از نخستين روزهاي شكلگيري كمپين انتخاباتي دونالد ترامپ ايده برتري انرژي (Energy Dominance)، كه بر بستر رونق توليد در نفت و گاز شيل در امريكا شكل گرفته بود، به عنوان ابزار رويايي قدرتمندانه با چالشهاي احتمالي كاربست نفت به عنوان سلاح سياسي و موقعيت دست بالا در رسيدن به هدفهاي راهبردي، اقتصادي و سياست خارجي آن كشور تعريف شد. در فاز بعدي اين ايده تبديل به بخش مهمي از سياست انرژي دولت فعلي آن كشور شد.
از سوي ديگر و در سايه به اوج رسيدن فضاي ايرانهراسانه -چگالي و وزن سياسي مخالفان راستگراي ايران در نهادهاي تصميمگير و بخش رسانهاي ايالات متحده همانند كنگره، قوه مجريه و رسانههاي همسو با حاكميت بالا گرفت، در نتيجه اين فضا و جو- مفهوم ايران به مركز تهديدات خارجي آن كشور كوچانده شد و بازي قرباني كردن ايران به عنوان بز بلاگردان (scapegoating) تهديدات عليه نظم بينالمللي وارد فاز جديدتري شد. امروز در پرتو بازيگري اسراييل و عربستان نفوذ در نظام سياسي لابي زده و دچار زوال سياسي شده ايالات متحده به مرحله بدون سابقهاي رسيده و ما شاهد فرو رفتن بحران روابط ايران-امريكا به نقطه بيبازگشتتري هستيم.
در خطمشي سياسي ترامپ جنگ در راستاي به دست آوردن منابع كمياب قدرت بر بستر اكوسيستم اقتصادي اين كشور طراحي شده است. از آن جا كه ايران يكي از بزرگترين توليدكنندگان نفت در بازار جهاني است و درآمدهاي حاصل از فروش نفت در شريانهاي اقتصادي-سياسي اين كشور جريان دارد، و از سويي در ذهنيت امريكاييها اين ماده و پولهاي حاصل از آن منبع اصلي بازيگري ايران در مقياس منطقهاي است- جنگ نفتي تمامعياري بر ضد ايران شكل گرفته است.
دولت ترامپ در اين فرآيند ايرانهراسانه حلقه محاصره ايران را تنگتر كرده و البته كه اين امر جز با پشتوانه انقلاب شيل نفت و شيل گاز و آنچه كه تاكنون توسط نويسنده اين نوشته كاربست سلاح ژئو- تكنيكي نفت و گاز شيل ناميده شده است، امكانپذير نبوده است. در يكي از مهمترين گامها براي آمادهسازي بستر اين جنگ تمامعيار- رييسجمهور ايالات متحده درآخرين ياداشت نامه رياستجمهوري Presidential Memorandum خود به وزراي امور خارجه، خزانه و انرژي خود چنين نوشت: «... ميزان كافي نفت و فرآوردههاي نفتي از كشورهاي ديگري غير از ايران در بازار وجود دارد كه اجازه كاهش قابل ملاحظه خريد نفت و فرآوردههاي نفتي از ايران يا نهادهاي مالي خارجي را ميدهد...».
امروز با پشتوانه رونق توليد نفت شيل در امريكا و موازنهسازي در كنار شركاي راهبردي نفتي چون عربستان و بازيگر پراگماتيستي چون روسيه- سياست اعلامي به صفر رساندن صادرات نفتي ايران و اقناع شركاي مهم تجاري نفت ايران شامل چين، كره جنوبي، هند، ژاپن و... مبني بر قطع تجارت با ايران كليد خورده است. دولت كنوني امريكا با يك بازي تركيبي و پيچيده و اعمال فشار از چندين جبهه بر ايران اين سياست را دنبال ميكند:
نخست: پيگيري از طريق ديپلماسي در مقياس جهاني با شركاي نفتي ايران براي جلوگيري از صادرات نفت ايران.
دوم تهديد به تحريم شركاي نفتي ايران از طريق پايانههاي مالي خود كه در پرتو قدرت اقتصادي و دلاريزه كردن اقتصاد بينالملل در دست دارد و اخراج خاطيان از شبكه بانكي- اقتصادي امريكا.
سوم: همگرايي با شركاي منطقهاي در راستاي فشار بيشتر بر ايران. مهمترين تكميلكننده اين زنجيره عربستان است. بازيگر نفتي چون عربستان سعودي به عنوان شريك راهبردي ايالات متحده در اين منطقه همواره نفت را به عنوان يك سلاح سياسي بر ضد منافع ايران و بازي در زمين امريكا بهكار بسته است. تاريخچه سياست نفتي عربستان براي تامين منافع شريك راهبردياش، ايالات متحده، انباشته از موارد قابل استناد است. اسكات واكر در كتاب پادشاهان نفتي كه به تازگي به فارسي نيز برگردانده شده است از نقش اين كشور در جنگ نفتي درعصر پهلوي دوم و آنچه كه منجر به دگرگونيهاي ژرف در ژئوپولتيك منطقه خليج فارس و خاورميانه شد، پرده برداشته است.
نمونههاي ديگر از دخالت نفتي عربستان در موازنههاي منطقهاي و جهاني قدرت نيز قابل انديشيدن است: در پي اعتصاب چند ماهه كاركنان شركت ملي نفت ونزوئلا در سال 2002 ميلادي، توليد نفت آن كشور متوقف و اين امر منجر به كاهش در عرضه نفت شد. در پي آن نيز در ماه مارس سال 2003 جنگ دوم خليج فارس رخ داد و صادرات نفت كشور عراق قطع شد و عربستان با توليد اضافي روزانه يك و نيم ميليون بشكهاي اين كمبود را جبران كرد و حتي پيش از آن نيز در پي اعمال تحريمهاي امريكا عليه صدام، پس از جنگ با كويت، به سهم عراق دست پيدا كرده بود.
نقش عربستان در ترغيب امريكا به حمله بر عراق آن چنان باعث بر هم خوردن توازن و معادلات ژئوپولتيكي جهان در آستانه سده بيست و يك شد كه حتي ستوننويس و آكادميسيني چون پيتر باينرت (Peter Beinart) را بر آن داشت تا در يك چرخش نگاه نسبت به قبل، حمله امريكا به عراق را يك اشتباه تراژيك بنامد. باينرت در سال ٢٠٠٧، در دوازدهم ماه مارس در مجله تايم، مطلبي تحليلي با عنوان «شيطاني كه ما ميشناسيم» (The Devil We Know) عربستان سعودي را مسوول فرو بردن ايالات متحده در باتلاق عراق معرفي كرد. در هنگام تحريمهاي هستهاي ايران نيز كه بازار با ترس از كمبود نفت روبهرو بود، عربستان دست به دخالت در بازار زد.
امروز نيز در پي نقض يك سويه برجام از سوي ترامپ و اعلام سياست به صفر رساندن نفت ايران، عربستان با نزديكي به روسيه و چراغ سبز نشان دادن به ترامپ در سوداي پي افكندن يك نظم نوين نفتي است؛ نظمي كه راه دخالت و قدرت روسيه در تعيين بهاي نفت در بازارهاي جهاني را هموار خواهد ساخت، عربستان را تبديل به بازيگري مهمتر در اپك خواهد كرد؛ ژئوپولتيك نفت را تا حدود زيادي هم چنان در انحصار اپك و خاورميانه باقي خواهد گذاشت و ايالات متحده ترامپ را كاميابتر خواهد كرد. خالد فالح، وزير انرژي عربستان، از آمادگي كشورش براي جبران اين كمبود به علت توانمنديهاي صادراتي خود خبر داده است.
پراگماتيزم بقا ايجاب ميكند كه ايران به درستي و با واقع بيني به تبارشناسي بحران كنوني بپردازد و با اقدامات به موقع و درست از افتادن در دام ديپلماسي فشار حداكثري ترامپ بپرهيزد. شاهكليد بحران كنوني را بايد در پروژه ايران هراسي و سپس در دميدن بر تنور ايرانهراسي دانست؛ شوربختانه نقش نيروهاي داخلي در راهاندازي و شدتبخشي به اين تراژدي بسيار مهم است. در پايان بايد نوشت كه يگانه راه گذر از اين بحران در درجه نخست- باز تعريف منافع ملي و ابلاغ عمومي راههاي پرهيز از شدت بخشي و ريشه كني دام ايران هراسي است. ايجاد سريع وفاق ملي ، اعلام سياستهاي تنش زدايانه كه بتواند فضا را تلطيف كند و فعالتر كردن ديپلماسي با اروپا و چين راههاي ديگر بيرون آمدن ايران از اين بحران است.
*منبع: روزنامه اعتماد؛ 1397،4،19
**گروه اطلاع رساني**2059**2002
ايالات متحده همواره در طول تاريخ هرگاه از نتيجهگيري با توسل به ديپلماسي نااميد شده، سياست تشديد فشار بر كشور هدف را انتخاب كرده است. هراسافكني و فشار دونالد ترامپ رييسجمهور ايالات متحده بر ايران و پيگيري سياست به صفر رساندن صادرات نفت ايران يادآور ديپلماسي اعمال فشار حداكثري است.