۴ اردیبهشت ۱۳۹۵، ۹:۴۳
کد خبر: 82045539
T T
۰ نفر

جامعه‌ پذيري احساسي ايراني‌ ها

۴ اردیبهشت ۱۳۹۵، ۹:۴۳
کد خبر: 82045539
جامعه‌ پذيري احساسي ايراني‌ ها

تهران- ايرنا- روزنامه آرمان در شماره شنبه چهارم ارديبهشت در يادداشتي با قلم اميرمحمود حريرچي جامعه‌شناس، به تشريح تفاوت تصميم هاي عقلاني و احساسي و تاثير اين دو مورد در زندگي انسان ها پرداخت و در اين باره نوشت: تصميم‌گيري‌هاي مبتني بر خرد، تصميم‌گيري‌هاي درستي هستند كه مي‌توانند اعمال مفيدي را هم شكل دهند.

در اين يادداشت مي خوانيم: اگر خرد را در روش زندگي خود به‌كار بگيريم، زندگي بهتري خواهيم داشت اما اگر احساسات نقش پررنگي در زندگي پيدا كنند آن‌گاه اولويت افراد برخي تمايلات مي‌شوند كه منشا عقلاني ندارند و زودگذر هستند. يك نكته مهمي كه در اين زمينه بايد مدنظر قرار داد اين است كه ما راجع به احساسات صحبت مي‌كنيم و نه عاطفه. زندگي بدون عاطفه و مهرورزي خيلي سخت خواهد بود. زندگي با عاطفه شيرين‌تر است. مشكلي كه در كشور ما وجود دارد اين است كه تفاوت بين واژه‌ها زياد جدي گرفته نمي‌شود و واژه‌هايي را كه دو بار معنايي متفاوت دارند در كنار هم به كار مي‌برند.
منطق زندگي ما و تجربياتي كه ساير انسان‌ها داشته‌اند، ثابت كرده است كه تصميم‌هاي عقلاني نتيجه بخش‌تر هستند. اين به معناي بد بودن عاطفه و احساس نيست، زيرا در برخي موارد مي‌بينيم كه انسان‌ها در زندگي‌هاي روزمره بر اساس عاطفه‌اي كه دارند تصميم مي‌گيرند بخشش‌هاي بزرگي كنند كه با هيچ عقل و منطقي قابل توجيه نيست. احساسي كه از پيامدهاي منفي آن صحبت مي‌شود، به تصميم زودگذر و عجولانه اطلاق مي‌شود و پيامدهاي ناگواري به همراه دارد. نمونه آن هم تصميم‌هايي است كه افراد براي ازدواج‌هاي بدون شناخت مي‌گيرند. بسياري از افراد بر اساس احساس‌هاي زودگذر، كم‌عمق و بدون شناخت تصميم به شروع زندگي مي‌گيرند، همين باعث مي‌شود زندگي‌ها تبديل به زندگي‌هاي تلخي شوند و سرانجامشان به جدايي كشيده شود.
**ريشه تصميم‌هاي احساسي در كودكي
اگر بخواهيم به دلايل اصلي احساسي بودن بالاي جامعه ايران اشاره كنيم، بايد بگوييم بخش زيادي از آن به دوران كودكي زندگي افراد بازمي‌گردد. هر زمان كه خواسته‌ايم خرد جمعي را براي زندگي در نظر بگيريم و تصميم‌هايمان را بر اساس منطق گرفته‌ايم، با جوابي مواجه نشده‌ايم و حتي در برخي از موارد با آن به شكل‌هاي مختلفي برخورد شده است. ديگران به دليل تعصب و ساير باورهاي اشتباه اجازه نداده‌اند تصميم‌هاي منطقي ما به بار بنشينند و همين باعث شده عقلانيت در افراد به خوبي رشد نكند. تعصب يكي از دلايل برخوردهاي غيرمنطقي و اشتباه است و به اين مساله اشاره دارد كه بدون شناخت درست و كافي از ديگران در مورد آنها قضاوت كردن و بر اساس اين پيشداوري اشتباه دست به عمل زدن و برخورد غيرعقلاني و نادرست با آنها داشتن.
بسياري از اين مسائل از نحوه برخوردي ناشي مي‌شود كه از كودكي با افراد مي‌شود. براي نمونه زماني كه يك كودك دير به خانه مي‌آيد اگر دليل واقعي دير آمدنش را بگويد با او برخورد بدي صورت مي‌گيرد، به همين دليل كودك به جاي بيان دليل واقعي ديرآمدن، تلاش مي‌كند با عاطفي كردن موضوع والدينش را تحت تأثير قرار دهد و از مجازات معاف شود. ما اگر بخواهيم بر اساس روش‌هاي مبتني بر خرد، عقل و منطق كه در همه جاي دنيا تجربه شده‌اند و حتي گذشتگان ما هم تجربه‌اش را داشته‌اند، پيش برويم و به همين دليل با موانع روبه‌رو شويم، انگ بخوريم و مقابلمان بايستند، به مرور زمان ياد مي‌گيريم كه ديگر اين عقل و منطق را به كار نبريم و به جاي آن تلاش مي‌كنيم مسائل را بر اساس احساسات و تحت تأثير قرار دادن ديگران پيش ببريم. بخش قابل توجهي از احساسي بودن جامعه ايران، جنبه‌هاي تربيتي دارد. اين مساله از همان كودكي در خانواده شكل مي‌گيرد و نحوه برخورد جامعه هم به آن دامن مي‌زند و آن را تشديد مي‌كند.
**جامعه احساسي بودن را تشديد مي‌كند
اگر در جامعه خردورزي حاكم باشد، جوانان مي‌توانند شيوه‌هاي برخورد محترمانه و درست را بياموزند، در غير اين صورت جوان ياد مي‌گيرد با احساسات مسائل را پيش ببرد و ديگران را تحت تأثير قرار دهد. عقلاني بودن بايد در تمام سطوح جامعه بروز پيدا كند و نهادينه شود. احساسي بودن اعضاي جامعه به اين معناست كه براي رفتاري كه از آنها مشاهده مي‌شود، هيچ دليل درست و منطقي‌اي نمي‌توان يافت. اين رفتارها زماني تشديد شده‌اند كه جامعه هم آنها را مي‌پذيرد و حتي به تشديد آنها كمك مي‌كند، هر رفتاري كه در جامعه نهادينه مي‌شود و جنبه عمومي پيدا مي‌كند به اين دليل است كه آن رفتار در جامعه خريدار داشته و پاسخگو بوده است. چوب احساسي بودن و احساسي تصميم گرفتن را نبايد بخوريم ولي متاسفانه در حال حاضر در جامعه ما اين چوب را مي‌خوريم، دليلش هم اين است كه از همان ابتدا روش‌هاي تصميم‌گيري عقلاني را به ما ياد نداده‌اند و همين باعث شده در جنبه‌هاي مختلف زندگي ما احساساتمان بر عقلانيت پيشي بگيرند. پيامدهاي اين مساله هم به تصميم‌هاي نادرست فردي و گروهي منتهي شده است.
**افزايش خشونت با احساسي بودن
تأكيد من بر اين است كه بين عاطفه و احساس فرق بگذاريم، زيرا زندگي بدون عاطفه معنايي ندارد ولي احساسي تصميم گرفتن هم در بعد فردي و هم در بعد جمعي مي‌تواند پيامدهاي ناگواري به همراه داشته باشد، نمونه آن هم عصبانيت‌هايي هستند كه به نزاع‌ها و زد و خوردهاي خياباني منجر مي‌شوند و در جامعه ما هم آمار بالايي دارند. ما در كشوري زندگي مي‌كنيم كه حدود پنج ميليون پرونده نزاع در دادگستري وجود دارد. زماني هم كه نزاع را ريشه‌يابي مي‌كنيم به برخورد آني و عجولانه با مسائل بازمي‌گردد. افراد بدون اينكه به عاقبت كار خود بينديشند برخورد تندي مي‌كنند و همين باعث دعوا و زد و خورد با ديگران مي‌شود. اين مساله به افزايش خشونت در جامعه منتهي مي‌شود و گاهي پيامدهاي آن مي‌توانند بسيار ناخوشايند باشند. خشونت زماني مشاهده مي‌شود كه برخوردي احساسي با مسائل شود و به خود و ديگران فرصت گفت‌و‌گو و يافتن راه‌حل درست و عقلاني با مسائل را ندهيم. زماني كه گفت‌و‌گو و عقلانيت در جامعه وجود نداشته باشد و احساسات حاكم شود، به تبع آن خشونت، نزاع و برخوردهاي تحقيرآميز در جامعه رشد پيدا مي‌كنند. آدمي كه عقلاني رفتار مي‌كند هيچ گاه ديگران را تحقير نمي‌كند و به آنها آسيب نمي‌رساند. تحقير كردن ديگران كاملا يك جنبه احساسي دارد. به دلايل مطرح شده بايد گفت پيامدهاي تصميم‌هاي احساسي ايراني‌ها مي‌تواند خيلي گسترده‌تر از چيزي باشد كه در ابتدا به نظر مي‌آيد.
*منبع: روزنامه آرمان، چهارم ارديبهشت 1395
**گروه اطلاع رساني**9368**9131
۰ نفر