در ادامه در گزيده اي از اين گفت وگو مي خوانيم: در حالي كه تنها چند روز از قبول قطعنامه 598 توسط كشورمان ميگذشت، بعثيها و سپس منافقين به تصور ضعف در جبهه ايران اسلامي تجاوزي گسترده را به مرزهاي غربي و جنوبي كشورمان انجام دادند. تجاوزي كه در جنوب با عمليات غدير سد و در غرب نيز با عمليات مرصاد درهم پاشيد. در واقع «مرصاد» پاسخ دندانشكني بود به متوهمين و منافقيني چون رجوي و دستنشاندگانش تا بدانند مادامي كه اين مرز و بوم قدمگاه شيرمردان و رزمندگان باايمان است، هيچ فروغي جاويدان نخواهد ماند و هيچ تعرضي به ايران اسلامي بيپاسخ نميماند.
جانباز عباس اسكندرلو برادر شهيد حاجحسين اسكندرلو از رزمندگان و جانبازان عمليات «مرصاد» است كه در گفتوگو با ما از خاطرات ماندگار آن روزها ميگويد. روايتي كه با سرفههاي گاه و بيگاه اين جانباز شيميايي دفاع مقدس به تأخير ميافتاد اما شنيدنيتر ميشود و به دل مينشيند.
**آقاي اسكندرلو ابتداي مصاحبه از برادرشهيدتان حاجحسين اسكندرلو فرمانده گردان حضرت علياصغر(ع) بگوييد.
حاجحسين اسكندرلو فرمانده محور غرب كشور بود. ايشان در جنگ به شير جبههها معروف بود. فرمانده 24سالهاي كه نيروهايش برايش جان ميدادند. حسين متولد 21.2.1341 بود كه در زمان نوجواني با شور و اشتياق فراوان وارد صحنههاي مبارزه عليه رژيم شاه شد و در روز پيروزي انقلاب اسلامي از جمله اولين كساني بود كه با تصرف پادگان تسليحاتي به مردم كمك كرد. با شروع جنگ تحميلي حاجحسين راه خود را دفاع از انقلاب و آرمانهايش قرار داد و به جبهه رفت.
او بارها مجروح شد و درد شيميايي را حس كرد ولي هربار مصممتر برگشت و سرانجام در عمليات سيدالشهدا در 13 ارديبهشت 65 به مقام رفيع شهادت نائل آمد. مهمترين نكته اخلاقياش بصيرت بالا و عشقي بود كه به ولايت داشت.
**خود شما چه زماني به جبهه رفتيد؟
من 16 سال بيشتر نداشتم كه در سال 1361 در عمليات مسلم بنعقيل (ع) در منطقه سومار حضور پيدا كردم. خانواده نگرانيهاي خودشان را داشتند ولي از نظر اعتقادي سعي نميكردند جلوي ما را بگيرند. از من ميخواستند درسم را تمام كنم و بعد به جبهه بروم اما عشق به جبهه رهايم نكرد و با تغيير تاريخ تولدم از سال 1345 به 1343 راهي شدم. شش، هفت سالي كه افتخار رزمندگي پيدا كردم گاهي همراه با دو برادر ديگرم در يك منطقه و همزمان در جبهه بوديم.
**چه تحولاتي در جبههها روي داد كه كار به عمليات مرصاد كشيد. عملياتي كه كيلومترها درون خاك كشورمان انجام شد. موقع اين عمليات شما در كدام يگان بوديد؟
شش ماه آخر جنگ يعني از فروردين سال 1367 قرار شد گردان ما، به نام گردان حمزه از لشكر 27 محمد رسولالله(ص) در پادگان امام حسين (ع) يكسري آموزشهاي لازم را طي كند. اين زمان مصاف شد با حملات جسته و گريخته عراق كه مناطق در تصرف ما مثل فاو، جزاير مجنون و... را پس گرفت.
براي همين حسب دستور، آموزش را رها كرده و به صورت اضطراري همه لشكر به حالت آمادهباش درآمد و به غرب، جنوب و جبهه مياني اعزام شد. ما هم در اين مدت در مناطق مختلف در تردد بوديم. به حدي جابجايي زياد بود كه هفت، هشت روزي در يك منطقه بوديم و بعد دستور داده ميشد به منطقهاي ديگر اعزام شويم. وضعيت بحراني تعريف شده بود. تا اينكه عمليات مرصاد اجرايي شد.
بعد از پذيرش قطعنامه، جبهه منافقين به اين نتيجه رسيد كه ايران در موضع ضعف قرار دارد و با توجه به گذشت هشت سال از جنگ تحميلي، مردم خسته شدهاند و قصد براندازي نظام را دارند، از اين رو جلسهاي فوقالعاده در اردوگاه اشرف تشكيل ميشود و همه وابستگان و دستاندركاران خود را براي حمله به ايران فراميخوانند تا با جمعيتي حدود 5 ، 6 هزار نفر تحت فرمان مسعود رجوي در عملياتي با نام «فروغ جاويدان» به ايران حمله كنند تا به قول خودشان نظام جمهوري اسلامي را ساقط كنند.
همانطور كه قبلاً اشاره كردم من آن زمان در گردان حمزه از لشكر 27 محمدرسولالله (ص) بودم. لشكر ما يا در شلمچه بود يا در مهران. منافقين تعرضاتي در مهران انجام دادند و عمليات چلچراغ را با شعار امروز مهران، فردا تهران به انجام رساندند. بعد از قبول قطعنامه هم عراق از سمت شلمچه حملاتي را آغاز كرد و تا اهواز پيش آمد. از سمت غرب هم كه نيروهاي منافقين طي عمليات فروغ جاويدان از مرز خسروي وارد عمل شدند.
**واقعاً منافقين چه فكري ميكردند كه اين طور بيمحابا به كشورمان حمله كردند؟
خودشان ميگفتند ما همچون بهمن سرازير خواهيم شد و هر چه جلوتر برويم با ملحق شدن مردم بزرگتر ميشويم و اينطور ميتوانيم نظام را سرنگون كنيم. مجاهدين خلق با اين تصور حركت كردند و از قصرشيرين به سرپل ذهاب، كرند و اسلامآباد ميرسند و در چهارزبر نرسيده به كرمانشاه متوقف ميشوند. ما در پادگان دوكوهه بوديم كه خبر حمله منافقين را شنيديم. چهارم مرداد 1367 بود. 5 مرداد سال 1367 مرحله اصلي مرصاد آغاز شد. تلفات سنگيني از آنها گرفتيم. نبرد پنج، شش ساعت ادامه داشت. جنگافزارها و تسليحات آنها از عراق تأمين شده بود. در نهايت با شكست و نافرجام ماندن تخيلات ذهنيشان همگي مضمحل شدند.
**منافقين در مرصاد شكست سنگيني را پذيرفتند. اين شكست چه تأثيري بر شاكله آنها داشت؟
مجاهدين خلق متوهم بودند. تصور ميكردند با حمله ميتوانند نظام جمهوري اسلامي را سرنگون كنند. آنها حيوانات قسيالقلبي بودند كه به پيكر شهداي ما رحم نكردند و بچهها را مثله و شكمهايشان را پاره كرده بودند. قساوت را به تمام معنا كردند. به آنها گفته شده بود بكشيد! آنها هم پاسدارها را بيشتر مورد حقد و كينه قرار ميدادند. آنها با دادن تلفات بيش از 4 هزار نفر دچار تزلزل، يأس و تجزيه و انحلال از درون شدند. نبرد مرصاد ضربه سنگيني به پيكره سست آنها وارد كرد.
رجوي به آنها گفته بود مردم به شما ملحق خواهند شد، در صورتي كه كاملاً بر عكس پيشبيني آنها محقق شد. مردم نه تنها حمايت نكردند، بلكه با هر چه در دست داشتند به جنگ آنها رفتند.
**اواخر جنگ جبههها از كمبود نيرو رنج ميبرد تا اينكه مردم به فرمان حضرت امام به جبههها آمدند، حضور مردم در روزهاي انتهايي جنگ را چطور ديديد؟
بعد از مجروحيتم وقتي از محل درگيري به سمت بيمارستان خرمآباد در حركت بودم متوجه فوج عظيمي از مردم شدم. مردمي كه با بيل و كلنگ و هر چه دم دستشان بود به سمت نقطه درگيري نيروهاي اسلام با منافقين پياده يا سوار بر كاميون در حال حركت بودند. سيلي از مردم پرشور در جاده به راه افتاده بود. دشمن بنا را بر ناراضي بودن مردم و حمايت و استقبال مردمي گذاشته بود. تصور ميكرد مردم گوسفند برايشان قرباني ميكنند و فرش قرمز برايشان پهن ميكنند اما مردم دلشان با امام و نظام اسلامي بود و فوج فوج خودشان را به جبههها ميرساندند.
**بعد از پايان جنگ باز به مناطق عملياتي دفاع مقدس مثل يادمان مرصاد ميرويد؟
من هر ساله براي يادآوري آنچه گذشت به منطقه عملياتي مرصاد ميروم. قريب به 30 سال است كه آن روزهاي خوب و به ياد ماندني در ذهنم تداعي ميشود و با همراهي دوستان، خاطرات آن ايام را مرور ميكنيم اما براي آنهايي كه حماسه انقلابيون را لمس نكردند، جنگ را نديدند، توصيهاي دارم و آن سركشي و زيارت از يادمانهاي به جا مانده از دوران دفاع مقدس و شهداست. ديدن حتي يك نقطه مثلاً از كرمانشاه، دره چهارزبر، باعث تداعي حكايات و رواياتي است كه اگر چه تجربه شخصي در آن دخيل نيست اما به خودي خود يادآور دلاورمرداني است كه با تمام توان براي حفظ انقلاب نظام جمهوري اسلامي بيشترين هزينهها را متقبل شدند.
*منبع: روزنامه جوان، 1396.5.4
**گروه اطلاع رساني**9370**2002** انتشار دهنده: فاطمه قنادقرصي
تهران- ايرنا- روزنامه جوان در گفت وگو با عباس اسكندرلو از رزمندگان و جانبازان عمليات مرصاد درباره حضور مردم در اين عمليات نوشت: سيلي از مردم پرشور در جاده به راه افتاده بود. دشمن بنا را بر ناراضي بودن مردم و حمايت و استقبال مردمي گذاشته بود اما مردم دلشان با امام و نظام اسلامي بود و فوج فوج خودشان را به جبههها ميرساندند.