متن كامل اين مصاحبه بدين شرح است: هيچكس نفهميد كه در سالن مسابقات بوداپست مجارستان (سال 1985 ميلادي)، چه كسي به محمدحسن محبي گفت كه در لحظه خواندن سرود ملي كشور آمريكا و برافراشته شدن پرچم اين كشور، مدال خود را زمين بيندازد و از سكو پايين بيايد.
محمود معزي پور و شمسالدين سيدعباسي مربيان تيم ايران نيز نفهميدند كه اين حس ناسيوناليستي باعث خواهد شد كه هم مدال از محبي گرفته شود و هم اينكه ايران نيز مجبور به ترك مسابقات شود.
حدود سه دهه از آن ماجرا گذشت، اما انگار اين آمريكاييها دست از سر خانواده محبيها برنميداشتند، شايد اين اجنبيها آمدهاند كه كرمانشاهيان را زجركش كنند و آنها را تا لب مرگ پيش ببرند، در مسابقات كشتي رقابتهاي جهاني در سال 2016نيك گيادوفسكي آمريكايي آمد و يداله را برد و خاطرات ويليام شر را براي ما كرمانشاهيان زنده كرد.
اين داستان سه اسطوره نيست، قصه چهار كشتيگير از 2 نسل متفاوت است، محمدحسين و حسن از نسل جنگ و قحطي و يداله از نسلي نوين كه اين روزها او را به عنوان جانشين عليرضا سليماني افسانهاي ميدانند.هرسه نفر آنها از يك خانواده اصيل و كشتي دوست هستند، از باشگاه تختي، از اسطوره شدن براي مردماني رنجديده و سختكوش كه هشت سال جنگيدند، زخم خوردند اما صبورانه ناله نكردند، لب گزيدند اما خم به ابرو نياوردند.
يداله محبي يكي از معدود ستارههايي است كه در سالهاي اخير حال كرمانشاه را با مسابقات خارقالعادهاش خوب كرده است. جادوي او در مسابقات قهرماني آسيا و جام تختي، حتي تحسين مخالفانش را هم برانگيخته اما آيا زيرپوست او يك قهرمان نفس ميكشد؟
اينكه اين كشتيگير كرمانشاهي چگونه با آن جثه بزرگش همه فنون كشتي را به راحتي انجام ميدهد، اينكه او چگونه در يك زمان به چند چيز فكر ميكند و مانند يك شطرنجباز تا چند حركت را پيشبيني ميكند، سؤالاتي هستند كه اگر خودش پاسخ ندهد تا سالها بيجواب خواهد ماند. يداله محبي براي مردم كرمانشاه يك اسطوره محسوب ميشود؛ آنچنان مقدس كه كرمانشاهيها همان افسانههاي قديمي ايراني را براي اسطورههاي خود ميسرايند آنها نيز براي محبي ميسازند. همانطور كه رسول خادم رئيس اسبق فدراسيون كشتي در مدحسرايي براي محبي جملات فوقِ احساسي به كار برده بود، چگونه ميتوان در برابر اين شكوه و سخاوت، بيتفاوت بود و به احتراماش برنخاست؟
هرچند درست مثل عموهايش، او هم نماد و اسطورهاي فراموش نشدني براي كرمانشاه است؛ اما مخالفاني نيز دارد كه متهمش ميكنند به اينكه به واسطه نام و نسب محبيها به اين جايگاه دست يافته است.
اما يداله محبي خود را در دنياي كشتي پيدا كرد. ميزان محبوبيتاش را شايد بتوان از آنجا نشانه زد كه مراد محمدي او را در تركيب نهايي تيم ملي كشتي براي جام تختي قرار داد و باعث شد مردم كرمانشاه آن قصيده بلند سياوش كسرايي شاعر نامدار ايران را ميخوانند كه گفت «جهان پهلوانا صفاي تو باد.»
- ما كرمانشاهيها همهاش دنبال اطلاعات دقيقتري از «پدر» شما يعني «كاظم محبي» هستيم؛ مثلاً چرا دوره كشتي و دنياي قهرماني وي خيلي زود تمام و تصميم گرفت مربي شود. اصلا اجازه بدهيد اينگونه شروع كنيم كه يك بار در گفتوگو با روزنامه «شرق» گفته بوديد، من فرزند «كاظم» هستم؛ فكر ميكنم هنوز هم خيلي از مردم فكر ميكنند شما فرزند «محمدحسين» يا «محمدحسن» هستيد.
من فرزند «كاظم» هستم؛ برادر بزرگتر «محمدحسن» و «محمدحسين»؛ پدرم در قديم يكي از كشتيگيران خوب كرمانشاه محسوب ميشد كه خيلي زود از دنياي قهرماني خداحافظي كرد و مربي شد، اما رويدادهاي ورزشي را هميشه دنبال ميكند، به خصوص اخبار كشتي؛ پدرم در ميدان جوانشير مغازه دارد و همراه با دوستانش مسابقات كشتي را پيگيري ميكند، مثلاً چند وقت پيش دنبال خبر مسابقات كشتي «ياريگين» روسيه بود.
من مصاحبه پدرتان در آن زمان را خواندم كه گفته بودند به خاطر فضاي مسموم و بدِ كشتي ترجيح ميدهد از دنياي قهرماني خداحافظي كند؛ بيتعارف از فقدان روح پهلواني در كشتي كرمانشاه صحبت كرد.
اين موضوع يك بخش ماجرا است؛ پدرم مشوق اصلي كشتيگير شدن عموهايم يعني «محمدحسن» و «محمدحسين» بود، مادربزرگم هميشه نقل ميكند كه پدرم با زور و اصرار عموهايم را به سالن كشتي ميبرد يا اينكه در خانه با آنها كشتي تمرين ميكرد و اين كار را هم هميشه با خشونت انجام ميداد كه باعث ناراحتي مادربزرگم ميشد؛ پدرم هنوز هم عاشق كشتي است و تايم كشتي دارد.
- اما آقا كاظم خيلي پيگير اتفاقات كشتي كرمانشاه نيستند، مثلاً هيچوقت در محل هيات كشتي حضور ندارند.
پدرم خيلي دوست ندارد در مسائل كشتي دخالت كند و به همين دليل به هيئت كشتي نميرود. بعيد ميدانم هيچ آدمي در كره زمين به اندازه پدرم به ورزش علاقه داشته باشد، اطلاعات ايشان نسبت به تمام رشتههاي ورزشي كامل است و مسابقات كشتي، فوتبال، بسكتبال و واليبال را هميشه پيگيري ميكند.
- در يكي از مصاحبههايتان به اين مسئله تاكيد كرده بوديد كه عموهايتان باعث شدند كه شما و «ارشك» كشتيگير شويد.
مشوق اصلي من در اين راه پدرم بود. بعد از آن عموهايم خيلي برايم زحمت كشيدند. آنها من را ساختند كه به اينجا رسيدم. من از پنجسالگي همراه با پدرم به سالن كشتي ميرفتم و دور تشك كشتي بازي ميكردم و گاهي وقتها هم همانجا خوابم ميبرد؛ وقتي هم به خانه ميآمدم اعضاي خانواده شبها دور هم جمع ميشدند و درباره كشتي حرف ميزدند، ميخواهم بگويم كشتي در روح و جسم خانواده محبيها موج ميزد.
-«ارشك» هم به كشتي علاقه داشت؟
بله، اما ارشك چون 2 سال از من كوچكتر بود كمي ديرتر به سمت كشتي آمد؛ وقتي به سن 12 سالگي رسيدم سرِ تايم آقاي «كهريزي» و «يزدان فرزايي» رفتم، بيشتر تابستانها تمرين ميرفتم و در زمان مدرسه ديگر سالن نميرفتم، يعني مادرم اجازه نميداد به تمرين كشتي بروم؛ تا اينكه «ارشك» در سال 91 قهرمان مسابقات آموزشگاهي شد، در مسابقات قهرماني استان هم دوم شد، من هم نفر اول رقابتهاي قهرماني شهرستان شدم اما به خاطر مصدوميت در مسابقات استاني شركت نكردم.
-چند وقت پيش با دكتر «جواد كريمي» پيشكسوت قديمي ورزش و كشتي ايران صحبت ميكردم، ايشان در بخشي از صحبتهايشان به شما اشاره كرد و گفت، «يداله» داراي ژني است كه از يداله خان محبي، محمدحسين و محمدحسن به يادگار دارد. البته در قديم هم كشتيگيرهايي داشتيم كه متعلق به يك خانواده بودند مثل برادران «خادم» يا «حبيبيها»؛ اگر «يداله» استعدادش را در مسير درست قرار بدهد به نفر اول وزن خودش در دنيا تبديل ميشود.
اين يك واقعيت است كه ژن در ورزش حرف اول و آخر را ميزند؛ به عنوان مثال كشورهاي چين، آمريكا و روسيه كه تمام مدالهاي المپيك را كسب ميكنند، به صورت اتفاقي اين موفقيت را كسب نميكنند، آنها ورزشكارهايشان را از كودكي پرورش ميدهند تا در آينده مدال المپيك را كسب كنند.
-اگر مايل باشيد مسير گفتوگو را تغيير دهيم؛ اين سوال هميشه مثل «خوره» ذهنم را درگير كرده است، اين كه چرا مردم هنوز با برادران زرافشانيها و زريني خاطره دارند يك بحث جداگانه است كه نياز دارد بيشتر به آن پرداخته شود؛ اما نكته مشتركي هم بينِ كرمانشاهيها و شهرهاي ديگر وجود دارد كه مردم كماكان چهرههايي مانندِ برادران محبي را نسبت به ديگر قهرمانها بيشتر دوست دارند؛ آيا ميتوان به اين مسئله نگاه جامعهشناسي داشت؟
بحث خوبي را مطرح كرديد؛ البته اگر حرفي بزنم شايد برخي بگويند چون برادرزاده برادران «محبي» هستم با تعصب اين صحبت را ميگويم اما واقعاً عموهايم از قديمالايام به شهر و همشهريانشان تعصب داشتهاند، الان هم همين حس در وجودشان موج ميزند؛ مثلاً خيلي از كشتيگيران قديم استان مثل فريدون قنبري، اشكان ازليفر، بابك قرباني، جعفر دليري، احسان اميني و رضا افضلي شاگردهاي داش هما (محمدحسن) بودهاند. كشتي بيشتر به انسانهايي نياز دارد كه داراي فتوت و منش پهلواني باشند؛ فكر ميكنم عموهايم به خاطر تعصبي كه به شهرشان دارند هنوز نزد مردم محبوب هستند.
-به نكته خوبي اشاره كرديد چون هنوز هم اين بحث مطرح است كه اگر «حسن محبي» از «فريدون قنبري» كه يك زمان در زندان گرفتار شده بود، حمايت نميكرد شايد اين كشتيگير به سرنوشتي شوم دچار ميشد، به قول منصور برزگر، سرمربي اسبق تيم ملي كشتي آزاد كه در يك محفل خصوصي از فريدون قنبري با حسرت ياد كرده و گفته بود وقتي اسم اين كشتيگير را ميبرم اين شعر در ذهنم تداعي ميشود، درس معلم بود ار زمزمه محبتي، جمعه به مكتب آورد طفل گريزپاي را.
بله، حتي يادم ميآيد عموهايم در ماجراي «بابك قرباني» هم خيلي تلاش كردند اما متاسفانه به سرانجام نرسيد؛ چند وقت «احسان اميني» تعريف ميكرد كه وقتي قهرمان جام تختي و كشور شده بود، مسئولين فدراسيون تصميم گرفته بودند كه احسان لشگري را به جاي او به مسابقات قهرماني آسيا اعزام كنند؛ تا اينكه با مشورت دوستانش با عمويم يعني داش هما تماس ميگيرد و ماجرا را با ايشان در جريان ميگذارد، عمويم هم خيلي زود با فدراسيون صحبت ميكند و در نهايت اميني به رقابتهاي قهرماني آسيا ميرود.
-قبول داريد به خاطر اسم و آوازه برادران محبي تحت فشار شديد رواني هستيد. شايد اين موضوع در گذر زمان روي شما تأثير منفي بگذارد.
الان ديگر تحت فشار نيستم و با اين موضوع كنار آمدهام؛ البته هنوز اول راه هستم و ميدانم سخت است كه به ركوردهاي عموهايم برسم، اين يك افتخار است كه بنده را با اين كشتيگيران مقايسه ميكنند، اما برخي مواقع با بدشانسي روبرو شدم مثلاً در رقابتهاي انتخابي تيم ملي كه اوايل سال جاري برگزار شد خيلي اذيت شدم، يك سال زحمات خودم و مربيام الكي به هدر رفت، نه اين كه بازنده باشم اين حرفها را بزنم، اما داوريها واقعاً ضعيف بود و شانس حضور در رقابتهاي قهرماني جهان و بازيهاي آسيايي را از دست دادم.
-به شكستن ركوردهاي «حسين» و «حسن» محبي فكر كردهايد؟
اين يك رويا است كه ركورد عموهايم را جابجا كنم؛ يك روز رسول خادم، محمد طلايي و اكبر دودانگه به من گفتند كه برادران محبي با همه كشتيگيران زمان خودشان فرق داشتند؛ يا اينكه يادم ميآيد كه در حال تمرين با تيم ملي بودم كه مرحوم جعفر موسوي يكي از قديميترين كشتيگيران ايران، در سالن حضور داشت و بعد از اينكه من را شناخت صدايم زد و گفت كارت دارم، نزديك كه شدم ايشان گفت تو برادرزاده محبيها هستي؟ گفتم بله، گفت كشتي گرفتن آنها با تمام ايرانيها فرق داشت، انگار جنس ديگري داشتند، به همين دليل قدر خودت را بدان و كاري كن كه مثل عموهايت بشوي، ميخواهم بگويم خيلي سخت است كه خاطرات و افتخارات برادران محبي را تكرار كنم، اما به قول داش هما مدال گرفتن و اول شدن مهم نيست، اگر در دل مردم جايي براي خودت دست و پا كردي، كار بزرگي انجام دادهاي؛ پس ميخواهم كاري كنم كه در ذهن و ياد مردم باقي بمانم.
-از اين بحث خارج شويم؛ بعد از بردِ شما مقابل كميل قاسمي در رقابتهاي انتخابي تيم ملي، بزرگانِ كشتي ايران اعتقاد داشتند كه كشتي ما با يدالله محبي، ستاره تازه كارش ميتواند سالهاي سال يك مهره ژنتيك براي فوق سنگين داشته باشد، يكي مثل كارولين اهل روسيه و امير علياكبري كه اين دومي اگر ماجراي دوپينگاش تلخكاممان نميكرد ميتوانست 10 سال در كشتي فرنگي طلايي باشد، فرق شما با نفرات غير ژنتيك آن است كه نفراتي چون رسول خادم و جديدي و رضايي هيچكدام از حيث قدرت بدني و اندام، نميتوانستند مرداني دائمي براي اين وزن باشند و مدال گرفتن اين سه نفر تنها براساس هوش و فني بودن آنها بوده است.
كشتي گرفتن با آقاي قاسمي براي من يك افتخار بود. ايشان يكي از بزرگترين و بهترينهاي سنگينوزن دنيا هستند. شكست چنين ورزشكار بزرگي واقعاً برايم جاي خوشحالي داشت، آن زمان خيلي خوشحال بودم كه يك حس خوب را داشتم؛ من 2 بار با قاسمي كه چند ماه قبل ديدارمان، قهرمان المپيك شده بود را بردم، فكر ميكنم همه هم ديدند كه مقابل اين كشتيگير راحت بازي كردم، البته در آن زمان خيلي تمرين كرده بودم و 50 روز به صورت مداوم زيرنظر عموهايم در كرمانشاه تمرين ميكردم تا در مسابقات انتخابي قهرمان شوم، اما واقعاً اردوهاي رسول خادم از لحاظ روحي طوري بود كه آسيب ميديدم، فكر ميكنم اگر در مسابقات جهاني 2017 و امسال تيم ايران نتيجه خوبي نگرفت به خاطر همين اردوها بود، متاسفانه خادم هيچ تنوعي در تمريناتش نداشت.
-البته همان موقع، «محمدحسن محبي» در يك اظهارنظر جنجالي گفته بود قبل از اعزام به مسابقههاي جهاني برخي از مربيان تيم ملي البته به جز محمد طلايي سرمربي تيم، به جاي روحيه دادن به شما مدام با پيش كشيدن نام كميل قاسمي روحيهتان را خراب كردند.
حرف من و عموهايم اين بود كه عدالت رعايت شود. ما ميگفتيم هركسي در مسابقات انتخابي اول ميشود بايد با تيم ملي به مسابقات برود، اما در آن زمان نظر كادر فني بيشتر به سمت قاسمي بود.
-شايد به خاطر همين مسائل، برداران محبي به مخالفين سرسخت رسول خادم تبديل شدند.
نه اصلا، اختلاف عموهايم با خادم هيچ ارتباطي به من نداشت؛ يادم ميآيد كه عليرضا حيدري تعريف ميكرد وقتي داش هما سرمربي تيم ملي ايران در سال 2002 بود، به او (محبي) فشار وارد كرده بودند تا خادم به جاي وي (حيدري) در وزن 97 كيلوگرم كشتي بگيرد كه عمويم مخالفت و اعلام كرد وقتي حيدري در مسابقات انتخابي اول شده است بايد در مسابقات جهاني تهران كشتي بگيرد؛ از قرار معلوم خادم اين موضوع را به خاطر سپرده بود و از عمويم كينه به دل داشت؛ اما اختلافاتي كه جديداً صورت گرفت به اين دليل بود كه خادم يا رئيس فدراسيون باشد يا سرمربي، به نظرم حق هم با عموهايم بود.
-اين اختلافات به شما ضربه نزد؟
نه، چون ربطي به من نداشت، البته بعد از مسابقه انتخابي كه با «پرويز هادي» برگزار كردم، قرار شد من به مسابقات جهاني اعزام شوم، حتي «تركان» مدير تيمهاي ملي هم شخصاً اعلام كرد كه نظر كادر فني اين است كه شما به قهرماني جهان برويد؛ من هم 6 ماه در اردو حضور داشتم تا به اين مسابقات بروم اما يك دفعه گفتند «هادي» به جاي شما به مسابقات ميرود.
-چرا بين دعواهاي لفظي برادران محبي و رسول خادم، واسطه نشديد؟
نميشد، به هر حال آنها بزرگان كشتي ايران بودند و من نميتوانستم بين آنها ميانجيگري كنم.
-در مورد رسول خادم بحثهاي زيادي مطرح است؛ به خصوص اينكه بزرگان كشتي معتقد هستند در زماني كه خادم هدايت تيم را بر عهده داشت، كشتيگيران ايراني به راحتي مقابل روسها پيروز ميشدند، البته به ياد داريم كه خادم در زمان بازيگري «روس» بر بود.
به نظرم نبايد خوبيهاي خادم را فراموش كنيم، حسن يزداني، عليرضا كريمي، ايمان صادقي، رضا عطري، من و ارشك در زمان ايشان رشد كرديم، مثلاً يادم هست كه 6 ماه قبل از اينكه مسابقات جهاني بوداپست مجارستان برگزار شود در تمرينات تيم ملي حضور داشتم و پس از پايان تيم ملي، خادم، من را صدا ميزد و به صورت انفرادي با من تمرين ميكرد، اما اگر يك زمان ايشان را ببينم به وي ميگويم كاش فقط فدراسيون را هدايت ميكرد تا مجبور به استعفا نميشد.
-در مورد كشتي شما با پرويز هادي صحبت كنيم؛ يادم ميآيد آن مسابقه خيلي صدا به پا كرد، با اينكه رأي مشكوك داوران باعث شد شما نتيجه را واگذار كنيد، اما يك اتفاق و نكته توجه تماشاچيان و مربيان تيم كرمانشاه و آذربايجان را به خودش جلب كرد، وقتي شما متوجه شديد كه نتيجه را واگذار كردهايد اما با هادي دست داديد.
دست دادن با هادي عجيب نبود، فكر ميكنم آدم حرفش را بايد روي تشك كشتي بزند نه جايي ديگر، وقتي هم صداي سوت پايان مسابقه زده ميشود ديگر امكان برگشتن نتيجه وجود ندارد، هيچكس هم نميتواند نتيجه را برگرداند.
-ارشك در سالن مسابقه حضور داشت؟
بله، در بين تماشاچيان نشسته بود.
- وقتي صداي سوت پايان مسابقه زده شد، ارشك قصد حمله به داور را داشت؟
نه، اين حرف دروغ است، ارشك فقط اعتراض كرد، البته حال عجيبي داشت و خودم هم از ديدنش خيلي تعجب كردم، راستش هيچوقت ارشك را آنطور نديده بودم؛ حتي براي چند لحظه هم من را به ياد نميآورد.
-البته كميته انضباطي فدراسيون كشتي با توجه به اتفاقات و حواشي اين مسابقه، برخي از كشتيگيران خاطي را جريمه كرد. در كنار اين احكام، شما هم به دليل رفتار جوانمردانه خود مورد تشويق كميته انضباطي قرار گرفتيد، هر چند ارشك هم در صفحه اينستاگراماش، رسماً از هادي عذرخواهي كرد.
ارشك همين الان هم با پرويز هادي ارتباط خوبي دارد و اعتراضش در آن روز، ربطي به هادي نداشت، فقط به قضاوت داور اوكرايني معترض بود.
-صحبت زياد است؛ اما اجازه بدهيد گفتوگو را با اين سوال كليشهاي و البته تكراري به پايان برسانيم؛ در اين سالها شائبههاي زيادي وجود دارد كه برادران محبي، به شدت هواي شما و ارشك را دارند، اين مسئله باعث شده كه حتي بحث پارتيبازي نيز مطرح شود.
اين صحبت خندهدار است. اگر كسي در اين زمينه سندي دارد كه من و ارشك را در مسابقه برده اما حقش خورده شده است آن را رو كند تا مشخص شود آيا من و ارشك با پارتيبازي به اين جايگاه رسيدهايم يا خير؛ پس به اين شايعات توجه نكنيد.
8066
هفته نامه آواي كرمانشاه در شماره 1427 روز سه شنبه 23 بهمن 97 مصاحبه خبرنگار اين نشريه محلي را با شيروان (يدالله) محبي كشتي گير سنگين وزن كرمانشاه منتشر كرده است.