24 آبان ماه 1360، يكي از بزرگترين مفسّران قرآن كريم چشم بر دنيا بست و راهي سراي جاويدان شد تا در جوار رحمت حق همنشين نيكان و پاكانِ خداوند شود؛ مردي كه بهحق «علامه» اش ميخوانند؛ عالم جليلالقدر، حضرت آيتالله سيد محمد حسين طباطبايي (رحمت الله عليه). اين مرد بزرگ طي عمر پربركتش آثار خيرِ نمايان و باقياتالصالحات فراوان از خود برجاي گذاشته كه يكي از آنها، تفسير ارجمند و شريف «الميزان» است.
«الميزان في تفسير القرآن» يا همان تفسير «الميزان» از مهمترين تفسيرهاي شيعه است كه مرحوم علامه طباطبايي آن را در بيست جلد، با شيوه «قرآن به قرآن» به زبان عربي تأليف كرده. اين تفسير را مرحوم آيتالله سيد محمدباقر موسوي همداني (رحمت الله عليه) به فارسي ترجمه كرده است.
به مناسبت سالروز وفات حضرت علامه طباطبايي (رضوان الله تعالي عليه)، آن مفسّر بزرگ قرآن كريم، خالي از لطف نخواهد بود اگر چند تفسير مهم و كهن زبان فارسي نيز معرفيِ دوباره شود. آنچه در ادامه ميآيد، معرفي مختصري است از چند تفسير كهن قرآن كريم كه به زبان فارسي نگاشته شده است.
** نخستين ترجمه و تفسير قرآن به زبان فارسي
معروف است كه نخستين بار در روزگار سامانيان و در عهد پادشاهيِ نوح بن منصور ساماني، جمعي از عالمان دين اين فتوا را دادند كه ميتوان قرآن كريم را به زبان فارسي ترجمه و تفسير كرد؛ و بدين ترتيب در فاصله سالهاي 350 تا 366 هجري قمري، تفسير «جامع البيان عن تأويل القرآن»، اثر دانشمند بزرگ، محمد بن جرير طبري (226 - 310 ه. ق.)، از عربي به فارسي برگردانده شد و نتيجه آن «ترجمه تفسير طبري» نام گرفت. اما همچنانكه استاد نجيب مايل هروي در مقدمهيي كه بر يكي ديگر از تفسيرهاي كهن پارسي نگاشته، بهدرستي اشاره كرده است، مسلمانانِ ايراني پيش از عهد ساماني نيز ناگزير به ترجمه كلام خدا به زبانِ مادري خود بودهاند. «چنانكه آوردهاند موسي بن سيّار اسواري (م. 255 هـ. ق.) قرآن را به فارسي تفسير ميكرد و شمسالائمه سرخسي نوشته است كه سلمان پارسي بر اثر تقاضاي برخي از ايرانيانِ مسلمان، فاتحةالكتاب را براي آنان به فارسي ترجمه كرد و آنان آن را در نماز ميخواندند تا زبانشان به عربي روان شد.
عمادالدين اسفرايني مشهور به شهفور در ديباچه خود بر تاجالتراجم، نخستين ترجمه فارسي را به دست سلمان و اذن رسول (ص) ميداند. تفسير كردن قرآن به فارسي، توسط موسي بن سيّار در ميانه سده سوم هجري، مؤيد اين نكته است كه فارسيزبانان در نخستين دهههاي عصر اسلامي به ترجمه فارسي قرآن احتياج داشته و بدون ترديد به تراجمي لغوي و تحتاللفظي و يا ترجمههاي شفاهي قرآن اهتمام داشتهاند». (تاجالتراجم في تفسير القرآن للاعاجم جلد 1، صفحه دو و سه)
** ترجمه تفسير طبري
بنابر آنچه اشاره شد، ميتوان گفت كه گرچه «ترجمه تفسير طبري» كهنترين تفسير پارسي شناخته ميشود، نميتوان بهيقين اين كتابِ ارجمند را نخستين تفسيرِ پديد آمده به زبان فارسي نيز درشمار آورد؛ چراكه بسيار احتمال دارد كه پيش از ترجمه تفسير طبري نيز تفسيرهايي از قرآن مجيد يا شماري از سورههاي آن به زبان فارسي صورت گرفته باشد كه يا به دست ما نرسيده و يا همچنان از آنها بيخبر باشيم.
به هر روي، «ترجمه تفسير طبري» نهتنها كهنترين تفسيرِ پارسيِ موجود است، كه يكي از قديميترين متنهاي باقيمانده زبان فارسي دري نيز به حساب ميآيد. در زمان فرانروايي امير ابوصالح منصور بن نوح ساماني، كتاب «تفسير طبريِ» محمد بن جرير طبري را در چهل مصحف از بغداد نزدِ اين امير ساماني ميآورند. چون متنِ كتاب به زبان عربي نوشته شده بود، خواندن آن براي امير دشوار ميآيد و ميخواهد كه كتاب را به زبان فارسي ترجمه كنند. «پس علماي ماوراءالنهر را گِرد كرد و اين از ايشان فتوي كرد كه روا باشدكه ما اين كتاب را به زبان پارسي گردانيم؟ گفتند روا باشد خواندن و نبشتن [= نوشتن] تفسير قرآن به پارسي مر آن كس را كه او تازي [= عربي] نداند». (ترجمه تفسير طبري، جلد نخست؛ به تصحيح حبيب يغمايي، صفحه 5)
اين ترجمه با فتواي فقيهاني از بلخ و سمرقند و بخارا و فرغانه و ديگر شهرهاي مهم ماوراءالنهر و خراسان بزرگ در هفت مجلد پديد ميآيد، كه البته نسبت به متن عربيِ تفسير طبري برخي از مطالب كمتر ضروري و نيز برخي اسنادهاي دور و دراز را ندارد و كمحجمتر است. شيوه كار در اين تفسير اينگونه است كه در هر سوره، ابتدا ترجمه واژهبهواژه آيهها آمده و بعد، به تفسير مباحث طرح شده در آن آيهها پرداخته شده است. البته در سورههاي كوچك ترجمه آيهها يكجا و پشت سر هم آمده و در سورههاي بزرگ، چند آيه به چند آيه اين شيوه برقرار شده است.
كتاب «ترجمه تفسير طبري» افزون بر فوايد تفسيري، به سبب دارابودنِ شمار زيادي از واژگان كهن فارسي و نيز دربرداشتن سبك و سياق نگارشي خاصِ قرن چهارم، از ديد تاريخ زبان و ادبيات فارسي نيز اهميت فراواني دارد.
«ترجمه تفسير طبري» به تصحيح مرحوم استاد حبيب يغمايي و به همت انتشارات دانشگاه تهران منتشر شده است.
** تفسير تاجالتراجم في تفسير القرآن للاعاجم
پس از «ترجمه تفسير طبري» از كهنترين تفسيرهاي نگاشته شده به زبانِ فارسي، تفسيري است به نام «تاجالتراجم في تفسير القرآن للاعاجم». معني اين نام ميشود «تاجِ ترجمهها در تفسير قرآن براي فارسيزبانان». اين تفسير ارجمند را يكي از مفسّران و فقيهان و متكلمانِ شافعي مذهب خراسانِ قرن پنجم هجري، به نام ابوالمظفّر شاهفور (شهفور) بن طاهر بن محمد اسفرايني (م. 471) نوشته است.
اسفرايني در ترجمه و تفسير خود، شيوهيي متفاوت از پيشينان خود را در پيش ميگيرد و موجب ميشود سياقي تازه در ترجمهها و تفسيرهاي پارسي پابگيرد. تا پيش از اسفرايني، مترجمان و مفسّران پارسيزبان اغلب كلامالله مجيد را واژه به واژه ترجمه ميكردند و موجب ميشدند در بسياري از جايها مخاطب تنها با معادل فارسيِ واژهها آشنا شود و نسبت به مفهوم حقيقي نهفته در الفاظِ قرآن بيگانه بماند؛ اما اسفرايني با انتقاد به اين شيوه، روشي را پيش ميگيرد كه در آن الفاظ قرآن با معادلهاي روشن فارسي و مطابق با اقوال مفسّران ترجمه ميشود تا خواننده به روح آيههاي قرآن نيز واقف شود (رجوع كنيد به مقدمه جلد يكم تاجالتراجم، صفحه سه تا هفت).
از ويژگيهاي تفسير «تاجالتراجم في تفسير القرآن للاعاجم» يكي اين است كه اسفرايني كوشيده شأن و چرايي نزول آيات قرآن را شرح دهد. از ويژگيهاي ديگر اين تفسير، آن است كه اسفرايني در آغازِ هر سوره، تعداد آيهها و شمارِ واژگان و حروف سوره را ذكر ميكند و سپس روايتهايي را از پيغامبر (ص) و بزرگان دين درباره شأن و فضيلت آن سوره ميآورد و بعد بر سر ترجمه و تفسير آيات ميشود. بهمَثَل در آغاز سوره آل عمران نوشته است:
«اين سورت مدني است و آيتِ اين سورت دويست است بيخلاف؛ و كلماتش سههزار و چهارصد و هشتاد است و حروفش، چهارده هزار و پانصد و پنجاه و پنج است.
و ابنعبّاس روايت كند كه از پيغمبر، صلي الله عليه، كه وي گفت: هر كه اين سورت برخواند روز آدينه، صلوات هميدهد خداوند تعالي و فريشتگان بر وي، تا آنگاه كه آفتاب فروشود». (تاجالتراجم في تفسير القرآن للاعاجم، جلد 1، صفحه 331)
تفسير «تاجالتراجم في تفسير القرآن للاعاجم» با تصحيح نجيب مايل هروي و علياكبر الهي خراساني در پنج مجلد به همت انتشاراتهاي ميراث مكتوب و علمي و فرهنگي منتشر شده است.
** تفسير نسفي
از معدود تفسيرهاي قرآن كريم به نثر مسجعِ فارسي، اثري است به نامِ «تفسير نَسَفي» از ابوحفص نجمالدين عمر بن محمد بن احمد بن اسماعيل بن لقمان نسفي (462 – 538 ه. ق.). مؤلف كه از عالمان حنفي مذهبِ ماوراءالنهر بوده، به «مُفتي الثقلين» و «مُفتي الفريقين» شهرت داشته است.
«تفسير نسفي» ترجمهيي است تفسيري از كلام خداوند متعال و پس از «ترجمه تفسير طبري» و نيز تفسير «تاج التراجم في تفسير القرآن للاعاجم»، ميتوان آن را كهنترين تفسير قرآن به زبان پارسي دانست. در اين اثر مؤلف كه به فنون شعر و ادب چيره بوده، كوشيده است با به كارگيري سجع، ترجمه خود را مسجّع و آهنگين سازد و واضح است كه در جايجايِ اثر خود طرز قرآن كريم را الگوي خويش قرار داده است. براي نمونه ميتوان اين نثرِ مسجع را در ترجمه آيههاي 37 و 38 سوره آلعمران ديد:
«پذرفتش خداي، تعالي، پذرفتنِ نيكو؛ و پروردش، پروردنِ نيكو و سپردش به زكريّاي پيغامبر كه بود شوي خاله اين دختر. هر باري كه درآمدي به صومعهي وي زكريّا، يافتي نزدِ وي روزي مهيّا، ميوه تازه تابستان به فصل زمستان. گفت: يا مريم، از كجا اين مر تو را؟ گفت: اين از نزدِ آفريدگار، چه خداي، تعالي، روزي دهد آن را [كه] خواهد بيشمار.
آنگاه دعا كرد زكريّا و حاجت برداشت به پادشا. گفت: اي پروردگارِ من، ببخش مرا، از نزد خويش فرزند پاك از هر خطا؛ چه تويي اجابتكننده هر دعا».
«تفسير نسفي» با تصحيح مرحوم استاد عزيزالله جويني تصحيح و به كوشش انتشارات سروش منتشر شده است.
** تفسير كمبريج
در سال 1894 ادوارد براون، شرقشناس و پژوهشگر زبان و ادبيات فارسي، با انتشار مقالهيي در روزنامه سلطنتي آسيايي انگلستان، از نسخه خطي يكي از تفاسير قرآن كريم به زبان فارسي خبر ميدهد كه در دانشگاه كمبريج انگلستان نگهداري ميشده. اين تكنسخه خطيِ منحصر به فرد در اصل گويا چهار مجلد بوده كه متأسفانه تنها نيمه دوم آن، يعني از آيه سوم سوره مريم تا پايان قرآن كريم را امروزه دارا است و مجلدهاي اول و دومِ آن در تاريخ گم شده است. از اينرو نام و نشاني از مؤلف آن نيز در دست نيست و براساس آنچه در مقدمه مصححِ اين اثر آمده، با توجه به سبك كتاب ميتوان حدث زد كه اين تفسير را يك مفسر خراساني در فاصله سده چهارم تا پنجم هجري تأليف كرده باشد.
اين تفسير كه در اوايل قرن هفدهم ميلادي به احتمال در اختيار دانشمندي آلماني به نام توماس فان ارپ، معروف به ارپنيوس بوده، به سبب نگهدارياش در كتابخانه دانشگاه كمبريج به «تفسير كمبريج» مشهور شده است. «تفسير كمبريج» افزون بر آنكه از ديد تفسيري و ادبي اهميت فراوان دارد، به دليل آنكه به لهجه محليِ مؤلفش نگاشته و حركتگذاري شده، ارزش خاصي يافته است. مصحح كتاب نيز در پايان جلد دومِ آن فهرستي از واژهها و تركيبهاي كهنِ فارسي را كه برخي از آنها به لهجه فارسيِ خراساني است، فراهم آورده.
«آغالش» (بدآموزي، تحريك به فتنه و فساد)، «آينهي زانو» (برآمدگي زانو)، «بچه افكندن» (سقط جنين)، «خرفك» (جرقه آتش)، «دستچوب» (عصا)، «دستوانه» (دستبند)، «شخشناك» (لغزنده)، «فراشتوك» (پرستو)، «كردارنامه» (نامه اعمال) و «مزگت آدينه» (مسجد جمعه)، شماري از اين واژهها و عبارتهاي كهن پارسي است.
دكتر جلال متيني «تفسير كمبريج» را تصحيح و در دو مجلد منتشر كرده است.
** تفسير كشفالاسرار و عُدّةالابرار
«كشفالاسرار و عُدّةالابرار» از مهمترين تفسيرهاي پارسي است كه ساختاري ويژه و منحصر به خود دارد. اين تفسير را خواجه رشيدالدين ابوالفضل ميبدي در فاصله سالهاي 520 تا 539 هجري قمري پديد آورده است. اين كتاب به تفسير خواجه عبدالله انصاري نيز معروف است، زيرا تا مدتها گمان بر اين بود كه صاحب اين تفسير، پير هرات يا همان خواجه عبدالله انصاري است. البته ميبدي كه در هرات ميزيسته، خود به احتمال فراوان محضر خواجه عبدالله انصاري را درك كرده بوده است.
همچنانكه اشاره شد، كتاب «كشف الاسرار» داراي ساختاري ويژه است. اين تفسير سه بخش دارد: «نوبت الاولي»، «نوبت الثانيه» و «نوبت الثالثه»؛ بدين ترتيب كه آيههاي سورههاي گوناگون در اين سه بخش و سه سطح ترجمه، تفسير و تأويل شده است. در نوبت الاولي ابتدا ترجمه لفظ به لفظ آيه به پارسي دقيق آمده است. سپس مؤلف در نوبت الثانيه، تفسيرِ آن آيه را آورده كه در اين بخش از ديگر تفسيرها و روايتها نيز بهره گرفته و اقوال گوناگون را ذكر و گاه با هم مقايسه كرده است. در بخش نوبت الثالثه نيز آيه را بر اساس ديدگاهي عارفانه تأويل كرده است. ميبدي در اين نوبت سوم به فراخور موضوعِ آيه و برداشتِ عرفانيِ آن، قطعههاي دلنشين سجعدار و آهنگين نيز چاشني متن خود كرده است.
تفسير «كشف الاسرار و عدة الابرار» را مرحوم استاد علي اصغر حكمت تصحيح كرده و انتشارات اميركبير آن را در 10 جلد منتشر ساخته است. يك جلد نيز دربردارنده فهرستهاي گوناگون براي اين اثر چاپ شده است.
** تفسير رَوض الجِنان و رَوحُ الجَنان
مصححان «رَوض الجِنان و رَوحُ الجَنان» كتاب «ترجمه تفسير طبري» را نخستين تفسير پارسي بر مشرب عامّه؛ و همين تفسيرِ شيخ ابوالفتوح رازي را نيز نخستين تفسير پارسي بر مشرب خاصه برشمردهاند. تفسير بيست جلدي «رَوض الجِنان و رَوح الجَنان» را جمالالدين حسين بن علي بن محمد الخراعي النيشابوري، معروف به شيخ ابوالفتوح رازي نوشته است؛ مردي كه گرچه از نيشابور بود، اما در ري سكني گزيده بود و پس از آنكه در حدود سال 554 هجري قمري در همين شهر درگذشت، بنابر وصيتِ او، پيكر مطهرش را در جوار آرامگاه حضرت عبدالعظيم حسني (ع) به خاك سپردند. امروز آرامگاه شيخ ابوالفتوح در رواقي به همين نام در حرم حضرت عبدالعظيم (ع) قرار دارد.
«رَوض الجِنان و رَوحُ الجَنان»، كهنترين و از مهمترين تفسيرهاي شيعي قرآن كريم به زبان فارسي است. مؤلف آن از فقيهان و متكلمان بزرگ شيعه در اوخر قرن پنجم و قرن ششم است كه اين تفسير معظم را در دهههاي آغازين سده ششم هجري تأليف كرده. تا پيش از تفسير شيخ ابوالفتوح رازي، عمده تفاسير پارسيِ قرآن را عالمان و مفسّرانِ اهل سنت نگاشته بودهاند و (تاجايي كه تاريخ نشان ميدهد) تفسير شيخ ابوالفتوح رازي نخستين تفسير فارسي قرآن براساس باورهاي شيعه است.
در اين تفسير مؤلف نخست آيههاي هر سوره را ميآورد و آنها را آيه به آيه بهشكل تحتاللفظي ترجمه ميكند. سپس در توضيح واژهها و تبيين مفاهيم آيات، روايتهاي گوناكون از شيعه و سني ميآورد و پس از نقد اين روايتها، آنهايي را كه به باور او درست است، تأييد ميكند. شيخ در ضمن تفسيرِ خويش به فراخورِ مطلب، مباحث فقهي و لغوي و ادبي و تاريخي را نيز آورده است. از اينرو، تفسير روض الجنان افزون بر ارزش تفسيري، ارزشهاي ادبي و تاريخي فراواني نيز در خود نهفته دارد، بهگونهيي كه به قول مرحوم علامه قزويني اغلبِ ويژگيهاي صرفي و نحوي و لغوي و تعبيرهاي نادر كه در آثار مهم فارسيِ قرن پنج تا هفت موجود است، در اين تفسير نيز به چشم ميخورد.
تفسير «رَوض الجِنان و رَوحُ الجَنان» را تاكنون استاداني چون مرحومان محمد قزويني، مهدي الهي قمشهيي و آيتالله ابوالحسن شعراني تصحيح كردهاند؛ اما تصحيح متأخرِ اين اثر شريف با كوشش دكتر محمدجعفر ياحقي و دكتر محمدمهدي ناصح و به همت انتشارات آستان قدس رضوي (ع) منتشر شده است.
** تفسير بَلابِل القَلاقِل
پس از تفسير شيخ ابوالفتوح رازي (رَوض الجِنان و روحُ الجَنان)، يكي ديگر از شيعيانِ دوازدهامامي كتابي را در تفسير قرآن پديد ميآورد كه آن نيز از كهنترين متنهاي تفسيري شيعه به زبان فارسي است. اين تفسير «بلابل القلاقل» يا «البلابل و القلاقل» نام دارد و مؤلف آن، ابوالمكارم محمود بن ابيالمكارم حسني واعظ، از عالمان شيعه قرن هفتم هجري است كه در بيهقِ خراسان ميزيسته.
«بلابل القلاقل» دربردارنده تفسير همه قرآن نيست، بلكه اين كتاب تفسير آيههايي است كه با لفظِ «قُل» آغاز شده و يا اين لفظ را در خود دارد؛ و نامِ اين اثر نيز از همين مسئله برگرفته شده است. ابوالمكارم حسني در ديباچه كوتاهِ كتابِ خويش تصريح كرده كه اين تفسير را به خواهش «دوستي مخلص» پديد آورده و درواقع آن دوستِ مخلص بوده كه از مؤلف خواسته تفسيري بر آيههاي داراي «قُل» بنويسد. (البلابل و القلاقل، جلد يكم، صفحه 87)
مؤلفِ اين كتاب در تفسيرِ خود از روايات معصومان (ع) و برخي از صحابه و تابعين بهره برده است. وي همچنين در بخشهايي از اثر خويش، شيوه سؤال و جوابِ مرسوم در برخي متنهاي تفسيري را نيز به كار گرفته است.
ابوالمكارم حسني تفسير ديگري نيز تأليف كرده كه به «دقائق التأويل و حقائق التنزيل» معروف است. وي در اين كتاب نيز آيههايي منتخب از قرآن كريم را تفسير كرده و در اين كتابِ خويش به مباحث كلامي، به ويژه در دفاع از آراي اماميه درباره امامت پرداخته است. ابوالمكارم حسني در اين كتاب آيههايي از شانزده سوره قرآن (بقره، آلعمران، نسا، مائده، انعام، اعراف، انفال، توبه، يونس، هود، يوسف، رعد، ابراهيم، حِجر، نحل و بنياسرائيل) را تفسير كرده و در بخشِ آخرِ تفسير خود قصه معراج پيغامبر اكرم (ص) را آورده است.
تفسير « البلابل و القلاقل» با تصحيح محمدحسين صفاخواه و به همت انتشارات احياي كتاب در چهار جلد منتشر شده است.
كتاب «دقائق التأويل و حقائق التنزيل» نيز با تصحيح جويا جهانبخش و به همت انتشارات ميراث مكتوب چاپ شده است.
گزارش*3067*1436*گزارش: اميرحسين دولتشاهي*انتشار: داود پورصحت*
تهران- ايرنا- تفسيرهاي مختلفي تاكنون به زبان فارسي براي قرآن كريم نوشته شده كه هر يك ويژگي خاص خود را دارد؛ از تفسيرهاي كامل قرآن گرفته، تا تفسير آيههايي كه با «قُل» شروع ميشود و نيز تفسيرهاي لهجهيي و مسجّع.