اينجا در ابتداي بلوار آفريقا يا نلسون ماندلا. ماشين است كه از خيابانهاي اطراف وارد اتوبان ميشود. اتومبيلهاي شخصي كاركناني كه در يك محدوده كوچك پارك كردهاند و ميخواهند در اين خيابان شلوغ براي خودشان راهي بگشايند و هرچه زودتر برگردند خانه، حالا به هر قيمتي كه شده.
كارمندان استانداري تهران، بانك سپه، وزارت مسكن و... صداي كركننده بوق است كه در مغزت ميپيچد. پژو 206 كه سعي ميكند در ميان ماشينها راهي باز كند، ميكوبد به سپر تاكسي زرد رنگ. راننده تاكسي پياده ميشود و نگاه ميكند؛ حيران و مبهوت. راننده دستهايش را توي هوا تكان ميدهد. هر دو باهم حرف ميزنند.
حرف كه نه، فرياد. پشت سريها اما دعوا و جنجال اين دو برايشان مهم نيست. آنها ميخواهند به هر ترتيب راه بگيرند و از اين سيلاب در بروند. ساعت 5 اينجا قفل ميشود. يك مصيبت واقعي. چهرههاي كلافه، خسته و عصبي رانندهها و باز صداي ممتد بوق.
*ساعت چهار بعد از ظهر آفريقاي شمالي
مقابل اين همه وزارتخانه، اداره و بانك، ماشينها كيپ تا كيپ پارك كردهاند. تا چشم كار ميكند، دريايي از ماشين شخصي است كه ميبيني. انگار خط توليد اتومبيل باشد. زير نور شديد آفتاب چشم ميگردانم؛ هيچ چيز نميبينم جز اتومبيل، اتومبيل، اتومبيل. بيشتر اين ادارات ساعت چهار و ربع تعطيل ميشوند.
كاركنان كم كم از محل كارشان بيرون ميزنند و لحظهاي بعد قيامت ميشود. دريايي از ماشين سرريز ميشود توي خيابانهاي اطراف.
تهران چقدر از اين وزارتخانهها و ادارات و نهادها دارد؟ يكي از كارمندان بانك سپه، مرد ميانسالي است كه پشت پرايدش نشسته، دنده عوض ميكند تا از ميان دو ماشين ديگر بيايد بيرون.
ميگويد يك ربع كسر كار بخورم بهتر از اين است كه وارد جنجال شوم، نميداني تا يك ربع ديگر اينجا چه قيامتي ميشود: «همه اين داستانها از زمان دولت قبل شروع شد. همان زمان كه سرويس ادارهها را قطع كردند و به جايش حق سرويس دادند. حالا همه ماشين شخصي ميآورند.
الان فايده ندارد؛ صبح زود بيا تا بفهمي اينجا چه خبر است! 5 و 6 صبح. من پنج و نيم اينجام كه جاي پارك پيدا كنم. دير برسي محال است جا گيرت بيايد، كيميا ميشود. تازه محدوده طرح ترافيك را هم همان ساعت بايد رد كرد. همين جا يك چرتي ميزنم و بعد ميروم سر كارم. زمستان هم همين داستان است؛ پتو ميآورم كه توي ماشين يخ نزنم.»
انتهاي خيابان ساختمان استانداري تهران قرار دارد. تابلوي پاركينگ عمومي نوروز به چشمم ميخورد. يكي از كارمندان استانداري برايم توضيح ميدهد: «خيليها مثل من خواهان سرويساند. نميداني راهبندان نلسون ماندلا چه وضعي دارد؟ باور نكردني است. تازه الان اين طور است، فكر كن مهرماه چه خبر ميشود.
يك راه حل ديگر هم هست؛ اگر سرويس نميدهند، دست كم ساعت كاري را تغيير بدهند. باور كن ترافيك همين محدوده نظم ترافيكي همه شهر را بهم زده. پنجشنبهها را تعطيل كردند، ساعت كاري ما را آوردند 4 كه قبلاً 2 بعد از ظهر بود. حالا مديرها پنجشنبه ميآيند، اضافه كار ميگيرند و ما افتادهايم توي هچل. هچل ترافيك.»
4 مينيبوس روبه روي ساختمان بلند بانك سپه پارك كردهاند. چند مرد رو به روي ميني بوسها روي چمنها نشستهاند. فلاسك چاي هم رو به رويشان: «ما راننده سرويس وزارت راه هستيم. البته فكر نكني، سرويس اداره. خود كارمندها ما را استخدام كردهاند. يك زماني 130 تا بوديم حالا شدهايم 4تا مينيبوس. خيلي از كارمندها راضياند سرويسها برگردند، اما لابد نميگذارند. وقتي هم كه عادت كني به سواري و شخصي، ديگر مگر دلت ميآيد سوار ميني بوس شوي!»
چند تاكسي زرد رنگ هم مقابل بانك سپه منتظرند: «سرويس 4 نفرم. روزي 5هزار تومان براي رفت و برگشت ميدهند. خدايياش مفت است. آخر چرا اجازه ميدهند اين همه خودروي تك سرنشين وارد اين محدوده شود؟ مهر ماه از ترافيك دادت به آسمان ميرود.
چه كاري بود كه سرويس ادارهها را حذف كردند؟ اين بلا را سر همه آوردند. كارمندهايي كه سرويس بخواهند كمند. خيليهايشان تازه موقع برگشت مسافر هم ميزنند. از ساعت 6صبح اينجا دنبال جاي پارك ميگردند. توي ماشين ميخوابند. آخر براي اينها ديگر حوصله و كارايي ميماند؟»
برايم توضيح ميدهد كه بيشتر مسافرهايش در طول مسير ميخوابند و ديگر مجبور نيستند، زوج و فرد را هم دور بزنند! اما تعداد اين آدمها كم است و بيشترشان بدعادت شدهاند. مدام ميگويند تك سرنشينها نيايند، بعد خودشان آدمها را به تك سرنشيني عادت ميدهند. اين چه رسمي است ديگر؟
* حذف سرويس ادارهها؛ بيمطالعه و بيبرنامه
ياد وقتي ميافتم كه خبر قطع سرويس ادارات منتشر شد. خيليها تعجب كردند از اينكه چنين تصميمي تا چه اندازه به افزايش بار ترافيكي خواهد انجاميد. آخر با اين همه ترافيك اين چه تصميمي است؟ براي نمونه وزارت دارايي در خيابان باب همايون كه با 6 اتوبوس، كاركنانش را جابه جا ميكرد، بعد از ماجراي قطع سرويس، دست كم 150 – 100 ماشين شخصي را وارد خيابان و محدوده طرح ترافيك كرد.
البته استاندار تهران در سال 92 دوباره دستور احياي سرويس ادارات را داد اما تاكنون هنوز اتفاقي نيفتاده و وضع همين است كه ميبينيد. محمود صفارزاده، رئيس پژوهشگاه حمل و نقل هم پيش از آن گفته بود با به كارگيري ناوگان مناسب ويژه حمل و نقل عمومي و الزام كارمندان به استفاده از سرويس ادارات، تأثير حداكثري در كاهش ترافيك صبحگاهي را خواهيم ديد.
او تأكيد ميكند: «حذف سرويس ادارات كه در دولت قبل اتفاق افتاد، اساساً كار مطالعه شدهاي نبوده، به دليل فقدان شبكه حمل و نقل عمومي مناسب و نبود پوشش مورد نياز مسافران صبحگاهي، قطع سرويس دهي اياب و ذهاب به كارمندان ادارات، زود هنگام بود و با حذف اين سرويسها و كمبود وسايل حمل و نقل عمومي، مردم چارهاي جز استفاده از خودرو شخصي نيافتند و به اين ترتيب روز به روز بر ميزان ترافيك شهرها افزوده شد.
در مجموع تا وقتي كه شبكه حمل و نقل عمومي با حجم انبوه مسافر سازگار نباشد، نياز به سرويس در جابهجايي دانشآموزان و كارمندان لازم است.»
ميگويند بيش از يك ميليون نفر از كاركنان ادارات تهران اين روزها به جاي سرويس، از اتومبيل شخصيشان استفاده ميكنند و حدود 5 درصد، به حجم سفرهاي صبحگاهي شهر تهران ميافزايند.
كارمندي كه از خستگي ناي ايستادن روي پاهايش را ندارد و با نزديك شدن به ساعت چهار و ربع عجله دارد كه هرچه زودتر ماشينش را از سيلاب بكشد بيرون، ميگويد: «ساعت 6 صبح اينجا هستم براي جاي پارك. اين همه اتوبوس توي شهر است كه با رشد مترو ديگر مسافري ندارند. خب آنها را بگذارند سرويس اداره كه ما هم از اين وضعيت خلاص شويم. ساعت 8 صبح اينجا پر است.
يك بار حتماً بياييد ديدني است! وقتي هر مينيبوس ميتواند 15 نفر را جابه جا كند، چه كاري است كه اين همه ماشين راه بيفتد توي خيابان؟»
اما اين طور نيست كه همه كارمندها هم موافق سرويس باشند: «اي بابا سرويس براي همه خوب نيست. براي آنها كه راهشان دور است، چرا. مثل كرج و شهرري. من شرق تهرانم و با ماشين شخصيام راحتترم. ترافيك و جاي پاركش سخت است، اما سرويس هم داستان دارد.»
راننده سرويس ميني بوس ميگويد: «باعث و باني اين وضعيت دولت قبل است. ما از صبح همين جا منتظر اين چند تا مسافر ميمانيم. نميصرفد برويم و برگرديم. تا ماشين را روشن ميكنم ميگويند دود راه انداختهاي. ميگويم دود سياه، 15 نفر را جا به جا ميكند، مونو كسيد كربن بيبوي ماشينهاي شخصي شما فقط يك نفر را. سرب شما نامريي است!»
در ميان ترافيك گيجكننده خيابان آفريقا هستم. هر لحظه موج تازهاي از ماشينهاي شخصي وارد اتوبان ميشود. راننده با كلافگي ميگويد تا يك ساعت ديگر هم اينجا هستيم! راننده اتومبيلهاي تك سرنشين بعد از يك روز سخت كاري در اين خيابانها در پي باز كردن راهي براي خود هستند. باريكه راهي براي رسيدن.
روزنامه ايران
تهرام 9353//1625
تهران- روزنامه ايران- شماره 6311- ساعت چهار و نيم بعد از ظهر است تا چشم كار ميكند، ماشين ميبيني و ماشين. باور كردني نيست. تجمع اين همه اتومبيل در يك محدوده.