حسام منظور، چهره اي گمنام در سريال هاي تلويزيوني است. فارغ التحصيل كاگرداني سينما و مدرس بازيگري، پيش از اين در نمايش هاي زيادي حضور داشت و يكي دو فيلم سينمايي هم بازي كرده بود اما سريال «بانوي عمارت» اولين حضور اين بازيگر در عرصه تلويزيون بود.منظور در نقش شازده امير ارسلان، بازي خوبي به نمايش گذاشته و بيننده را با خود همراه كرده است.
وي گفتگويي با تبريزمن انجام داده است. در ادامه متن اين گفتگوي جذاب را بخوانيد.
به عنوان سؤال اول، لطفاً خودتان را برايمان معرفي بفرمائيد.
متولد 18 آذر 59 در تهران هستم؛ ولي بخش زيادي از كودكي و نوجواني خودم را در آذربايجان بزرگ شدم چون مادرم آذري زبان و اهل اروميه هستند، تقريباً نزديك به ده دوازده سال در اروميه و نزديك به پنج سال هم در تبريز زندگي كردم يعني تا قبل از سربازي من ساكن آذربايجان بودم، بعد از رفتن به سربازي و دانشگاه از ديار مادري خارج شدم، بعد در تهران وارد دانشگاه شدم و در تهران ساكن شدم.
شما تجربه بازي در بيش از 40 تئاتر را داريد، تاثيرگذارترين ديالوگي كه در مجموعه كارهايتان گفتيد مربوط به كدام كار بوده و خود ديالوگ چه بود؟
در تئاتر ديالوگهاي خوب، زياد دارم چون من هميشه نمايشنامههاي شكسپير خيلي بازي كردم، ديالوگهايي كه شكسپير نوشتهاند، بينظيرند، همه آنها خارقالعاده هستند، كلاً جمله قصارند و اگه بخواهم مثال بزنم زياد هستند، اين ديالوگها در دل خود نمايش معني پيدا ميكنند. ولي در كل ديالوگهاي شكسپير، هنريك ايبسن و استريند برگ را بيشتر دوست دارم.
از نقش خودتان در شازده ارسلان در «بانوي عمارت» برايمان بفرمائيد و آيا از سريال راضي بوديد و بازخورد خوبي گرفتيد؟
بله، اين شخصيت شازده ارسلان در سريال «بانوي عمارت» شخصيت خيلي پيچيدهاي است. روز اول هم وقتي به بنده پيشنهاد شد – من دست كم دو دهه سابقه فعاليت در تئاتر را دارم و چند سالي است كه به سمت تلويزيون و سينما رفتهام – بيشتر تمركزم روي تئاتر بود. وقتي كه اسم آقاي حميدنژاد به عنوان كارگردان مطرح شد، هيجان زده شدم چون ايشان جزو كارگردانان برجسته سينماي ما هستند؛ آثار «اشك و سرما»، «هور در آتش» كه ساختهاند جزو آثار ماندگار سينماي ما هستند. وقتي اسم ايشان آمد، هيجان زده شدم و رفتم دفترشان و فيلمنامه را آنجا گرفتم. وقتي فيلمنامه را خواندم واقعاً شگفت زده شدم از يك فيلمنامه بسيار دقيق و مهندسي شده، واقعاً تعجب كردم؛ چون معمولاً در فيملنامههاي تلويزيوني كه قبلاً خوانده بودم اينقدر ظرافت و دقت نديده بودم. بلافاصله پذيرفتم و فعاليت شروع شد.
شخصيت ارسلان يك شخصيت ساختگي و زايده تخيل نويسنده است، در واقع وجود خارجي ندارد. بعضي از دوستان اين چند وقت را در اينترنت جستجو كرده بودند كه ببينند آيا اين شخصيت در تاريخ بوده يا نه (با خنده)، اين شخصيت و داستانهايي كه پيرامونش است همه حاصل تخيل آقاي احسان جوانمرد، فيلمنامهنويس اين كار است ولي من براي اينكه به اين شخصيت برسم الگوهايي داشتم و شروع به مطالعه در حوزه تاريخ قاجار كردم.
ما اصولاً اطلاعات زيادي در مورد قاجار نميدانيم، با اينكه تاريخ آن خيلي به ما نزديك است شايد صد و بيست سال با ما فاصله داشته باشد ولي چيز زيادي از قاجار نمانده است؛ فقط يك سري عكس مانده است كه اين عكسها هم اكثراً فيگوراتيو هستند، از مردم خواستهاند يك جا ايستادند و از آنها عكس گرفتند، خيلي از اين عكسها حالت زندگي ندارند؛ ما حتي اطلاع نداريم كه در زمان قاجار مردم چگونه حرف ميزدند. فقط يك فايل صوتي وجود دارد كه مربوط به فرمان مظفرالدين شاه از زمان قاجار مانده است، اخيراً منتشر شده كه فرمان مشروطه را ميخواند، تازه آن هم يك نامه اداري و دستوري است و خيلي حالت عاميانه ندارد.
تصور اكثر مردم اين است كه مردم در زمان قاجار كتابي حرف ميزدند ولي من خيلي موافق اين ماجرا نيستم. به خاطر اينكه همه پدربزرگها يادشان هست دو سه نسل قبل از ما، همه آنها از دل قاجار ميآمدند و اينها كتابي حرف نميزدند بلكه محاورهاي مثل خود ما حرف ميزدند، ممكن بود بعضي از كلماتشان با ما متفاوت باشد كه در زمان ما منقرض شده باشد ولي اين حالت حرف زدن كاملاً شبيه امروز بود. ما در اين كار هم سعي كرديم ديالوگها را به گفتوگوهاي انساني نزديكتر كنيم. در هر صورت من مطالعاتم در مورد اين كاراكتر را شروع كردم و سعي كردم بفهمم انسانهاي قاجاري چگونه بودند.
خوشبختانه چون لوكيشن ما بخش عمدهاش در شهر كاشان بود. ما چند شهر هنوز داريم از جمله شهر كاشان و يزد كه هنوز بعضي از جاهاي آن حال و هواي قاجاري را حفظ كرده است. من ساعتها در اين معماريها و خانههاي قديمي كه از دوره قاجار مانده راه ميرفتم، اجازه ميدادم آن حال و هوا در وجود من اثر كند، آن كوچههاي كاه گلي و خانههاي خشتي و بازار سنتي و …، من با راه رفتن و فكر كردن به كاراكتر ميرسم.
بعد از چندين حضور حرفهاي در كارهاي قابل قبول، دغدغه اين روزهاي شما چيست؟
من آدم بيدغدغهاي هستم (با خنده) بيشتر به اين فكر ميكنم كه از كاري كه ميكنم لذت ببرم و در آن كار موفق باشم، فرقي نميكند، مربوط به همه مشاغل است. الان هم سعي ميكنم از حرفهام لذت ببرم و در بازيگري يك كار يا يك تجربه جديدي شروع كنم چون از تجربهها نميترسم و هميشه به استقبال تجربهها ميروم. شايد اين به ويژگي آذري بودن من برميگردد چون ما آذريها كلاً آدمهاي شجاع و نترسي هستيم (با خنده). اين خصلت را دارم كه در شغل خودم به جنگ با ناشناخته بروم و سعي ميكنم به آنها غلبه كنم.
آيا كار جديدي پيشنهاد شده كه در آن مشغول باشيد؟
چون من تازه از اين كار «بانوي عمارت» فارغ شدهام، تقريباً يك سال فيلمبرداري آن طول كشيد و خيلي خسته شدم، ترجيح ميدهم يك مدت كوتاهي استراحت كنم. پيشنهادهاي سينمايي شده كه در حال بررسي آنها هستم. فعلاً اين روزها را با تدريس در دانشگاه سپري ميكنم.
آيا در آينده شاهد حضور شما در تلويزيون و حتي در سينما خواهيم بود؟
اگر يك پيشنهاد خوب بشود خب طبيعتاً بله. چون من يك مقدار سختگير هستم. ما همه تلاشمان در هنر اين است كه كارهاي مورد رضايت مردم ايران را ارائه بدهيم. واقعاً اگر كاري باشد كه اين شأن را حفظ بكند حتماً دوست دارم در آن كار بازي كنم و تجربه جديدي را كسب كنم.
فوق ليسانس كارگرداني داريد و تدريس ميكنيد، آيا به جز بازيگري احتمال دارد كه در تلويزيون و سينما هم كارگرداني كنيد؟
واقعيتش اين است كه من به كارگرداني خيلي جدي نگاه نميكنم؛ با اينكه كارگرداني خواندهام، فقط به خاطر آشنايي بود، تا به عنوان يك بازيگر ببينم كه زيروبم كارگرداني چگونه است چون اينها به هم مربوط هستند چون بازيگري كه كارگرداني بلد باشد به نظرم ميتواند بازي خودش را كارگرداني كند و اين خيلي خوب هست. در واقع به همان اندازه دوست دارم راجع به ادبيات نمايشي، طراحي صحنه، گريم اطلاعات كسب كنم چون همه اينها در مجموع به بازيگر كمك ميكنند. بله، آينده را كسي نميتواند پيشبيني كند شايد اگر سالها بعد كار خوبي باشد كه بتوانم آن كار را چه در سينما يا تلويزيون كارگرداني بكنم دوست دارم انجام بدهم. اين تجربه را در تئاتر داشتم ولي فعلاً تمركزم فقط روي بازيگري هست.
پنج مورد از اولويتهاي زندگي شما چيست؟
آرامش. همه پنج اولويت آرامش. اگر چيزهاي ديگر را هم در زندگي ميخواهيم آخرش ميخواهيم كه به آرامش برسيم. اگر پول، سلامتي و موفقيت ميخواهيم براي اين است كه به آرامش برسيم و هيچ شخصي هدفي به جزء آرامش در زندگي ندارد، يك زندگي آرام كه آدم در واقع لذت ببرد و ياد بگيرد.
از تجربه خودتان در سريال «بانوي عمارت» بفرمائيد و يك خاطره تلخ و يك خاطره شيرين از حين فيلمبرداري و يا پشت صحنه تعريف كنيد.
تجربه خيلي سنگيني بود. از روز اول كه اين سريال را شروع كرديم هدف ما اين بود كه يك كاري در شأن مردم ايران ارائه بدهيم؛ به خاطر همين خيلي بابت آن زحمت كشيديم نه فقط من، همه عوامل از كارگردان تا تهيهكننده، گروه بازيگرها، گروه پشت صحنه تمام كساني كه بودند از جان براي اين سريال مايه گذاشتند، براي اينكه در نهايت محصول خوبي را ارائه بدهند و خدا را شكر امروز مردم واكنشهاي خيلي خوبي دارند. من فكر ميكنم استقبال خيلي خوب و عجيبي از اين كار شده و تعدادي از مردم كه در خيابان من را ميبينند ميگويند كه “خيلي وقت بود كه به تلويزيون نگاه نميكرديم ولي دوباره ميشينيم و نگاه ميكنيم” و اين خبر خوبي است و خستگي را از تن آدم بيرون ميكند. اين نكته را هم بگويم كه مردم فكر نكنند كه اين سريال با بودجههاي عجيب و غريب ساخته شده است، به لحاظ مالي هم، با شرايط متوسطي اين سريال ساخته شده است ولي همه از جان مايه گذاشتند كه يك اثر فاخر را ارائه بدهيم. خوشحال هستيم كه مردم اين سريال را دوست دارند و پاي گيرندههايشان مينشينند.
خاطرات تلخ و شيرين در اين كار خيلي زياد هست كه ما يك سال، هر روز 14 ساعت كار ميكرديم كه شايد مردم آشنا نباشند با كار تخصصي؛ و اين دو سه دقيقه از سريال را كه ميبينند محصول 14 ساعت كار هست. از خاطرات خوب اين سريال، ماندن در كنار مردم، واكنشهاي خوب مردم در طول فيلمبرداري، كار كردن با بازيگرهاي خيلي خوب كه همه از دوستهاي من هستند و آقاي حميدنژاد، اينها همه خاطرات خوب اين كار بودند. در واقع خستگي باعث ميشود كه تمركز آدم از بين برود؛ به طور مثال من قرار بود يك ديالوگي را بگويم و يك صحنه خيلي حساس و احساسي بود، همه ساكت شده بودند، ساعتها ما كار كرده بوديم و خسته بوديم، يك دفعه اين ديالوگ توي دهن من نچرخيد و كلمه يك معني ديگري داد ( با خنده). از خاطرات بد مشكلاتي كه در طي ساخت اين سريال با آنها دست و پنجه نرم كرديم و بيشتر هم مشكلات مالي بود.
اگر به گذشته برگرديد چه كاري را تكرار نميكنيد؟
من وقتهاي خودم را خيلي تلف كردهام، فكر ميكنم همه ما اگر به گذشته برگرديم سعي ميكنيم وقتمان را كمتر تلف كنيم چون فقط يك بار فرصت زندگي داريم. ما زمان زيادي را در نوجواني و جواني تلف ميكنيم، فكر ميكنيم كه تا ابد زندهايم در حالي كه اين گونه نيست و فرصتها كماند. من اگر به گذشته برگردم كمتر وقتم را تلف ميكنم و بيشتر روي كار و كسب مهارتم متمركز ميشوم.
سختترين تصميمي كه در زندگيتان گرفتهايد چه تصميمي بوده است؟
مربوط به انتخاب حرفه خودم بود و انتخاب سختي هم بود. طبيعتاً كساني كه رشته هنري انتخاب ميكنند مخالفتهايي هميشه از جانب اطرافيان و خانواده هست، مخصوصاً براي نسل ما؛ در زمان ما خانوادهها دوست داشتند فرزندشان دكتر يا مهندس بشوند. ولي الان خانوادهها يك جور ديگري فكر ميكنند و آزادانهتر اجازه ميدهند تا فرزنداشان وارد رشتههاي هنري بشوند. سختترين انتخابم، انتخاب رشته بازيگري در دانشگاه بود، ميدانستم خيلي بازيگري را دوست دارم ولي مردد بودم كه ميخواهم اين كار را انجام بدهم يا نه؛ بين چند تا رشته، بازيگري را انتخاب كردم.
اگر بازيگر نميشديد دنبال چه رشتهاي ميرفتيد؟
من هميشه به پرواز خيلي علاقه داشتم. در بچهگي هم هر وقت از هم سن و سالهاي من ميپرسيدند ميگفتند كه به خلباني يا پزشكي علاقه دارند (با خنده) تصور ميكنم كه به سمت پرواز و خلباني ميرفتم و بازيگر نميشدم.
آيا در طول اين سالها حتي لحظهاي شده كه پشيمان بشويد و بگوييد كه اي كاش سمت بازيگري نميآمدم؟
بازيگري خيلي شغل سختي است. اكثر مردم تصور ميكنند كه يك شغل شيك و پر از تفريح و خوشگذارني است، در واقع اينگونه نيست، اين چيزي است كه مردم از بيرون ميبينند ولي خيلي سخت است. مخصوصاً كساني كه در حرفه تئاتر مشغولند ميفهمند كه من چه ميگويم، در واقع كسي كه هنرمند تئاتر است هميشه بايد با كمبودها چه در حوزه اقتصادي، مالي و مسائل ديگر دست و پنجه نرم كند. بله، لحظات سخت خيلي زياد بود. آدم فكر ميكند كه آره، خسته شدم و رها كنم ولي باز از ته دل ميبيني كه نميتواني. خودم اگر روي صحنه نروم هميشه حال بدي دارم، بايد روي صحنه بازي كنم تا حالم خوب شود. هميشه دوست دارم اين ور صحنه باشم و دوست ندارم جزو تماشاگرها باشم. هميشه وقتي يك تئاتر يا فيلم ميبينم حرص ميخورم (با خنده)، دوست دارم به جاي آن بازيگرها بازي كنم كه اين در وجود ما هست.
از دوران كودكي خود براي ما تعريف كنيد؟
من بچه شيطوني بودم و اين را در واقع بايد از بستگانم بپرسيد (با خنده). بچه ماجراجو و هميشه دنبال كشف ناشناختهها بودم. يادم هست منزل ما تبريز در خيابان طالقاني و نزديك منزل استاد شهريار بود. من هفت يا هشت سالم بود كه استاد شهريار فوت كردند؛ آن موقع من كودك بودم و يك اسم از استاد شهريار فقط شنيده بوديم. يك روز گفتند استاد شهريار فوت شدند. يادم هست آنجا خانهها و كوچهها كاه گلي بودند و بافت سنتي داشتند، خانه استاد نزديك خانه ما بود. با بچهها رفتيم و نزديك خانه استاد ازدحام جمعيتي شكل گرفته بود. من شعري هم از استاد شهريار نخوانده بودم فقط در حدي ميشناختم كه ايشان شاعر بزرگي هستند. ما به اين ازدحام نزديك شديم و يك حس و حال عجيبي داشت. بعداً كنجكاو شدم و زندگينامه و شعرهاي استاد را خواندم و خيلي تحت تأثير قرار گرفتم كه خيلي زندگي پر فراز و نشيبي داشتند، عشق و خلوصي كه در وجود اين شاعر وجود داشت.
شبهاي تابستان هواي پارك ائل گولي خيلي خنك بود، ما خيلي با خانواده به آنجا ميرفتيم و خاطرات خيلي خوبي از آنجا دارم.
آخرين بار چه زماني به تبريز تشريف آورديد؟
من تبريز بيشتر ميآيم، من همين الان هم چند تا از بستگانم در تبريز زندگي ميكنند. يكي دو سال پيش هم براي عروسي يكي از بستگان به تبريز آمديم. شهر بسيار خوبي است، به نظرم شهر تبريز، پايتخت فرهنگي ايران است به دليل اينكه خيلي از نمادها و نشانههاي تمدن از اين شهر وارد شده از جمله تئاتر از طريق تبريز وارد ايران شده است، جزو اولين شهرهايي است كه نهضت ترجمه را شروع ميكند و آثار غربي در حوزه فرهنگ و فلسفه را ترجمه ميكند. تبريز خيلي شهر مهمي است نميشود به راحتي از كنارش گذشت.
چه خاطرهاي از تبريز داريد كه فراموش كردنش برايتان محال است؟
از تبريز خاطره زياد دارم. همين داستان فوت استاد شهريار كه با حضور من در تبريز مقارن بود. پايگاه شكاري تبريز هم خيلي در خاطرم ميماند چون هم پدرم و هم داييهايم افسر نيروي هوايي بودند، ما به پايگاه شكاري تبريز زياد ميرفتيم و آن هواپيمايي كه جلوي درب پايگاه به صورت ماكت نصب بود، هنوز در خاطرم مانده است.
يك نام هنري براي خودتان انتخاب كنيد.
نام هنري! (با خنده) نه نام هنري خيلي دوست ندارم، نام خودم را خيلي دوست دارم. چون كساني نام هنري انتخاب ميكنند كه بخواهند اسم خودشان را انكار كنند يا اسمشان را دوست نداشته باشند.
آيا در طول اين سالها به آن جايگاهي كه مدنظرتان بوده است، رسيدهايد؟
من آدم صبوري بودم يعني خيلي از هم دوريهايم خيلي زودتر معروف شدند و در كار خودشان موفق هستند ولي من كمي صبور بودم، سعي كردم كه پله پله، با آرامش و طمأنينه پيش بروم، هميشه سعي كردم ياد بگيرم. بله، هميشه دوست داشتم در شغل خودم موفق باشم، زندگي سالمي داشته باشم كه هر دو را دارم.
شعار زندگيتان چيست؟
البته اسمش را نميشود شعار گذاشت. بلكه جملاتي است كه من خيلي دوست دارم. از جمله هميشه معتقدم كه «بذر درخت را هميشه بايد در خاك حقيقت كاشت». فكر ميكنم كه همه ما در زندگي يك قصه دروني داريم، هدف زندگي ما اين است كه در هر جايگاه و هر شغلي كه هستيم، همه به يك آرامش دروني نياز داريم.
تكيه كلامتان؟
تكيه كلام! (با خنده). توي دانشگاه، بين دانشجوها بيشتر “اين چه كاريه ميكني!، اين چه وضعشه!” و همه آنها در رابطه با سرزنش دانشجوهايم هستند، به خاطر اينكه دوست دارم كه آنها پيشرفت كنند.
ترانهاي كه معمولاً در خلوت خودتان زمزمه ميكنيد چيست؟
من موسيقي خيلي گوش ميدهم؛ معمولاً همه نوع موسيقيهاي خوب را گوش ميدهم، به موسيقي خارج از ايران به اپرا علاقه دارم، مخصوصاً اپراي ايتاليايي «آندريا بوچلي» را خيلي دوست دارم. در بين خوانندههاي داخلي به شجريان علاقه دارم و در كنارش به موسيقي پاپ هم گوش ميدهم. تعصب خاصي روي خوانندهاي ندارم. اين اواخر ترانه «دلشدگان» شجريان را زمزمه كردم.
اهل فوتبال هستيد؟
من عاشق فوتبال هستم، طرفدار تيم ملي هستم ولي بازيهاي تراكتور را هم دنبال ميكنم، به هر حال ما يك عِرقي داريم.
آخرين فيلم يا سريالي كه ديدهايد؟
آخرين فيلم به كارگرداني لانتيموس به نام «كشتن گوزن مقدس»، يك فيلم پرمعنا و پرمحتوايي بود. كارگردان آن يونانيالاصل هست ولي در هاليوود ساخته شده است. من خيلي كم سريال ميبين، بيشتر ترجيح ميدهم فيلم ببينم و كتاب بخوانم.
آقاي حسام منظور را چه چيزي خوشحال و چه چيزي ناراحت ميكند؟
من هم مثل بقيه افراد، سلامتي خانواده، دوستان و آشنايان، موفقيتهايشان، آرامش، طبيعتاً آدم را خوشحال ميكند و اگر اين روال به هم بخورد آدم نارحت ميشود.
كاري كه هرگز قادر به انجام دادن آن نيستيد؟
خيلي كارها هست كه انسان تواناييهاي محدودي دارد. من در زندگي آن كارهايي كه پيش روي خودم بود را توانستم با موفقيت انجام بدهم. اصولاً كارهاي خطرناك را دوست ندارم انجام بدهم و بيشتر پرهيز ميكنم.
براي اولين بار يك اعتراف كنيد؟
چيزي براي اعتراف ندارم چون همه كارهايي كه در زندگي انجام دادم را صادقانه مطرح كردم.
اسمي كه هرگز فراموش نميكنيد؟
سؤالهاي چهار گزينهاي ميپرسيد (با خنده). از بزرگان خودمان در ادبيات مولانا، خيام، حافظ و سعدي بودند كه اين اسمها هميشه در ذهن آدم ميمانند و از فلاسفه غرب هم «كانت» را خيلي دوست دارم و تأثيرگذار هستند و استاد شهريار خودمان كه در ذهن آدم ميماند.
شخصيت كارتوني محبوب؟
من كارتون زياد نميبينم (با خنده).
شخصيت بازيگر محبوب؟
آنتوني هاپكينز
با توجه به محدوديتهاي تلويزيون و سينماي ايران چه نقشهايي را دوست داشتيد بازي كنيد كه موقعيتش پيش نيامده است؟
من محدوديت نميبينم. محدوديت دست هنرمند را نميبندد بلكه خلاقيت ميآورد. مثل نقش آدمهاي قهرمان كه مردم را از شرايط بدي نجات ميدهند مخصوصاً اگر تاريخي باشد، خيلي دوست دارم بازي كنم.
آيا به جز بازيگري و كارگرداني و تدريس به كار ديگري مشغول هستيد؟
نه. من حدود بيست سال است كه شغلم بازيگري هست و در كنارش در دانشگاه و آموزشگاه هم تدريس ميكنم.
به نظر شما علت حضور اندك تئاترهاي اجرا شده در تهران در شهر تبريز چيست؟
البته مايه تأسف است! براي حضور نياز به ساز و كار مالي هست كه احتمالاً هنوز اين ساز و كار تعريف نشده است. به نظر من از تبريز هم بايد نمايشهايي در تهران اجرا بشود و يك رابطهاي فرهنگي بين تهران و تبريز تقويت بشود.
اگر من آدمي باشم كه هيچ كدام از كارهاي شما را نديده باشم دوست داريد كدام كار را پيشنهاد بدهيد؟
يك تعدادي از نمايشهايي را كه موفق بودند و در اروپا هم اجرا كرديم از جمله «هملت» آرش دادگر در ايتاليا و لهستان كه به روي صحنه رفت، نمايش «مكبث» كه در هلند اجرا داشتيم.
جايزه بهترين بازيگر مرد سال را براي نمايش «اُديسه» در سال 95 گرفتيد.
بله، البته من يك بار هم در سال 89 براي نمايش مكبث كانديد شده بودم و يك چند سالي هم براي من جايزه ندادند. اين جايزه، جايزه بزرگي است بخاطر اينكه بهترين بازيگر تئاتر شدن براي يك بازيگر در رقابت با اين همه بازيگر خوب فكر كنم خيلي ارزشمند باشد. براي نمايش «اُديسه» آرش دادگر، در سال 95 اين جايزه را گرفتم ولي فكر كنم بايد زودتر اين جايزه را ميگرفتم ولي سالها طول كشيد نميدانم دوستان كم لطفي كردند يا … در هر صورت خيلي برايم مهم نيست و من كارم را انجام ميدهم.
براي يك سال آينده چه هدفهايي در ذهنتان است؟
خب در اين شرايط براي يك ماه آينده هم برنامهاي نداريم! (با خنده) ولي براي سال آينده، همه كارهايي كه انجام ميدهم، كار بازيگري، تدريس، تئاتر و سينما براي يكسال آينده را ادامه ميدهم.
وضعيت تلويزيون ايران را چگونه ميبينيد و جديداً برحسب معروفيت مثلاً به تعداد فالورهاي يك بازيگر در فضاي مجازي جذب كار ميشوند نظر شما چيست؟
من در اين مورد نظري ندارم ولي وضعيت تلويزيون به لحاظ كيفيت نسبت به دهه 60 و 70 افت كرده است. در دهه 60 آثار خيلي خوبي در تلويزيون داشتيم. اگر به سريالهاي آن موقع نگاهي بياندازيم مثل هزاردستان، سربداران، ميرزا كوچك خان و … سريالهاي خوبي ساخته ميشد. در سالهاي اخير ما عقب افتاديم. شما الان ميبينيد كه كشور تركيه با اين سريالهاي مبتذل به لحاظ مفهومي چقدر مخاطب جذب ميكند. ما خيلي بهتر از آنها ميتوانيم بسازيم، تازه ميتوانيم سريالهاي جدي بسازيم. به نظرم مديران بايد بيشتر قدر سرمايههاي فرهنگي هنرمندان را بدانند و به آنها اجازه بدهند كه يك مقدار آزادانهتر كار كنند. ما بايد رقابت كنيم الان سريالسازي و فيلم سازي در منطقه در حال اوج گرفتن است و نبايد از اينها عقب بمانيم، ما يكصد سال سابقه تئاتر و سينما داريم، كارگردانان و نويسندگانمان خيلي بهتر از كشورهاي همسايه هستند بنابراين از اينها بايد حمايت شود كه كارهاي خوبي توليد بكنند و بتوانند رقابت كنند.
به نظر شما آدمي ميشود يك شبه ره ساله را برود؟
نه، البته نميشود. ولي در كشور ما ميشود! (با خنده). در كشور ما، من خيليها را ديدهام كه در شغل خود آدمهايي كه يك شبه بازيگر شدند يا يك شبه پولدار شدند. نكته اينجاست كه يك شبه شايد اتفاق بيافتد چقدر ميتواند ادامه داشته باشد؟! وقتي يك آدمي يك شبه به جايي برسد يك شبه هم سقوط ميكند. كسي كه گام به گام و با حوصله به جلو ميرود ديگر به راحتي سقوط نخواهد كرد. اكثر هنرمندان بزرگ ما هم اينگونه بودند و ماندگار شدند.
فيلم «ائو» را در تبريز ديدهايد؟
بله. فيلم خيلي خوبي بود به نظرم در جشنواره در حقش ظلم شد. البته ميتوانست جايزههاي بيشتر هم بگيرد كه جايزههاي بهترين فيلم و فيلمنامه را گرفت. به نظرم در كارگرداني و بازيگري هم ميتوانست جايزه بگيرد.
اگر از تبريز پيشنهاد بازيگري داشته باشيد براي بازي به تبريز ميآئيد؟
اگر كار خوبي باشد بله، اين اواخر يك سريالي كه البته محل فيلمبرداري آن در تبريز بود، به من پيشنهاد شد ولي همزمان با فيلمبرداري «بانوي عمارت» شد كه نتوانستم بيايم. اگر پيشنهاد خوبي باشد حتماً قبول ميكنم.
آيا از نقش شازده ارسلان در «بانوي عمارت» شاهد يك نقش متفاوت با عملكرد متفاوتي خواهيم بود؟
اجازه بدهيد اين سريال را تعريف نكنم چون مزه سريال از بين ميرود، تا حالا كه اين شخصيت خيلي بالا و پايين داشته است، كارهاي عجيب غريب انجام ميدهد، بعد از اين هم ادامه خواهد داشت. نويسنده در بازي اين شخصيت تغيير خوبي كرد، به خاطر همين براي من اين شخصيت جذاب بود. چندين بار از عوامل به من گفتند كه هيچ كس نميتوانست به خوبي تو اين نقش را بازي كند، شايد به روحيات خودم در قالب آن شخصيت برميگشت.
هر مطلبي كه دوست داشتيد بگوييد ولي پرسيده نشد و يا مطرح نشد بفرمائيد.
نه همه چيز گفته شد. گفت و گوي خوبي بود.
نظرتان را در مورد مصاحبه بفرمائيد و بنظرتان سختترين سؤالي كه از شما پرسيده شد كدام بود؟
نه، سؤال سختي پرسيده نشده است، گفتوگوي خوبي بوده است، كلاً دوست دارم در حوزه كاري خودم سؤال بشود. مصاحبه خوبي بود، از مصاحبه با شما خيلي لذت بردم. من خيلي با روزنامهها مصاحبه نميكنم ولي دوست داشتم با مردم تبريز از اين طريق صحبت كنم. مايلم خيلي زودتر به تبريز بيايم و مردم را از نزديك ببينم.
3038/518
پايگاه خبري - پايگاه تحليلي 'تبريز من' در گفت وگويي با 'حسام منظور'، بازيگر نقش شازده امير ارسلان در سريال بانوي عمارت، انجام داده و از قول وي نوشته است: عرق خاصي به تيم فوتبال تراكتورسازي دارم.