'ياروسلاو تروفيموف' ستون نويس وال استريت ژورنال در اين ديدگاه آورده است:
دونالد ترامپ و ولاديمير پوتين روساي جمهوري آمريكا و روسيه در 16 ژوئيه (25 تير) در هلسينكي پايتخت فنلاند - يكي از انبوه دارايي هاي از دست رفته روسيه - با هم ديدار مي كنند.
روزگاري دور، روسيه يك امپراطوري پهناور بود با قلمروي كه سيطره آن از فنلاند گرفته تا مغولستان امتداد داشت. بعدها اين امپراطوري در مرزهايي متفاوت تغيير شكل داد و قلمرو پهناور اتحاد جماهير شوروي را تشكيل داد. در آن دوران، شوروي بيش از يك ششم از سطح كره خاكي را در قلمرو خود داشت.
اما ناگهان اين امپراطوري يك شبه در دسامبر سال1991 فرو ريخت.
پوتين مشهور است كه سقوط اين امپراطوري را بزرگ ترين فاجعه ژئوپولتيك قرن بيستم توصيف كرده است.
مسلما اين واقعه باعث تاسف پوتين است؛ نه حداقل به اين دليل كه ده ها ميليون شهروندي كه به زبان روسي صحبت مي كردند را در بيرون از مرزهاي كوچك شده روسيه جا گذاشت.
شبح اين درد و غم جانفزاي آن عظمت از دست رفته؛ دست از سر هشياري جمعي روسيه برنمي دارد.
وال استريت ژورنال نوشت: اين روزها؛ شبح فكر و خيال اين بي عدالتي تاريخي يك بار ديگر به جان ملي گرايان روس و در راس آنان پوتين افتاده است. روسيه نگران از اينكه تمدنش واقعا به كجا تعلق دارد؛ اين تمدن را از نو بازتعريف مي كند و تلاش دارد يك تجديدنظر اساسي درباره گذشته خود انجام دهد.
تا كمتر از يك دهه قبل؛ روسيه به رغم تمام تفاوت هايي كه در زمينه فرهنگي و سياسي با غرب دارد، مدعي بود جزيي از جهان غرب است.
پوتين در يادداشتي در يك روزنامه آلماني نوشته بود:' اروپا؛ از ليسبون تا ولاديوستوك' در اشتياق تجارت آزاد و ارزش هاي مشترك است.
اما امروز، اين نگاه رو به سمت شرق تغيير جهت داده است؛ به سمت تشكيل ائتلافي آزاردهنده با چين قدرتمند اما غيرليبرال. منتها با توجه به رشد روزافزون جمعيت مسلمانان روسيه؛ زاويه نگاه مسكو به سمت تشكيل ائتلاف با كشورهايي نظير تركيه و ايران هم ميل كرده است.
با اين وجود؛ اين حس در روسيه قوي است كه به دليل وسعت بي همتايش، خود را موظف مي داند جهاني مختص به خود باقي بماند، كشوري كه هرگز نبايد در انتظار عقد برادري هيچ كس باقي بماند.
روسيه امروز خود را موظف به وفادار ماندن به شعار 'سزار آلكساندر سوم' مي داند كه بيشتر از يك قرن قبل معتقد بود:'روسيه فقط مي تواند دو متحد قابل اعتماد داشته باشد: ارتش و نيروي دريايي'.
ولاديمير پوتين پيش از اين عضو 'گروه 8' بود. عضو گروهي كه عملا رهبري جهان در دستان اوست. روسيه آخرين بار در سال 2013 در اجلاس سران اين گروه شركت داشت و همراه رهبران آن در محوطه سالن اجلاس در ايرلند شمالي قدم مي زد. اما در سال 2014 روسيه در يك تهاجم نظامي شبه جزيره كريمه را ضميمه خاك خود كرد و از آن پس اعضاء گروه 8 هم روسيه را از اين گروه بيرون كردند. روسيه در سال 1998 به عضويت اين گروه پذيرفته شده بود.
روزنامه امريكايي مي نويسد: روسيه تنها كشور جهان نيست كه در سرش روياي احياي عظمت افتخارات گذشته را مي پروراند اعم از اينكه اين افتخارات واقعا وجود داشته است و يا توهمي بيش نيست.
انگليس در روياي آن است كه با خروج از اتحاديه اروپا و يا همان 'برگزيت' به عظمت تاريخ گذشته اش بازگردد.
آمريكاي 'ترامپ' هم سياست 'اول آمريكا' را سرلوحه مسير راه توسعه طلبي خود قرار داده است.
چين تحت رهبري 'شي جين پنگ' هم با سياست 'چين شجاع و قوي' در آرزوي تحقق عظمت افتخارات گذشته است.
در وانفساي تمامي اين بلندپروازي ها، نظم تثبيت شده بين المللي و تمامي نهادهايش كه بر مبناي همكاري و سازش و كنارآمدن پايه ريزي شده است و آمريكا و متحدانش سهمي بزرگ در ساختن آن داشته اند، تلاش مي كنند زنده بمانند.
امروز ديگر آن مفهوم 'غرب' رنگ باخته است.
بي دليل نبود كه مسكو هم به فكر افتاد تا دست به يك تحول اساسي در طرز تفكرش نسبت به خود و همچنين جايگاه جهاني اش بزند.
'فئودور لوكيانوف' رئيس شوراي سياست خارجي و دفاعي روسيه مي گويد:' 200 سال است كه رويكرد روسيه به سمت غرب است. غرب نقطه مرجع روسيه است، خواه مثبت ، خواه منفي.'
وي مي افزايد:' اما امروز اين رويكرد با واقعيت هاي جهان انطباق ندارد؛ چون غرب ديگر مركز جهان نيست'.
غرب گرايي در تمامي شئون زندگي مردم و شهرهاي روسيه كاملا مشهود است. اين واقعيت را به وضوح مي توان در مراسم جشن هاي جام جهاني فوتبال كه اين روزها روسيه ميزبان آن است درك كرد.
با اين وجود؛ هنوز هم اين حس قوي درون جامعه روسيه وجود دارد كه احساس مي كند سرنوشتي متمايز دارد و دشمنان كشور را احاطه كرده اند.
پوتين در سال 2014 به اوكراين تجاوز نظامي كرد و درپي آن تحريم هاي اقتصادي غرب به سراغ مسكو آمد. روسيه دچار يك ركود و بحران مالي عظيم شد. اين واقعه در تمامي قرينه هاي تاريخي اش ؛ يك نقطه عطف بود.
به گفته 'ديميتري تره نين' مدير دفتر موسسه 'كارنگي' در روسيه ؛ ' تا سال 2014 روسيه خود را شرقي ترين ايستگاه اتوبوس جهان غرب مي شناخت. اما از آن موقع به بعد روسيه يك تغيير جهت بنيادين داد و به درون خود بازگشت و متوجه شد كه جزيي از غرب بودن؛ نتايج دلخواه مسكو را برآورده نخواهد كرد'.
به گفته تره نين؛ آنچه امروز در روسيه اتفاق مي افتد اين نيست كه مسكو ميراث ليبرال 'ميخائل گورباچف' آخرين رهبر شوروي سابق و يا 'بوريس يلتسين' اولين رئيس جمهوري روسيه را واژگون مي كند؛ بلكه رخداد امروز روسيه اين است كه روسيه دارد رويكرد غرب گرايي كشور را كه يادگار 'پطر كبير' مربوط به سه سده گذشته است، وارونه مي سازد.
اما اين تغيير جهت رويكردهاي روسيه بسيار گسترده تر از اينهاست. به باور بسياري از روس ها؛ اين چرخش به سمت احياي عصر 'اردوي زرين Golden Horde 'امپراطوري چنگيزخان گرايش دارد. به سمت احياي امپراطوري مغول كه از اوائل قرن 13 تا اواخر قرن 15 ميلادي گستره وسيعي از كره خاكي را به زير سيطره خود درآورده بود و در همين قلمرو؛ مسكو هم تحت حاكميت او قرار داشت.
اردوي زرّين يا آلتيناردو نامي است كه به بخشي از امپراطوري مغول كه بدست جانشينان 'جوچي' پسر بزرگ چنگيز ساخته شد اطلاق مي شود. قلمروي اردوي زرين بخشهاي اصلي روسيه و قزاقستان و اوكراين كنوني را در برميگرفت.
امروز بسياري از ملي گراهاي روسيه نداي احياي امپراطوري 'مغولستان - تركستان' را سر مي دهند كه قرن ها قبل نوادگان پسر بزرگ 'چنگيزخان' آن را تاسيس كردند و بر آن حاكم بودند. قلب آن امپراطوري بزرگ؛ روسيه امروزي بود.
اين جريان درحال بازگشت به كشور روسيه است و در امور فرهنگي اين كشور از جايگاه ويژه اي برخوردار شده است.
مورخان روس و همچنين كليساي ارتدكس قوانين را بشدت رد كردند و آن را 'قانون بربريت' دانسته و مانعي بر سر راه توسعه كشور در مقابل غرب مي دانستند.
كاخ كرملين در سال 1944 اين قانون را لغو كرد.
اما ناسيوناليست هاي مدرن روسيه به فكر احياي دوران امپراطوري مغول افتاده اند. آنها خودمحوري بيرحمانه؛ علاقه شديد به فتح و جهان گشايي ، توانايي براي حاكميت نظم و قانون در جامعه و مداراي ديني امپراطوري مغول كه مسيحيان و مسلمانان را دعوت به همزيستي مسالمت آميز در كنار هم مي كرد؛ تحسين مي كنند.
روسيه قرون وسطي بشدت ملهم از نظام حكمراني 'اردوي زرين' اداره مي شد و اصول فرهنگي ، سياسي و اقتصادي آن ؛ ستون فقرات امپراطوري روسيه را تشكيل مي داد.
امروز, تحريم هاي اقتصادي غرب كه در سال 2014 عليه روسيه به اجرا درآمد، بشدت تجارت، سرمايه گذاري و دسترسي شركت هاي بزرگ روسي به سرمايه را متزلزل ساخت.
حتي مقامات برجسته روس و نزديكانشان ديگر امكان گذراندن تعطيلات در اروپا را نداشتند.
رئيس جمهور شدن 'ترامپ' در آمريكا هم نتوانست پاياني بر اين درد و رنج مسكو باشد.
اما همه اين توسعه طلبي روسيه به پوتين و جاه طلبي هايش بازنمي گردد. اين حس افتخار بزرگ بودن؛ مانند خون در رگ روس ها جاري است.
پوتين در سخنان خود در ماه مارس در كنگره ؛ آه و افسوس خود از فروريختن 'اتحاد جماهير شوروي' را كتمان نكرد و اشاره نمود كه با اين فروپاشي؛ كشور 23.8 درصد از خاكش، 48.5 درصد از جمعيتش و 41 درصد از توليد ناخالص داخلي اش را از دست داد.
اما با اين وجود, روسيه هنوز هم پهناورترين كشور بر روي كره زمين است.
اما همين كشور با اين ويژگي مهم؛ جزء 10 اقتصاد بزرگ و اول جهان نيست. توليد ناخالص داخلي آن به سختي به سطح معيار مشابه در كره جنوبي و يا استان 'گوانگدونگ' چين مي رسد.
امروز افردا سالخورده و جوانان روسيه؛ نوستالژي (غم دلتنگي) دوراني را دارند كه مسكو پايتخت يكي از دو ابرقدرت جهان بود.
روسيه امروز؛ هيچ ايدئولوژي و يا هيچ مدل اقتصادي جايگزين براي صادرات ندارد.
مدعاي جايگاه جهاني اش هم فقط به اعتبار توان نظامي و اراده اش براي به خدمت گرفتن آن است. سوريه؛ گرجستان و اوكراين گواه زنده اين فرض اند.
'آلكسي مالاشنكو' مورخ روسي مي گويد:' پوتين و ساير مقامات روسيه با وجود آگاه بودن از عمق تاريخ گذشته امپراطوري روسيه و شوروي و وحشتناك بودن آن ؛ مي خواهند عظمت آن دوران را زنده كنند'.
او اشاره مي كند:' اين احياي روح ناسيوناليستي در كشور نيست. القاء ترس و وحشت از حكومت در دل مردم است. ايدئولوژي اوباشگري است. نمي توان با تحريف گذشته؛ آينده را ساخت'.
او مي افزايد: ' بازنويسي گذشته براي برآورده كردن نيازهاي ايدئولوژيك حال؛ سنت افتخاركردن به زمان است. همه چيز فقط فرصت طلبي است'.
شبك**اروپام**1591**1392
تهران-ايرنا-وال استريت ژورنال روز جمعه نوشت: 'ولاديمير پوتين' رئيس جمهوري روسيه در فكر احياي قلمرو شوروي سابق و احياي امپراطوري فتح و جهانگشايي 'چنگيزخان' است.