به گزارش گروه اطلاع رسانی ایرنا؛ محمدمهدی عبدخدایی در بخش سوم گفت وگوی خود با «پروژه تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی خبرگزاری ایرنا» به بیان خاطراتی از ترور حسین علاء نخست وزیر، دوره هشت سال زندان، كناره گیری از فعالیت های مسلحانه تا پیروزی انقلاب اسلامی و تدریس در دانشگاه آزاد پرداخته است.
-متن گفت وگو با وی را در ادامه می خوانیم:
**ایرنا: در 1334خورشیدی بار دیگر به تهران آمدید دلیل آن چه بود؟
***عبدخدایی: در مشهد به من گذرنامه نمی دادند به تهران آمدم كه گذرنامه بگیرم كه اعلام شد حسین علاء برای امضای پیمان نظامی به بغداد می رود.
**ایرنا: فدائیان اسلام در مقابل این سفر نخست وزیر چه عكس العملی نشان دادند؟
***عبدخدایی: فدائیان اسلام با این پیمان مخالف بودند. بعد از اعلام این خبر نواب صفوی تیمسار بختیار را خواست و اعلام كرد ما با این پیمان مخالف هستیم و نمی گذاریم این پیمان منعقد شود.
**ایرنا: بعد از آن ترور نافرجام حسین علاء اتفاق افتاد. داستان آن چگونه بود؟
***عبدخدایی: صبح چهارشنبه بود نواب صفوی جلسه ای تشكیل داد در آن جلسه من، سیدعبدالحسین واحدی، سیدمحمد واحدی و خلیل طهماسبی بودیم. نواب گفت چارهای نداریم مجبوریم این بار به طور فیزیكی اجازه ندهیم علاء به بغداد برود. به آیت الله اراكی از مراجع قم تلفن زده بود و او گفت شما هر كاری كنید كه پای حسین علاء به بغداد نرسد من فتوا میدهم. استخاره كردیم و تصویب شد علاء را بزنیم. شخصی به نام مظفر ذوالقدر را خواستیم و گفتیم باید علاء را بزنی؟ گفت بله. من و واحدی چون این فرد سواد كمی داشت مخالف بودیم. نواب گفت به او می گویم با شما صحبت كند وقتی آمد چنان صحبت كرد كه ما زبان ما بسته شد.
**ایرنا: بعد قرار شد كه چگونه حسین علاء حذف شود؟
***عبدخدایی: نواب صفوی 2 متر پارچه چلوار خرید و وسط آن سوراخ كرد و در گردن ذوالقدر انداخت شعارهایی هم با خط خودش برروی این پارچه نوشت. در آن زمان مصطفی كاشانی نماینده مجلس و فرزند آیت الله كاشانی در خانه دختر محمد مسعود روزنامه نگار فوت كرده بود. بعد از كالبدشكافی در شكم او ماده قهوه ای پیدا شد. آیت الله كاشانی برای پسرش مراسم ختم برگزار كرد. نواب صفوی به ما گفت حسین علاء با آیت الله كاشانی دوست هستند و حتماً در مراسم ختم شركت میكند. مظفر ذوالقدر به مسجد شاه رفت و هرچه ماشه را فشار می دهد گلوله خارج نمی شود، تا اینكه گلوله هوایی در می رود و همه متوجه می شوند و اسلحه را به طرف علاء پرت می كند كه سر او می شكند. ذوالقدر دستگیر شد. ما مخفی شدیم سیدعبدالحسین واحدی هم با یك هفت تیر رفته بود در اهواز تا اگر نشد علاء را در تهران حذف كنیم در اهواز كار او را تمام كند.
**ایرنا: در كجا مخفی شدید؟
***عبدخدایی: ما پنج شب در منزل آیت الله طالقانی مخفی شدیم.
**ایرنا: نواب صفوی چگونه دستگیر شد؟
***عبدخدایی: شب پنجم از هم جدا شدیم. نواب صفوی به منزل حمید ذوالقدر رفته بود من هم آنجا رفتم كه نواب دستگیر شده و نمی دانم چگونه من را نشناختند.
**ایرنا: بعد از دستگیری نواب صفوی شما كجا مخفی شدید؟
***عبدخدایی: من هشت ماه به تبریز رفتم و در آنجا مخفی شدم. بعد از آن به خانه برادرم به تهران آمدم اما شب در خیابان دستگیر شدم.
**ایرنا: بعد از دستگیری دادگاه چه حكمی به شما داد؟
***عبدخدایی: بعد از دستگیری تحویل زندان قصر داده شدم. مدتی بعد با گروه دوم فدائیان اسلام محاكمه شدم. رییس دادگاه بدوی ارتش سرهنگ سیف بود كه من نوه عمه اش بودم به من چهار سال حكم داد رفتم دادگاه تجدیدنظر سرتیپ والی رئیس دادگاه بود او 9 تَن از فدائیان اسلام را تبرئه كرد و حكم چهار سال من را به هشت سال افزایش داد. از 1335 تا 1343خورشیدی زندان بودم كه چهار سال آن را در تبعید و در زندان برازجان گذراندم.
**ایرنا: بعد از آزادی از زندان با افراد فدائیان اسلام هم دیدار داشتید؟
***عبدخدایی: بله. در 1343خورشیدی كه از زندان آزاد شدم مهدی عراقی به دیدن من آمد و گفت وضعیت تغییر كرده است و حاج آقا روحالله آمده بیا همكاری كنیم من صادقانه می گویم خسته بودم و شلاق خورده بودم گفتم مهدی من چهارتا شلاق بخورم همه را لو میدهم پس من به كار شما نمی آیم. گفت می خواهی چیكار كنی؟ گفتم می خواهم زن بگیرم و بچه دار شوم.
**ایرنا: چه زمان ازدواج كردید؟
***عبدخدایی: در 1346خورشیدی ازدواج كردم.
**ایرنا: همین زمان روزنامه ها نوشتند عبدخدایی تحت پیگرد است. داستان چه بود؟
***عبدخدایی: در همین زمان نیروهای موتلفه در جریان كاپیتولاسیون حسنعلی منصور نخست وزیر را زدند. روزنامه ها نوشتند عبدخدایی تحت پیگرد است اما من را دستگیر نكردند.
**آیا در این زمان فعالیت های مبارزاتی هم داشتید؟
***عبدخدایی: من در این مدت به جلسه های انقلابیون می رفتم و هیات انصارالحسین(ع)، مسجد الجواد(ع) و در حسینه ارشاد در سخنرانی های آیت الله مطهری و دكتر علی شریعتی شركت می كردم اما به صورت سازمانی با هیچ فردی ارتباط نداشتم.
**ایرنا: در این زمان فدائیان اسلام در چه وضعیتی به سر می برد؟
***عبدخدایی: اغلب نیروهای فدائیان اسلام به هیات های موتلفه اسلامی پیوستند و سازمان نظامی آن را تشكیل دادند. چون امانی، عراقی، هرندی و دیگران جزو فدائیان اسلام بودند كه حسنعلی منصور هم همین افراد زدند.
**ایرنا: در این مدت ساواك برخودی هم با شما داشت؟
***عبدخدایی: یك بار ساواك از من درخواست همكاری كرد كه من رَد كردم. فردی با نام مستعار سرهنگ دانش بود كه به من گفت ما پول به هیچ فردی نمی دهیم راه می دهیم. تو چای فروش هستی ما می گویم تو به ارتش چای بدهی. من قبول نكردم گفتم بگذارید در قبرستان زندگی كنم. به همین دلیل هم دستگیر شدم.
**ایرنا: این اتفاق در چه سالی بود؟
***عبدخدایی: من در 1347خورشیدی یك بار بازداشت شدم. كمالی شكنجه گر معروف ساواك از من بازجویی كرد بعد از انقلاب هم اعدام شد.
**ایرنا: به چه دلیل بازداشت شدید؟
***عبدخدایی: علت آن این بود كه می خواستند بفهمند كه من با گروه یا دسته ای همكاری می كنم یا نه. كمالی از من پرسید تو طرفدار شاه هستی یا مخالف؟ گفتم مخالف. پرسید پدرت چی؟ گفتم پدرم هم مخالف. گفت چیكار می كنی؟ گفتم چای فروشی می كنم. كمالی به من گفت شماها مسلط شوید ما را اعدام می كنید اما من شما را آزاد می كنم.
**ایرنا: بعد از آزادی از زندان چه فعالیتی داشتید؟
***عبدخدایی: همینجور پیش رفت تا اینكه در 1356خورشیدی مهدی عراقی و دیگران آزاد شدند و من هم به انقلاب پیوستم.
**ایرنا: بعد از پیروزی انقلاب اسلامی پُست دولتی هم قبول كردید؟
***عبدخدایی: به محض پیروزی انقلاب اسلامی، آیت الله مهدوی كنی به من پیشنهاد كرد كه استاندار گیلان شوم اما من نپذیرفتم. هیچ شغل دولتی قبول نكردم حتی به عنوان معاونت مبارزه با قاچاق و مواد مخدر هم پیشنهاد كردند اما من نپذیرفتم.
**ایرنا: درآمد شما از چه راهی بود؟
***عبدخدایی: كارهای شخصی انجام می دادم وضعیت مالی خوبی داشتم اما مدتی بعد وضعیت مالی من بد شد از دانشگاه دعوت به تدریس شدم در آنجا تدریس كردم و هم اكنون هم عضو هیات علمی دانشگاه آزاد هستم. زندگی من از این راه اداره می شود.
**ایرنا: مروز 40 سال بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، وضعیت جامعه را چگونه ارزیابی می كنید؟
***عبدخدایی: ما هنوز نتوانسته ایم احكام اسلامی را اجرا كنیم و در راه احكام اسلامی حركت كنیم. نتوانسته ایم نسلی تربیت كنیم كه مومن باشد مانند ابوذر، سلمان، مقداد و عمار باشد. صادقانه بگویم اوایل انقلاب آدم هایی كه در انقلاب كار كردند صادقانه كار می كردند و شاید هم الان پشیمان شده باشند چون می بینند آنهایی كه زیردستشان كار می كردند الان به چه جایگاه اقتصادی رسیده اند.
گفت وگو از: مهدی احمدی
پژوهشم9370**9131
پروژه تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی خبرگزاری ایرنا/ محمدمهدی عبدخدایی(3)
ساواك به من درخواست همكاری داد كه رَد كردم
۱۶ بهمن ۱۳۹۷، ۱۲:۴۵
کد خبر:
83198263
تهران- ایرنا- محمدمهدی عبدخدایی از مخالفان رژیم پهلوی می گوید: ساواك به من درخواست همكاری داد من رَد كردم. فردی با نام مستعار سرهنگ دانش به من گفت ما پول به هیچ فردی نمی دهیم راه می دهیم. تو چای فروش هستی ما می گویم تو به ارتش چای بدهی. من قبول نكردم گفتم بگذارید در قبرستان زندگی كنم.