۲۴ دی ۱۳۹۷، ۱۲:۳۵
کد خبر: 83170100
T T
۰ نفر

«آشپزخانه» جايي براي زيست اجتماعي!

۲۴ دی ۱۳۹۷، ۱۲:۳۵
کد خبر: 83170100
«آشپزخانه» جايي براي زيست اجتماعي!

تئاتر آشپزخانه به كارگرداني حسن معجوني درحالي در تماشاخانه هامون به روي صحنه رفته كه نقاط قوت و ضعف پررنگي دارد؛ آن را شايد بتوان ترجمان زيست اجتماعي به حساب آورد.

تئاتر آشپزخانه ترجمان زيست اجتماعي مردماني است كه در جامعه‌اي سياست‌زده، ايدئولوژيك و پول‌گرا روياهايشان را باخته‌اند و «دروغ» و «عصبانيت» دو جزء جدايي ناپذير از رفتارشان شده است.
رستوراني كه همه‌ي اتفاقات نمايش در آشپزخانه‌اش مي‌گذرد توانسته شخصيت‌هاي زيادي را به‌درستي كنار هم بچيند تا مخاطب بتواند مابه‌ازاي هر يك را در جهان اطرافش بيابد. فردي عصباني و نامتعادل، فردي آرام و شكست‌خورده، فردي بي‌خيال و لاابال و درنهايت فردي اقتدارگرا و گاه دلسوز ‌(كه در راس هرم قدرت جاي مي‌گيرد) همه نمونه‌هايي از تيپ‌هاي مختلفي‌اند كه در نمايش هستند و در جامعه‌ي بيرون از نمايش نيز مي‌توانند باشند.
در نمايش همه چيز درهم و برهم است. بازيگران به سرعت طول و عرض صحنه را طي مي‌كنند. كسي حرف كسي را به‌درستي نمي‌شنود. كاركنان رستوران اغلب چون انگيزه‌اي براي كار كردن ندارند وظفيه‌شان را به‌درستي انجام نمي‌دهند. بساط دزدي از انبار آشپزخانه به راه است. پول و زرنگي مرتبه‌ي افراد را در رستوان تعيين مي‌كند و در نهايت بازيگران آلت دست سرمايه‌داري مدرن‌اند تا شبانه روز كار كنند و فقط به اين دلخوش باشند كه بيكار نيستند.
اما در نهايت هيچكدامشان متوجه نمي‌شوند كه آن‌ها به‌مرور به زندگي در خاطره‌هايشان خو مي‌گيرند (تا خيال زندگي در كشتي‌هاي آمريكايي و رستوران‌هاي آلماني آرام خاطرشان شود) و مفاهيمي مانند عشق، مهر و لذت را به فراموشي مي‌سپرند تا به جاي آن رذالت را در جيب‌هايشان بريزند و رج بزنند.
نمايش در اپيزود پاياني حرفش را به‌درستي تمام مي‌كند. آن‌جا كه دعواي عصباني‌ترين شخصيت آشپزخانه، كل رستوران را به هم مي‌ريزد مدير رستوان وارد صحنه مي‌شود. اما اين‌بار نه مانند دفعات پيش با لحني روامدار و محترمانه بلكه با لحني عصباني، شاكي و در عين حال دلسوز. او در خطابه‌ي خود به كاركنانش مي‌گويد: «وقتي من برايتان كار مهيا كردم تا درآمد، آسايش و امنيت داشته باشيد، پس اينهمه نافرماني براي چيست؟!» او حتي در ادامه به دزدي‌هاي كاركنانش از انبار آشپزخانه هم اشاره مي‌كند و مي‌گويد: «من مي‌ديدم كه هم مي‌خوريد و هم مي‌بريد، اما هيچ نمي‌گفتم تا فقط كار به‌درستي پيش برود.»
اين‌جا نمايش در درنگي سنگين فرو مي‌رود!
گويي مدير رستوران نماينده‌ي تمام حاكمان بزرگ تاريخ است كه اگرچه امنيت، اقتصاد و ثبات نسبي به بار آورده‌اند اما هرگز به رنجي كه از درون، استخوان جامعه‌ متبوعشان را پوسانده دقيق نشده‌اند. هيچ اجتماعي، چه به كوچكي اجتماع كاركنان يك رستوران و چه به بزرگي اجتماع يك جامعه هيچگاه بدون رويايي مشترك به مقصود جمعي‌اش نرسيده و هيچ اهرم فشاري هم نتوانسته است دو مفهوم «وجدان» و «نظم» را ميان مناسبات جمعي كه رويا و آرزويي ندارند تثبيت كند.
آشپزخانه از اين منظر مي‌تواند اثري باشد كه به آموخته‌هاي جامعه‌شناختي و شناسه‌هاي تاريخي ما ضربه بزند.
نمايش نقاط اوج فرود زيادي دارد كه بيشتر اوج مي‌گيرد و به‌خاطر شلوغي صحنه و از نفس نيفتادن ديالوگ‌ها جز يكي دو مورد فرود چشمگيري ندارد اما شايد يكي از بزرگترين ضعف‌هاي اثر معجوني، وارد كردنِ دوباره‌ي زبان گيلكي در نمايش‌هايش، تنها به صرف اجراي در رشت باشد. اگرچه ترجمه‌ي نمايشنامه‌ خرس و خواستگاري چخوف در يكي از كارهاي قبلي معجوني خوش نشسته و طنز ذاتي زبان گيلكي و تم طنز نمايشنامه تركيبي مطبوع ساخته بود اما در اين اثر وارد كردن زبان گيلكي چندان به‌قاعده نمي‌نمود. درنهايت مي‌توان گفت اگر بدون وارد كردن ديالوگ‌هاي گيلكي، شخصيت‌هايي با لهجه گيلكي و در نهايت پخش موسيقي گيلكي لطمه‌اي به‌كار وارد نشد اما موجب ارزش بيشتر نمايش هم نشد.
اين كار كه احتمالا به‌خاطر جذب مخاطبان بومي انجام گرفته است تا حدود زيادي كار را از يكدستي خارج و به اعتقاد نگارنده و بي‌معنا كرد.
به‌طور كلي آشپزخانه در ساحت مفهومي نمايش خوبي‌ست و مي‌تواند ذهن مخاطب را به بازي بگيرد و به او نسبت به سرنوشت خود و اجتماعش تلنگري كوتاه اما تلخ بزند.
يادداشت از امير كريمي فعال فرهنگي و رسانه اي