۹ شهریور ۱۳۹۷، ۹:۵۳
کد خبر: 83017909
T T
۰ نفر

روایت بازمانده انفجار دفتر نخست وزیری

۹ شهریور ۱۳۹۷، ۹:۵۳
کد خبر: 83017909
روایت بازمانده انفجار دفتر نخست وزیری

تهران- ایرنا- بازمانده حادثه تروریستی بمب گذاری در دفتر نخست وزیری در سال 1360 با بیان آخرین لحظات زندگی شهیدان رجایی و باهنر، می گوید: به نظرم این بمب در ضبط صوت بزرگی كه كشمیری با خود به جلسات می آورد، جاسازی شده بود.

37 سال از انفجار دفتر نخست وزیری و شهادت مظلومانه محمدعلی رجایی و محمدجواد باهنر می گذرد ، اتفاقی كه برخي نقاط مبهم آن از گذشته ذهن افكار عمومی را به خود مشغول كرده است.«مسعود كشمیری» كیست؟ چگونه در ساختار امنیتی كشور نفوذ كرد و همدستان او چه كسانی هستند؟ این پرسش ها تاكنون بی پاسخ مانده است.
سرهنگ بازنشسته «محمدمهدی كتیبه» رئیس وقت ركن دوم ارتش و از معدود بازماندگان بمب گذاری در جلسه شورای عالی امنیت ملی هشتم شهریور ماه 1360 هنوز اتفاقات آن روز را به خاطر دارد.
كتیبه 79 ساله هم اكنون قائم مقام یك موسسه خیریه در تهران است؛ وی در گفت وگو با گروه سیاسی ایرنا خاطراتش از سال های نخستین پیروزی انقلاب و بمب گذاري در دفتر نخست وزیری را مرور می كند كه در ادامه این خاطرات را می خوانیم.
**ایرنا: به عنوان شاهد انفجار نخست وزیری روایت شما از این ماجرا چیست؟
كتیبه: به مدت 4 سال در جلسات شورای عالی امنیت ملی كشور كه روزهای یكشنبه ساعت 15 برگزار می شد حضور داشتم. در جلسه هشتم شهریور سال 60 در یك سوی میز شهیدان محمدعلی رجایی (رئیس جمهوری) ، محمدجواد باهنر (نخست وزیر)، هوشنگ وحید دستجردی (رئیس شهربانی )، سرهنگ اخیاني از ژاندامري، سرورالدیني (معاون وزیر كشور)، خسرو تهرانی و یوسف كلاهدوز قائم مقام سپاه پاسداران نشسته بودند و در طرف دیگر، تیمسار شرفخواه (معاون نیروی زمینی ارتش)، سرهنگ وصالی (فرمانده علمیات نیروی زمینی)، سرهنگ وحیدی (معاون هماهنگی ستاد ارتش) و سرهنگ صفاپور (فرمانده علمیات ستاد مشترك ارتش) قرار داشتند. شهید رجایی در راس جلسه بودند و شهید باهنر سمت چپ و كشمیری به عنوان معاون دبیر در كنار رجایی حضور داشتند. به نظرم این بمب در ضبط صوت بزرگی كه كشمیری با خود به جلسات می آورد جاسازی شده بود.
وقتی وارد جلسه شدم كشمیری با همان ضبط صوت همراه من وارد جلسه شد. پس از اینكه همه سر جای خود نشستند، روال جلسات اینطور بود كه نخستین فردی كه گزارش وقایع هفته گذشته را ارائه می داد رئیس شهربانی كشور (شهید دستجردی) بود. آخرین بند گزارش دستجردی به نحوه كشته شدن «همتی» ارتباط داشت كه در كرمانشاه به دست یكی از محافظان خودش به شهادت رسیده بود. شهید رجایی از «شرفخواه» پرسید این موضوع تعمدی بوده است؟ شهید «كلاهدوز» كه در جلسه بود گفت تعمدی نبوده و اشتباهی رخ داده است. اما وقتی شروع به معرفی سرگرد همتی كردم بی اختیار دیدم بلند شده و ایستادم. احساس كردم موهایم دارد می سوزد با دستهایم موهای سرم را خاموش می كردم. بعد به خودم آمدم و فهمیدم چه اتفاقی رخ داده است.
**ایرنا: چه ساعتی این انفجار رخ داد؟
كتیبه: سه یا سه و نیم بعدازظهر بود. وقتی متوجه شدم بمب منفجر شده و هر آن ممكن است بمیرم به ائمه اطهار متوسل شدم. دور تا دور سالن را دود غلیظ قهوه ای رنگی فرا گرفته بود. انفجار به قدری شدید بود كه به فاصله 10 - 20 كیلومتری صدای آن شنیده شده بود، ولی من به دلیل پاره شدن پرده گوشهایم صدای انفجار را نشنیدم.
از در پشت سرم كه باز بود بیرون رفتم به راننده ام كه در راهرو بود گفتم سریع ماشین را بیاور و من را به بیمارستان ببر. در بیمارستان احساس كردم ضد انقلاب وجود دارد برای اینكه نفهمند ما كی هستیم، لباسم را درآوردم و تا كردم و زیر سرم گذاشتم. همچنین انگشترهایم را بیرون آوردم. در ادامه پرسنل بیمارستان گفتند تجهیزات پزشكي نداریم. راننده ام را صدا كردم و گفتم هر چیزی می خواهند برایشان تهیه كن. بعد بدن من را پانسمان كردند. به دلیل خطری كه احساس می كردم با سرهنگ « كیازند» رئیس بیمارستان خانواده ارتش تماس گرفتم و گفتم یك اتاق برای من آماده كند. برادر شهید نامجو یك آمبولانس متعلق به دانشكده افسری را آورد و من را به بیمارستان خانواده برد و در آنجا بستری شدم.
از ترس اینكه دوستان و حتی دشمنان خبر ناگوار انفجار در دفتر نخست وزیری را به خانواده ام بدهند با بیسیم جریان را به خانه اطلاع دادم و گفتم در بمب گذاری تا اندازه ای مجروح شدم و الان هم بیمارستان هستم... پس از مدتی افرادی كه در آن جلسه بودند برای پانسمان یكی یكی به بیمارستان آمدند، ولی از رجایی و باهنر خبری نبود. گفتم این دو نفر كجا هستند؟ چون نمی خواستند خبر شهادت آنها را به ما بدهند گفتند آنها را جای دیگری بردند تا اینكه حدود ساعت 18 همانروز متوجه شدم هر دوی آنها به شهادت رسیده اند.
**ایرنا: بمب آتش زا بود؟
كتیبه: نمی دانم. قسمت هایی از بدنم كه لخت بود به كلی سوخت. (دستهایش را نشان می دهد) هنوز آثار سوختگی را می توانید ببینید.
**ایرنا: كشمیری (عامل انفجار دفتر نخست وزیری) چطور به بالاترین رده امنیتی كشور رسید؟
كتیبه: كشمیری لعنت الله علیه كه نفوذی منافقین یا سازمان مجاهدین خلق بود در ابتدای انقلاب به عنوان نگهدارنده همه اسناد سری و به كلی سری ارتش و نیروی هوایی توسط رئیس دفتر نخست وزیری (مهدي بازرگان) معرفی شد. نه تنها كشمیری بلكه افرادی چون «محمد رضوی» مسئول اسناد سری ستاد مشترك، «داداشی» مسئول اسناد نیروی زمینی ارتش و فرد دیگری كه نامش را فراموش كرده ام، معرفی شدند. «دقیق نمی دانم كشمیری چطور از نیروي هوایی به دفتر نخست وزیری راه پیدا كرد و چه كسانی مسئول این برنامه بودند ولی افرادی كه عامل آمدن كشمیری به نخست وزیری بودند انسان های بدی نبودند و عمدی نداشتند ولی اشتباه كردند.»
**ایرنا: این افراد چه كسانی بودند؟
كتیبه: اگر اسم آنها را نگویم بهتر است. معاون اطلاعاتی نخست‌ وزیر، سخنگوی دولت و فرمانده حفاظت اطلاعات نخست وزیری بودند كسانی باید سوابق كشمیری را بررسی می كردند. نمی دانم كشمیری چطور از نیروی هوایی به نخست وزیری راه یافت ولی این سه نفر موثر بودند.
**ایرنا: این سه نفر را مقصر می دانید؟
كتیبه: «مقصر نمی دانم ولیكن اشتباه كردند.»
**ایرنا: چرا انفجار دفتر نخست وزیری را اسرار آمیزترین پرونده امنیتی پس از انقلاب می دانند؟
كتیبه: چون پس از بمب گذاری و متهم شدن همین آقایان، دو نفر از افراد فوق الذكر مدتی در زندان بودند و پرونده آنها در جریان بود تا اینكه تعدادی از وزرا و نمایندگان مجلس نامه ای به امام (ره) نوشتند و گفتند متهمان بی گناه هستند و خواستار مختومه شدن پرونده شدند. حضرت امام (ره) هم دستور مختومه شدن پرونده را دادند. «حسن روزی طلب» در كتاب «پرونده مشكوك» همه این ماجرا و مسائل را بررسی كرده است.
**ایرنا: فیلمی از مسعود رجوی در گفت وگو با «حبوش» رئیس سازمان كل اطلاعات عراق وجود دارد كه در آن سركرده منافقین می گوید: «...می‌دانستند چه كسی و چه جریانی رییس جمهور و نخست وزیر رژیم را از بین برد در حالی كه با كاخ سفید و كاخ الیزه در ارتباط بودیم آنها خوب می‌دانستند ولی به ما تروریست نمی گفتند. ابدا»
كتیبه: در جریان سخنان رجوی نیستم ولی یقین دارم این جنایت توسط منافقین انجام شده است. همان روز به من گفتند از جنازه كشمیری جز یك مشت خاكستر چیزی به دست نیاوردیم كه آنرا در پلاستیك ریخته اند و در زمان تشییع پیكر رجایی و باهنر، چون تصور می شد كشمیری هم كشته شده است او را هم جزو شهدا تشییع كردند. یكی، دو روز بعد وقتی به منزل كشمیری مراجعه كردند، همسایه ها گفتند او چند روز قبل خانواده اش را از اینجا برده است...« پس از آن اتفاق می خواستند او را شهید قلمداد كنند و مخفی كاری كنند.»
**ایرنا: از حادثه بمب گذاری چند نفر زنده ماندند؟
كتیبه: جلسات شورای امنیت ملی 4 سال بود برگزار می شد به دلیل طولانی بودن مدت زمان جلسات، شركت كنندگان برای ریختن چای یا گفت وگو در سالن رفت و آمد می كردند. گوشه ای از سالن فلاسك چایی گذاشته بودند هر كس می خواست برای خود و دیگران چایی می ریخت... به همین دلیل، رفتن كشمیری از اتاق توجه كسی را جلب نكرد و غیبتش قابل تشخیص نبود.
**ایرنا: پس از انفجار، گویا عده ای جسد سازی می كنند.
كتیبه: «جسدسازی می شود»
**ایرنا: توسط چه كسانی...
كتیبه: نمی دانم. چون در بیمارستان بودم ولی آن كتاب در این مورد نوشته است.
**ایرنا: چند تن پس از انفجار زنده ماندند؟
كتیبه: خیلی ها زنده ماندند ولی احساس می كنم تنها بازمانده آن حادثه هستم. متاسفم از اینكه دولت موقت به قدری ارتش جمهوری اسلامی ایران را بی اعتبار تلقی كرده بود كه چهار جوان ناشناس را به عنوان نگهدارنده اسناد سری و به كلی سری به ارتش تحمیل كرده بود. آیا در ارتش افراد مطمئنی نبود كه مسئولیت این كارها را برعهده بگیرد؟ تا یادم نرفته این را بگویم خانواده كشمیری یعنی برادران، خواهران و همسر كشمیری از اعضای منافقین بودند.
**ایرنا: چطور این موارد از رصد اطلاعات و به ویژه شما كه مسئول ركن دوم بودید پنهان ماند؟
كتیبه: چون از حیطه اختیار ما خارج بود. هركس را كه پیشنهاد می كردند ما باید صلاحیتش را بررسی می كردیم ولی این افراد بالای سر ما آمدند و دو طبقه از اداره دوم را اشغال كردند و ما را تحت كنترل خودشان قرار دادند. ما می توانستیم در مورد آنها اظهار نظر كنیم؟ ... ما درمورد غیرنظامیان اطلاع، پرونده و سابقه ای نداشتیم ولی سوابق نظامی ها در ارتش بود.
**ایرنا: كشمیری چگونه گریخت؟
كتیبه: معلوم نیست. او از قبل برنامه ریزی و خانواده اش را جابجا كرده بود و پس از انفجار همان ساعت از كشور خارج شده بود.
**ایرنا: چه خاطره ای از شهید رجایی دارید؟
كتیبه: هر روز دو بولتن اطلاعاتی و ضداطلاعاتي به او می دادم شهید رجایی یك روز من را دید و گفت بولتن های شما خیلی مهم است روی این بولتن ها جلد مقوایی نگذارید و زیاد هزینه نكنید. این قدر شهید رجایی صرفه جویی را رعایت می كرد. رجایی در زمان رئیس جمهوری بنی صدر، نخست وزیر بود. اتاق كارش خیلی معمولی و بدون تشكیلات، تشریفات و سالن بود. او از صبح تا وقتی سركار بود عمدتا نان و پنیر می خورد. شهید رجایی انسان وارسته، باخدا، متدین و در مدیریت قاطع بود و در قول و عمل مطیع محض و طرفدار ولایت فقیه بود.
**ایرنا: از شهید باهنر چه خاطره ای دارید؟
كتیبه: شهید باهنر قبل از اینكه نخست وزیر شود وزیر آموزش وپرورش بود. من با اینكه در اداره دوم بودم و وظیفه ای نداشتم به دلیل دلسوزی به وی اطلاع دادم شما مجله ای با تیراژ میلیونی و ارزان قیمت برای دانش آموزان منتشر می كنید كه آنرا توده ای ها اداره می كنند و تمام مطالبی كه در این مجله چاپ می شود همه از اتحاد شوروی آمده است. باهنر از صحبت های من خیلی استقبال كرد. سپس دو نفر از اداره دوم ارتش برای بررسی همین مساله مامور كردم تا اینكه شهید باهنر آن مجله را تعطیل كرد. در مراسم تنفیذ ریاست جمهوری شهید رجایی در بیت امام (ره)، شهید باهنر من را دید و گفت آقای كتیبه با شما خیلی كار داریم و از این به بعد باید بیشتر با ما كار كنی.
**ایرنا: در مورد اتفاقات اواخر دهه 50 صحبت كنیم، از سپهبد قرنی چه خاطره ای دارید؟
كتیبه: ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی با درجه سرگردی به عنوان فرمانده لشكر سنندج انتخاب شدم سپهبد محمد ولي قرنی (نخستین رئیس ستاد مشترك ارتش پس از انقلاب) توسط شاه بیست سال از ارتش كنار گذاشته شده بودند. در یكی از سخنرانی های پیش از انقلاب گفته بود این كارها را نكنید تا ایران به ایرانستان تبدیل نشود. هدف دشمنان انقلاب اسلامی به ویژه گروه های چپ، جدایی كردستان، آذربایجان، خوزستان و تركمن صحرا از خاك ایران بود سپهبد قرنی با شدت، دقت و مسئولیت جلوی این گونه اقدامات را گرفت. در حالی كه دولت بازرگان با این استدلال كه مقابل مردم نمی ایستیم جلوی اقدامات قرنی را می گرفت.
ضد انقلاب جلوی ما پادگان مهاباد (آذربایجان غربی) را محاصره و خلع سلاح كردند و سلاح ها را با خود بردند و افسران را زندانی كردند. بیم آن می رفت آذربایجان به خطر بیافتد. در لشكر سنندج برخی «آقایان دولت موقت» آمدند و با گروه های مخالف صحبت كردند. تا زمانی كه در سنندج بودم اجازه هیچ حركتی به آنها ندادم تا اینكه سرهنگ «صفری» به عنوان فرمانده لشكر انتخاب كردند. «كومله سرهنگ صفری را گرفت و به تلویزیون برد تا در آنجا بگوید لشكر را تسلیم آنها كند ولی ما برنامه ای ریختیم تا لشكر به دست آنها نیافتد. اقدامات قرنی موجب نفرت بازرگان قرار گرفت» تا اینكه وی را از پست ریاست ستاد ارتش بركنار كرد (ششم فروردین 58) تا اینكه در سوم اردیبهشت همان سال به دست گروهك فرقان به شهادت رسید.
قبل انقلاب یعنی در سال 1356 دوره فرماندهی ستاد را طی كردم و در مهر 57 ما را به سنندج فرستادند می خواستند من را فرمانده گردان توپخانه كنند ولی به دلیل اینكه می دانستم ما را به خیابان ها برده تا به مردم تیراندازی كنیم این مسئولیت را قبول نكردم. تا اینكه من را رئیس ركن سوم (عملیات) توپخانه لشكر كردند. چهار پنج ماهی كه منتهی به انقلاب شد در آنجا بودم تا اینكه من را كنار گذاشتند .
**ایرنا: پاكسازی سران ارتش باعث تضعیف ایران در جنگ با عراق نشد؟
كتیبه: بسیاری از امرای ارتش شاهنشاهی به دلیل واهمه از محاكمه و اعدام از كشور می گریختند آنها حتی می ترسیدند مورد هجوم خود نظامی ها و مردم قرار گیرند. همین كه لشكر را تشكیل دادیم فرمانده لشكرعصر همانروز گریخت. نماینده امام (ره) در آنجا با تهران تماس گرفت و من را به عنوان فرمانده لشكر پیشنهاد كرد یعنی امروز یك سرلشكر و چند سرتیپ در لشكر بودند و فردا یك سرگرد به عنوان فرمانده انتخاب شد.
در مورد پاكسازی ارتش باید بگویم وقتی متوجه شدیم برخی پرسنل كاملا به رژیم گذشته وابسته هستند و آمادگی خدمت به جمهوری اسلامی را ندارند، آنها را كنار گذاشتیم. ارتش پیش و پس از انقلاب خدمات زیادی كرد. ارتش قبل انقلاب حاضر نبود با مردم درگیر شود و در كودتای آمریكایی شركت كند. ارتش مایل نبود غیر از «ژ 3» و «برنو» با سلاح دیگری مقابل مردم بایستد. ارتش نمی خواست مردم را قتل عام كند یكی از علل مهم پیروزی انقلاب روبرو نشدن ارتش با مردم بود.
پس از انقلاب این ارتش با صلابت، تمام تجهیزات خود را در اختیار امام (ره) و انقلاب گذاشت. در تمام وقایعی كه در كردستان، آذربایجان و تركمن صحرا رخ داد ارتش پیش قدم بود و در زمانی كه سپاه یا نیروی دیگری تشكیل نشده بود بسیاری از گروه ها مانند منافقین را سركوب و همه توطئه ها را خنثی كرد و اجازه نداد ایران به ایرانستان تبدیل شود.
یك هفته پیش از شروع جنگ، مجلس نخست وزیر وقت (شهید رجایی) را خواست تا درباره تجاوزات عراقی ها به خاك ایران توضیح دهد. رجایی از من، تیمسار فلاحی و ظهیرنژاد برای حضور در مجلس دعوت كرد. من نقشه وضعیتی از تحركات واحدهای عراقی درست كرده بودم. قرائن و شواهد نشان می داد جابجایی نیروهای عراقی دلیلی بر عملیات گسترده و حمله قریب الوقوع دشمن به خاك ایران است. به نمایندگان گفتم كه هفته دیگر ارتش عراق از این نقطه یعنی محور خرمشهر و آبادان حمله خواهد كرد. در حالی كه مقابل لشكرهای پر تعداد عراقي، ما فقط یك لشكر زرهی در خوزستان داشتیم كه آن را هم آقایان، نابود كرده بودند.
سرانجام ارتش عراق با 12 لشكر مجهز كه بیشترشان زرهی بود به ایران حمله كرد ولی در آنجا ما چی داشتیم و چطور می توانستیم جلوی این ارتش را بگیریم؟ در این شرایط، شهید نامجو دانشكده افسری را به خوزستان برد. 14 دانشجوی افسري فقط در خرمشهر شهید شدند. ارتش مقابل عراق ایستادگی كرد تا به تدریج سپاه پاسداران پا گرفت. (روی میز می كوبد) اگر ارتش جمهوری اسلامی نبود صدام ظرف یك هفته به تهران می آمد. پس ارتش خیلی خدمت كرد.
**ایرنا: كودتای نوژه (نقاب) در بیستم تیرماه سال 1359 چگونه لو رفت، روایت های مختلفی در مورد افشای این كودتا وجود دارد روایت رئیس پیشین ركن دوم ارتش از كودتای نوژه چیست؟
كتیبه: «چند روز قبل به من ]وقوع[كودتا را اطلاع دادند.»
**ایرنا: چند روز قبل؟
كتیبه: دو افسر زبده تكاور به نام های مرحوم شهرام فر و دادبین، برای جلوگیری از كودتا به همدان فرستاده شدند مقصود اینكه كودتا قبل از آغاز لو رفته بود...
**ایرنا: توسط چه اشخاصی لو رفته بود جناب سرهنگ؟
كتیبه: به طریقی به من اطلاع داده بودند. كودتاگران در چند شهر از جمله تهران تشكیلاتی داشتند. «به عنوان یك كارشناس نظامی كودتای نوژه اثر خودش را كرد»
**ایرنا: چه اثری؟
كتیبه: چون هر آدم عاقل و نظامی باسوادی می داند این كودتا موفق نمی شود. تاثیرش این بود كه ارتش را در چشم مردم بی اعتبار كرد و تضعیف ارتش در شرایطی كه صدام قصد حمله به ایران را داشت ، آسیب زد.
خاطره ای را تعریف كنم، استاندار وقت خوزستان لشكر 92 زرهی را نابود كرد. او دو افسر را در میدان صبحگاه اعدام كرد. برای اینكه جلوی تندروی او را بگیریم شهید اقارب پرست و نجفی را از تهران به خوزستان فرستادم. او این دو نفر را بیرون كرد و گفت شما را زندانی می كنم. استاندار وقت، فرمانده لشكری را كه سرش قسم می خوردیم را زندانی كرد و یك سرگرد مخابرات كه تخصصی در فرماندهی نداشت را فرمانده لشكر كرد. قبل از شروع جنگ تیمسار ظهیرنژاد در شورای عالی دفاع كلی اعتراض كرد. زمان شروع جنگ بنی صدر و فرماندهان ارتش رفتند خوزستان ولی ظهیرنژاد كه فرمانده نیروی زمینی بود به دلیل اینكه لشكر خوزستان را بین برده بودند به منطقه نیامد.
**ایرنا: چه گروه هایی در ابتدای انقلاب به دنبال انحلال ارتش بودند؟
كتیبه: دو گروه معتقد به انحلال ارتش بودند یكی چپ ها مانند منافقین، چریك های فدایی خلق و توده ای ها و دیگر، مومنان دو آتیشه انقلابی كه معتقد به تزریق پرسنل جدید به جای بدنه ارتش شاهنشاهی بودند در پی انحلال ارتش بودند. به نظر آنها ارتشی كه به شاه خدمت كرده است خیانت می كند. در حالی كه امام بزرگوار ارتش را در آغوشش گرفت، نوازش كرد و گفت اگر چه سران ارتش فاسد هستند ولی بدنه ارتش مال ماست. ولی این گروه ها می خواستند كاتولیك تر از پاپ باشند.
خاطره ای بگویم منافقین برای امتحان افراد جدیدالورود اسلحه ای به دستشان می دادند تا كسی رو ترور كنند اگر آن فرد قبول كرد می دانستند نفوذی نیست و بعد او را می پذیرفتند.
** از اقدامات گذشته خودتان راضی هستید؟
كتیبه: از همه كارهای گذشته ام رضایت دارم. پس از انقلاب سه كار انجام دادم كه جزو افتخارات من است و اگر زمان بر گردد بار دیگر همان كارها را انجام می دهم. نخست اینكه، لشكر 28 سنندج را از اضمحلال نجات دادم و نگذاشتم تجهیزاتش دست ضد انقلاب بیافتد.
دوم اینكه، وقتی به تهران آمدم به دستور آیت الله خامنه ای با شهید نامجو دانشگاه افسري كه داشت نابود می شد را به «فیضیه ارتش» تبدیل كردیم بطوریكه با افتخار می گویم تقریبا تمام فرماندهان از سال 1358 تا امروز شاگردان من هستند. سومین اقدام من حفظ اداره دوم ارتش است این اداره در زمان پهلوی به عنوان «مادر ساواك» شناخته می شد و پس از انقلاب بسیاری از مبارزان در پی انحلال این اداره بودند. درحالی كه ركن دوم پس از انقلاب خدمات زیادی انجام داده است با تمام فشارها این اداره را 6 سال نگه داشتم و از انحلالش جلوگیری كردم. پاكسازی و تجدید سازمانش كردم و آماده اش كردم تا در خدمت انقلاب باشد.
سیام**3202**1058
۰ نفر