جریان خط امام از زندان قصر شكل گرفت -1

تهران - ایرنا -هم بند شهید رجایی در زندان قصر می گوید: پس از ماركسیست شدن سازمان مجاهدین خلق در زندان ، ما بند خودمان را از آن ها جدا كردیم و رسما اعلام كردیم كه طرفدار امام خمینی هستیم. در واقع خط امام از دل زندان قصر شكل گرفت.

«پس از تغییر موضع سازمان مجاهدین خلق بچه های مذهبی گفتند ما حاضر نیستیم با ماركسیست ها یك كاسه باشیم. طیفی از بچه های مجاهدین خلق كه هنوز ادعای مذهبی بودن داشتند هم از ترس اینكه بچه های مذهبی را از دست بدهند توافق كردند كه از ماركسیست ها جدا بشوند و در زندان دو تا جمع شكل گرفت؛ یعنی بند ماركسیست ها و مذهبی ها از هم جدا شد. »
پس از مدتی كه نیروهای مجاهدین خلق با ما بودند ، دیدم عمق مذهبی ندارند و منافق هستند بنابراین ما تصمیم گرفتیم بندهای خودمان را جدا كنیم ، آنها كه از اقدام ما اطلاع پیدا كرده بودند خواستند پیش دستی كنند و مثلا ما را منزوی كنند و زودتر اعلام كردند ما از شما جدا می شویم. در واقع آن ها احساس خطر كرده بودند چرا كه بچه های جدیدی كه می آمدند جذب ما می شدند از این رو تلاش می كردند ما را منزوی كنند. چون می دانید درآن شرایط زندان منزوی شدن آدم را دیوانه می كرد .
با این تحلیل ما را كنار گذاشتند اما این باعث شكل گرفتن حلقه ما در زندان شد و از همان جا بحث رهبری امام خمینی شكل گرفت و ما رسما اعلام كردیم كه طرفدار امام خمینی هستیم. بنابراین اواخر سال 56 ، زندانی های سیاسی سه دسته بودند؛ ماركسیست ها، مجاهدین خلق و بچه های مذهبی، در واقع بحث خط امام از همین جا شكل گرفت و به نظرم ما اولین بار در زندان بحث اطلاق كلمه «امام» به امام خمینی را مطرح كردیم.»

دانشجویان از اصلی ترین قشرهای فعال در انقلاب اسلامی بودند؛ قشری كه سابقه مبارزات آن ها به دهه 30 و شهادت سه نفر از دانشجویان دانشكده فنی دانشگاه تهران در 16 آذر 1332 باز می گردد كه به روز دانشجو مشهور شده است. سابقه ای كه بعدها با حضور مهندس بازرگان در دانشكده فنی دانشگاه تهران و شكل گیری انجمن های اسلامی قوت پیشتری می گیرد و در نهایت منجر به اثر گذاری گسترده دانشگاه و مخصوصا دانشگاه تهران در جریانات انقلاب اسلامی می شود به نحوی كه بزرگترین تحصن علما و روحانیون در سال 57 در دانشگاه تهران شكل می گیرد.

دكتر «احمد فهیمی فر » یكی از همین دانشجویان فعال در برهه انقلاب در دانشگاه علم و صنعت است؛ دانشگاهی كه هر چند به اندازه دانشگاه تهران از آن خبرهای سیاسی به گوش نرسیده است اما خالی از اعتراضات و جنبش های دانشجویی هم نبوده است.

گروه دانشگاه ایرنا به سراغ استاد دانشكده عمران دانشگاه امیركبیر رفت تا به بررسی فضای دانشجویی در دوران انقلاب، چرایی غالب بودن اندیشه ماركسیستی در جنبش دانشجویی، علت نارضایتی دانشجویان از رژیم شاه، اختناق سیاسی در دهه 50 بپردازد .

همچنین چرایی ماركسیست شدن سازمان مجاهدین خلق، هم بند شدن فهیمی فر با شهید رجایی و بهزاد نبوی در زندان قصر، بررسی فعالیت های او با مرور بر تاریخ دهه 60 ، شكل گیری سازمان مجاهدین انقلاب كه فهیمی فر عضو گروه امت واحده از گروه های هفت گانه تشكیل دهنده این سازمان بود از دیگر محورهای این گفت وگو است .

خاطراتی از شهید بهشتی و شهید مطهری، اختلافات در سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و در نهایت با دور شدن از مباحث تاریخی و سیاسی به بررسی وضعیت رشته عمران و آموزش عالی از دیگرمحورهای این گفت وگو است. نتیجه این بررسی در دو بخش تقدیم مخاطبان ایرنا می شود .

فهیمی‌فر استاد تمام و رئیس سابق دانشگاه صنعتی امیر كبیر است. وی مدتی نیز ریاست دانشكده مهندسی عمران دانشگاه صنعتی امیركبیر را به عهده داشته‌است. وی لیسانس مهندســی راه و سـاختـمان خود را از دانشگاه‌ علـم و صنــعت در سال 1355 اخذ كرد و بعد از وقفه ای برای ادامه تحصیل راهی انگلستان شد ، در نتیجه فـوق لیسانس مهندسـی راه و ‌ترافیــك را در دانشـگاه بیرمنـگام در 1365 و دكتری ‌مهندسی‌عمران‌ را در دانشگاه نیوكاسل در ‌1369 دریافت كرد.

این استاد دانشگاه در سال های قبل از انقلاب و در دوران دانشجویی جزو دانشجویان مخالف رژیم شاه بود كه در این مسیر در سال 1355 توسط ساواك دستگیر شد. او در زندان پس از آشنایی با بهزاد نبوی و شهید رجایی به گروه «امت واحد» پیوست كه این گروه بعد از انقلاب به همراه شش گروه دیگر سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی را تشكیل داد.

بعد از بروز اختلاف در سازمان مجاهدین اتقلاب اسلامی فهیمی فر به همراه نبوی و برخی همفكران دیگر استعفای خود از سازمان در سال 1361 تقدیم حضرت امام كرد. بعد از خروج از سازمان به ادامه تحصیل پرداخت و در دانشگاه امیركبیر مشغول به آموزش شد كه همچنان ادامه دارد.

**ایرنا: آقای دكتر ابتدا از كودكی و خودتان بگویید

**فهیمی فر: تحصیلات ابتدایی خودم را از سال حدودا 39 در زادگاهم طاهر آباد كاشان در دبستان محمودیه شروع كردم كه آن موقع طاهر آباد روستا بود كه الان به شهر تبدیل شده است. دبیرستان را در تهران تحصیل كردم البته بخش دوم دبیرستان مد نظرم هست، چون در زمان تحصیل ما، دو مقطع شش ساله ابتدایی و مقطع شش ساله دبیرستان وجود داشت كه خود دبیرستان هم به سه سال اول و سه سال دوم تقسیم می شد كه به سه سال اول سیكل اول و به سه سال دوم سیكل دوم می گفتند. من سیكل اول را زادگاهم كاشان گذراندم و سال47 و48 پدرم تصمیم به مهاجرت به شهر تهران گرفت بنابراین هم سیكل دوم را در تهران مدرسه رفتم و دیپلم گرفتم.

همانطور كه عرض كردم با مهاجرت خانواده به تهران سیكل دوم را در دبیرستان دكتر محمود شیمی كه دبیرستان دولتی بودم خواندم كه بالاخره در سال 51 دیپلم گرفتم. من درسم به خصوص در دبیرستان خوب بود و معدل كتبی دیپلم من بالای هفده بود ، شاگرد اول كلاس بودم البته پدر یكی از همكلاسی های بنده سرهنگ بود كه این باعث شد اعمال نفوذ بكند و نمره های شفافی پسر سرهنگ را بالا بدهند تا او را به عنوان شاگرد اول اعلام كنند كه من آن موقع بچه بودم نمی فهمیدم بعدها متوجه این موضوع شدم. در سال 1351 هم كنكور دادم و در دانشگاه علم و صنعت پذیرفته شدم.

شش تا خواهر برادر بودیم؛ دو تا خواهر و چهار تا برادر، من فرزند دوم خانواده هستم ف پدرم هم بیشتر كارهای كشاورزی و كارگری انجام می داد كه تصمیم گرفت بنا به دلایلی به تهران مهاجرت كند. در تهران هم پدرم در زمینه فرش فعال بود كه بعدها توانست یك مغازه در خیابان استاد حسن بنا بخرد. در كل وضع خانواده من از لحاظ اقتصادی متوسط رو به پایین بود.

**ایرنا: علاقه به رشته خاصی برای تحصیل داشتید ؟

**فهیمی فر: خیر. فقط دوست داشتم مهندس بشوم و از نوجوانی این انگیزه مهندس شدن در من وجود داشت و همین راه را هم دنبال كردم. البته من دبیرستان دولتی می رفتم و كلاس كنكور هم نرفتم. آن زمان دبیرستان های غیر دولتی تحت عنوان «دبیرستان ملی» فعال بودند كه اسامی چون خوارزمی، هدف و.. داشتند كه در واقع دبیرستان های پولی و با شهریه بالا بودند كه امكانات مالی خانواده، به من اجازه نمی داد در آن مدارس ثبت نام كنم و همچنین در كلاس های كنكور شركت كنم. شاید اگر به این كلاس ها می رفتم دانشگاه شریف، تهران و امیر كبیر قبول می شدم.
در دانشگاه علم وصنعت در رشته مكانیك پذیرفته شدم اما بعد از مدتی تغییر رشته دادم و به رشته مهندسی عمران رفتم چون درسم خوب بود و نمراتم بالا بود گروه مهندسی عمران دانشگاه هم مخالفتی نكرد و علی رغم اینكه آن سال ها، سال های تلاطم و شلوغی دانشگاه بود و تظاهرات های در دانشگاه برگزار می شد چهار ساله كارشناسی عمران را تمام و فارغ التحصیل شدم و جز فارغ التحصیلان ممتاز دانشگاه علم وصنعت بودم.

**ایرنا: چرا مهندسی برای شما جذاب بود؟

**فهیمی فر: در زمان ما بیشتر رشته های فنی مطرح بودند و اگر از هر كودكی می پرسیدید می خواهید چه كاره شوید؟ می گفت مهندس یا دكتر می خواهم بشوم. در واقع آن زمان فضا بیشتر به سمت رشته های فنی - مهندسی بود.

انگیزه مهندس شدن در من از كودكی ایجاد شده بود. مرحوم پدرم سواد درستی نداشت ولی خیلی دوست داشت كه درس بخوانم. آن موقع در روستای ما پسر یكی از روستاییان مهندس بود و ماهی چهار هزارتومان در سال 42 حقوق می گرفت پدرم همیشه او را برای من مثال می زند و می گفت باید مهندس شوی ببین پسر فلانی چه حقوقی می گیرد. آن زمان حقوق بالایی می گرفت . این حرف ها و تشویق های پدرم در من ایجاد انگیزه كرد كه من هم مهندس شوم.

**ایرنا: با توجه به اینكه اشاره كردید از لحاظ مالی خانواده متوسط رو به پایینی داشتید هزینه های تحصیل شما چگونه تامین می شد؟

**فهیمی فر: وقتی دانشگاه رفتم هزینه های تحصیلم را خودم را در می آوردم؛ اولا تدریس خصوصی داشتم و درآمدی از این راه كسب می كردم و در ثانی چون جز دانشجویان ممتاز محسوب می شدم و بنیاد پهلوی وام خوبی به دانشجویان ممتاز می داد


*ایرنا: استاد های مطرح مهندسی عمران در زمان شما چه كسانی بودند؟

**فهیمی فر: در رشته عمران استادانی چون دكتر زاهدی، دكتر كاوه و دكتر كرامتی داشتم كه با دكتر كرامتی بعدا در دانشگاه امیركبیر همكار شدم. آن زمان فارغ التحصیل دكتری خیلی به نسبت الان كم بود اما ما در دانشگاه علم و صنعت اساتید برجسته و خوبی داشتیم. از طرف دیگر هم به دلیل اینكه درس من خوب بود رابطه ام با اساتید خیلی خوب بود و این جز خاطرات خوب من از دوران كارشناسی است.

**ایرنا: دوران كارشناسی وضعیت دانشگاه ها از لحاظ سیاسی چگونه بود؟

**فهیمی فر: جنبش های دانشجویی در زمانی دانشجویی در مقطع كارشناسی، در دانشگاه ها خیلی فعال بودند خب من هم مذهبی بودم و در مسجد دانشگاه و پخش اعلامیه فعال بودم كه همین پخش اعلامیه منجر به دستگیری من در سال 55 شد. بنابراین عمده فعالیت های ما در دوران كارشناسی در مسائل مذهبی و تشكیل گروه برای مبارزه با رژیم شاه گذشت. البته من در كنار این فعالیت های مبارزاتی خودم درسم هم خوب بود. ما آن سال ها شور و حال خاصی داشتیم.

**ایرنا: دانشجویان علم و صنعت بیشتر چه گرایشاتی داشتند؟

**فهیمی فر: آن زمان هنوز مذهبی و غیر مذهبی در دانشگاه خیلی از هم تفكیك نشده بود اما در سال 1354 كه سازمان مجاهدین خلق تغییر موضع دادند و اعلام كردند كه ماركسیست شدند آن موقع بچه مذهبی ها خط و خطوط خود را از مجاهدین جدا كردند. وقتی ما شنیدم سازمان بیانیه داده و تغییر موضع خود را اعلام كرده است احساس این را داشتیم كه سازمان به بچه ها كلك زده است. البته آن اوایل هنوز در بیرون این تغییر موضع سازمان خیلی انعكاس نداشت و بچه ها دقیقا نمی دانستند چه اتفاقی افتاده است. ما در واقع كم كم در جریان قرار گرفتیم كه چه اتفاقی افتاده تا اینكه من سال 55 فارغ التحصیل شدم و در همان سال بازداشت شدم.

دلیل دستگیری من هم همانطور كه اعلام كردم به دلیل فعالیت های مبارزاتی بود ، در خیابان ساواك یكی از اعضای گروه ما را بازداشت كرده بود و آن بنده خدا هم زیر شكنجه همه ما را لو داده بود. در واقع چهار نفر هسته ای اصلی گروه بودیم كه بازداشت شدیم. و من به جرم اقدام علیه امنیت كشور به چهار سال زندان محكوم شدم. البته در آن زمان گروه مان اسم خاصی نداشت اما كله مان بوی قورمه سبزی می داد( با خنده) چرا كه دنبال اسلحه و جمع آوری نارنجك برای مبارزه بودیم، البته ما گروه مذهبی بودیم و به سازمان مجاهدین خلق نزدیك بودیم. آن زمان سازمان مجاهدین خلق برای بچه های مذهبی اسطوره بود منتها سال 54 كه بچه های سازمان تغییر مواضع شان را اعلام كردند فضا تغییر كرد البته من در زندان دقیقا فهمیدم چه اتفاقی افتاده است.

**ایرنا: به نظر شما كه از نزدیك با بچه های سازمان مجاهدین در ارتباط بودید چه عواملی منجر به ماركسیست شدن اعضای سازمان مجاهدین خلق شد؟

**فهیمی فر: اعضای سازمان در زمینه های اعتقادی عمیق نشده بودند و به نظر من امثال حنیف نژاد مذهبی بودند و اعتقادات محكمی داشتند كه این گروه اول با ضربه های كه ساواك به سازمان زد از بین رفتند و نسل های بعدی كه آمدند سطحی بودند و عمق دینی نداشتند و آن زمان هم ماركسیسم به عنوان تئوری مبارزه و علم مبارزه خیلی مطرح بود.
مسئله دیگر در این زمینه عمل گرایی صرف بچه های سازمان مجاهدین خلق بود. امام خمینی هیچ وقت فتوای ترور نداد چرا كه عمیق فكر می كرد و می دانست با زدن چند نفر از اعضای حكومت، رژیم عوض نخواهد شد و باید كار اساسی در زمینه های فكری و فرهنگی انجام شود و مردم به صحنه بیایند ولی بچه های سازمان محاهدین عمگرایی شدیدی داشتند و فقط دنبال اسلحه و كشتن بودند متاسفانه خود ما هم در این فضا بودیم. در واقع اگر شما به سازمان می گفتید باید «كار فكری كرد» شما را متهم به فرار از مبارزه می كردند. من دستگیری خودم را لطف خدا می دانم اگر دستگیر نمی شدم و بیرون می ماندم به نظرم كار به جاهای باریك می كشید و احتمال پیوستن به مجاهدین خلق و نفله شدنم وجود داشت( با خنده)

خلاصه عدم داشتن ریشه های عمیق مذهبی و عمل گرایی مطلق و تنها ارزش قائل شدن به اینكه یك فردی را حذف فیزیكی بكنید نتیجه اش این شد كه ماركسیسم بر سازمان مسلط شد و بچه ها به دام ماركسیسم افتادند ولی وقتی به زندان افتادم با شهید رجایی و آقای نبوی هم بند شدم و این باعث آگاهی بیشتر من شد و نكته دیگر هم این بود كه ایمان قلبی ما عمیق بود و این عمیق بودن ما را نگه داشت.

**ایرنا: برخی معتقدند تفسیری كه آن سال ها از مذهب ارائه می شد خیلی برای جوانان جذابیت نداشت.

**فهیمی فر: آن زمان روحانیت در صحنه سیاسی حضور كم رنگی داشت و بیشتر در مساجد بود و روحانیونی هم كه در مساجد فعال بودند بیشتر از تیپ های سنتی بودند. سال 48 تا 51 مسجد رضوان پاتوق ما بود كه با دوستان جمع می شدیم و بحث و تبادل فكری می كردیم اما روحانی مسجد كه آیت الله خوانساری بود ( نه آن خوانساری مشهور مسجد سید عزیز الله) از روحانیون سنتی بود با اینكه ما پای احكامش می نشستیم و یاد هم می گرفتیم اما او اصلا اهل مبارزه نبود و منبرهایش بویی از مبارزه نداشت. ولی وقتی شریعتی آمد و آن صحبت های پرشور را مطرح می كرد ، جوان ها هم سخنان او را دنبال می كردند. اما روحانیت سنتی كار خودش را می كرد و خیلی وارد سیاست نمی شد و طیف خاصی از روحانیت بود كه كار سیاسی می كرد كه اكثر آن ها هم در آن سال ها زندان بودند و مساجد دست روحانیون سنتی بود به همین جهت كارهای مبارزاتی بیشتر از مساجدی كه روحانیون سنتی در آن حضور داشتند برای جوانان جذابیت داشت.

**ایرنا: چه مسائلی منجر به نارضایتی نسل شما از رژیم شاه می شد؟

**فهیمی فر: از نظر رفاهی وضع ما بد نبود بالاخره ما كه دانشجو بودیم دانشگاه غذا می داد و وام هایی هم می گرفتیم یعنی خیلی در مضیقه اقتصادی نبودیم اما رژیم فاسد بود ببینید جرم من چی بود كه باید چهار سال در زندان می ماندم؟ بخاطر پخش چهار تا اعلامیه كه خیلی هم تند نبودند. از نظر اخلاقی رژیم فاسد بودند خود شاه و خواهران او فاسد بودند و به تبع فساد شاه عوامل شاه هم فساد می كردند. مهم تر از بحث فساد این امر بود كه رژیم اعتماد مردم به خودش را به كلی سلب كرده بود. نباید فكر كرد بدترین رژیم هم هر كاری می كند بد است اما وقتی از مردم سلب اعتماد می شود رژیم هر كاری هم بكند مردم آن را بد تفسیر خواهند كرد.

در آن زمان نگاه مردم به رژیم این طوری بود و مردم هیچ اعتمادی به رژیم نداشتند. در سال 56 و57 از هر تیپی در تظاهرات شركت می كردند یعنی رژیم را نمی خواستند. من سه ماه قبل از پیروزی انقلاب آزاد شدم نه ساواكی بود و نه رژیم قدرتی داشت اما باز مردم می ترسیدند. اولین شعار مردم آزادی زندانیان سیاسی بود ، در تظاهرات یكی از كلیدی ترین خواسته های مردم آزادی زندانیان سیاسی بود یعنی می خواهم بگویم فضای سیاسی هم بسته بود. به هیچ وجه در دانشگاه نمی شد انتقاد كرد، به رئیس دانشگاه هم نمی شد انتقاد كرد، اگر به رئیس دانشگاه انتقاد می كردید سركوب و دستگیری در انتظار شما بود. انتقاد به رئیس دانشگاه ممنوع بود نخست وزیر و شاه كه جای خودشان را داشتند. بحث نقد و اعتراض اصلا قابل مقایسه با الان نیست همه چیز فرمایشی بود؛ روزنامه ها فرمایشی بودند، احزاب فرمایشی بودند آخر سر هم كه حزب ها را منحل كردند و گفتند همه باید عضو حزب رستاخیز شوند یعنی حزب های خودشان را هم قبول نداشتند. دیكتاتوری مطلق شده بود و شاه امر برایش مشتبه شده بود و فكر می كرد كه كسی است و نخبه ای است و خیلی می فهمد.

**ایرنا: اساتید شما آن زمان چه گرایشات سیاسی داشتند؟

**فهیمی فر: خیلی گرایش سیاسی نداشتند ولی بعضی هایشان هم دارای گرایش سیاسی بودند البته خیلی بروز نمی دادند اما خب ما كه دانشجو بودیم تشخیص می دادیم بیشتر گرایشات لیبرالی داشتند البته گرایشات چپ و مذهبی هم بود. اما اینكه مثلا روی گرایشات خودشان پافشاری داشته باشند و موضع داشته باشند تقریبا كسی نبود خیلی سعی می كردند خودشان را با فضای سیاسی درگیر نكنند و بیشتر دنبال كار های علمی خودشان بودند.

**ایرنا: آقای دكتر در بین دانشگاه های فنی معروف است كه دانشگاه شریف خیلی سیاسی نیست و در مقابل دانشگاه امیر كبیر شدیدا سیاسی است. نظر شما چیست؟

**نه خیلی قبول ندارم . بعد از انقلاب رتبه های خوب كنكور در دانشگاه های تهران جذب می شوند؛ معمولا اول دانشگاه شریف را می زنند بعد امیر كبیر و تهران و بعد علم و صنعت را انتخاب می كنند روالی كه قبل از انقلاب هم تقریبا به این صورت بود.

از نظر مبارزه دانشكده فنی دانشگاه تهران ریشه مبارزاتی قدیمی دارد؛ بچه های باهوش وارد دانشكده فنی دانشگاه تهران می شوند منتها بیشتر گرایشات چپ بود و تا سال 30 خیلی رنگ و لعاب مذهبی در جامعه بخصوص در دانشگاه مطرح نبود. مرحوم بازرگان بحث مذهب را برای اولین بار در دانشگاه مطرح كرد. تفكر ماركسیستی به عنوان یك تفكر مبارزاتی و ضد امپریالیستی در دانشگاه غالب بود. دانشجویان فنی بیشتر ماركسیست بودند. و بچه های مذهبی شاید خیلی جسارت طرح عقیده خودشان را در سطح دانشگاه نداشتند. بعد كه بازرگان بحث های مذهبی را در سطح دانشگاه مطرح كرد بچه های مذهبی هم جسارت پیدا كردند در سطح دانشگاه ظهور و بروز بیشتری داشته باشند. از قبل انقلاب دانشگاه علم وصنعت وجه مذهبی تر نسبت به دانشگاه های دیگر دارد. ما آن زمان مسجد می رفتیم و نماز جماعت را در دانشگاه تشكیل می دادیم كه آن زمان خیلی مرسوم نبود. در دانشگاه شریف هم گرایش مذهبی و مبارزاتی بود. در واقع می خواهم بگوییم خیلی تفاوتی بین دانشگاه های تهران در امر مبارزه نبود. خود دانشگاه شریف با اینكه یك طیف بچه های مذهبی مثل مجید شریف واقفی داشتند اما با گرایش غالب اندیشه چپ بود.

**ایرنا: از دكتر شریعتی و جلسات حسینه ارشاد چه خاطراتی دارید؟

**فهیمی فر: زمانی كه اوج شریعنی بود؛ یعنی سال های 48 تا 50 من دیپلم نگرفته بودم و در واقع سنم كم بود البته در سال های 50 و51 چند بار حسیینه رشاد رفتم خیلی عاشق شریعتی بودم، كتاب های دكتر را می خواندم مثل قاطمه فاطمه است و .. دكتر كتاب های خیلی قطوری راجع به اسلام شناسی داشت كه می خواندم و هم نسلان من می خواندن . در آن زمان فقط حالت شعاری داشتیم و خیلی درك عمیقی از مسائل نداشتیم . در جلسات سخنرانی دكتر شریعتی حسینیه ارشاد كامل پر می شد و مردم در خیابان در چپ و راست حسینه می ایستادند و به سخنان شریعتی گوش می دادند.
البته چپ ها نگاه مثبتی به شریعتی نداشتند آن ها شریعتی را «خرده بورژوا» خطاب می كردند. اما به هر حال علاوه بر آن لحن حماسی و قلم حماسی دكتر، كتاب های او آن زمان خیلی بین بچه ها رایج بود و محتوای كتاب ها با دغدغه آن نسل سازگار بود.

**ایرنا: ماجرای زندان رفتن شما چی بود؟

** فهیمی فر: من آذر 55 دستگیر شدم. آن موقع چون جز دانشجویان ممتاز دانشگاه علم وصنعت بودم بنابراین به عنوان طرح سربازی در خود دانشگاه علم وصنعت مشغول شده بودم و تازه داشتم برای خودم برو بیایی به عنوان مهندس پیدا می كردم كه دوستان من را دستگیر كردند و اطلاع داشتم و احتمال می دادم سراغ من هم بیایند اما خیلی جدی نمی گرفتم. روز پنجشنبه ای بود كه از ساواك آمد منزل من و مرا به كمیته مشترك ضد خربكاری منتقل كردند و آن جا با دوستانم من را روبرو كردند و فهمیدم همه چیز لو رفته است بنابراین در محدود ای كه دوستانم اعتراف كرده بودند من هم اعتراف كردم. بعد در دادگاه نظامی محاكمه شدم.

البته شكنجه های سختی می كردند كه خیلی نصیب من نشد چون اعتراف كرده بودم و هم اینكه روابط خودم با دیگران را لو نداده بودم چون اگر به این روابط پی می برد شكنجه می كردند. علاوه بر زندان من در چهار ماه آخر محكومیت خودم به زندان قزل حصار كرج تبعید شدم. بعد از انقلاب پرونده خود را مطالعه كردم نوشته بودند كه فهیمی فر عنصر نامطلوب است و رئیس زندان قصر نوشته بود كه بعد از اینكه زندانش تمام شد باید به اوین فرستاده شود. می دانید كه وقتی رژیم شاه مطمئن نمی شد كه یك زندانی از عقاید خودش برگشته است بعد از اتمام محكومیتش او را آزاد نمی كردند و به زندان اوین می فرستادند. نهایتا من در آبان 1357 از زندان قزل حصار آزاد شدم.

در زندان قصر كه بودم با افراد بزرگواری آشنا شدم از جمله شهید رجایی كه هم بند بودیم. یكی از اتفاقات مهمی كه زمان حضور من در زندان افتاد بحث جدا شدن زندانی ها مسلمان و ماركسیست از هم بود. تا سال 54 تقریبا همه زندانی های مسلمان و ماركسیست با هم بودند اما بعد از تغییر موضع سازمان بچه های مذهبی گفتند ما حاضر نیستیم با ماركسیست ها یك كاسه باشیم. بچه های مجاهدین خلق هم از ترس اینكه بچه های مذهبی را از دست بدهند توافق كردند كه از ماركسیست ها جدا بشوند و در زندان دو تا جمع شكل گرفت؛ یعنی بند های ماركسیست ها و مذهبی ها از هم جدا شد.

بعد از مدتی نیروهای مجاهدین كه با ما بودند دیدیم عمق مذهبی ندارند و منافق هستند بنابراین ما تصمیم گرفتیم بند های خودمان را از مجاهدین كه ادعای مذهبی هم دارند جدا كنیم آن ها كه از اقدام ما اطلاع پیدا كرده بودند خواستند پیش دستی كنند و مثلا ما را منزوی كنند و زودتر اعلام كردند ما از شما جدا می شویم. در واقع آن ها احساس خطر كرده بودند چرا كه بچه های جدیدی كه می آمدند جذب ما می شدند بنابراین تلاش می كردند ما را منزوی كنند چون می دانید در آن شرایط زندان، منزوی شدن آدم را دیوانه می كند. این ها با این تحلیل ما را كنار گذاشتند اما این باعث شكل گرفتن حلقه ما در زندان شد و از همان جا بحث رهبری اما خمینی شكل گرفت و ما رسما اعلام كردیم كه طرفدار امام خمینی هستیم. بنابراین اواخر 56 در زندان زندانی های سیاسی سه دسته بودند، ماركسیست ها، مجاهدین خلق و بچه های مذهبی، در واقع بحث خط امام از همین جا شكل گرفت و به نظرم اولین بار در زندان بحث اطلاق كلمه امام به امام خمینی را ما مطرح كردیم.

** ایرنا: شهید رجایی را در زندان ، چگونه دیدید؟

** فهیمی فر: شهید رجایی را ساوك خیلی اذیت كرده بود. در اثر شكنجه ها كف پای شهید رجایی گوشت آورده بود و قسمت معقر پای ایشان كاملا صاف شده بود. شهید رجایی انسان پاك و بی آلایشی بود یك سال با هم بودیم و بعد از اینكه من آزاد شده بودم یك هفته بعد شهید رجایی آزاد شد و من برای دیدن ایشان خانه شان رفتم. یك معلم به تمام معنا بود و انصافا دینی بود، عمق دینی داشت، اهل ایمان بود. اگر ایمان واقعی در آدم شكل بگیرد بالا پایین های زندگی خیلی مهم نیست و هر خطری را به جان می توان پذیرفت. شهید رجایی مصداق كاملا این ایمان دینی بود. آقا قدیانی هم انسان زحمت كشیده ای بود كه با او هم، هم بند ببودم و به نظر من در توصیف كسانی چون شهید رجایی و آقای قدیانی می توان گفت كه دین را نمی شوند از این ها گرفت.

یكی دیگر از هم بندی های من آقای بهزاد نبوی بود. ایشان در خانواده مرفه بزرگ شده بود پدر و مادر آقای نبوی استاد دانشگاه بودند بعد هم تنها فرزند خانواده بود. فارغ التحصیل الكترونیك دانشگاه امیركبیر در سال 1340 بود مبارز شدیدی بود اما نماز خوان بود خوب می دانید آن موقع نماز خون خیلی كم بودند رنگ بوی مذهبی خیلی معنی نداشت حتی مذهبی ها وسلیه مبارزشان تفكر چپ بود و نماد های چپ را داشتند. نبوی با ماركسیست ها هم در زندان بحث داشت، ماركسیست ها احترام نبوی را داشتند و نبوی خودش عضو سازمان مجاهدین خلق بود ولی وقتی دید نبوی تابع آن ها نیست و خودش نظریه دارد با او خیلی خوب نبودند. نبوی با مطالعه در زندان خودش شهید رجایی را انتخاب كرد و از مجاهدین خلق جدا شد. آقای نبوی در فضای زندان از سال 53 و54 تصمیمش را گرفته بود و می خواست از مجاهدین جدا بشود كه شد.

چپ ها نمی توانستند نبوی را اقناع كنند. به بحث های ماركسیست مسلط بود و همه بحث های چپ ها را رد می كرد. بعد آقای نبوی آدمی بود كه از یك فضای مذهبی و با یك ادعای مذهبی برنخواسته بود او با تلاش خودش به مذهب رسید و این به نظرم خیلی ارزشمند است و حتی از اقدامات ما كه از اول در یك فضای مذهبی بودیم ارزشمند تر است.

نكته دیگر هم این است كه هیچ كس تا سال 57 تحلیل اش این نبود كه رژیم سقوط خواهد كرد. حتی احتمال سقوط را نمی دادیم همه تحلیل ها از چپ و راست و.. این بود كه حداكثر رفرمی صورت خواهد گرفت. بنابراین در آن مقطع دلیلی برای ریاكاری وجود نداشت؛ مذهبی واقعا مذهبی بود و چپ واقعا مرام چپ را پذیرفته بود. چون بحث منافع مادی در میان نبود كه بگوییم نه از روی ریاكاری و منعفت پرستی كسی خود را به دین می چسباند. احتمال داشت طرف تا بیست سال هم در زندان بماند. من خودم زندان را پذیرفته بودم البته خودشحال هم بودم اصلا تصور آزادی از زندان نداشتم بنابراین معنی نداشت آن موقع كسی از روی مصلحت بیاید ادعای مذهبی بودن بكند به نظرم همه خودشان بودند و مطمن باشید اگر رهبری امام خمینی نبود و مردم نبودند رژیم عوض نمی شد. رژیم را مردم به رهبری امام خمینی از پا در آوردند. الان هم نظام ما یك توده ای مردمی پشتش است و این توده مردمی را به راحتی نمی توان حذف كرد. منتهی امر خطرناك در این میان كم شدن اعتماد مردم است.

به هرحال می خواهم بگویم برخی تهمت ها كه به آقای نبوی زده می شود درست نیست و آقای نبوی در زندان كاملا راه خودش را از مجاهدین جدا كرد و دین را انتخاب كرد و همین امر باعث پیوند قوی بین او و شهید بزرگوار رجایی شد.

**ایرنا: بهزاد نبوی چه نقدی به چپ ها داشت؟

** فهیمی فر: آقای نبوی تضاد های زیادی در تئوری های ماركسیسم در آورده بود و معتقد بود اندیشه ماركسیسم دارای تناقضات اساسی است. از طرف دیگر هم به شدت ایشان قرآن و كتاب های شهید مطهری را مطالعه می كرد. مثلا مجاهدین كتاب «فلسفه و روش رئالیسم» شهید مطهری را تحریم كرده بودند اما ما و مخصوصا آقای نبوی این كتاب را مطالعه می كردیم و آقای نبوی روی این كتاب تسلط داشت و با چپ ها بر اساس مبانی این كتاب بحث می كرد. بنابراین به نظر من آقای نبوی با مطالعه به این رسیده بود كه فلسفه و مرام اسلامی راه درست است و به عقاید محكم دینی دست پیدا كرده بود.
ادامه دارد
**9487**1601**