۳۱ خرداد ۱۳۹۷، ۸:۳۴
کد خبر: 82948487
T T
۰ نفر
دفاع مقدس؛ سندي افتخارآميز از غيرت و بصيرت

تهران- ايرنا- حماسه ها و رشادت هاي رزمندگان اسلام در دوران دفاع مقدس، نمايشي حقيقي از توان دفاعي و بازدارندگي ايران را به تصوير كشيد و ايرانيان با انسجام و اتحاد ملي خويش پاسخي كوبنده به زياده خواهي هاي دشمنان اين مرزوبوم دادند و سندي افتخارآميز از غيرت و پايداري را به يادگار گذاشتند.

به گزارش گروه اطلاع رساني ايرنا؛ هشت سال دفاع مقدس يكي از درخشان ترين عرصه هاي دفاع محسوب مي شود؛ هنگامه اي كه ملت ايران در اتحادي بي نظير و يكپارچه به مصاف با دشمن متجاوز رفتند و براي حفظ و پاسداري از خاك وطن، سراسر عشق، ايثار و شجاعت شدند، پس از پايان جنگ نيز مجاهداني از تبار شهيدان براي دفاع از اسلام و حريم اهل بيت(ع) در قامت مدافعان حرم در جنگ با انديشه هاي افراطي و تكفيري، جامه برازنده شهادت را بر تن كردند و تحسين جهانيان را برانگيختند. بنابراين روزنامه هاي مختلف به منظور ارج نهادن به اين ارزش ها و برجسته سازي تلاش هاي اين ايثارگران با انتشار گزارش ها و مطالبي در محورهاي گوناگون به اين مهم پرداختند.

**سرداران دفاع مقدس؛ خالقان حماسه هايي جاويد
پس از گذشت نزديك به 30 سال از پايان جنگ تحميلي سرداران و رزمندگان دوران دفاع مقدس به دليل خلق حماسه هايي جاويد به شخصيت هاي اساطيري و تاريخي اين كشور تبديل شده اند كه مي توانند الگويي شايسته و زيبنده براي نسل كنوني و آينده كشور باشند.

روزنامه «ايران» در گزارشي با عنوان «جهاد سازندگي در هوانيروز كرمانشاه» از خاطرات سرتيپ عباسعلي اميريان «كهنه سرباز 82 ساله ارتش ايران» نوشت: يكي از يگان‌هاي قدرتمند و بازدارنده ارتش جمهوري اسلامي ايران هوانيروز است. اين يگان پرتوان با داشتن انواع هليكوپتر‌هاي آموزشي، جنگي، شناسايي و حمل‌ونقل مي‌تواند نقش بزرگي در حراست از مرزهاي كشور و پشتيباني از نيروهاي رزمنده در جنگ منظم و نامنظم داشته باشد. خلبانان و كادر فني هوانيروز به‌دليل ضرورت استفاده از دانش فني روز جهان و تحصيلات خارجي پيام انقلاب را سريع‌تر از ديگر نيروهاي نظامي دريافت كردند. هوانيروز اصفهان در يكي از روزهاي آذر 57 با راهپيمايي و تظاهرات در خيابان‌هاي شهر، مخالفت خود را با رژيم حاكم نشان داد. سرتيپ خلبان سيد محمود آذين، يكي از فعالان اين دوره به اتفاق ياران انقلابي خود سيستم اطلاعاتي رژيم شاه را به وحشت انداختند كه تعدادي از همرزمانشان در اين ماجرا زنداني و تعدادي نيز فراري شدند.

روزنامه «اطلاعات» در گزارشي با عنوان «شهيد چمران، نابغه جنگ و عارف شب‏‌هاي نبرد» آورد: انديشه و گفتار و رفتار خلاق نخبگان هر نسل، همچون باراني حيات بخش، فرهنگ هر عصر و دوران را بارور مي كند. فرهنگ امروز ايران زمين، مديون شعله تابناك روح اين سرآمدان سترگ تاريخ است و تنها راه سعادت و رهيابي به كاخ پرشكوه فرهنگ امروزي، بررسي زندگي و روح انديشه اين نخبگان است.

روزنامه «جوان» در گزارشي با عنوان «شهادت مصطفي باعث توبه هزار نفر از نيرو‌هاي ضدانقلاب شد» نوشت: شهيد مردوخي همراه چمران در پاكسازي منطقه مريوان، سقز و بانه حضور پيدا كرده بود. بعد از آن در راستاي كاهش نفوذ نيرو‌هاي انقلاب و جلوگيري از سازماندهي مجدد آن‌ها نهايت اهتمام را به خرج داد. شهيد ملامصطفي مردوخي از معدود روحانيون كردستاني بود كه چند بار در نجف با امام خميني (ره) ملاقات كرد و به سلك مريدان ايشان درآمد. او زماني به طرفداري از حضرت امام و نهضت ايشان مي‌پرداخت كه خيلي‌ها در كردستان هنوز با مفهوم انقلاب و خيزش عليه رژيم پهلوي آشنايي نداشتند. در چنين شرايطي شهيد مردوخي شبانه‌روز در راه اجراي اوامر مقتدايش نوار‌هاي سخنراني و اعلاميه‌هاي حضرت امام را در شهرستان مريوان پخش مي‌كرد.

اين روزنامه در گزارشي ديگر با عنوان «شهري كه 4 بار به اشغال دشمن درآمد» به مناسبت 29 خرداد 67 سالروز تصرف مهران آورد: شايد در ميان شهر‌ها و مناطق مرزي كشورمان، مهران به جهت چهار بار اشغال شدنش توسط دشمن، منحصر به فرد باشد. شهري كه در اولين روز‌هاي جنگ به تصرف دشمن درآمده بود، چند بار دست به دست شد تا در آخرين روز‌هاي جنگ نيز باز طعم تلخ اشغالگري متجاوزان را بچشد. با شروع جنگ تحميلي در 31 شهريور 1359، لشكر 2 پياده كوهستان سپاه دوم عراق از چهار محور به مهران حمله كرد و در روز دوم مهر ماه از قسمت غربي وارد مهران شد و در جنگي تن به تن اين شهر را به تصرف درآورد.

اين منطقه از آن زمان به مدت حدود سه سال در اشغال دشمن بود. حتي بعد از فتح خرمشهر و عقب‌نشيني سراسري كه ارتش عراق انجام داد، ارتفاعات مرزي و شهر مهران تحت تسلط دشمن باقي ماند تا اينكه مدتي بعد با اجراي عمليات والفجر 3 در سال 62، شهر مهران و ارتفاعات شمالي آن آزاد شد.

روزنامه «جوان» در گزارشي با عنوان «ختم قرآن در جوار مزار شهدا» نوشت: به سراغ شهدا مي‌روم. بزرگ‌ترين‌شان ۲۴ ساله و كم‌سن‌ترين‌شان ۱۷ ساله است. سعي مي‌كنم مجموع سن پنج شهيد را حساب كنم. يكي ۲۴ ساله است و دو نفر ۲۱ ساله و يكي ۱۷ ساله و آن يكي ۱۹ ساله. اين پنج تن جمعاً ۱۰۲ سال عمر كرده‌اند. يعني در اوج جواني و نوجواني‌شان قدم در مسير جبهه و جهاد گذاشتند. چند روزي است كه ماه مهماني خدا، رمضان، را بدرقه كرده‌ايم. ماهي پر خير و بركت كه ايرانيان بركات آن را با فرزندان شهيدشان تقسيم مي‌كنند و مراسم مذهبي خود را كنار مزار شهدا برگزار مي‌كنند. زيارتگاه پنج شهيد گمنام منطقه ۱۷ نيز در ايام ماه مبارك رمضان شاهد قرائت روزانه يك جزء از قرآن كريم بود. در يكي از روز‌هاي پاياني ماه رمضان ساعتي مهمان كرم شهداي گمنام ميدان ابوذر (فلاح) تهران شديم.

روزنامه «جمهوري اسلامي» در گزارشي با عنوان «شهيد مشهدي جايگاهم را در بهشت نشان داد» نوشت: در مرحله اول كربلاي 5 و در زمان پاتك سيداحمد پلارك از ناحيه سينه با تير دشمن مجروح شد و سيد محمد شكري و عباس بيات كمك كردند و بردنش عقب، محمد به احمد مي‌گفت كه اگه تو اونجا مجروح نشده بودي و من مجبور نبودم كه عقب ببرمت حتما همون پشت دژ شهيد مي‌شدم كه البته چهل روز بعد در تكميلي كربلاي پنج با اكبر بديع عارض و محسن منفرد تو يك سنگر شهيد شدند.

اين روزنامه در گزارشي ديگر با درج عنوان «پيام شهيدان» آورد: شهيد نورمحمد باقي‌زاده در سال 1347 در روستاي آق‌ياجي از توابع بخش مركزي شهرستان كلاله و در يك خانواده‌ مذهبي ديده به جهان گشود. دوران كودكي خود را در آغوش خانواده و در دل صحراي وسيع و دشتي سرسبز سپري كرد. سپس وارد دنياي تعليم و تربيت شد و دوران ابتدايي را با موفقيت پشت‌سر گذاشت. با شروع جنگ تحميلي عراق، اين شهيد بزرگوار علاوه بر تحصيلش، در امر كمك‌رساني به رزمندگان اسلام خيلي تلاش مي‌كرد. تا اينكه زمان خدمت سربازيش فرارسيد و خود را مشتاقانه آماده كرد تا وظيفه ديني و ميهني خود را در مقابل دشمن بعثي، ادا نمايد.

روزنامه «كيهان» در گزارشي با عنوان «مجذوب جذبه روح‌الله» نوشت: روحاني شهيد «عبدالجبار قلي‌زاده»، در هشتم تير 1344 متولد شد صداي «عبدالجبار» در گوش روستاي «آغوزبن» مي‌پيچيد... با شروع جنگ تحميلي او كه تشنه جهاد بود، دو بار به جبهه رفت و حدود هفت ماه در آن وادي بلا به سر برد. در منطقه عملياتي فاو مجروح شد اما به كسي نگفت و تن زخمي‌اش را در هاله‌اي از اخلاص نگه داشت. سپس به شلمچه رفت و آن روزها عبدالجبار داغ هجران بهترين دوستانش را در سينه داشت. در عمليات كربلاي پنج امدادگر بود و عروج افلاكيان خاك‌نشين را نظاره مي‌كرد. روزها را روزه مي‌گرفت و شب‌ها را بيدار مي‌ماند و روح را مهياي بهشت مي‌كرد.

اين روزنامه در يادداشتي به مناسبت سالگرد شهادت عارف سلحشور‌، مصطفي چمران با عنوان «مثل چمران بميريد» آورد: مطالعه و دقت نظر در سرگذشت و نحوه زندگي هر يك از شهيداني كه در راه پيروزي انقلاب اسلامي و بعد از پيروزي هم براي حفظ و نگهداري و تداوم آن‌، از جان شيرين مايه گذاشتند‌، نشان مي‌دهد كه اين گران‌مايگان‌، سواي اينكه از خصوصيت مشترك همه شهيدان‌، يعني سلامت روح‌، مناعت طبع و كرامت انساني برخوردار بوده‌اند‌، در عين حال‌، ويژگي‌هاي فردي شاخصي نيز داشته‌اند كه آن‌ها را از ديگران متمايز مي‌كرده است. از جمله اين شهيدان بزرگوار‌، دكتر مصطفي چمران است كه شرح صفات انساني و كمالات معنوي ايشان‌، فرصتي فراخ را مي‌طلبد و در اين نگاه گذرا فقط به عبارتي كوتاه، اما بسيار عميق و پرمعنا از حضرت امام خميني‌»ره» در‌باره وي اشاره مي شود كه پس از شهادت اين دانشمند متواضع و سردار بلند مرتبه جبهه‌هاي حق عليه باطل در لبنان و فلسطين و ايران‌، در موضع نصيحتي ماندگار‌، به مخاطبين فرمودند‌: مثل چمران بميريد!...

روزنامه «كيهان» درگزارشي با عنوان «پشتِ دردِ خويش، پنهان بود و رفت» نوشت: جانباز شهيد «علي بيگدلي» سال 1342 در خدابنده زنجان متولد شد. او از سربازان بسيجي‌منش و غيور ارتش جمهوري اسلامي ايران بود كه پس از مدت‌ها نبرد در جبهه‌هاي دفاع مقدس، سال 1361 از ناحيه گردن قطع نخاع شد. 34 سال تخت بيمارستان و آسايشگاه، ويلچر و جراحت‌هاي پس از جنگ تحميلي را صبوري كرد تا سرانجام پس از يك جراحي ناموفق و يك ماه بستري شدن در بخش ICU بيمارستان ساسان تهران، دعوت حق را لبيك گفت و به دوستان شهيدش پيوست. يكشنبه اول اسفند 95 جسم خسته‌اش در خاك نمناك قطعه 53 بهشت زهرا‌(س) آرام گرفت.

روزنامه «خراسان» در گزارشي با عنوان «عباس هم كه رفت انگار بي بابا شده بوديم» آورد: صلابت وسخت كوشي زندگي روستايي درنگاه وكلامشان موج مي زند. يادآوري سختي هايي كه برادران شهيدشان تحمل كردند، چشم همه اعضاي خانواده را باراني مي كند. مي گويند: «ما هيچ وقت از نام شهيدانمان استفاده نكرديم، همان طور كه خود شهدا دوست نداشتند از نامشان براي مسائل مادي استفاده كنيم.» آن ها مردان عمل بودند و با سخت كوشي سعي براين داشتند كه به خانواده كمك كنند، به همين دليل نتوانستند به تحصيل ادامه دهند و كار در زمين كشاورزي را براي كمك به پدر و مادر ترجيح دادند. امروز در جمع خانواده شهيدان عباس و رمضانعلي فروغي هستيم. مزارشان در «قله زو» شهرستان كلات نادري زينت بخش روستايي است كه 12 شهيد در دفاع مقدس تقديم كرده است و يادواره شهدا در تاسوعاي هرسال به همت اهالي وخانواده شهدا برگزارمي شود.

اين روزنامه در گزارشي ديگر با عنوان «چرا برخي مي گويند فرهنگ شهيد و شهادت بس است؟» در گفت وگو با بانوي ژاپني مادر شهيد محمد بابايي نوشت: بانوي 80 ساله ژاپني، متولد سال 1317 است كه يكي از دو پسرش در عمليات والفجر يك به فيض شهادت نايل آمده است، كونيكا يامامورا ابتدا مثل خيلي از ژاپني هاي ديگر دين بودايي داشته است كه پس از آشنايي و ازدواج با يك تاجر ايراني، سال ها قبل از انقلاب اسلامي ايران به دين اسلام مشرف مي شود و فرزند دومش را كه متولد سال 1342 در ايران است، راهي دفاع مقدس مي كند. فرزندي كه به تعبير او جزو سربازان در گهواره امام خميني(ره) درآن روزهاي سخت سال 42بوده ولي سال ها بعد در جبهه ها به ايفاي نقش واقعي خود پرداخته است؛ نكته اي كه اين مادر شهيد از آن به خوبي ياد مي‌كند.

** يادواره دفاع مقدس، پاسداشت باورها و ارزش ها
ياد و خاطره دوران دفاع مقدس پاسداشت باورها و ارزش هاي دلاورمرداني است كه نفس خويش را فدا كردند تا آرمان هايشان فنا نشود.

روزنامه «جام جم» در گزارشي با عنوان ««چ» چند بعدي» به ابعاد مختلف شخصيتي شهيد چمران از زبان برادرش مهندس مهدي چمران پرداخت و نوشت: حيف است كه سهم سينماي ما از يك شخصيت بزرگ ملي همچون شهيد مصطفي چمران فقط و فقط يك فيلم سينمايي باشد. با اين حال همين فيلم «چ» باوجود پاره‌اي از نقدها به عنوان اثري قابل تامل و ارجاع در اين زمينه، قابليت تحليل و بررسي را دارد. ابراهيم حاتمي‌كيا به‌عنوان كارگردان «چ»، در اظهارنظري عبارت «دردانه شهيدان جنگ» را درباره شهيد چمران به كار برده بود. يكي از مهم‌ترين جنبه‌هاي شخصيت شهيد چمران «هنرمند بودن» اوست كه شايد در ميان توانايي‌هاي برجسته ديگر اين شهيد همچون عرصه‌هاي مبارزه و علمي، مغفول و مهجور مانده و چندان امكان طرح و توجه نيافته باشد.

روزنامه «ايران» در گزارشي با عنوان «صاحبان اين عكس‌ها چه كساني هستند؟» آورد: با گذشت سال‌ها از پايان جنگ در جست‌و‌جوي چهره‌هايي هستم كه در دوران صفير گلوله، جان‌هاي سرشار از باور‌هاي شورانگيزشان، قلب من و دوربينم را تسخير كرده بودند. اينك پس از ساليان، چشيدن دوباره طعم ملاقات آنان كه ايمانشان با صلابت آهنين برابري مي‌كرد را آرزومندم. آدم‌هاي درون قاب عكس درعمق سكوتشان حرف‌هاي بسياري دارند كه مرا به ياد آن روزهاي آفتابي پر از صداقت مي‌اندازند و امروزم را با ديروزم پيوند مي‌دهند. هر بار كه به اين آدم‌ها خيره مي‌شوم به عكاسي از آنان افتخار مي‌كنم و از اينكه سرنوشتم در دوره‌اي با حيات آنان مشترك بوده حس خوبي را تجربه مي‌كنم. آن روزها دغدغه همه آنان يافتن فرصتي بود تا خشونت جنگ را به محبت و عاطفه‌ورزي بدل كنند.

روزنامه «جوان» در گزارشي ديگر با عنوان «فرمانده وقتي شهيد شد يك بسيجي ساده بود» آورد: آن‌هايي كه در حوزه دفاع مقدس دستي بر آتش دارند، به حتم ماجراي اختلاف شهيد حاج‌كاظم نجفي رستگار با فرماندهي سپاه و كناره‌گيري‌اش از فرماندهي تيپ 10 سيدالشهدا (ع) را شنيده‌اند. او در هنگام شهادت هشت روز مانده بود 25 ساله شود، پدر دختري 45 روزه و همسر زن جواني بود كه عشق در زندگي‌شان حرف اول و آخر را مي‌زد. به تازگي كه كتاب «رستگاري در جزيره» به قلم محمدعلي آقا ميرزايي در نمايشگاه كتاب تهران رونمايي شد، نويسنده اي كه 20 كتاب در حوزه دفاع مقدس دارد.

**مدافعان حرم، حاميان ارزش هاي الهي
دفاع از اعتقادات، مرام ايثارگراني است كه جايگاه انديشه و مكتب را فراتر از هر ارزشي دانستند و در كمال خضوع و خشوع، جام شهادت را در دياري دور دست نوشيدند و مدافعان حرم اهل بيت(ع) شدند.

روزنامه «جوان» در گزارشي با عنوان «جانباز شيميايي كه در رمضان شهيد مدافع حرم شد» نوشت: شهيد زلقي براي مردم دزفول با فعاليت‌هاي فرهنگي‌اش شناخته مي‌شود. اعتقاد داشت از ظرفيت مساجد براي پر كردن اوقات فراغت جوانان بايد استفاده شود و براي آن‌ها كلاس‌هاي تربيتي، معرفتي و ورزشي برگزار كنند... در روز تشييع پيكر شهيد زلقي همه كارشان را نيمه‌تمام گذاشتند تا خودشان را براي وداع با قهرمان شهرشان برسانند. يك دزفول بود و يك حاج محمد. به خاطر فعاليت‌هاي فرهنگي مداومش، براي خاطراتي كه از جنگ داشت و براي تير و تركش‌هايي كه بر تنش نشسته بود و به خاطر مردانگي‌اش همه او را مي‌شناختند.

اين روزنامه در گزارشي با عنوان «امان از دلتنگي‌هاي پدرانه» آورد: يك نفر ماجراي رزمنده‌اي را تعريف مي‌كرد كه شب عمليات عكس كودك خردسالش را به اين و آن نشان مي‌داد و بغض مي‌كرد. راوي مي‌گفت: آن موقع 17 سال داشتم و رو به آن رزمنده گفتم: «اينجا بايد از تعلقات بگذري و فكر اين چيز‌ها را نكني.» نگاه معناداري به من كرد و گفت: «هر وقت بابا شدي مي‌فهمي چه حالي دارم.» نمي‌دانم راوي اين حكايت بعد‌ها كه پدر شد تا چه حد توانست حال آن شب رزمنده داستانش را درك كند. اما اگر خوب نگاه كنيم، سراسر جبهه‌هاي دفاع مقدس و دفاع از حرم مملو از چنين حكايت‌هايي است؛ پدراني كه با وجود عشق و علاقه به فرزندانشان همه را وانهادند و كربلايي شدند.

در ادامه اين گزارش آمده است: بهانه اين يادداشت نامه شهيد محمدرضا زاهدي از شهداي لشكر فاطميون شد كه اخيراً در فضاي مجازي منتشر شده است. شهيد در اين نامه مي‌نويسد: «دلم تنگ شده براي خانواده‌ام. اسم نمي‌برم همه. ولي امروز و ديروز دلم براي الهه خيلي تنگ شده. الهه بابا. الهي بابا فدات بشه دخترم. ان‌شاءالله اگه خدا خواست كه برگشتم دلم مي خواد بگيرمت تو بغلم و نوازشت كنم دخترم.» محمدرضا هيچ وقت برنگشت تا الهه‌اش را نوازش كند.

روزنامه «جوان» در گزارشي ديگر با عنوان «مطالعه آثار استاد مطهري مقداد را آماده شهادت كرده بود» روايتي از مجاهدت شهيد لشكر زينبيون محمدمقداد مهدي از زبان خانواده و همرزمانش نوشت: در وصف مجاهدت و دلاوري لشكر زينبيون همين بس كه امام خامنه‌اي فرمود: «سلام من را به مدافعين حرم پاكستاني برسانيد، زينبيون خيلي خوب مي‌جنگند، خيلي خوب مجاهدت مي‌كنند. سلام من را به پدر‌ها و مادر‌ها و خانواده‌هاي‌شان برسانيد.» براي آشنايي با زواياي زندگي شهيد محمدمقداد مهدي از لشكر زينبيون به سراغ خانواده و دوستان شهيد رفته‌ايم كه ماحصلش را پيش رو داريد.

اين روزنامه در گزارشي با عنوان «شهادت در شام يك تير و 14نشان است» آورد: ابوالفضل از همان چهار، پنج سالگي علاقه خاصي به لباس سپاه داشت. آن‌قدر به مادرش اصرار كرد كه سرانجام يك دست لباس استفاده شده پدرش را به قد و قواره ابوالفضل درآورد؛ با همان آرم و همان كمربند. تا مدت‌ها هر جا مي‌خواستند بروند، آن لباس‌ها را مي‌پوشيد. پدر ابوالفضل از بچه‌هاي جبهه و جنگ بود. جبهه‌هاي اهواز، جنوب، سيستان و بلوچستان و هر جا كه نياز بود مي‌رفت. عاقبت علاقه ابوالفضل كار دستش داد و خودش هم پاسدار شد و سرانجام لباس فرم پاسداري به قد و قواره خودش به تن كرد. لباسي كه رخت شهادتش شد.

ابوالفضل قبل از رفتن به سوريه به همسرش گفت: شهادت در سوريه حكم يك تير و 14 نشان را دارد. گفتم يعني چه؟ گفت: هر كس در سوريه به شهادت برسد سرش بر بالين 14 معصوم (ع) است. چون در حال حاضر آن‌ها همراه مدافعان حرم حضرت زينب (س) هستند. اگر غير از اين بود، تاكنون تكفيري‌ها حرم را با خاك يكسان كرده بودند.

روزنامه «كيهان» در گزارشي باعنوان «دانشجوي علوم سياسي و شهادت در دفاع از حرم حضرت زينب (س)» نوشت: شهيد اكبر شهرياري، اول فروردين 1363 در تهران در محله كيانشهر به دنيا آمد. ايشان در دانشگاه امام حسين(ع) و در رشته علوم سياسي درس خوانده است. او حافظ كل قرآن، عامل به قرآن، بسيار خوش رو و شوخ طبع، اهل تفريح و گردش، ورزشكار، دل رحم، دلسوز ديگران و پيگير براي حل مشكلاتشان، بخشنده، آمر به معروف و ناهي از منكر، سر به زير و باحيا، باغيرت، هيئتي و مطيع رهبر بود.

پژوهش**1699**2059**9131