محرم آقازاده در يادداشت خود در تارنماي عصر ايران آورده است: مروري بر آمارهاي جمعيت دانش آموزي در كشورهاي جهان تأييد مي كند به طور تقريبي نزديك به نيمي از كودكان و نوجوانان لازم التعليم به مدرسه راه نيافته اند[1]. هر كودك (فرد 5-6 تا 17-18 سال) بايد بتواند به حق آموزش خود برسد.
از سوي ديگر، او بايد به آموزش شايسته هم دسترسي داشته باشد. در واقع، در كنار برآوردن شدن حق آموزش بايد آموزش مناسب و متناسبي هم تدارك شود. يكي از راه هاي متناسب و مناسب سازي آموزش، آموزش به زبان مادري است. فراهم نشدن آموزش به زبان مادري به معناي عدم رعايت فرصت برابر آموزشي و يادگيري است. دانش آموزي كه زبان مادري او فارسي است و آموزش هم به زبان او فراهم مي آيد نسبت به دانش آموزي كه زبان او كردي يا تركمني است، فرصت يادگيري بيشتري به دست ميآورد.
آموزشي كه به زبان مادري دانش آموز فراهم نمي آيد، او را در معرض بسياري از آسيب هاي تحصيلي و اجتماعي قرار مي دهد.
از سوي ديگر، دولت هايي كه حق آموختن به زبان مادري را ناديده مي گيرند، به طور آشكار فرصت نابرابر آموزشي هم فراهم مي آورند. در واقع، غني را غني تر مي سازند. تاكنون در ايران هيچ دولتي به رفع اين نابرابري آموزشي توجه نشان نداده است.
باري، عدم توجه به آموزش و يادگيري زبان مادري، به اندازه دست كم 12 سال كودكان را از تجربه و انديشيدن به زبان مادري باز مي دارد. كودكان با محروم ماندن از يادگيري زبان مادري، زبان دل و ذهن خود را از دست مي دهند و درست پس از پايان تحصيلات مدرسه اي يا دانشگاهي كه وارد تجربه واقعي زندگي اجتماعي مي شوند با كاستي حاصل از زبان مادري روبرو مي شوند.
هر زباني در جهان بازنمايانندۀ فرهنگي خاص است. زبان به مثابه يك پديده اجتماعي حامل فرهنگ، لحن، طرز تفكر و طرز نگرش به جهان است. برتر از همه، آنچه مي توان تصور كرد، محتواي زبان مادري است. زبان مادري، يگانه زباني است كه آميخته با احساس يادگرفته مي شود، احساسي كه بديلي براي آن وجود ندارد.
زبان مادري؛زبان قلب و ذهن
اگر چه آموختن زباني ديگر چونان پنجره جديديي براي نگريستن و معنادادن به زندگي است، ولي در قياس با زباني ديگر، زبان مادري خودِ پنجره است. فروگذاشتن زبان مادري به بهانه يا به دليل آموختن زبان رسمي(نه ملّي) يا زبان مدرسه اي به معناي دست انداختن به خس و خشاكي براي نجات يافتن از غرق شدن است. شاهد چنين ادعايي سخن نلسون ماندلا است. ماندلا ميگويد: 'اگر با شخصي به زباني سخن بگويي كه بفهمد، آن سخن به ذهن او مي نشيند. اگر با او به زبان خودش سخن بگويي، آن سخن به دلش مي نشيند[2].' تجربه نشان نداده است اشخاص از رسيدن به كسي كه به زبان مادري ايشان سخن مي گويد ناخرسند باشند. از اين رو است كه، هر كس در هر جايي كه هست ميكوشد همزبانش را پيدا كند. كساني كه با توسل به سخن حضرت مولانا، ادعا مي كنند همدلي از همزباني بهتر است، بيراه و گزافه نمي گويند. با اين همه، دانستن اين نكته خالي از لطف نيست كه نظر مولانا كاستن از ارزش زبان مادري نبوده است. بنا بر اين، استناد به اهميت همدلي، مقدمۀ خوبي براي به كنار نهادن كبرايي چون زبان مادري نيست.
در ادامه اين نوشتار به چند دليل تأكيد بر آموختن زبان مادري پرداخته مي شود.
زبان مادري پيشنياز رشد هيجاني و ذهني
زبان مادري و يادگيري زبان مادري توأمان آثار پرباري بر شكل گيري چگونگي هر شخص دارند. زبان شناسان، زيست شناسان و زيست روان شناسان بر اين باور هستند كه آهنگ، رنگ و زيبايي صدايي مادري از زماني كه كودك در رحم مادر هست به او انتقال مي يابد. به ديگر سخن، بخشي از ميراثي كه نوزاد با خود به دنيا مي آورد اندوخته هايي از زبان مادري است. بر اين اساس است كه، نوزاد به صداي مادر و پدر زودتر و بيش از هر كس ديگر واكنش نشان مي دهد. توصيه عمومي و تخصصي به همه كساني كه از كودكان مراقبت مي كنند آن است كه براي ارتباط با كودكان به جاي زبان آمرانه از زبان مادرانه استفاده كنند. زبان كودك، زبان ساده و پيش پا افتاده نيست. زبان كودك آكنده از هيجان، احساسات، تصويرها و تخيلات است. بنا بر اين، وقتي بيان مي شود شايسته است با كودك به زبان كود سخن گفت، بدان معنا نيست كه به ساده ترين شكل ممكن با او سخن گفته شود. زبان كودك همانا زبان مادر او است. رشد مغزي، عاطفي و هيجاني كودك در سال هاي اوليه زندگي، يعني تا پايان دوره ابتدايي مرهون بهره مندي از زبان مادري است.
نخستين مفهوم سازي هاي كودك از خود و جهان اطرافش بر پايه زبان مادري اش شكل مي گيرد. به همين ترتيب، كودك نخستين تجربه هاي عاطفي و شناختي خود از جهان را هم با زبان مادري ابراز مي كند. از اين رو، بر پايه ديدگاه هاي روانشناسان رشدنگر، شناخت نگر و ساختن گرا، مي توان گفت، بن مايه ها و ساخت هاي پايه اي ذهنِ هر شخص با مصالح زباني مادر و در درجه دوم خانواده اي كه كودك در آن قرار دارد ساخته مي شود. مردم دنيا از هر تيره و قبيله اي كه باشند و به هر چند زبان سخن بگويند، زبان مادري براي آنان در درجه نخست اهميت قرار دارد. كساني كه نمي توانند به زبان مادري صحبت كنند، بنويسند و ابراز عقيده كنند هميشه در حسرت بهره جستن از زبان مادري هستند. تجربه نيايشگري و برگزاري مراسم عبادي و آييني در هر كجاي مؤيد آن است كه مردم ترجيح مي دهند عميق ترين عواطف و احساسات و برداشت هاي خود را به زبان مادري خود شكل بدهند. بر اين اساس، براي مردم، بهترين ترانه ها، لالايي ها، سوگ نامه ها و اندرزنامه ها آن هايي هستند كه به زبان مادري ايشان فراهم آمده است.
زبان مادري؛زبان قلب و ذهن
وقتي شخص به زبان مادري اش سخن مي گويد ارتباط مستقيمي بين دل، مغز و زبان او برقرار مي شود. سخن گفتن به زبان مادري به شخص جرأت مي بخشد. مردم به آن مقدار كه از بي سوادي مي ترسند، از سخن گفتن به زبان ديگر هم مي ترسند. در مطالعه اي به مترجمان همزمان(ديلماج) ايتاليايي زبان كه به زبان انگليسي هم تسلط كامل داشتند، دو دسته واژه نشان داده شد(انگليسي و ايتاليايي) در هر بار سرعت شناخت واژگان و واكنش آنان به واژه به وسيله موج نگارهاي مغزي ثبت شدند. مقايسه اطلاعات به دست آمده نشان داد، شركت كنندگان پژوهش، در شناخت و واكنش به واژه هاي ايتاليايي نسبت به شناخت و واكنش به واژه هاي انگليسي عملكرد بهتري داشته اند. پروفسور آليس مادو پرووربيو[3]، استاد الكتروفيزيولوژي شناختي در دانشگاه Milano-Bicocca به دست آمدن چنين نتيجه اي را متأثر از آموخته هاي حاصل از زبان مادري مي داند.
زبان مادري شاخصي براي هويت فرهنگي
كودك با استفاده از زبان مادري اش با والدين، خانواده، نزديكان و منصوبان، فرهنگ، تاريخ، هويت و دين اش ارتباط برقرار ميكند. زبان مادري، كودك را با فرهنگ جامعه اي كه از آن برآمده است و هويت اش در آن شكل گرفته است پيوند ميدهد. كودكي كه زبان مادري اش را نداند از اثرگذارترين و كارآمدترين ابزاري كه مي تواند با استفاده از آن در دامان فرهنگ تربيت يابد، محروم مي ماند.
زبان مادري ابزار سرآمدي براي انتقال فرهنگ و حفظ علقه هاي فرهنگي است. كودكي كه از فرهنگ و تاريخ اش ناآگاه باشد در هر جاي جهان باشد، در وطن يا در محل زندگي ديگر جرئت ورزانه زندگي نخواهد كرد. هر كسي با زبان و فرهنگ اش قد مي كشد و احساس سرافرازي مي كند. بريده ماندن كودك از زبان مادري اش به گلي مي ماند كه بدون ريشه در داخل گلدان آبي گذاشته شده است. زبان، انسان را ناميرا مي سازد. عمر زبان ها بلندتر از عمر انسان ها هستند.
غفلت رسمي و غيررسمي، عمدي و غيرعمدي خانواده ها و دولت ها از ايجاد زمينه براي رشد كودك با زبان مادري اش، جفا در حق كودك، فرهنگ و جامعه است. ناديده گرفتن زبان مادري كودكان و تحمل يك زبان به مثابه زبان ملّي كه به غايت نادرست است حاصلي جز سست كردن هويت فردي، قومي و ملي نخواهد داشت. زبان رسمي يا زبان مدرسه اي، زبان ملي نيست. زبان مادري هر كس زبان ملي او است. چون زبان متعلق به آب و خاكي است كه كودك در آن زندگي مي كند. زبان انگليسي در هند و پاكستان زبان رسمي هست ولي زبان ملي نيست. در مقابل، زبان هاي هندي، سندي، پنجابي و اردو زبان هاي ملي هستند. اين زبان ها زاييده هند و پاكستان هستند. به همين قياس، زبان فارسي زبان رسمي و مدرسه اي ايران است و زبان ملّي نيست. هفتاد و پنج زبان و حتي بيشتر از آن كه در ايران يافت مي شود همگي زبان هاي ملي هستند. ملي بودن چيزي به معناي تعلق داشتن آن به همه آحاد جامعه است. مردم ايران در هر جاي كشور كه باشند زبان تركمني را متعلق به خود مي دانند.
زبان هاي موجود در هر كشوري پرچمي براي نماياندن فرهنگ آن كشورهستند.
زبان مادري بنياني براي يادگيري زبان هاي ديگر
جيم كامينز[4] بر اين باور است كه، 'كودكاني كه با پيشينه قويي از زبان مادري وارد مدرسه مي شوند، غناي زبان مادري آنان سبب مي شود مهارت هاي زباني زبانِ مدرسه را بهتر و سريع تر بياموزند. توصيه به آن نيست كه كودكان پيش از ورود به مدرسه زبان مدرسه را بياموزند، بلكه اصرار بر آن است والدين و نزديكانِ كودك پيش از ورود او به مدرسه براي او داستان هاي به زبان مادري بگويند و بخوانند. از اين رو، وجود منابع گوناگون چاپي به زبان مادري كودك حياتي است. داستان خواني و داستان گويي هاي پيش از مدرسه ضمن رشد دادن و عمق بخشيدن به ريشه هاي زبان مادري به ايجاد هويت فرهنگي و مانا نگه داشتن بخش اصيلي از فرهنگ ياري مي كند. كودكاني كه داراي پيشينه غني اي از زبان مادري هستند پيشرفت تحصيلي بيشتري نسبت به همتايان خود نشان مي دهند.'
توانايي صحبت كردن به زباني ديگر مديون زبان مادري است. كودكي كه با ظرافت هاي زبان مادري خود آشنا باشد، با مهارت هاي فراشناختي بالاتري براي يافتن راهي براي آموختن زبان ديگر مي كوشد. چنين كوشش آگاهانه نتايج شايسته تري را براي يادگيرنده زباني به جز زبان مادري به ارمغان مي آورد. بر خلاف نظر كساني كه زبان مادري را مخل آموختن زبان مدرسه مي دادند و اصرار دارند كه كودك بايد زبان مدرسه را پيش از مدرسه بياموزد، مهارت هاي زباني قابل انتقال هستند. اين بدان معنا است كه اگر يادگيرنده اي در زبان اول توانا باشد براي يادگيري زبان دوم از آموخته هاي زبان اول بهره خواهد جست. اين پديده درست مانند، مهارت هاي ظريف هنري يا غيره است. كسي كه نخست ساز دوتار را آموخته است حتمن براي آموختن سه تار، تار و گيتار مهارت هاي پايه اي خود را به كار خواهد گرفت. بدين سبب نمي توان و نبايد گفت، براي آموختن گيتار نبايد كسي پيشتر هيچ سازي را بياموزد.
تجربه و پژوهش كشورهاي مهاجر پذير اروپايي و امريكايي نشان مي دهد كه كودكان در آموختن زبان مدرسه، زبان عمومي و زبان درسي، دچار دشواري اساسي نمي شوند. در اين كشورها تأكيد بيش از آن به آموختن زبان مدرسه باشد تمركز بر فراموش نشدن زبان مادري است. دليل اساسي اين است كه آنها به تجربه دريافته اند كودكان از ناحيه يادگيري زبان مدرسه آسيب نمي بينند، بلكه آسيب جدي از سر گسسته شدن ارتباط زباني كودك با فرهنگ خانوادگي و ملي خود است.
چه بايد كرد؟
1. عمل به تعهدات قانوني و ملّي براي ايجاد فرصت يادگيري پايه اي زبان مادري پيش از مدرسه و در مدرسه. كساني كه از درك اين ضرورت عاجز هستند از درك فرهنگ و اهميت آن هم عاجز هستند يا دانسته از كنار موضوع مي گذرند.
2. پرداخت هزينه عدم تأمين آموزش به زبان مادري يا پرداخت هزينه نابرابري آموزشي. هر سال، از بودجه ملي براي فراهم كردن آموزشي نابرابر هزينه كلاني مي شود. بنا بر اين، براي جبران، هزينه اي كه از حساب دانش آموزاني كه زبان اولشان زبان مدرسه نيست، شده است، دولت بايد دست به اقدامات جبراني بزند. بر اساس محاسباتي كه صورت مي گيرد، دولت بايد هزينه يادگيري زبان مادري را به دانش آموزان محروم از آموزش به زبان مادري بپردازد.
3. حمايت مالي و نهادي از نويسندگان زبان هاي در معرض خطر. بخشي از جبران هزينه هاي نابرابري آموزشي، مي تواند به صورت حمايت از نويسندگاني كه به زبان هاي مادري توليد اثر مي كنند صورت بگيرد. بند هاي شماره هاي 4 تا 8 هم مي تواند تحت شمول توضيح بنده شماره 3 باشند.
4. تخصيص يارانه حمايت از نشريه هاي ويژه زبان هاي ملّي.
5. ايجاد فرهنگ سراهاي زبان مادري و حمايت مادي، مالي و معنوي از آنها.
6. حمايت از شبكه هاي اينترنتي، سازمان هاي مردم نهاد فعال در ترويج زبان هاي هاي ملّي/مادري.
7. راه اندازي و حمايت از شبكه هاي راديويي به زبان هاي هاي ملّي.
8. ايجاد فرصت يادگيري بديل براي يادگيري دروس مدرسه اي به زبان مادري.
*منبع:عصرايران/2 اسفند 95
*اول*انتشاردهنده:عليرضا فرجي
تهران-ايرنا- تارنماي عصرايران در يادداشتي آورده است:عدم توجه به آموزش و يادگيري زبان مادري، به اندازه دست كم 12 سال كودكان را از تجربه و انديشيدن به زبان مادري باز مي دارد. كودكان با محروم ماندن از يادگيري زبان مادري، زبان دل و ذهن خود را از دست مي دهند و درست پس از پايان تحصيلات مدرسه اي يا دانشگاهي كه وارد تجربه واقعي زندگي اجتماعي مي شوند با كاستي حاصل از زبان مادري روبرو مي شوند.