوش بگیری و دست نوازش به سرشان بكشی و برای لحظاتی هم كه شده با محبت خود، جای خالی بابای شهیدشان را پر كنی! اما این دغدغه و نگرانی خیلی زود از بین می‌رود. زمانی كه رفتار سرشار از عاطفه آقا را با فرزندان شهید می‌بینی و بوسه‌باران گونه‌های فرزندان شهید را؛ پر بیراه نمی‌گوید یكی از حاضران در مجلس كه 'ای كاش من هم یك فرزند شهید بودم!'
اما دلم برای دختر خردسال با آن موهای دم خرگوشی‌‌اش سوخت. تقلای این طفلك معصوم برای دیدن آقا دیدنی بود. قبل از آغاز مراسم خود را به صندلی آقا رساند و مدتی روی آن نشست. وقت آمدن آقا نیز مادر محكم دستش را گرفت و اجازه نداد تا به سمت ایشان برود. هرچقدر هم تلاش كرد تا در هنگام نماز با گذشتن از صف‌ها خود را به امام جماعت برساند، موفق نشد. اما برنامه كه شروع شد، بالاخره توانست دستش را از دست مادر جدا كند و به آقا برسد و كنار صندلی ایشان جا خوش كند. چادرش هم همراهش بود؛ اما این پایان ماجرا نبود؛ آنقدر كنار آقا ورجه وورجه كرد تا خسته شد؛ وقتی نوبت به خانواده شهیدش رسید، حیف كه دیگر خواب بود و از لذت چشیدن طعم لبخند و بوسه‌های آقا در بیداری محروم شد.
آغازگر این ضیافت، بیانات آقا در وصف شهدای مدافع حرم و امتیازات آنها نسبت به دیگر شهیدان است؛ «اقدام داوطلبانه»، «اعتقاد خالصانه با پشت سر گذاشتن هیجانات جوانی»، «پشت كردن به تعلقات زندگی و زن و فرزند» و «دفاع از حریم اهل‌بیت‌ علیهم السلام» چهار شاخصی است كه آقا برای این شهیدان می‌شمردند و تاكید می‌كنند «چهارمین ویژگی بالاترین آنهاست.»

پرواز به بهشت
شاید گُل سخنان آقا اشاره‌شان به روایاتی از معصومین علیهم‌السلام است كه خانواده‌های شهیدان را حسابی دلگرم می‌كند و لبخند شادی و رضایت را بر لبان آنها می‌نشاند: «ما در روایاتمان مواردی را داریم كه ائمه علیهم‌السلام به عده‌ای از شهدا اشاره كردند و گفتند كه اینها اجر دو شهید را دارند. در مورد یك گروهی از مجاهدان زمانِ ائمه علیهم‌السلام روایت است كه اینها در روز قیامت از روی شانه‌های بقیه مردم عبور كرده و به بهشت می‌روند؛ خدا اینها را پرواز می‌دهد. من در مورد شهدای شما یك چنین تصوری دارم؛ من خیال می‌كنم اینها همان‌هایی هستند كه هر یك شهیدشان، اجر دو شهید دارد؛ گمان می‌كنم اینها از جمله كسانی هستند در روز قیامت -كه همه ما گرفتاریم، همه ما مبتلا هستیم؛ در روز قیامت اولیاء هم مبتلا هستند؛ در آن روز- این جوانان، فرزندان، همسران و پدران ما به لطف الهی به سمت بهشت پرواز می‌كنند، و دیگران به حال اینها غبطه می‌خورند، اینها از این قبیل‌اند.»
نوبت گفت‌وگوی دو طرفه خانواده‌های شهیدان با آقا می‌رسد. اولین خانواده، خانواده شهید «هادی كجبافی» از اهواز است. آقا با تجلیل از همسر شهید رشته سخن را به‌دست می‌گیرند: «شنیدم شما در مراسم همسر شهیدتان بیانات خوبی داشتید؟» همسر شهید، قرآنی پاسخ می‌دهد: «هذا من فضل ربی»
ماجرای صحبتهایی كه تجلیل آقا را برانگیخته از این قرار است كه همسر شهید در یابود شهیدش در اهواز به درخواست تروریست‎ها برای فروختن پیكر شهید كجبافی پاسخ داده و گفته بود: «ما پیكر عزیزمان را در راه خدا داده‌ایم و آنچه را كه در این راه دادیم، پس نمی‌گیریم. شنیده‌ایم كه برای تحویل شهید عزیزمان دشمن پیشنهاد هزینه‌ای گزاف داده است، ولی به عنوان خانواده شهید راضی به این كار نیستیم، حاضر نیستیم حتی یك ریال نیز برای تحویل پیكر پاك شهیدانمان به داعش پرداخت شود.»
نوبت به فرزندان شهید می‌رسد. یكی از پسران در پاسخ به آقا كه از ازدواج او می‌پرسند، می‌گوید: «می‌خواستیم عروسی كنیم كه پدر شهید شد و نشد» آقا می‌گویند: «چه اشكالی دارد؟ اشكالی ندارد. عروسی كنید. ان‌شاءالله شما بچه‌های خوب و حزب اللهی هرچه فرزند بیشتر بیاورید نسل جماعت حزب اللهی در كشور بیشتر می‌شود.»

خانواده شهید 'حسین بادپا' از كرمان دومین خانواده شهیدی است كه مورد تجلیل آقا قرار می‌گیرد. پدر پیر شهید لنگ لنگان خود را به آقا می‌رساند؛ پیرمرد نمی‌تواند جلوی اشكش را بگیرد و با اشك بر پیشانی آقا بوسه می‌زند.
مادر شهید می‌گوید: 'آقا را اذیت نكن!' آقا پاسخش را با خنده می‌دهند: «اذیت كه نیست خانم!» پدر و مادر شهید دعا می‌كنند كه دیگر فرزندانشان هم در راه ولایت فدا شوند؛ دختر شهید از آقا برای كنكورش التماس دعا دارد؛ آقا هم برایش دعا می‌كنند: «ان‌شاءالله؛ اولاً در كنكو قبول شوی و بعد هم زود ازدواج كنی» حسن ختام دیدار این خانواده، پنج بوسه آقا بر گونه راست و یك بوسه بر گونه چپ پسر كلاس اولی شهید بادپا است.

عبایی كه جا ماند!
نوبت خانواده شهید 'حجت‌الاسلام محمّدمهدی مالامیری كجوری' است؛ پدر شهید كه از روحانیون است بدون عبا مقابل آقا ایستاده؛ انگار شوق دیدار با آقا، موجب شده عبای پدر شهید جا بماند؛ آقا می‌پرسند: «عبایتان را كجا گذاشتید؟» پدر شهید می‌گوید: 'یادم رفت!' آقا می‌گویند: «پس شما اینجا بی‌عبا آمدید و باید یك عبا به شما بدهیم» هدیه‌ای كه در پایان دیدار به دست پدر شهید می‌رسد.
پدر شهید درباره فرزندش می‌گوید: 'استاد دروس سطح عالی حوزه بود' و بعد ادامه می‌دهد: 'خوشحال هستیم كه خانواده شهید شدیم. تا به حال در مقابل خانواده شهدا و جانبازان احساس شرمندگی می‌كردیم و تازه این شرمندگی از ما برداشته شد.' آقا دعا می‌كنند: 'خداوند شما را در دنیا و آخرت سرافراز كند.' گفت‌وگوی این خانواده شهید با ابراز محبت آقا به دو دختر شهید ادامه می‌یابد؛ یكی از آن دو دختر، همان دختر با موهای دم‌خرگوشی او این روایت است كه حالا خوابش برده؛ همسر شهید هم به آقا می‌گوید: 'وقتی شعری را كه شما خواندید -ما مدعیان صف اول بودیم از آخر مجلس شهدا را چیدند- به همراه همسرم دیدیم، خیلی ناراحت شدیم، با صحبتی كه آخرین بار با شهید داشتیم، نیت كردیم كه اگر فرماندهانش قبول كنند بیشتر از 45 روز در منطقه بماند، بعد از آن را به نیابت از شما در جبهه مقابله با تكفیری‌ها باشد كه الحمد الله با شهادت ایشان، این نیت او زیباتر شد' آقا می‌گویند: 'خدا ان‌شاءالله سایه شما خانواده شهید را از سر این مملكت كم نكند.'
خانواده بعدی، خانواده شهید 'رضا نقشی قره‌باغ' از آذربایجان غربی هستند؛ آقا به درخواست پدر شهید، دقایقی به زبان آذری با او صحبت می‌كنند.
رزمنده یكساله!
شهید 'مهدی نوروزی بهاری' شهیدی نام آشناتر است. همان شهیدی كه پیش از شهادت، تصاویرش در مقابله با فتنه‌گران سال 88 رسانه‌ای شده بود، و بیش و پیش از تیر داعش به تیغ تهمت و افترای اصحاب فتنه و داعشی های وطنی نواخته شده بود. مادر شهید از پدر مرحوم شهید می‌گوید كه او هم جانباز بوده است و بعد مادر آرزوی خود را می‌گوید: 'آرزویم است است كه تمام خانواده‌ام راه مهدی را بروند و شهید شوند.' آقا می‌گویند: «آن كسی كه در راه خدا دادید ذخیره شما است پیش خدای متعال؛ خدا او را در بانك ذخیره الهی برای شما حفظ می‌كند؛ خدا تمام آنها (فرزندانتان) را حفظ كند.»
همسر شهید از آماده به رزم بودن فرزند یكساله شهید می‌گوید: 'محمد هادی لباس رزم پوشیده و آمده كه چفیه‌اش را از شما بگیرد و لبیك‌گو باشد' آقا با خنده می‌گویند: «محمد هادی را می‌گویید؟ خدا ان‌شاءالله محمد هادی را برای شما حفظ كند و نگه دارد و ان‌شاءالله از مردان خوب آینده شود!» آقا بعد از چند بوسه بر سر این رزمنده یكساله به او چفیه می‌دهند. همسر شهید می‌گوید: 'تمام این دلتنگی‌ها با این دیدار بر طرف شد' و آقا جواب می‌دهند: «خدا ان‌شاءالله همه این دلتنگی‌های شما را در دنیا و آخرت برطرف كند. ان‌شاءالله عزیز باشید، شما با این روحیه خیلی برای این كشور ارزش دارید، اگر بفهمند؛ بعضی‌ها این را نمی‌فهمند، اگر بفهمند شما خیلی قیمت و ارزش دارید.» پاسخ آقا به برادر شهید هم كه از آقا می‌خواهد تا برای شهادتش دعا كنند، جالب است: «خدا ان‌شاءالله شما را برای این كشور نگه دارد و همه بدانند كه كشور ایران در آینده به مردان خوب، مؤمن، كارآمد و مجاهد احتیاج دارد؛ نه اینكه جنگ شود؛ منظور این است كه این كشور اگر بخواهد رشد كند، اگر بخواهد پیام انقلاب و امام باقی بماند و مانند كلمه طیبه رشد كند، به جوان‌های خوب، به مردان خوب و به زنان خوب نیاز دارد؛ ان‌شاءالله خدا شما را برای آن زمان حفظ كند.»

خانواده شهید 'علی یزدانی كنزق' خانواده شهید بعدی است كه آقا نامش را می‌برند و قرآن هدیه‌شان را امضا می‌كنند. پدر شهید با عكس شهیدش كه حالا با اشك نمناك شده، به آقا نزدیك می‌شود و بعد از چند بوسه، با زبان آذری گفت‌وشنودی در‌ می‌گیرد و پدر به پرسش‌های آقا درباره كنزق و محل زندگیش پاسخ می‌دهد.
شهید یزدانی هم مثل شهید مالامیری دو دختر خردسال دارد. همسر شهید در حالی كه یك دختر در آغوش و دست دختر دیگر در در دستش است، به آقا می‌گوید: 'من به این فكر بودم كه اگر خود شهید الان اینجا بود به شما چه می‌گفت. به نظرم تنها یك جمله می‌گفت آن هم این بود كه آقا امر كردید و ما گفتیم بسم الله! دو سال پیش هم به من گفت و من گفتم بسم الله!' آقا می‌گویند: «اگر این روحیه شما نبود، مردان‌تان اینجور به دل و سینه دشمن نمی‌رفتند. این روحیه‌های خوب بود كه این مردان را وارد این میدان‌ها كرد. خدا ان‌شاءالله شما را حفظ كند.»
ازدواج بهشتی
نوبت به آخرین خانواده شهید می‌رسد؛ شهید 'محسن كمالی دهقان'. پدر شهید بعد از ابراز احساسات، از انقلابی كه تشییع پیكر این شهید در شهرشان به‌پا كرده، تعریف می‌كند و از آقا می‌خواهد تا آخرین شعار شهیدش را كه قبل از شهادت سر داده است، ببینند؛ فیلمی از لحظات شهادت شهید محسن است؛ آقا دستور می‌دهند ترتیبی داده شود تا این فیلم را ببینند و به پدر شهید می‌گویند: «این نعمت بزرگی است كه خدا به شما فرزندی دهد كه رفتنش از دنیا، به قول شما، در شهر خودش انقلابی به وجود بیاورد.» پدر، آرزوی مادر برای ازدواج فرزند شهیدش را واگویه می‌كند و می‌گوید: 'شهید هر جا خواستگاری می‌رفت، می‌گفت كه احتمال شهادتش وجود دارد، و یكی از شروط ازدواجش بود، برای همین هم ازدواج نكرد.' آقا دعا می‌كنند: «خدا ان‌شاءالله ازدواج‌های بهشتی را نصیبش كند.» آقا به مادر شهید هم می‌گویند: «شما ما را دعا كنید؛ دل شما پاك است و حالا هم به خاطر شهادت فرززندتان، ان‌شاءالله مهبط انوار الهی است، از این فرصت استفاده كنید هم برای خودتان دعا كنید، هم برای ما، هم برای مردم و هم برای كشور و هم برای دولت دعا كنید.»
كم كم ضیافت رو به پایان است و حرفهای خانواده‌های شهیدان هم، بیشتر در هم شده. هركسی هر حرفی دارد، بدون لكنت با رهبر می‌گوید؛ به‌ویژه مادران شهیدان؛ همانهایی كه آقا در دیداری درباره آنها گفته بودند: «من در دیدارهای بسیار زیادی كه با خانواده‌ شهدا داشتم، یكبار از یك مادر شهید گلایه نشنیدم.»
...چه بسا پیام این دیدار نقل قول یك برادر از برادر شهیدش باشد: 'رفتیم تا انتقام حضرت زینب سلام‌الله‌علیها را بگیریم و آرزو داریم كه امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف از ما راضی باشند.'
سیام**9121 /1449
۰ نفر