بيگمان يكي از نكاتي كه شايد كمتر درباره شخصيت و آثار نيما به آن پرداخته شده، عقيده و باورمندي اين شاعر و آثار او به قلمرو ادبيات آييني است و به همين لحاظ گاه اشخاصي از روي ناآگاهي او را شاعري لاييك يا اومانيست بهشمار آوردهاند و بدون مطالعه احوال و آثار او، دست به قلم نيز بردهاند كه چنين نگرشي بهراستي جاي دريغ و تأسف دارد.
بر اساس آنچه نزديكان نيما ذكر كردهاند، نيما داراي شخصيتي دينباور و شيعهاي معتقد بوده است كه اين نكته از اشعار به يادگار مانده از او كاملاً آشكار است. سيروس طاهباز در كتاب «يوش» كه به قول جلال آل احمد علاوه بر تكنگاري (مونوگرافي) يك آبادي است، زمينه اصلي كاري است براي نگارش تذكره نيما، جلوههايي از اعتقاد راسخ نيما را بيان داشته است.
چاپ اول اين كتاب در سال 1342 منتشر شده است و البته پس از انتشار بهسرعت جمعآوري و ممنوعالانتشار اعلام شده و چاپ دوم آن به سال 1362 برميگردد و طاهباز در يادداشتي براي چاپ دوم چنين نوشته است:« در «دعاي مرغ آمين» آمده است كه نيما، به خلاف اغلب هنرمند جماعت آن دوره، فردي بود عميقاً مؤمن به اسلام و آشنا با فرهنگ عظيم اسلامي و چه دل پرخوني داشت از بعضي از شاگردانش»(يوش-ص6)
در ادامه همين مطلب طاهباز مينويسد: « قضيه مسلمان بودن نيما يوشيج هم كه آنقدر عجيب نيست. البته اگر نكته اخير تنها پس از پيروزي انقلاب اسلامي ايران مطرح ميشد، تهمت «فرصتطلبي» را ميشد به آن بست، اما چه سندي گوياتر از قصيده نيما يوشيج در وصف بهار و منقبت مولاي متقيان علي (ع) – چاپ شده در سال 1335- زمان زندگي خود نيما، تجديد چاپ «دفترهاي زمانه» آبان ماه 57 ص 45»
در فصل هشتم اين كتاب كه حاصل سفر طاهباز به همراه شراگيم يوشيج در تابستان سال 1341 به يوش است آمده است: « بعد از مسجد جامع، مسجد لالهوي معتبرترين مسجد است در يوش. اين را ميرزا ملك هم وقف اين مسجد كرده بود. پس از او و پدر نيما، ابراهيم خان عظام السلطنه، توجهي به مسجد نميشود و موقوفه به دست غير ميافتد و مسجد مخروبه ميشود. اهالي ميآيند پيش نيما و او با دعوا و تفنگكشي عوايد موقوفه را وصول ميكند و با كمك اهالي و به نظارت خودش به مصرف ساختمان مسجد ميرساند. سال 1344 شروع به ساختمان ميكنند و سه سال بعد، شب اول محرم پلوي افتتاح مسجد را ميخورند» ( يوش- ص56)
در فصل يازدهم اين سفرنامه ميخوانيم:« ديديم كه حتي آمدند و از او كمك خواستند كه مسجدي از نو برايشان بسازد و او چنين كرد و خود تا به آخر سرپرستش بود و دلسوزش. پيش ملاي ده كه اسم نيما را آوردم چشمش را اشك پر كرد. بلند شد رفت از لاي كتابهاش كاغذي در آورد و داد دستم كه اين يادگار را از او دارم. هفت سال پيش، دو بيت مرثيه داشتم از نيماخان تقاضا كردم دنبالهاش را بسازد و او هم ساخت:
«اگر صبح قيامت را شبي هست، امشب است آن شب/ طبيب از من ملول و جان ز حسرت بر لب است امشب/ برادرجان تو سر بردار از خواب و تماشا كن/ كه زينب بي تو چون در ذكر يارب يارب است امشب
{دنباله شعر نيما}
جهان پر انقلاب و من غريب اين دشت پر وحشت/ تو در خواب خوش و بيمار در تاب و تب است امشب
سرت مهمان خولي و تنت با كاروان همدم/ مرا با هر دو اندر دل هزاران مطلب است امشب
صبا از من به زهرا گو بيا شام غريبان بين/ كه گريان ديده دشمن به حال زينب است امشب» (يوش- ص86)
از عشق و ارادت نيما به ساحت مقدس امام علي (ع) نيز سخن فراوان است. اين رباعي تنها در شمار اشعار غديريه تاكنون بسيار به چاپ رسيده و در محافل خوانده شده است:
آن كس كه ولايت تو را منكر شد/ برتافت رخ از حقيقت و كافر شد
گر نور طريقتي است باشد روشن/ كز پرتو ذات مرتضي ظاهر شد ( خمخانه عشق- ص34)
واقعه غدير خم و موضوع جانشيني حضرت اميرالمؤمنين(ع) از نگاه نيما داراي اهميت و جايگاه والا و ويژهاي است. چنانكه در سروده ديگري ضمن مدح و منقبت مولا علي (ع) به اين نكته پرداخته است:
گفتي ثناي شاه ولايت نكردهام/ بيرون ز هر ستايش و حمد و ثنا علي است
چونش ثنا كنم؟ كه ثناكرده خداست/ هرچند چون غلات نگويم خدا علي است
شاهان بسي به حوصله دارند مرتبت/ ليكن چو نيك در نگري پادشا علي است
گر بگذري ز مرتبه كبرياي حق/ بر صدر دور زود گذر كبريا علي است( آيينه آفتاب- ص 401)
با آنكه نيما در زمانهاي ميزيسته كه اوج گرايش به حركتهاي چپگرايانه ماركسيستي متأثر از انقلاب بلشويكي 1917 بوده است، اما نيما نهتنها هيچگونه تمايلي به پيوستن به چنين گروهها و احزابي را نداشته بلكه در پاسخ شخصي كه از او ميپرسد امام علي (ع) برتر است يا لنين؟! با قاطعيت پاسخ ميدهد كه به يقين امام علي(ع) و استدلال ميكند كه گذشت قرون و اعصار از عظمت مرتبه والاي آن حضرت نكاسته در حالي كه لنين تازه در ابتداي راه است.
چنانكه از مجموع مطالبي كه در اين خصوص موجود است استفاده ميشود گويي همواره جرياني وجود داشته كه درصدد بوده تا اين جلوه از شخصيت نيما را در سايه پنهان كند و سيماي ديگرگونهاي از اين شاعر را به نمايش بگذارد كه با حقيقت شخصيت او چندان تناسبي ندارد.
در حال حاضر جاي پژوهشي جامع پيرامون اين جنبه از شخصيت نيما يوشيج خالي به نظر ميرسد و اميد كه اين طريق بيرهرو نماند و شاهد انتشار آثار محققانه و منصفانهاي در اين زمينه باشيم.
*شاعر
منابع:
- طاهباز، سيروس/ يوش- با مقدمه جلال آل احمد- تهران: نشر معاصر- چاپ دوم 1362
- شاهرخي، محمود و مشفق كاشاني/ آيينه آفتاب- تهران: نشر اسوه- چاپ اول 1369
- شرفشاهي، كامران/ خمخانه عشق- تهران: نشر مديا- چاپ اول 1385
**اداره كل اخبار چندرسانهاي**ايرناپلاس**
تهران- ايرناپلاس- درباره علي اسفندياري مشهور به «نيما يوشيج»، پدر شعر نو فارسي، سخن بسيار گفته شده و به نظر ميرسد هنوز نيز ناگفتههاي بسياري درباره اين پير فرزانه آسمان شعر و ادب اين ديار باقي مانده باشد.