در ادامه اين گزارش مي خوانيم: او با سياستهاي اين فرد مخالف بود اما آن را براي وحدت ايتاليا مفيد ميدانست و كتاب مشهور «شاهزاده» را با الهام از رفتار سزار بورژيا نوشت و به همين علت به طرفداري از خودكامگي، خشونت و حيلهگري در سياست معروف شد.
فرانسيس بيكن گفته است: «به او مديونيم چون جهان سياست و رهبران آن را آنگونه كه واقعا هست، به ما نشان ميدهد نه آنگونه كه بايد باشد». در كتاب «شاهزاده» زمامداران را به تظاهر به خوب و صالح و باتقوا بودن تشويق و درعينحال آنان را از تقيد به تقوا، نيكوكاري و درستكاري - در همه حال و بدون توجه به موقعيتهايي مختلف- منع ميكند! و ميگويد زمامدار بايد در صورت لزوم آماده بيرحمي، پيمانشكني و دورويي باشد!
دولتمردان و اهل سياست معمولا از ماكياولي با بدبيني ظاهري و از ديدگاه منفي ياد ميكنند. اما جالب اين است كه اگر گفتار و كردار بسياري از آنها را تجزيه و تحليل كنيم، ردپاي ماكياولي را در اقوال و اعمالشان خواهيم يافت. دراينميان هستند كساني كه شايد اصلا با ماكياولي و افكار و آثار او آشنا نباشند، اما از روشها و سياستهاي پيشنهادي ماكياولي به حد وفور و اكمل استفاده ميكنند و نتيجه هم ميگيرند.
آقاي ترامپ احتمالا در زمره همين افراد است. در انتخابات همانگونه رفتار كرد كه اگر «شاهزاده» -شخصيت تمثيلي و فرضي ماكياولي- كانديدا بود، عمل ميكرد و موفقيت او نشان ميدهد طبايع بشري در قرون و اعصار، در بعضي ابعاد و از برخي جهات، تغيير چنداني نكرده است. بگذريم كه رقيب آقاي ترامپ هم از ماكياوليسم بري نبود و با سبك و شيوه خود «شاهزاده»گونه عمل كرد.
اين مقدمه و پيشدرآمد نشان ميدهد رفتارهاي بعدي آقاي ترامپ هم قطعا خالي از ماكياوليسم نخواهد بود. البته برخي از موضعگيريهاي آقاي ترامپ نيز دكترين «مونرو»، يكي از رؤسايجمهور آمريكا، را تداعي ميكند كه شعار مشهور «قاره آمريكا فقط مال آمريكاييهاست» ماحصل دكترين اوست. اين دكترين هرگونه دخالت آمريكا را در امور اروپا نفي ميكرد كه البته با دخالت آمريكا در جنگ اول جهاني و حركات بعدي اين كشور، اين دكترين كاملا متروك شد.
٢- بعد از پايان جنگ دوم جهاني، كه با كاربرد بمب اتمي از جانب آمريكا عليه ژاپن همزمان بود و گمان ميرفت آمريكا با دردستداشتن انحصاري اين سلاح جهنمي مالكالرقاب جهان خواهد شد، دستيابي شوروي به سلاح اتمي در كوتاهمدت، با استفاده از زن و شوهري كه جاسوس او بودند و در آمريكا دستگير و اعدام شدند، تعادل قواي نظامي بين بلوك شرق و غرب باقي ماند و تقابل دو نظام با شدت بيشتر ادامه يافت.
بسياري از درگيريهاي نظامي و جاسوسي نتيجه همين درگيري بود؛ چالشهايي كه عمليات جاسوسي و اطلاعاتي طرفين را در كشورهاي اروپايي (اعم از شرقي و غربي) و كشورهاي مختلف آمريكاي لاتين، دربر ميگرفت و موضوع داستانها و فيلمهاي بسياري نيز شد.
دراينميان در جوار مسائل و تحركات واقعي، تصورات و توهمات نادرست و «دكانداري»ها و سوءاستفادهها و تصفيهحسابها هم جاي خود را داشت. در شوروي و كشورهاي اروپاي شرقي، از يكسو امكان تردد و حضور بيگانگان به حداقل رسيد و از ديگر سو، بحث دستگيري و مجازات افراد به اتهام جاسوسي يا اقدام عليه امنيت ملي و عناويني از اين قبيل نيز متداول شد و بيگناهان بسياري صرفا به دليل آنكه به عقايد غالب و ماترياليسم ديالكتيك و ديكتاتوري پرولتاريا باور نداشتند (يا آنگونه كه زمامداران ميخواستند باور نداشتند)، زنداني، تبعيد يا به جوخههاي اعدام سپرده شدند. اين فرايندها در بلوك شرق مألوف و شناختهشده بود. شوروي مردهريگ حكومت تزاري را داشت و اقمار آن هم سابقه دموكراسي جاافتاده و پيشرفتهاي را نداشتند. بنابراين آنچه در آنها و بر مردمشان ميگذشت، شگفتي چنداني نميآفريد. اما در اردوي غرب ماجراي ديگري بود. بلوك غرب از فرانسه با اعلاميه حقوقبشر خود، انگلستان با ماگناكارتايش و آمريكا با اعلاميه استقلال و قانون اساسياش تشكيل شده بود و ساير اعضاي اين بلوك هم - جز در موارد استثنائي- خواهناخواه، متأثر از نهادهاي دموكراتيك بودند و ناچار بگيروببند و تضييق حقوق و آزاديهاي مردم در آنها، بدون سروصدا، تحمل نميشد.
٣- ترس از برتري نظامي شوروي و وحشت از حمله اتمي، ابزاري بود كه در آمريكا براي سركوبي روشنفكران و خفهكردن دگرانديشان به كار گرفته شد. سردمدار اين حركت يا «بازي» سناتور جوزف مككارتي بود كه سياهترين دوران تحولات اجتماعي و سياسي را در آمريكا رقم زد. «سياهترين» از اين جهت كه بازيها و «ادا»هاي او، برخلاف آنچه نژادپرستان و كوكلوكس كلانها ميكردند، جنبه علني و رسمي و دولتي داشت. تعداد بيشماري از دانشمندان، هنرمندان، ورزشكاران، نويسندگان و روزنامهنگاران مورد بازجويي و حتي تعقيب قضائي قرار گرفتند و از كار بيكار و از هستي و زندگي ساقط شدند و حيثيت و آبرويشان بر باد رفت.
در آن دوران – كه حدود چهار سال به طول انجاميد – تفتيش عقايد كه امروزه در آمريكا و كشورهاي غربي (يا بيشتر كشورهاي غربي) تصورناپذير است، آشكارا و علني در كميسيونهاي تحقيق اعمال و نتايج حاصله از اين تفتيش عقايد باعث ترتب آثار ميشد. اين كمونيسمهراسي بيمارگونه همان چيزي بود كه نمونه آن را در فيلم «دكتر استرنج لا» در وجود ژنرال ديوانهاي كه خود را در ستادش حبس كرده و دستور حمله بمبافكنهاي حامل بمباران اتمي را به شوروي داده بود، ديديم. اين سوژه از زندگي يك ژنرال آمريكايي كه به همين جنون دچار شده بود و بالاخره هم خودش را از پنجره اتاقش به پايين پرت كرد، اقتباس شده بود. اين ديوانه هم پُست نظامي و امنيتي بسيار مهمي داشت!!.
٤- اكنون آقاي ترامپ با روشهاي ماكياولي و پوپوليستي رئيسجمهور شده است. هرچند سخنانش در مدت تبليغات انتخاباتي، در بسياري موارد، به قول دوستان گيلك، جنبه «ماست و دروازه» داشته (كه تنها ارتباط آنها اين است كه هر دو را «ميبندند»!) اما ترجيعبند مخالفت با برجام و اسلامستيزي را همواره تكرار كرده است؛ آن هم بهگونهاي كه ترادف «اسلام» را با «داعش» در ذهن اين آقاي رئيسجمهور تداعي ميكند كه البته بسيار خطرناك و درخور تأمل است.
وزيراني كه آقاي ترامپ برگزيده مؤيد صحت برداشت اخير است؛ بهويژه انتخاب ژنرال بازنشسته «جيمز متيس» كه بيبيسي اعلام كرده ملقب به «سگ هار»! (Mad dog) است - و آقاي ترامپ هم در معرفي او از همين لقب استفاده كرد - بهعنوان وزير دفاع نيز همين برداشت را تأييد ميكند؛ كسي كه آقاي ترامپ او را شبيهترين فرد به «ژنرال پاتن» ميداند، كسي كه فاتح نبرد «بالژ» بود كه در آن باقيمانده نيروي زرهي و پياده آلمان نازي در اروپا با نيروهاي متفقين درگير و درهم شكسته شد. درعينحال او كسي است كه رفتار خشن و بيادبانهاش با سربازي كه گويا دچار موج انفجار و بهاصطلاح «موجي» و در بيمارستان بستري شده بود، انتقادات بسياري را برانگيخت و نيز كسي بود كه حتي پيش از پايان جنگ دوم به درگيري نظامي با شوروي علاقهمند و معتقد و حتي به كاربرد سلاح اتمي عليه روسها مشتاق بود. ديگر وزيران انتخابي آقاي ترامپ هم دستكمي از اين يكي ندارند و گردهمآمدن چنين اشخاصي در كابينه كشوري با بزرگترين نيروي نظامي جهان و تحت امر فردي كه بيگمان در تجارت و كاسبي چيرهدست و موفق است اما در سياست و روابط بينالمللي تجربه و سابقهاي ندارد، بهخوديخود، تأملبرانگيز و درخور دقت و بررسي فراوان است. گويي آقاي ترامپ كه هرچند آغاز تحصيلش در يك مدرسه نظامي بوده، اما خدمت درستوحسابي نظامي نكرده، بهشدت به ميليتاريسم و نظاميگري علاقهمند است.
٥- امروز نيرويي مانند بلوك شرق و شوروي سابق وجود ندارد كه آقاي ترامپ «مككارتيسم» خود را به سمت آن گرا دهد. حتي اگر به گفتههاي او، قبل و بعد از انتخابات، توجه كنيم به اين نتيجه ميرسيم از برقراري رابطه بسيار حسنه با روسيه بدش نميآيد. هرچند دراينباره - حداقل با توجه به وضعيت سوريه- تناقض و تضاد بسيار وجود دارد. ولي بههرحال گردآوردن چنين «تحفههايي»، لاجرم بايد بازده و نتيجهاي براي ارائه به رأيدهندگان داشته باشد. بنابراين -با توجه به سوابق و گفتههاي هرچند «ماست و دروازه» آقاي ترامپ – بايد منتظر يك «مككارتيسم» ديگر اينبار با محتواي اسلام و ايرانهراسي باشيم كه البته فعلا درباره ابعاد داخلي آن در آمريكا و آثار خارجياش در جهان نميتوان داوري دقيق و درستي داشت. اما وقوع آن - به حكم عقل- بسيار محتمل است و ايرانيان مقيم يا شهروند ايالات متحده آمريكا بايد حواسشان را جمع كنند. مبادا آنچه بر آمريكاييهاي ژاپنيتبار بعد از حمله ژاپن به پرلهاربر گذشت، تكرار شود.
٦- نكتهاي كه بهطور خاص ما بايد به آن توجه داشته باشيم، اين است كه آقاي ترامپ، مانند همه كانديداها در انواع انتخابات، وعدههايي را داده – كه البته همه ميدهند- اما او براي عمليكردن آنها مهلت صدروزهاي قائل شده است (حكومت صدروزه ناپلئون بناپارت تداعي ميشود!!). با توجه به كموكيف وعدههاي دادهشده، عمليشدن آنها در صد روز، چيزي در حد محال است. قطعا اگر آقاي ترامپ سابقه سياسي و كشورداري – در حد يك ايالت يا حتي شهر را داشت – چنين وعدههايي نميداد. بنابراين ظن غالب اين است بلافاصله پس از آغاز كار با فشار افكار عمومي رأيدهندگان – بهويژه دموكراتها- مواجه شود و قادر به وفايبهعهد هم نخواهد بود. راهحل فوري و آسان – و منطبق بر دكترين مشهور «از اين ستون به آن ستون فرج است» - اين خواهد بود كه با مشورت و كمك وزيران و مشاورانش ماجرايي و بازياي براي انحراف افكار عمومي و راضيكردن خاطر رأيدهندگان و خلاصه «شوتكردن توپ در زمين ديگري» درست كند. ترامپ با اين وزيران و مشاوران بهاصطلاح «تحفه» كه برجستهترينشان تالي ژنرال پاتن و ملقب به سگ هار است، نميتوان پيشبيني كرد راهحل انحرافياش چه خواهد بود. اما بعيد نيست راهحلي متناسب با تخصص جماعتي كه «بهخط كرده»، بهعنوان درمان كوتاهمدت، برگزيند و بعد هم شايد بهاصطلاح «تويش بماند». ولي بههرحال، ما هم بايد حواسمان را جمع كنيم كه توپ را به زمين ما شوت نكند، والله اعلم.
* منبع: روزنامه شرق، 1395.9.30
** گروه اطلاع رساني**9368**9131** انتشار دهنده: شهربانو جمعه
تهران- ايرنا- روزنامه شرق در گزارشي به قلم بهمن كشاورز حقوق دان نوشت: 1- ماكياولي يا ماكياول، متولد ١٤٦٩ ميلادي در ايتاليا، فيلسوف و سياستمدار بدشانسي است كه معاصر لويي ١٢ فرانسه اما تحتتأثير سزار بورژيا، شاهزاده حيلهگر و بيرحم حاكم واتيكان، بود.