كاوه بهبهانی بر این باور است كه ابیات حاوی مفاهیم جبر و اختیار، متاثر وصفالحال اوست. یعنی گاه بنابر حال هنرمندانهاش جبراندیشانه به امور مینگرد و گاه بر همان اساس خود را رها و مختار میبیند.
او معتقد است حافظ در چارچوب كلام اشعری سخن میگوید؛ اما از این اندیشه برای نقد تفكر مسلط دوران خود بهره میجوید.
از منظر نگاه این فلسفه پژوه، حافظ، شاعر دردانه شیراز، در ابیات و شیوه تفكری خود، انسانی منحصربهفرد است تا بدانجا كه ماندگاری او تا این دوران و قطعا تا زمانی كه ادبیات پابرجاست، انكار ناپذیر است.
به گفته وی، حافظ مسلمانی سنی و پیرو مذهب اشعری مذهب بوده است، یكی از اعتقادات آیین اشعری، جبراندیشی و جبرباوری است؛ بدین معنا كه آنها هر اختیار و ارادهای را برای خداوند قائل هستند و برای بشر اختیاری نمیبینند. آنها تلقی اختیار كامل را بر انسان مردود میدانستند و معتقد بودند كه بنده نمیتواند خالق افعال ارادی خودش باشد، بلكه تنها, فراگیرنده آن اعمال است و هرچه رخ میدهد، همه به اراده خداوند است.
با این حال، آنچه از ابیات حافظ بر میآید این است كه او در این زمینه معتدل است و از همین روست كه در دیوان او گاه ابیاتی میبینیم كه نشاندهنده اختیار انسان است و گاه، از تقدیر و جبر سخن میگوید.
مصاحبه این فلسفه پژوه با ایرنا، بنا بر درخواست وی به صورت كتبی صورت گرفته است.
بهبهانی در پاسخ به این پرسش ایرنا كه آیا تفاوتی بین تقدیرگرایی و جبرگرایی قائل هستید، میگوید:شاید بتوان گفت جبرگرایی، یعنی باور به این آموزه كه انسانها به شكلی مجبور و ناچارند و آزادی ندارند، انواعی دارد كه یكی از شكلهای آن تقدیرباوری است. آدمیان از دیرباز برداشتهای گوناگونی از مفهوم 'ضرورت' داشتهاند و تقدیر یكی از برداشتهای دینی یا غیرسكولار از ضرورت است كه در فرهنگهای مختلف به شیوههای گوناگونی مفهومسازی شده است.
وی میافزاید: ریشههای این تقدیر به ربالنوعهای اساطیر یونان باستان میرسد. در ایلیاد اثر شاعر یونانی هومر، تقدیر ساخته و پرداخته سه تن از خدایان به نامهای آتروپوس و لاكسیس و كلوسو است. در برخی ادیان شرقی هم مفهوم 'كارما' را داریم كه نوعی تلقی تقدیرباورانه است. در ادیان ابراهیمی نیز دو مفهوم مشیت الهی و علم مطلق خداوند از مفاهیمی هستند كه دستوپای آدمیان را میبندد. در جهان مدرن اما ریشه امر ضروری، دیگر نه در آسمانها كه در علم فیزیك یا طبیعیات است. جبرباوری مدرن از پیشفرضهای متافیزیكی فیزیك كلاسیك نیوتن و لاپلاس است كه اگر با این دیدگاه موافق باشید، تقدیرباوری نوعی جبرباوری غیر سكولار است.
او بر این اساس و برای این پرسش كه آیا میتوان حافظ را جبرگرا یا تقدیرگرا دانست، میگوید: حالِ درون حافظ كه بیتأثیر از اوضاع و احوال اجتماع هم نیست، گاه مقبوض و مجبور بوده است و گاه مبسوط و رها. جبر و اختیارهای حافظی از این حیث، بیشتر وجودی یا اگزیستانسیال هستند تا اینكه محصول چون و چراهای فلسفی باشند؛ اما در پاسخ به پرسش شما باید بگویم حافظ وقتی حال درونش جبری است وصف حالش از این احساس دستوپابسته بودن، رنگ و بوی آموزههای كلامی متعارف و آشنای روزگار او را دارد كه كلام اشعری است.
** حافظ در مقابله با ضرب و زور زمانه خود را وقف هنر می كرد
از این فلسفهپژوه شیرازی پرسیدیم با این تفاسیر، راهكار حافظ برای مواجهه با زور و ضرب زمانه و ناگواری های آن چیست و او چنین پاسخ میدهد كه كاری كه حافظ میكرده ظاهراً این است كه خودش را خیلی جدی وقف هنر كند و دفتر اشعارش را بعد از سرایش مكرر بازبینی و ویرایش كند و با دیدگاهی زیباییشناختی گفتمان مسلط را نقد كند و به جزمهای آن تسخر بزند و حكمتهای ژرف برای مخاطبانش بگوید و خوانش تازه و اینجهانیتری از دین بهدست دهد و 'مزاج دهر' را از تباهی برهاند.
بهبهانی در ادامه میگوید: با وامگیری اصطلاح 'فیگور' از یكی از اندیشمندان مغرب زمین، باید بگویم حافظ اندیشمند فیگورساز است. فیگورِ رند كه ژرفاندیشی كثرتگرا، بنیادستیز و بدبین است و البته شوخ طبع و شادكام و عاشقپیشه. توصیه حافظ رندی كردن است و پیشفرض این توصیه نیز این پیشفرض است كه او معتقد بوده آدمی میتواند شكل زندگیاش را تغییر دهد.
وی در پاسخ به این پرسش كه آیا تفكر فلسفی حافظ در نگرش او به مسئله اختیار با اعتقادات مذهب اشعری در جنگ است، یا این شیوه تفكر بر او احاطه دارد، میگوید:به باور من جبر و اختیار در شعر حافظ با جبر و اختیار در دستگاه فكری اشعریون تفاوت دارد.
بهبهانی معتقد است: البته وقتی حافظ از جبر و اختیار سخن میگوید در چارچوب مفاهیمی كه با آن مأنوس بوده حرف میزند؛ یعنی در چارچوب كلام اشعری. چنانكه گفتم حافظ در مقام خلق اثر هنری وصفالحال میكرده؛ اما گاهی این وصفالحال برای او ابزاری است برای نقدِ به قول فیلسوفها، 'درونماندگار' از دستگاه ایدئولوژی حاكم.
این مترجم فلسفه تصریح میكند: نقد درونماندگار یك سیستم، یعنی همدل شدن با اصول و آموزههای آن دستگاه و نشان دادن اینكه آن دستگاه به آرمانها و وعدههایی كه داده است، نمیرسد. این یعنی منفجر كردن یك دستگاه فكری از داخل آن؛ مثلاً حافظ اینطور استدلال میكند یا بهتر است بگویم 'حُسن تعلیل' میآورد كه میگوید، میتوان با دینداران همسو و همعقیده بود كه آدمی بازیچه پنجه مشیت الهی است و خداوند است كه رقم میزند كه باشیم و چه كنیم. شمسالدین میگوید این قبول! اما ادامه میدهد كه از همین فرض چه نتایجی كه نمیتوان گرفت. مثلاً اینكه آن آدم فاسق میخوارهای كه زاهدان و مفتیان و محتسبان او را دوزخی میدانند هم به واسطۀ مشیت الهی چنین روزگاری دارد و به همین سبب است كه آمرزیده خواهد شد. چه فراوان ابیاتی از این دست در دیوان حافظ خواهید یافت.
بهبهانی یكی از كاركردهای جبر در دیوان حافظ را نقد درونماندگار ایدئولوژی رسمی میداند و ابراز میكند: البته اشعریون به این معنای حافظانه جبری نبودند. یعنی لوازمی را كه حافظ از مفهوم جبر و مشیت الهی بیرون میكشید، بیرون نمیكشیدند.
او ادامه میدهد: حافظ پروارتر از آن است كه بتوان آن را در بستههای تنگ كلامی گنجاند. او فیلسوفانه یك مفهوم را برمیدارد و به آن دلالتهای تازهای میبخشد و الزامات تازهای از آن در میآورد. البته استاد حافظ در این شگرد نقادانه خیام بود.
این فلسفهپژوه شیرازی میافزاید: خیام یكی دیگر از مفاهیم جبرآفرین ادیان ابراهیمی را به همین شیوه به چالش میكشد: مفهوم علم علی اطلاق الهی. یعنی اینكه خداوند همهدان است و از همه چیز باخبر. خیام مفهوم همهدانی را از ادیان ابراهیمی میگرفت و لوازم آن را بیرون میكشید و میسرود 'مِی خوردن من حق از ازل میدانست/ گر می نخورم علم خدا جهل بود.' جالب است بدانید در زمانه ما نیز نِلسون پایك، فیلسوف دین آمریكایی معاصر و استاد دانشگاه كالیفرنیا به سود ناسازگاری مفهوم همهدانی خداوند و اختیار آدمیان درست به همین شیوه خیامی استدلال میكند.
وی در پاسخ به این پرسش كه آیا میتوان گفت تلقی حافظ از جهان و رویدادهای آن در موضوع تقدیر و جبر و اختیار، بر سیر تفكر ایرانیان در قرون بعد تاثیر گذاشته، ابراز میدارد: از جمله انتقادات مورخ و اندیشمند ایرانی احمد كسروی كه در تاختن به حافظ قصور نمیكرد و با بیرحمی و گستاخی تمام به همشهری نازنین و فرهنگساز من میتاخت، به حافظ همین بود كه معتقد بود جبرباوری حافظی و اعتقاد او به مشیت و تقدیر از ایرانیها آدمهای كاهل و بیكارهای ساخته است و خراباتیگری حافظی به درد مُشتی مردم علاف میخواره میخورد كه نمیخواهند با تقدیر درافتند و به لطف تدبیرشان تقدیر خود را دگرگون كنند.
بهبهانی معتقد است: این نگاه كسروی به حافظ خالی از انصاف و عقلانیت است. البته كه احتمالاً بعضی از اعتقادات حافظِ نقاد و سنجشگر ما هم اعتقادات اسطورگانی بوده. این اصلاً بعید نیست. آدمی هرچند ژرفاندیش و فكور، بسیاری پیشفرضهای نیازموده و نیندیشیده دارد كه شاید هرگز آنها را به تیغ تیز نقد نسپرد. اما بیانصافی اینجاست كه آن همه سنجشگریها و نقادیها و نكتهبینیها و روشنگریهای حافظ را به هیچ نشمریم و سرچشمه بداقبالیهای خود را به یكی از اندیشمندان و هنرمندان پرشأن و بلندمرتبه گذشته خود نسبت دهیم.
وی با بیان اینكه كسروی انسان بزرگی بود كه در این باب قضاوتی شتابزده كرد، می افزاید: به گمان من اما از ریشههای بداقبالی ما همین بیانصافیهاست، همین پایین بودن هوش اخلاقی و از قضا اشعار حافظ درمان بیماری كودن-اخلاقی ماست. از تخصصهای حافظ همین است كه نشانمان دهد چطور آنچه اخلاقاً پذیرفتهایم از آبشخورهای غیر اخلاقی آب میخورد.
بهبهانی با تاكید بر اینكه حافظ بر سیر تفكر ایرانیان در قرون بعد تأثیر گذاشته و ای كاش كه این تأثیر بسی بیش از اینها بود، بیان میدارد: به باور من هنوز تفكر و اندیشیدن ما در گفت و گویی پنهانی با حافظ شكل میگیرد.
** تفأل به دیوان حافظ با فال گیری زمین تا آسمان فرق دارد
این مترجم متون فلسفی درباره اینكه تفأل زدن به دیوان حافظ تا چه اندازه متاثر از تفكر حافظ در خصوص تقدیر است، نیز می گوید:حافظ البته گاه مخاطبانش را دعوت میكند كه با دفتر شعر او تفألی بزنند، باشد كه قرعه كار به نفعشان افتد و از نومیدی آنها كاسته شود. البته چنانكه گفتم حافظ هم باورهای اساطیری داشته است ولی حافظی كه من میشناسم شوخطبعتر و بازیگوشتر از این حرفهاست كه معتقد بوده باشد دفتر اشعارش روایتگر حقایقی درباره گذشته و آینده آدمهای گوناگون و به طور خاص عاشقیها و فسق و فجورهای رمانتیك آنهاست.
بهبهانی ادامه میدهد: فالی كه حافظ از آن میگوید با فال فالگیرهای امروزی زمین تا آسمان فرق دارد. با دفتر حافظ، فال میزنید و دفع ملالی میكنید و حافظ برایتان میگوید كه اندوهان این جهان مانند خود این جهان ناپیدارند و بذر امیدی در جانتان میكارد و با نكتههای حكمی جانتان را نشاطی میبخشد و ابتهاج میآفریند و مقدم بر همه وادارِتان میكند اشعار او را از حیث زیباییشناختی ارجشناسی كنید.
او تاكید می كند: از این جهت عقل هوادار روشنگری و خرافهستیز من، مشكلی كه در تفأل به دیوان حافظ نمیبیند هیچ، بلكه آن را توصیه هم میكند. این تفأل یعنی از دفتر شمسالدین شعری بخوانید و ادیبی شرح مختصری بر آن بگوید و حالی خوش كنید و حكمت بیاموزید و به جهان و هرچه در اوست تسخری بزنید و سنجشگرانهتر بیندیشید. اینها همه اندكی است از بسیار. بیش از این چه میخواهید؟
بیستم مهرماه در تقوم رسمی كشور به عنوان یادروز حافظ نامگذاری شده است.
7375/ 2027
شیراز- ایرنا- فلسفه پژوه و مترجم متون فلسفی گفت: حافظ بیش از هرچیز یك هنرمند است و یكی ازكاركردهای مهم هنر، وصف حال است، گاه هنرمند، راوی جهان درون خویشتن است؛ بنابراین ابیات حافظانه درباره جبر و اختیار را باید از این دریچه دید.