به گزارش ایرنا، این روزنامه در این مطلب به قلم'رابرت جی. ساموئلسون' آورده است: ««با متلاشی شدن شوروی سابق در1991 این مفهوم در اذهان همگان جا افتاد كه ایالات متحده تنها ابرقدرت حقیقی جهان است،'صلح آمریكایی'(Pax Americana)صلح وكامیابی را برای همگان به ارمغان خواهد آورد؛ جهانی سازی و تجارت، كشورها را به هم گره خواهد زد.مدل اقتصادی وسیاسی آمریكا كه مبتنی است بر درهم آمیختن بازار با نظارت دولت، الگو برداری خواهد شد. استانداردهای متعالی معیشت و زندگی هم موجب خواهد شد تا آرمان های دمكراتیك و نهادهای دمكراتیك رونقی قابل ملاحظه پیدا كنند.
اگر ازحیث قدرت نظامی قضیه را نگاه كنیم؛ هیچ كشوری درجهان قدرت مبارزه با آمریكا را ندارد.جنگ خلیج فارس درسالهای 1991-1990 به خوبی این حقیقت را ثابت كرد .البته سلاح های هولناك هسته ای هم در میان بود اما به نظر می رسید كه جایشان امن است. معدودی از كشورها دارای این سلاح ها بودند و دو كشور آمریكا و روسیه هم كه بزرگ ترین زرادخانه تسلیحات هسته ای را در جهان دارند، در این قضیه اعلام بی طرفی كردند چون به نظر می رسید با هم به تفاهم رسیده اند كه اگر یك تبادل سلاح هسته ای اتفاق بیفتد، همه بازنده خواهند بود.
خلاصه آنكه صحنه طوری چیدمان شده بود كه به قول یك مفسرسرشناس گویی'پایان تاریخ' است.اما درواقع اینطورنبود.مطلقا، این دیدگاه اطمینان بخش، تعریفی صحیح از واقعیت امروز جهان نیست؛ اگر هم فرض گیریم كه در گذشته چنین بوده است .
آینده حقیقی درتمامی ابعاد با آینده خیالی به كلی مغایر است. در سراسر جهان، اقتصادها كند شده است و در همه كشورهای بزرگ شامل آمریكا، چین و آلمان رشد اقتصادی در مقایسه با وضعیت سابق خود بشدت تنزل یافته و یك ركود جهانی را رقم زده است.
جای تعجب نیست، آنطور كه پیش بینی می شد سیاستهای دمكراتیك نتوانست به نحو احسن كامیابی بوجود آورد .
رفع توهم دمكراتیك معادل شد با نومیدی اقتصادی .
داعیه جهانی سازی و تجارت ؛ بكلی رسوا و بی آبرو شد و وظیفه اش صرفا این بود كه از رشد دستمزدها و اشتغال كارگران صنعتی در جوامع پیشرفته بكاهد. در این كشورها جمعیت روز به روز رو به پیری می رفت و دولت ها هم مجبور بودند باری سنگین فوق تاب توان خود را به دوش بكشند و روز به روز بر مزایای رفاهی و بازنشستگی بیافزایند.
مردم هم به جای تقویت آرمانهای دمكراتیك؛ به سمت پوپولیسم اقتصادی و ملی گرایی گرایش پیدا كردند.'برگزیت ' و انتخاب 'دونالد ترامپ' ، قوی ترین مصادیق این دست گرایشهاست.
مفهوم تنها یك ابرقدرت بازمانده هم چندان خوشایند نمی نماید. قدرت؛ یعنی اینكه بتوانی هرچه دلت می خواهد را بدست آوری.
در واقع تعبیر ' ابر قدرت' شاید قدری گمراه كننده باشد و یا اصلا منسوخ است.
با همین استاندارد، دو كشور چین و روسیه ؛ امروز یك ابر قدرت نیستند، اما قدرت هایی مهم می باشند.
آمریكا نمی تواند با فرستادن سرباز به نقاط بحرانی هر چیزی كه دلش می خواهد را به راحتی بدست آورد.
توافق عام هسته ای دیگر رنگ باخته است. كره شمالی سلاح اتمی دارد. هر اندازه تعداد كشورهایی كه سلاح هسته ای دارند بیشتر باشد ؛ ضریب خطر وقوع یك محاسبه غلط هم بالا می رود.
بعد از جنگ جهانی دوم، آمریكا تصادفا یك استراتژی جهانی را مطرح كرد بر این مبنا كه با قوای نظامی از متحدانش حفاظت كند وضمن آن امیدوار باشد كه صلح باعث جوامعی مرفه ، با ثبات و دمكراتیك شود. دریك چنین فضایی، داعیه روانشناختی و سیاسی كمونیسم هم منسوخ خواهد بود.
به رغم یك سری ناكامی ها، این استراتژی دركل موفق بود. اروپا و ژاپن از نو ساخته شدند؛ شوروی سابق شكست خورد و كمونیسم بكلی منسوخ اعلام شد.
این روایتی بود كه آمریكا به دنبال طرح ریزی نظم بین المللی بعد از دوران جنگ سرد رفت.
اما آنچه كه پیش بینی نشد ؛ واكنش سایر كشورها و پیچیدگی های تاریخ بود.
نظم جهانی ؛ حالا به دلائل متعدد در تغییر دائمی است.
بسیاری ازكشورها و در صدر آنها چین و روسیه از نقش رهبری آمریكا در جهان ناراضی اند. بسیاری از آمریكایی ها هم از این خصوصیت آمریكا خسته و دلزده اند.فناوری های جدید به خصوص تجارت الكترونیك و میدان جنگ سایبری هم روز به روز قوت بیشتری به خود می گیرند.
و اما نكته قابل تأمل این است كه رهبران آمریكا در برهه هایی خود به افول قدرت آمریكا كمك كردند.
'باراك اوباما'قدرت نظامی را بی اهمیت شمرد و این احساس آنقدر ملموس بود و انتشار یافت كه بهره بردن از قابلیت های جنگی آمریكا را هم متحدانش و هم دشمنانش اصلا به حساب نیاوردند . سوریه مصداق بارز آن است .
این مسئله عواقبی هم داشت .
از پایان جنگ جهانی دوم، رهبری آمریكا برای حفظ صلح جهانی یك امر واجب و اساسی بوده است. چه بخواهیم چه نخواهیم، ما پلیس جهان بوده ایم و هیچ مامور پلیس دیگری در معركه وجود ندارد.
حال، این رهبری از بین رفته است، همینطور هم صلح . به مرور بدتر هم خواهد شد.
'ترامپ ' هم ایده های خود را برای تضعیف این نظم بین المللی دارد.
عرصه مورد دلخواه ترامپ، تجارت است. او تهدید كرده است كه تعرفه هایی سخت علیه واردات كالا از كشورهای چین و مكزیك اعمال خواهد كرد. اگر این وعده ترامپ عملی شود و منجر به وقوع یك جنگ تجاری شود ؛ اقدام متقابل طرف مقابل بشدت بر روی كارگران و شركت های آمریكایی اثر خواهد گذارد. آخرین باری كه در آمریكا سیاست حمایت از تولید داخل به عنوان محرك اقتصادی به اجرا گذاشته شد سالهای دهه 1930 بود كه تجربه ناموفقی از آب در آمد.
' هنری كیسینجر' در آخرین كتاب خود به نام ' نظم جهانی' می نویسد : ' هم اكنون كه نظم بین المللی در حال چرخش از یك سیستم به سیستمی دیگر است ، جهان در معرض بزرگ ترین خطر خود قرار دارد'.
او اضافه می كند: ' موانع دارند یكی یكی از بین می روند و میدان عمل برای پرهزینه ترین مدعاها و سنگ دل ترین بازیگران باز است. این سیر آشوب ها آنقدر پیش می رود تا اینكه نظمی جدید در جهان برقرار شود'.
این یعنی یك هشدار تأمل برانگیز.
اروپام**1591**1590
مترجم: اقدس السادات حسینی-- انتشار دهنده: محمد حسن دوستارگان
تهران - ایرنا - روزنامه واشنگتن پست نوشت: سوال مهمی كه در سال 2017 مطرح خواهد بود، این است كه آیا شاهد زوال تدریجی نظم بین المللی هستیم كه بعد از جنگ جهانی دوم در جهان حاكم شد و تحت سلطه قدرت اقتصادی و نظامی آمریكا بود؟