نبرد بین جنگ ها، راهبرد شكست خورده ارتش صهیونیستی

بیروت – ایرنا – «گابی اشكنازی» رئیس ستاد مشترك ارتش رژیم صهیونیستی در نخستین سال عهده دار شدن این منصب، در یك سخنرانی طولانی در موسسه پژوهش های امنیت ملی در دانشگاه تل آویو، رویكرد خود درباره آینده ارتش صهیونیستی را از حیث ساختار و ماموریت ها تشریح كرد.

به گزارش ایرنا، روزنامه لبنانی الاخبار در آستانه شانزدهمین سالروز عید مقاومت و آزاسازی در این باره نوشت: در شرایطی كه ارتش و افكارعمومی در رژیم صهیونیستی از شكست در جنگ تابستان سال 2006 علیه لبنان در مقابل مقاومت (جنگ 33 روزه) همچنان احساس شكست و ناكامی می كند، مسئولیت ترمیم روحیه ارتش صهیونیستی و بازیابی اعتماد عمومی به آن در سرلوحه ماموریت های اشكنازی قرار گرفته است.
در 12/11/2007، رئیس ستاد ارتش وقت رژیم صهیونیستی به نظریه نظامی « كارل فون كلاوزویچ » نظریه پرداز معروف آلمانی تمسك كرد كه در توصیف عبرت های اسرائیل از جنگ گفته است: ارتش (اسرائیل) باید همواره در یكی از این دو وضعیت قرار داشته باشد، یا در حال جنگ باشد و یا خود را برای جنگ آماده كند.
اشكنازی با برنامه هایی همچون تجهیز ارتش و تمرین های نظامی كه گفته می شود از دهه 70 میلادی قرن گذشته یعنی از شوك وارد شده به این رژیم در «جنگ اكتبر» (نبرد رمضان 1973 و یا جنگ روز كیپور) بی سابقه بود، تلاش كرد رویكرد و دیدگاه خود را تحقق بخشد و بخش اعظم این برنامه ها همچنان پابرجا و درحال انجام است.
اشكنازی و فرماندهان نهادهای امنیتی رژیم صهیونیستی خیلی زود دریافتند كه دوگانه اشاره شده در نظریه نظامی كلاوزویچ (قرار داشتن ارتش در وضعیت جنگی و یا آمادگی برای جنگ) نمی تواند پاسخ كافی برای نوع خاصی از تهدیدها علیه اسرائیل باشد، تهدیدی كه می توان آن را در افزایش توان دشمنان آن در برهه «مابین جنگ ها» خلاصه كرد.
در آخرین جنگ علیه لبنان ، اتفاق های خارج از پیش بینی ها و برآوردهای اشتباه رژیم صهیونیستی از آمادگی های مقاومت حزب الله در این جنگ باعث شد، این برداشت قوت بیشتری پیدا كند.
به عبارت دیگر، اسرائیلی ها بعد از جنگ 33 روزه متوجه شدند كه مقاومت چند سال قبل از آنها، به نظریه نظامی كلاوزویچ توجه داشته و بعد از آزاد سازی جنوب لبنان در سال 2000 و پایان وضعیت جنگی، بدون هیچ معطلی وارد مرحله آماده سازی برای جنگ آینده شده است.
اقدامات گسترده حزب الله برای افزایش توان نظامی خود، در تابستان 2006 نتایج خود را نشان داد و بخشی از آن علیه رژیم صهیونیستی به كار گرفته شد و این رژیم طعم آن را چشید.
بعد از جنگ 33 روزه، تل آویو نیاز چندانی به عملیات ویژه اطلاعاتی و امنیتی نداشت كه بفهمد مقاومت به سرعت اقدام به بازسازی توان خود در سطحی گسترده تر و با تجهیزات جدیدتر نظامی خواهد كرد.
رژیم صهیونیستی خود را در برابر مقاومتی دید كه به طور علنی اعلام كرد با عزمی راسخ درصدد دستیابی به توانایی های راهبردی از نوعی است كه تل آویو آن را «برهم زننده توازن قوا» می خواند.
روز 25 ماه مه سال 2000 میلادی صهیونیست ها از خاك لبنان توسط نیروهای مقاومت این كشور اخراج و بخش های عظیمی از سرزمین های اشغالی لبنان آزاد شد و از 16 سال قبل تاكنون همزمان با این روز در لبنان به عنوان عید مقاومت و آزادسازی جشن گرفته می شود.
« سید حسن نصرالله» دبیركل حزب الله قرار است فردا در مراسمی كه به این مناسبت در محل مزار شهید « سید عباس موسوی» دبیركل سابق حزب الله در شهرك النبی شیت در شرق لبنان (منطقه بقاع) برگزار می شود، سخنرانی كند.
در پرتو اعتراف ضمنی تل آویو به ناكامی خود در بازدارندگی از این رویكرد مقاومت، این رژیم چاره ای نمی دید كه راهبرد جدیدی (و در عین حال قدیمی) را برای مقابله با افزایش روزافزون توانایی های «كیفی» دشمنان سرلوحه كار خود قرار دهد.
قدمت این راهبرد در آن است كه اسرائیل همواره و تا حد امكان، سیاست حمله ها و یا بازدارندگی علیه طرح های دشمنان برای بازسازی توان ویژه را در دستور كار خود قرار داده است، بارزترین مثال این سیاست، حمله به رآكتور هسته ای عراق و سوریه (1981 و2007) و نیز مصادره كشتی های سلاح برای مقاومت فلسطینی (سانتورینی، كارین ای 2001) است.
درهر صورت، از ابتدای دهه كنونی، صداهایی در داخل ارتش رژیم صهیونیستی بلند شده كه خواستار شكل گیری نظریه جنگی یكدست و متكامل در دو بعد نظامی و ملی مربوط به مرحله بعد از جنگ ها شده است و معتقد به وجود یك جنگ تمام عیار ادامه دار در این برهه است.
بیشتر این صداها از ناحیه سرهنگ «شای شبتای» رئیس بخش برنامه های راهبردی ارتش صهیونیستی شنیده می شود.
نامبرده (در اكتبر 2012) در مقاله ای در نشریه «معراخوت » وابسته به ارتش، تصویر اولیه ای از این نظریه كه نام آن را «نبرد بین جنگ ها» گذاشته است ،ارائه كرد.
بر اساس این نظریه، نبرد بین جنگ ها، «روند متحركی است كه در جریان آن، علاوه بر نیروی نظامی، ابزارهای مختلف دیگری همچون (حقوق بین الملل، رسانه، دیپلماسی و اقتصاد) برای اختلال در قدرت گرفتن هر چه بیشتر توان دشمن و حفظ معادله بازدارندگی و تقویت مشروعیت اسرائیل به كار گرفته می شود و نهادها و موسسات مختلفی در تحقق و گسترش این اهداف مشاركت می كنند».
اما این تصویرسازی پیشنهادی نتوانست به اهداف بلند پروازانه خود دست یابد و نهادها و دستگاه های مختلف رژیم صهیونیستی عهده دار اجرای آن نشدند.
درعین حال ارتش صهیونیستی در چارچوب رویكرد راهبردی جدید خود، آن را در دستور كار قرار داد و به این ترتیب اصطلاح «نبرد بین جنگ ها» (با نام اختصاری (مبام) در بین فرماندهان نظامی صهیونیست بر زبان ها افتاد و مورد تایید فرماندهان عالی رتبه ارتش رژیم صهیونیستی به ویژه «بنی گانتس» رئیس وقت ستاد مشترك و معاونش «گادی آیزنكوت » كه رئیس كنونی این ستاد است ، قرار گرفت.
روزنامه صهیونیستی هاآرتض در تاریخ 10/3/ 2013 نوشت: در جریان تغییر و تحولات در داخل سیستم امنیتی و نظامی رژیم صهیونیستی ، مفهوم «نبرد بین جنگ ها» این گونه معنا شد، «یك سلسله عملیات هجومی به هم پیوسته با حجم و شدت پایین كه در مرحله مابین آرامش و اوضاع روتین امنیتی موجود در بین جنگ های بزرگ روی می دهد.»
هاآرتص در شماره مورخ 31/1/2013 خود نوشته بود كه « هدف از این عملیات ها آن است كه نزاع با دشمنان اسرائیل در راستای تلاش برای دور كردن زمان جنگ بزرگ آینده مدیریت شود».
نشریه صهیونیستی « معراخوت» هم در جولای 2012 تاكید كرده بود: باید شرایطی فراهم شود تا تسهیلاتی را در جنگ بزرگ آینده (در صورت وقوع) فراهم سارد و امكان یكسره كردن سریع آن را با كمترین خسارت های غیرنظامی و نظامی به اسرائیل بدهد.
براساس این معنا، نبرد بین جنگ ها، تقویت دو عنصر اصلی در فعالیت ارتش رژیم صهیونیستی در مرحله «غیر جنگی» را مد نظر قرار می دهد و این دو عنصر عبارتند از« تقویت امنیت جاری از یكسو و حفظ آمادگی بالای اطلاعاتی و برتری عملیاتی از سوی دیگراست».
« این دو عنصر همواره در خدمت ارتقای توان بازدارندگی اسرائیل ولو به صورت ضربه های متراكم و نه وارد ساختن ضربه كاری قرار دارد».
روزنامه صهیونیستی « اسرائیل الیوم» 13 / 8 / 2013 نوشت كه رویكرد تازه ای در ارتش رژیم صهیونیستی مطرح شده كه بی ارتباط با این مساله نیست و نبرد بین جنگ ها را در سه ماموریت تقسیم بندی می كند و آنها جلوگیری از افزایش توانایی های دشمن، تخریب فعالیت های دشمن و ایجاد اختلال در برنامه ریزی برای حمله به اسرائیل و بازدارندگی است كه هیمنه و تهدید اسرائیل را نزد دشمنان تقویت می كند.
مهمترین ضابطه در فعالیت عملیاتی در نبرد بین جنگ ها این است كه این فعالیت ها تا حد امكان در بعد عملی و رفتاری، از منطق «ردپای ضعیف» تبعیت كرده و منجر به انفجار اوضاع و وقوع جنگ بزرگ نشود.
بر همین اساس، اصل اول مدیریت نبرد بین جنگ ها اقتضا دارد كه این نبرد در منطقه خاكستری باقی بماند، منطقه ای كه حوادث در آن به صورت سری و غافلگیر كننده روی می دهد و كسی مسئولیت آن را به عهده نمی گیرد.
هاآرتص در تاریخ 10/8/2013 نوشت: هدف مد نظر از تاكید بر عنصر شفاف نبودن اجرای این عملیات فقط برای این نیست كه اهداف عملیات و عاملان آن مخفی نگه داشته شود، بلكه بدین منظور است كه دشمن اجازه و فرصت انكار را داشته باشد تا از دردسرهای ناشی از واكنش دشمن در جریان حمله در امان مانده و خطر تشدید اوضاع را كنترل كند.
بنابراین نبرد بین جنگ ها عبارت است از فرضیه كاركرد پیوسته ای كه چارچوب فعالیت های نظامی و امنیتی رژیم اسرائیل را در مرحله « نبود جنگ» مشخص می كند.
اما در بعد عملی، این نظریه صرفا یك چارچوب مفهومی است كه می خواهد ارزش افزوده ای به فعالیت های نظامی و امنیتی پراكنده اسرائیل ببخشد.
این ارزش افزوده را به گفته گانتس در تاریخ 18/10/2013 می توان در چهار عنوان «پیشگیری، بازدارندگی، عقب انداختن و آمادگی» نسبت به جنگ آینده خلاصه كرد.
مقصود از پیشگیری در اینجا، ناكام گذاشتن نقشه های خصمانه علیه اسرائیل است، بازدارندگی به معنای بازداشتن دشمنان از اندیشیدن در اینگونه طرح ها و اجرای آنها است، منظور از عقب انداختن آن است كه جنگ آتی به تعویق انداخته شود تا همواره برای آن آمادگی وجود داشته باشد.
به این ترتیب، نبرد بین جنگ ها در واقع نوعی جنگ پیشگیرانه مداوم است كه اسرائیل با تمركز بر چند عامل آن را اداره می كند و از جمله مهمترین آنها« پیچیدگی در حملات انجام گرفته است به گونه ای كه حاشیه ای را برای انكار آن توسط هدف حمله فراهم می سازد تا بتواند با حمله ها تعامل كنترلی برقرار كند.
« همچنین شرایط سیاسی دشمن به گونه ای مورد استفاده قرار می گیرد كه تا حد زیادی تضمین كننده اقدام نكردن آن در پاسخ به تجاوزهای اسرائیل باشد».
اما نكته اینجا است كه رژیم صهیونیستی گمان می كند این جنگ بازدارنده، می تواند جایگزینی برای افول عنصر بازدارندگی آن بعد از جنگ 2006 باشد و ضعف در این زمینه را جبران می كند.
اصرار رژیم صهیونیستی بر دور ماندن از پذیرش مسئولیت بسیاری از عملیات تحت عنوان «نبرد بین جنگ ها» و نیز حرص آن بر انتظار كشیدن به منظور فراهم شدن شرایطی برای اجرای عملیاتی كه دشمنان در آن، دست بسته و فاقد آزادی عمل هستند، نشان از این دارد كه تل آویو اطمینان بسیار كمی به عامل بازدارندگی خود در برابر واكنش های دشمن دارد و بیش از هر چیزی بر اوضاع و احوال نامساعد طرف مقابل دل خوش كرده است.
بیخود نبود كه رژیم صهیونیستی پیش از شروع جنگ علیه سوریه، جرات حمله به توان نظامی مقاومت در سوریه را نداشت.
در هر صورت، رژیم صهیونیستی این جنگ را درحالی مدیریت می كند كه می داند فایده كمی از آن عایدش می شود.
فرماندهان عالی رتبه رژیم صهیونیستی به صراحت سخن گفته و اعتراف كرده اند كه حزب الله انواع و اقسام سلاح های راهبردی برهم زننده توازن قوا را در اختیار دارد، همان سلاح هایی كه قرار بود نبرد بین جنگ ها مانع از دستیابی به آنها شود.
خاورم ** 390** 1324