مقصدمان دو سه كيلومتر جلوتر درست در نقطه شمالي شهر سميرم يعني گلستان شهداي هميشه جاويد اين خطّه شهيدپروراست.
حركت دسته جمعي در اين خنكاي دلپذير بعد از نماز جماعت صبح و عزيمت به سمت گلستاني از نور و روشنايي، گاه با سكوت، گاه با خاطرات، و ' درد و دل' همراه است.
حالا اما به پيچ انتهايي نزديك امامزاده ابراهيم(ع) و گلستان شهداي سميرم نزديك مي شويم و هم او كه از خاطرات جواني و كارش در روستا سخن مي گفت؛ از خواب همسرش درباره شهداي شهر سميرم نيز يادي كرد.
گويا در دوره اي مشكلاتي داشته و كار و زندگي او بسختي مي گذشته و در آن شرايط سخت، همسرش «سيدنظام الدين امامي» را در خواب مي بيند ، پس از اين خواب حاجتش روا مي شود و از شرايط سخت آن روزها عبور مي كند.
پاسدار شهيد «سيدنظام الدين امامي» كه هر دو دستش قطع شده حالا در گوشه اي از ضلع شمالي گلزار شهداي سميرم آرميده است.
اشك در چشمان مرد ميانسال و همراهانمان حلقه زده و همه ما گرداگرد سنگ قبر آن شهيد، ساكت و آرام ايستاده ايم.
نسيم صبحگاه گونه هاي خيسمان را بسردي نوازش مي كند، كمي آنسوتر دلاوري از تبار ارتش آرميده است. «شهيد حسين سامي مقام». يكي ديگر از همراهانمان كه خود در زمان جنگ تحميلي سرباز وطن بوده است مي گويد: اين شهيد ارتشي سر بر بدن ندارد.
او ادامه مي دهد: زماني كه ضد انقلاب قصد نفوذ در كردستان داشتند، اين شهيد يكي از فرماندهان ارتش آن منطقه بود و به دست ضد انقلاب به شهادت رسيد.
او ادامه مي دهد، خيلي ها به اينجا مي آيند و مي روند اما شايد ندانند اين 'سروقامتان از جان گذشته ' كه بودند و چه فداكاري هايي كه نكردند.
هوا كم كم در حال روشن شدن و آفتاب در حال بالا آمدن است، طليعه نور خورشيد بامدادي از لابلاي ارتفاعات شرقي سميرم بر روي قبور مطهر شهيدان وطن منظره اي چشم نواز خلق كرده است.
اينجا نور و روشنايي، مسرورانه و سرخوش از عطر لاله هاي سرخ اين ديار، سرود پرواز و عشق سر داده اند.
از: محمود افشاري
7147/گ/ 1339
اصفهان- ايرنا- بامداد تابستان و نيم ساعتي از گلبانگ اذان صبح گذشته است، هوا در اين صبحگاهان اندكي سردتر از خنكاي هميشگي سرزمين هزارچشمه است و قدم زدن در اين هنگامه تاريك و روشن هوا، طراوتي خاص به روح و جسم و روان آدمي پيشكش مي كند.