مصدق همه تلاشش را در راستاي تصويب و اجراي قانون مليشدن صنعت نفت انجام داد و حسننيت او در تحقق حقوق ملت ايران و قطع دست استمعار بر داشتههاي ايران، بر هيچ وجدان منصنفي پوشيده نيست. او توانست با تكيه بر مليشدن صنعت نفت، مردم ايران را صاحبان حق بر منابع كشورشان معرفي كند و با استناد به قواعد بينالمللي به اثبات رساند كه مليكردن منابع يكي از حقوق اصولي و اوليه ملتهاست.
مليشدن صنعت نفت فايدهاي فرامتني نيز داشت و آن هويتبخشي به ملت ايران بود؛ بهنحوي كه مصدق ثابت كرد كه ايرانيان ميتوانند در عرصههاي بينالمللي سخن بگويند، از حقوق خود دفاع كنند و در نهايت به بخشي از خواستههايشان نائل شوند و اين در حالي صورت گرفت كه ايرانيان از پسِ سالها حكومت قاجار احساس تحقير تاريخي ميكردند. شايد بتوان گفت كه همه اينها نتيجه اصرار مصدق بر پيگيري حقوق مردم از طرق حقوقي و قانوني بود.
او هيچگاه از زبان غيرحقوقي استفاده نكرد و با تكيه بر اين مهم توانست بدون هيچگونه جنگي كشورهاي قدرتمند را در برابر حقوق ايرانيان تسليم كند اما ماجراي مصدق نيز مانند عموم داستانهاي دراماتيك، پايان خوشي نداشت و نفوذهاي بيگانگان، ضعف اراده شاه، خيانتهاي ياران و صدالبته بعضي از تصميمهاي مصدق باعث شد كه كودتا، تبعيد و حبس بر ملت ايران و محمد مصدق تحميل شود.
شايد اگر مصدق در مقطعي به اصرار افرادي مانند آيتالله كاشاني و حسين فاطمي تمايل به قطع رابطه با انگلستان نشان نميداد و از انعقاد قراردادهاي نفتي در ترس از عدول از حقوق ملي دوري نميكرد، دو كشور آمريكا و انگليس از كودتاي نظاميان حمايت نميكردند و شايد اگر مصدق ميتوانست با درنظرداشتن معيارهاي جهاني مسئله غرامت را حل ميكند، هيچگاه كودتايي عليه او و دولتش رخ نميداد. گرچه در سراسر عمر مصدق هيچ نشاني از ناديدهگرفتن حقوق كشور و مردم ايران ديده نميشود اما بهنظر ميرسد همين وجه مليگرايانه باعث شد تا از مقطعي به بعد مصدق از مذاكره با كشورهاي قدرتمند جهان هراس داشته باشد؛ هراس از اينكه مبادا تاريخ درباره او قضاوتي منفي كند.
بههرروي، مصدق در قضاوت كلي تاريخي در پيشگاه ملت ايران سربلند است اما پرداختن به دو موضوع قطع رابطه با انگلستان و نيز پرداخت غرامت ميتواند نشان دهد حتي در آن مقطع كه نگاه استمعاري بر كشورهاي جهان سوم حاكم بود نيز عنصر مذاكره ميتوانست راهگشا باشد. براي بررسي اين موضوع محمد توسلي، دبير كل نهضت آزادي ايران، فريدون مجلسي، پژوهشگر تاريخ سياسي و ديپلماسي، محمود نكوروح، فعال مليمذهبي و پژوهشگر تاريخ معاصر و محمد تركمان، پژوهشگر تاريخ معاصر ايران در ميزگرد «شرق» شركت كردند كه مشروح آن را در ادامه ميخوانيد.
**هنگامي كه مصدق دولت را در اختيار گرفت، براي ادامه مسير خود دو هدف را مشخص كرد؛ نخست اجراي قانون مليشدن صنعت نفت و دوم اصلاح قانون انتخابات مجلس و شهرداريها و گويا مصدق حتي پيش از نخستوزيرياش مليكردن صنعت نفت را هدف نهايي نميدانست و مترصد قطع سلطه بيگانه بر كشور ايران بود. آيا ميتوان مليكردن نفت ايران را يكهدف اوليه در نگاه دكتر مصدق دانست؟
محمود نكوروح: بله، همينطور است. هدف مصدق احياي حاكميت ملي از دسترفته ايران بود. او با آگاهي تاريخي وقتي ديد كه دستاوردهاي مشروطيت و فلسفه وجودي مجلس از بين رفته است، تلاش كرد تا با زندهكردن عناصر دموكراتيك، حق مردم براي تعيين سرنوشت خود را تثبيت كند؛ از سوي ديگر نميتوانست تحمل كند كه انگلستان نفت ايران را به يغما ببرد و سعي كرد كه قراردادهاي نفتي را در فرايند تصويب مجلس بگنجاند.
انگليس ميخواست ايران را تحتالحمايه خود كند و مصدق كه در غرب تحصيل كرده بود و كاملا به مباني حقوقي اشراف داشت، اين قاعده را برهم زد. در حقيقت مصدق توانست دست استعمار را از كشورمان قطع كند و براي اين هدف تا آخرين لحظه عمرش پاي منافع ملت و كشور ايران ايستاد و شايد همين عامل باعث شده است كه امروز و بعد از گذر سالها از درگذشت او همچنان نسل در پي نسل به مصدق باور و علاقه داشته باشند. مصدق در زماني زمينههاي مليشدن صنعت نفت را فراهم كرد كه در انگلستان هم صنعت فولاد، ملي شده بود و او توانست با زيركي تمام در شوراي امنيت سازمان ملل، جهانيان را متقاعد كند كه اگر انگليس ميتواند صنايع خود را ملي كند، كشورهاي جهان سوم هم ميتوانند منابع خودشان را در اختيار بگيرند. او بازي را از دست انگليس خارج و منافع ملي ايران را تثبيت كرد. حتي بايد عمل مصدق را فراتر از كشور ايران دانست زيرا او راهي را گشود تا همه كشورهاي جهان سوم بتوانند در مقابل ظلمِ استعمار سر برآورند و از حقوق خود دفاع كنند.
مصدق در برابر بازيگران سياسي غرب كم نياورد و بر مليكردن نفت پاي فشرد. همه اين عوامل دستبهدست هم داد تا هر روز بر دامنه طرفدارانش افزوده شود؛ بهنحوي كه اكنون نيز تصوير او در دانشگاهها بر دستان دانشجويان ديده ميشود.
فريدون مجلسي: من قدري بدون تعصب با دكتر مصدق مواجه ميشوم و هيچگاه مريد او نبودهام اما در عينحال خدمات مصدق به تاريخ و هويت ايران را نميتوانم انكار كنم. او يك مرد بزرگ است اما همطراز او در تاريخ ايران بسيارند. يعني اينطور نيست كه هيچكس نبوده و فقط مصدق به ايران خدمت كرده باشد. مصدق يك ويژگي بارز دارد و آن احياي هويت ايراني است. او شاهد تجربيات بسياري بود؛ بهنحوي كه بهچشم خود ديده بود كه چگونه انگليسيها در آغاز جنگ جهاني اول با چنگودندان به نفت ايران چسبيدند. با چنين تجربهاي به سوئيس رفت و با دنياي غرب آشنا شد و دوباره به ايران آمد و مسئوليتهاي مهمي را به دست آورد. او ورود سردار سپه، تغيير سلطنت و سپس جنگ جهاني دوم را ديد و با كولهباري از تجربيات مهم تاريخي خواهان يك تحول بزرگ شد.
ملت ايران بعد از شرايط اسفباري كه منجر به انعقاد قرارداد تركمانچاي شد، شخصيت خود را باخته بود. جنگ ايران و روس نشان داد ايران توان رويارويي با روسيه را ندارد و به اين دليل مردم ايران احساس تحقيرشدن كردند. هنر والاي مصدق ايجاد وحدت ملي و احياي هويت ايراني بود. درواقع منافع اقتصادي مليشدن نفت آنقدر مهم نبود كه با مليشدن اين صنعت، مردم ايران خود را صاحبان اصلي منابع كشورشان فرض كردند؛ وگرنه بحرين، كويت و عربستان نيز با تحولات متعدد و در طول زمان، نفت خود را ملي كردند.
حتي اين فرهنگ داييجان ناپلئوني كه همهچيز زير سر انگليسيها دانسته ميشود نيز نتيجه همان حقارتهاي تاريخي است كه بر مردم ايران رفت و از سوي ديگر غربستيزيهاي افراطي افرادي مانند جلال آلاحمد نيز واكنشهايي به همان تحقيرهاي تاريخي است. در مطالعه و بررسي مليشدن صنعت نفت، بايد ديد آيا اصلا مصدق حق داشت نفت را ملي كند يا خير؟ پاسخ اين پرسش مثبت است؛ او نهتنها حق داشت بلكه اين حق را از خود انگليسيها ياد گرفته بود؛ بهنحويكه انگليسيها بارها اين كار را انجام داده بودند و حتي انتخابات برگزار ميكردند.
بنابراين مصدق گفت كه نميشود يك بام و دو هوا رفتار كرد و ما هم اين حق را داريم كه نفت خود را ملي كنيم. عمل مصدق هم از حيث قوانين بينالمللي و هم از حيث مباني علم حقوق درست بود؛ هرچند در روند مليشدن نفت، انتقادهاي متعددي به سياستهاي مصدق وجود دارد كه در خلال بحث خواهم گفت.
محمد تركمان: سخن آقاي مجلسي درست است و تاريخ ايران همواره رجالي داشته است كه ايران را در بحرانهاي متعدد نجات دادهاند؛ قائممقام و اميركبير و پيش از آنها برمكيان، نوبختيان، خواجه نصيرالدين طوسي و... از آندست رجال محسوب ميشوند و ترديدي در اين موضوع وجود ندارد؛ اما دكتر مصدق را در ميان تمام رجال متأخر تاريخ ايران، بيبديل ميدانم.
او علاوه بر اينكه يك رجل بادانش و ميهندوست بود، خود را به رعايت اخلاق سياسي بهشدت متعهد ميدانست و از سوي ديگر از دنياي غرب آشنايي داشت و علم و تجربه خود را در خدمت منافع ملت و كشور ايران قرار ميداد. علاوه بر تمام اينها، نام مصدق با پاكدستي گره خورده است. دكتر مصدق هيچگاه اصول خود را كنار نميگذاشت و حتي وقتي قرار شد كلاه پهلوي بر سر گذاشته شود تا چند ماه از خانه بيرون نيامد تا آنكه اين موضوع به صورت قانون درآمد و او آن را بهعنوان يك امر واقع پذيرفت.
اينها باعث شده است امروز بهصراحت بگويم دولتمردي با چنين مختصاتي در تاريخ معاصر ايران بهجز او نميشناسم. مصدق عصاره فرهنگ، تيزهوشي و ميهندوستي ايراني است. وقتي مصدق در دوران استبداد رضاخاني در مجلس سخن ميگفت، گويي چوبه دار خود را روي دوش حمل ميكرد. او با شجاعت تمام سخن خود را در دفاع از مصالح ايران و ايراني بيان ميكرد. او تنها كسي بود كه در مجلس ششم به سلطنت رضاشاه قسم نخورد.
محمد توسلي: مهندس بازرگان در جلسه افتتاحيه نهضت آزادي ايران در سال40 گفت ما مسلمان، ايراني و مصدقي هستيم و سپس مصدقيبودن را توضيح داد و گفت: «...مصدقي هستيم و مصدق را از خادمين بزرگ افتخارات ايران و شرق ميدانيم. ما مصدق را بهعنوان يگانه رئيس دولتي كه در طول تاريخ ايران محبوب و منتخب واقعي اكثريت مردم بود و قدم در راه خواستههاي ملت برداشته، توانست پيوند بين دولت و ملت را برقرار سازد و مفهوم واقعي دولت را بفهماند و به بزرگترين موفقيت تاريخ اخير ايران يعني شكست استعمار نائل گردد، تجليل ميكنيم و به اين سبب از (تز) و (راه مصدق) پيروي ميكنيم...».
اين سخن مهندس بازرگان نشان از آن دارد كه عمل مصدق براي نسلهاي بعد نيز پيامهاي روشني دارد. اگر بخواهيم با پيام مصدق در روزگار امروز آشنا شويم، لازم است زندگي او در سه مقطع تولد تا نخستوزيري، دوره 28ماهه دولت او تا كودتاي 28مرداد سال32 و پس از كودتا تا درگذشتش در سال 45 بررسي شود. او در انقلاب مشروطيت حدود 25 سال داشت و بهعنوان يك جوان، كاملا در جريان رويدادهاي وقت قرار داشت و مطالبات مردم در انقلاب مشروطه را بهطور كامل لمس ميكرد.
مصدق با چنين ديد وسيعي وقتي در مجلس بحث رأي به تغيير رژيم مطرح شد، با توجه به نقش بيگانگان، به آن رأي مثبت نداد؛ درصورتيكه حتي رأي آيتالله كاشاني نيز مثبت بود. مصدق از سال 1299 تا 1307 مسئوليتهاي متعددي را بر عهده داشت و تا پيش از سلطنت رضاشاه، در سمتهاي مختلفي قرار گرفت و شناخت عيني از مسائل ايران داشت و با چالشهاي گوناگوني مواجه شد. او هيچگاه تسليم رضاشاه نشد و از سال 1307 تا شهريور1320 در تبعيد بود و خانهنشين شد.
از سال1320 كه قدري فضا باز شد تا مجلس شانزدهم، شرايط جديدي را تجربه كرد. وقتي او پيشنهاد مليشدن صنعت نفت مطرح شد، همه فكر ميكردند مانند سابق مخالفت ميكند؛ اما در كمال تعجب، اين موضوع را پذيرفت، مشروط به آنكه قانون مليشدن صنعت نفت و خلع يد تصويب شود. مرحوم مصدق دو محور كلي را براي برنامه خود تبيين كرده بود؛ نخست اجراي قانون مليشدن صنعت نفت و دوم اصلاح قانون انتخابات مجلس و شهرداريها. همانطور كه آقاي مجلسي اشاره كرد، مصدق با اجراي قانون مليشدن صنعت نفت سلطه فرهنگي، اجتماعي و اقتصادي انگلستان را قطع كرد؛ سلطهاي كه در همهجا وجود داشت.
او اصرار بر مليشدن نفت داشت تا ملت ايران باور كنند ميتوانند روي پاي خود بايستند و ميدانست پيشنياز آن حاكميت مردم بر سرنوشت خود است و ازاينرو مترصد اصلاح قانون انتخابات بود. مصدق ميخواست «بلديه» و مديريت شهري به معناي واقعي خودش شكل بگيرد و مردم شهرها را خود اداره كنند؛ موضوعي كه هنوز نيز محقق نشده است. دكتر مصدق بهشدت خواستار تحقق اصولي مانند آزادي، حاكميت ملي، عدالت اجتماعي و احياي هويت ملي بود و ميدانست تا زماني كه تحول اجتماعي ايجاد نشود، نتيجه مطلوب حاصل نميشود. نگاه دكتر مصدق با جوانهايي مانند دكتر فاطمي تفاوت داشت و ميخواست آگاهي مردم گامبهگام بالا برود. مصدق تمام تلاش خود را كرد تا شاه فقط سلطنت كند و مردم بهتدريج حاكمان واقعي بر سرنوشت خود باشند.
**يكي از موضوعاتي كه در خوانش مليشدن صنعت نفت بهچشم ميخورد، نگاه صفرويكي به مسيري است كه دكتر مصدق طي كرد. تا چه ميزان روند مليشدن نفت ايران مصون از قداستگرايي يا كينهتوزي نسبت به شخص مصدق است؟
مجلسي: لازم است كه با بعضي از مسائل تاريخي با نگاهي عميقتر مواجه شويم؛ براي مثال آقاي تركمان ميگويد كه در كارنامه مصدق هيچ لكه ننگي وجود ندارد. اين سخن را ميپذيرم و قبول دارم كه هيچوقت در انجام وظايفش سوءنيت نداشت اما پذيرش اين موضوع بهمعناي آن نيست كه او هيچ اشتباهي نكرده است. او در شوراي امنيت مسئله مليشدن نفت را مطرح كرد و با مخالفتي مواجه نشد و كار مهم او در اين نهاد بينالمللي آن بود كه براي نخستينبار اين موضوع را مطرح كرد وگرنه اينكه در آنجا هيچكس مخالفتي نكرد، چندان عجيب نيست. شوراي امنيت امور بديهي را تصويب نميكند و مليشدن صنعت نفت نيز از منظر قواعد بينالمللي در زمره بديهيات بود.
ميتوان گفت كه ارزش كار مصدق در آگاهيبخشي به كشورهاي جهان سوم بود و توانست مردم چنين كشورهايي را با حقوقشان آشنا كند. مصدق بيش از آنكه تأثير اقتصادي يا حقوقي بر منافع مردم و صنعت نفت بگذارد، توانست هويتبخش باشد. بهياد دارم وقتي در سال 1348 در واشنگتن ديپلمات بودم، چند نفر از افغانستانيهاي ساكن در آنجا به دليل اتمام مأموريت معاون بانك جهاني كه افغانستاني بود يك ميهماني داده بودند و چند نفر از ديپلماتهاي ايراني از جمله من را دعوت كرده بودند. آن شب يك افغانستاني تار ميزد و آواز ميخواند.
بعد از شام به او گفتيم كه باز هم بزن. او نيز با دانستن اينكه چند ديپلمات ايراني در ميهماني حضور دارند گفت كه اين آهنگ را ميخوانم و هديه ميكنم به روان دكتر محمد مصدق. سخن آن خواننده افغانستاني نشان از تأثيرگذاري اقدامات او بر كشورهاي جهان سوم داشت. وقتي آقاي تركمان ميگويد كه مصدق به رضاشاه سوگند نخورده بود او را از يك انسان بزرگ و تأثيرگذار به يك فرد قدسي تبديل ميكند در صورتي كه ميدانيم از لحاظ قانوني تمام وكلاي ملت موظف به اداي سوگند به قانون اساسي بودند و از نظر قانون اساسي وقت، همه نمايندگان بايد به شاه متعهد ميبودند و فرقي نميكند كه مصدق زيرلبي سوگند خورده بود يا با صداي بلند.
قبول داريم كه رضاشاه يك ديكتاتور بود و علم هم در خاطراتش از او با همين عنوان ياد ميكند و حتي ميگويد كه اعليحضرت خودمان يعني محمدرضاشاه هم يك ديكتاتور بود اما رضاشاه سال 1305 با رضاشاه سال 1314 تفاوت دارد؛ بنابراين نبايد با يك نگاه مطلق به سراسر تاريخ معاصر نگاه كرد. مسئله اين است كه آيا مصدق در سقوط دولتش هيچ نقشي نداشت؟ آيا در بروز كودتا هيچ انتقادي به او نميتوان كرد؟ آيا انتقاد از او ممنوع است؟ اين موضوع من را بهشدت رنج ميدهد؛ بهخصوص وقتي احساس ميكنم كه بعضي چيزها مورد سوءاستفاده قرار ميگيرند.
نمونه يك سياستمدار ديگر فروغي است كه او را ناجي ايران ميدانم. به من ارتباطي ندارد كه رابطه فروغي و مصدق خوب يا بد بوده است يا آنكه قوامالسلطنه هم نقش خود را دستكم در يك جا به درستي ايفا كرد و در همانجا قابل احترام است. ما عادت كردهايم كه هميشه نگاه سفيد و سياه داشته باشيم؛ ما ياد گرفتهايم كه شخصيتهاي تاريخي را يا خائن يا خادم بپنداريم در صورتي كه چنين نيست. اخيرا پسر آيتالله كاشاني كه يد طولايي در تخريب دكتر مصدق دارد، مقالهاي نوشته كه در آن ميگويد مصدق عامل انگليس بوده است. چنين روحيهاي صحيح نيست. باور كنيد كه اگر كسي مقالهاي بنويسد و بگويد كه كاشاني عامل دست انگليس بود، من جلوي او ميايستم زيرا واقعا نبود و اين در حالي است كه هيچ ارادتي به ايشان ندارم. مصدق هم با چنين روحيهاي برخورد ميكرد. او نيز مخالفانش را جيرهخوار خطاب ميكرد.
تركمان: من نگفتم به مصدق ايرادي وارد نيست و نخواستم از او يك بت بسازم اما از هر منظري به موضوع نگاه كنيم، درمييابيم كه شخص دكتر مصدق بيبديل است. او فردي بود كه در دوراني كه تفكر چپ بر بخش مهمي از جريانهاي روشنفكري حاكم بود، بهطور واقعي و نه تصنعي به آزادي باور داشت؛ محور و تفكر مصدق بر پايه آزادي استوار بود؛ همچنين هيچگاه از خط اعتدال خارج نشد؛ هيچگاه ما مصدق را يك شورشي نميبينيم. مصدق در زمان كودتاي سوم اسفند 1299 بهعنوان والي فارس مخالفت خود را بهصراحت با كودتاي انگليسي اعلام كرد؛ كودتايي كه تأثيرش همواره بر زندگي ايرانيان باقي ماند.
بايد اين كودتا را به درستي بشناسيم زيرا اگر درك كاملي از آن پيدا نكنيم، نميتوانيم رويدادهاي بعد از آن يعني رويكارآمدن رضاشاه و سپس آمدن محمدرضاشاه و كودتاي 28 مرداد و حوادث پس از آن را درك كنيم. مصدق بيش و پيش از همه زواياي آن كودتا را متوجه شد. آقاي مجلسي ميفرمايد كه بههرحال دكتر مصدق در مجلس به سلطنت رضاخان قسم خورد؛ اين سخن دقيق نيست. مصدق شمايل پيامبر اسلام را به مجلس آورد و گفت كه اين پادشاه ايران است و از نمايندگان خواست براي اداي احترام به پيامبر از جاي خود برخيزند و در چنان حالتي اساسا قسم به سلطنت رضاشاه منتفي شد.
لازم به ذكر است كه به همين دليل با وجود آنكه تمامي صورتجلسات مجلس در ادوار مختلف توسط روزنامه رسمي كشور چاپ و منتشر شده بود، جلسات اوليه مجلس ششم در دوران خاندان پهلوي منتشر نشد. در سالهاي پس از 22 بهمن 57 استاد مرحوم عبدالحسين حائري، رئيس وقت كتابخانه مجلس و نوه مرحوم حاج شيخ عبدالكريم حائري كه از علاقهمندان مرحوم دكتر مصدق بود، صورت مذاكرات آن جلسات را چاپ و منتشر كرد. مصدق برخلاف ديگراني كه خود را روشنفكر قلمداد ميكردند، متوجه بود كه نبايد آلت دست ديكتاتور و پلكان ترقي او شد.
سرنوشت افرادي مانند داور و تيمورتاش، نصرتالدوله فيروز، سردار اسعد بختياري و... را ديديم كه در آخر به دست رضاشاه نابود شدند. مصدق هيچوقت زير پروبال ديكتاتور نرفت و اين نشان از نوع نگاه متفاوت و تصميمهاي درست او در بزنگاههاي مختلف سياسي دارد. آقاي دكتر مجلسي مصدق را با فروغي مقايسه ميكند؛ قياسي كه اساسا نارواست.فروغي همان فردي است كه با رضاشاه زدوبند كرد تا مخبرالسلطنه هدايت شبانه استعفا بدهد. خود فروغي نيز بعدها مورد غضب واقع و خانهنشين شد.
ديكتاتور به فروغي و علياصغر حكمت نيز رحم نكرد. مصدق در كجاي كارش چنين رفتارهايي را از خود نشان داده است؟ اگر فردي ويژگيهاي مثبتي دارد، با بهانه اينكه مقدس نشود، بايد بهناحق او را متهم كنيم؟ تصور ميكنم مصدق در قضاوت تاريخي سربلند بوده است، زيرا با سنجش تمام اقداماتش ميتوان گفت كه هميشه در خط استقلال ايران و آزادي، عدالت، فرهنگ و بهزيستي مردم ايران عمل كرده است.
مجلسي: بحث قضاوت تاريخي بر جزئيات مسير مصدق نيست. موضوع اين است كه شما اساسا مخالفت با مصدق را به مثابه دشمني ميگيريد.
نكوروح: عجيب است كه تقدسگرايي براي فروغي خوب است، اما براي مصدق بد! گرچه هيچكس مصون از نقد نيست، اما براي من جالب بود كه آقاي مجلسي از فردي چنين دفاع ميكند كه براي يك شاه جوان 19ساله كه هنوز ديپلم هم نداشت، تمام تلاشش را كرد تا او را به سلطنت بنشاند. فروغي براي سلطنت فردي تلاش كرد كه در زمان رضاشاه از مجلس فرمايشي سيزدهم رأي گرفته بود. فروغي يك فراماسون طرفدار انگليس بود و مصدق درباره او به طعنه گفته بود: «چه خوب است آدم براي توطئههايش پول هم بگيرد». پس وقتي ميخواهيم سخني بگوييم بايد تاريخ را درست بخوانيم.
توسلي: من هم قبول دارم كه هيچكس را نبايد به صورت مطلق ارزيابي كنيم. اگر ميگوييم مصدق خدمات بسياري به ايران كرده، به اين دليل است كه گفتمان او متضمن تأمين منافع ملي ايرانيان است، زيرا او نماد مطالبات بحق مردم ايران شناخته ميشود. از قضا مصدق خودش نميخواست كه از خود بتي بسازد يا آنكه بعد از مرگش تقديس شود.
نام او آنقدر درخشان است كه اساسا نيازي به مقدسانگاري نيست. جامعه ما از جمله در دوران نهضت ملي گرفتار دو آفت عمده بود؛ نخست فرهنگ استبدادي و دوم خرافهگرايي. مصدق تلاش كرد به مردم حقوق شهروندي و حق تعيين سرنوشت در اداره شهرها و كشور را بدهد. او در چنان شرايطي از دموكراسي واقعي و حاكميت ملي سخن ميگفت. گفتمان مصدق بر اصل حاكميت قانون استوار است. اينها ويژگيهايي نيست كه بتوانيم انكارش كنيم، البته بازخواني ويژگيهاي مثبت دكتر مصدق بهمعناي نفي ديگر شخصيتهاي برجسته نيست و هركس جايگاه خودش را دارد.
**يكي از انتقادهايي كه به رويكرد دولت دكتر مصدق پس از مليشدن صنعت نفت ميشود اين است كه او باب مذاكره با كشورهاي قدرتمند جهان را بست؛ براي مثال اصرار بر قطع رابطه با انگلستان باعث قطعشدن دست استعمار از ايران شد يا آنكه نتيجهاش ايجاد زمينههاي كودتا بود؟
نكوروح: بررسي شكل ديپلماسي مصدق نيازمند توجه به دو ظرف زمان و مكان است. مصدق در شرايطي در عرصه جهاني از حقوق ملت ايران دفاع كرد كه شركتهاي نفتي انگلستان تعيينكننده همهچيز بودند؛ آنها بهقدري قدرت داشتند كه دولت ايران بايد به دنبالشان حركت ميكرد.
اصلا كشورهاي قدرتمند غربي ما را براي گفتوگو به رسميت نميشناختند. اين پرسش خالي از توجه به عنصر زماني و مكاني است. مرحوم دكتر مصدق در زماني توانست با استفاده از ابزار ديپلماسي حقوق ملت ايران را استيفا كند كه غربيها اصلا ما را به رسميت نميشناختند. مصدق در بازيهاي سياسي دست آنها را ميخواند و همواره بهترين تصميم را ميگرفت، تا جايي كه توانست لاهه را متقاعد كند كه به نفع ايران موضع بگيرد. حتي شوراي امنيت را وادار كرد كه به صراحت اعلام كند هر ملتي حق دارد منابع خود را ملي كند و متعاقب آن مصر بهسرعت تصميم به مليكردن كانال سوئز گرفت.
مجلسي: در روابط خارجي بايد در زمان خودش كاري بكنيد و اگر آن كار انجام نشود، به كشور ضرر ميرسد. دكتر مصدق، كاشاني و فاطمي تمايل به قطع رابطه با انگلستان داشتند و ادامه ارتباط دو كشور را خلاف منافع ملي ميدانستند. بيترديد مصدق تمام تلاش خود را براي احقاق حقوق مردم ايران كرد و به همين دليل تصور ميكرد قطع رابطه با انگليس به نفع ايران ميشود؛ تصور او اخلاقي است اما سياسي نيست. او بايد به دنبال منافع ملي ميبود. منافع ملي يك امر نسبي است كه بايد از بخشي از منافعمان صرفنظر كنيم تا بخش ديگرش را به دست بياوريم؛ كاري كه مصدق و پيشتر عباسميرزا نكردند و نتيجهاش را ديدند.
مصدق قرباني سوءاستفاده نشد، بلكه قرباني تعصب در احقاق حقوق ملت ايران شد و اين در حالي است كه حقوق ملت يك امر ادعايي است و معلوم نيست كه طرف مقابل هم اين حقوق را قبول داشته يا خير. وقتي رويدادهاي آن زمان را به صورت جامع بررسي ميكنيم، درمييابيم كه ادعاي ايران به حقيقت نزديكتر بوده است و ايران حق داشت كه نفت خود را ملي كند، اما آيا حق داشت كه آن را مصادره كند؟ و آيا مصادره نيز به رسميت شناخته ميشود؟ مصدق در ابتدا به دليل آنكه ايران توان مالي پرداخت غرامت را نداشت، با مليشدن صنعت نفت مخالفت كرد، اما در مقطع دوم با شرط تصويب قانون مليشدن صنعت نفت موافقت كرد.
موافقت در مقطع دوم اين پيام را ميدهد كه ظاهرا مصدق با پرداخت غرامت موافق بود، اما در مقام عمل چنين امري محقق نشد. حسيبي به مصدق گفت كه زير بار غرامت نرو، زيرا شركتهاي نفتي انگليسي ميخواهند چنان غرامتي از ايران بگيرند كه ما تا هميشه درگير غرامت باشيم. مصدق هم بهسرعت برگشت و توافقي را كه كرده بود امضا نكرد؛ در صورتي كه مصدق ميتوانست درباره غرامت مذاكره كند. اين سخن درستي نبود كه انگليسيها ميخواهند غرامت هنگفتي بگيرند، زيرا در دنيا ميزان غرامت به صورت كارشناسي معين ميشود و اينطور نيست كه هر كشوري هرچقدر دلش بخواهد تعيين كند. چنين عواملي دست به دست هم داد تا درهاي مذاكره روي ايران بسته شود.
تركمان: طوري درباره دكتر مصدق سخن گفته ميشود كه گويي نميدانيم او علاوهبر حقوقدانبودن، يك ديپلمات و اقتصاددان برجسته بود. او كتابي با عنوان ماليه نوشت و وزير ماليه ايران بود و خود نيز افزون بر اينكه فرزند ميرزا هدايتالله وزير دفتر بود، زماني مستوفي بود.
در دوران رضاشاه پول نفت وارد بودجه جاري كشور نميشد؛ بخشي از آن صرف قشون و خريد تسليحات ارتش ميشد و بقيه آن از سوي رضاشاه تصاحب ميشد. پس از شهريور1320 سهم ايران از امتياز نفت وارد بودجه شد و زمينه فساد گسترده و ايجاد دستگاه بوروكراسي متورم را فراهم كرد. هنر مصدق اين بود كه بند ناف بودجه كشور را از درآمد حاصل از فروش نفت قطع كرد. اگر بيگانگان دولت او را تحمل نكردند، نه با شخص او كه با خطمشي او مبنيبر داخليكردن منافع حاصل از استخراج و فروش نفت، جهتدادن در سمتوسوي استقلال ايران و ايراني، شكوفايي اقتصاد و توليد ايران، ارائه الگويي نو به كشورهايي كه حيات آنان با فروش مواد اوليه گره خورده است و آزادي ملت ايران تعارض داشتند.
مصدق در حوزه سياست خارجي توانست با استفاده از ابزار ديپلماسي از حقوق ملت ايران دفاع كند. دكتر مصدق بارها خواست كه با انگليسيها به يك تعامل سازنده برسد؛ او امر واقع را ميپذيرفت اما حاضر به پذيرش سلطه آنان و عقد قراردادي كه منافع ملت ايران را تأمين نميكرد، نبود. حالا اگر امتيازندادن در ادبيات برخي نابلدبودن در عرصه سياسي تعبير ميشود كه بحث ديگري است!
آقاي مجلسي، فروغي را به عنوان ناجي معرفي ميكند. مصدق با كارهايي كه همان آقاي فروغي برخلاف مصالح ملي انجام ميداد، مخالفت ميكرد؛ چنانكه در مجلس ششم وقتي مستوفيالممالك كابينه خود را معرفي و وثوقالدوله و فروغي را بهعنوان وزير معرفي كرد، دكتر مصدق با وزارت آن دو نفر مخالفت كرد و درباره فروغي گفت كه او همان فردي است كه ادعاي مالي دولت انگلستان را از بابت وجوه صرفشده براي پليس جنوب پذيرفت و دولت انگليس آن وجه را از درآمد نفت ايران برداشت كرد. همچنين درباره تمديد قرارداد ليانازوفها در رابطه با شيلات شمال، فروغي را متهم دانست. مرحوم دكتر مصدق در معرفي فروغي بهعنوان وزير يك سخنراني مهم دارد كه اخيرا دكتر ناصرالدين پروين نيز در كتاب سيرت فروغي بخشهايي از آن سخنراني را آورده است.
مجلسي: اجازه دهيد كه قانع نشوم، زيرا دليل نميشود سخنراني دكتر مصدق درباره كسي كه به او بدبين بود، ملاك قضاوت فروغي باشد.
تركمان: درباره فروغي بحث بسيار است، اما درباره برخورد ديپلماتيك مصدق گفتني است كه او در مجلس چهاردهم ميگويد كه در اين كشور سهقوه وجود دارند و اينها بايد حقوق ملت ايران را رعايت كنند. آن سخنراني را يك ديپلمات آزاده ايراد كرد. دكتر مصدق همواره با انگليسيها با احترام سخن ميگفت؛ آنچنانكه با محمدرضا پهلوي نيز باوجود توطئههاي او عليه جان دكتر مصدق، با احترام سخن ميگفت اما اين احترام مانع دستكشيدن او از اهدافش نشد. او خواسته خود را روشن مطرح ميكرد و ميگفت كه چرا وقتي انگليسيها در كشور خود دموكراسي دارند، ما نداشته باشيم.
او ميگفت كه مقام سلطنت در امور كشور دخالت نكند. انگليسيها ميگفتند كه مصدق نميتواند حتي يكماه بدون درآمد حاصل از امتياز و فروش نفت، كشور و پالايشگاه آبادان را اداره كند اما مصدق با سياستهايي كه در پيش گرفت، خلاف اين ادعا را ثابت كرد. حتي استوكس در نامهاي به اتلي، نخست وزير وقت انگليس، مينويسد كه ما در حق ايرانيان بيانصافي ميكنيم و منابع آنها را براي خود ميبريم. مصدق با دانستن تمام اين مظالم باز هم راه مذاكره و تعامل را در پيش گرفت اما آنها همواره دروغ ميگفتند و بههيچوجه قابل اعتماد نبودند.
مصدق حتي هنگام فوت پادشاه وقت انگليس، نامه تسليتي براي مردم آن كشور نگاشت. او از ترومن درخواست كمك 20ميليون دلاري كرد اما ندادند يا به روسها گفت كه در صورت خريد نفت 50درصد تخفيف ميدهيم و آنها نيز نپذيرفتند. مصدق در تعاملات سياسي چه كاري بايد ميكرد كه نكرد؟ جهانگير تفضلي ميگويد كه روزي به ديدار آيتالله كاشاني رفتم و هنگامي كه به محل اقامت وارد ميشدم ديدم دكتر مصدق از آن مكان خارج ميشود.
براي عرض سلام جلو رفتم كه مصدق گفت براي ديدن آيتالله آمده بودم اما ايشان را نديدم و برايشان كارت گذاشتم؛ او را ديديد بگويد كه فردا آقاي استوكس براي گفتوگو به ديدارشان ميآيد؛ لطفا با او آرام سخن بگوييد. آيتالله كاشاني آمد و پيام دكتر مصدق را به او رساندم. آقاي كاشاني به من گفت فردا نزد او بروم. در ديدار كاشاني و استوكس كه من مترجم بودم، استوكس از آيتالله كاشاني پرسيد اگر مصدق با ما توافق كند چه ميكنيد؟ كاشاني گفت با او برخورد ميكنيم؛ بنابراين اين سخن كه مصدق در راستاي ديپلماسي قدمي برنداشت، بيانصافي است.
نكوروح: من از آقاي مجلسي تعجب ميكنم؛ او ميگويد كه نفت مصادره شد. اين سخن واقعا غيرقابل پذيرش است.
مجلسي: من از غرامت حرف ميزنم كه توافقنكردن درباره آن به معني مصادره است.
نكوروح: مصدق ميگفت كه غرامت ميدهم اما انگليس عدمالنفع ميخواست؛ يعني ميگفت چون قرارداد 60ساله بعد از 30سال نقض شده است بايد عدمالنفع بدهيد، درحاليكه مصدق قرارداد نفت را غيرقانوني ميدانست زيرا مصوبه مجلس را نداشت.
مجلسي: مگر انگليس در مليكردن فولادش بحث عدمالنفع را مطرح كرد؟ دنيا قانون دارد؛ اينطور نيست كه هر كشوري هر ادعايي را مطرح كند. علاوهبراين تمام اينها دليل ميشود كه مصدق بهجاي مذاكره خواستار قطع رابطه با يك كشور باشد؟
نكوروح: قطع رابطه بحث ديگري است كه به اين موضوع ربطي ندارد. مضافا از ياد نبريد كه انگليس به چه ميزان توطئه ميكرد؛ دستورهايي كه از مغازه قهوهفروشي «ايبتا» در خيابان استانبول و يك شركت هواپيمايي به عوامل انگليس براي توطئه عليه مصدق گوياي فضاي آلوده آن زمان است يا آنكه باند سيدضيا در مجلس به صورت علني عليه دولت مصدق فعاليت ميكردند يا اقدامات بقايي هم گوياي اين موضوع است.
مجلسي: بههرحال قطع رابطه به معناي قطع مذاكره و در نتيجه شكست است.
نكوروح: بههرحال آنها كودتا كردند.
تركمان: انگليسيها توطئه ميكردند و مصدق گفت بايد افراد هيئت سياسي انگليس از ايران بروند و ديپلماتهايي از انگليس فرستاده شوند كه در امور داخلي ايران دخالت نكنند و دست به توطئه نزنند.
مجلسي: همه را بيرون كرد و در نهايت با چنين استدلالهايي ميگوييد نميخواست قطع رابطه كند. ناتواني در فروش نفت مشخصا به دليل روشننشدن تكليف غرامت بود.
**حسين نواب در دوره محدودي كه وزير امور خارجه بود، بهشدت با قطع رابطه با انگلستان مخالفت ميكرد و همين رويكرد او باعث شد كه كاشاني و فاطمي فشارهاي بسياري براي بركناري او به دكتر مصدق وارد كنند. او در چنين شرايطي مجبور به استعفا ميشود و دكتر مصدق نيز بيدرنگ استعفاي او را ميپذيرد. آيا رويكرد مصدق در پذيرش استعفاي نواب گواهي بر تمايل او به قطع رابطه با انگلستان نيست؟
تركمان: بيترديد حسين نواب در لاهه كمكهاي شاياني انجام داد و دكتر مصدق نيز او را بهعنوان وزير خارجه برگزيد اما اختلاف آنها بر سر غلامعباس آرام بود؛ فردي كه در ادوار مختلف وزير خارجه بود و ارتباطش با انگليس نيز بر كسي پوشيده نيست. اطلاعاتي به دكتر مصدق رسيد كه او فرد مشكوكي است و مصدق از نواب خواست كه عذر او را بخواهد كه نواب قبول نكرد و در نهايت استعفا داد.
**البته فقط اين نبود و يكي از مهمترين اختلافهاي حسين نواب با دكتر مصدق بر سر تمديد قانون اختيارات قانونگذاري بود.
تركمان: در دوره نواب اصلا قانون اختيارات قانونگذاري تمديد نشد و آن موضوع به ديماه 1331 مربوط است كه ديگر نواب وزير خارجه نبود.
**بله در دوران وزارت فاطمي رخ داد اما نواب در دوره خود با آن اختيارات بهشدت مخالف بود و ميگفت گرچه اين اختيار قانوني است اما حقوقي نيست و خلاف اصل تفكيك قواست.
مجلسي: تمديد اختيارات قانونگذاري در هر حال غيرقانوني بود.
نكوروح: مجلس آن را تصويب كرد.
مجلسي: مجلس هم حق ندارد قانوني برخلاف قانون اساسي تصويب كند.
تركمان: لازم به ذكر است كه در گذشته در مجالس ايران بارها اختيارات به دولتهايي داده شد كه به ضرر ملت استفاده كردهاند اما مصدق از اختيارات در چارچوب مصالح، منافع و امنيت ملي ايران استفاده كرد. شايد بهتر باشد كه قدري با موضوع واقعيتر مواجه شويم. آنقدر فشارهاي مختلف و موانع داخلي و خارجي بر مصدق فزوني يافته بود كه نميتوانست هيچ اصلاحي را رقم بزند. او بايد كاري ميكرد تا از حداقلها استفاده كند.
فساد ارتش و دربار و رابطه آنها با بيگانگان تا جايي رسيده بود كه هيچ مرزي را رعايت نميكردند. مصدق اين اختيارات را ميخواست تا بتواند بر اين فسادها غلبه كند كه شاه قبول نكرد اما در دولت دومش پس از قيام ملي 30 تير 1331 كه در واقع مردم او را روي كار آوردند، گفت اگر بناست كارم را ادامه بدهم بايد اقدامات اصلاحي براي مردم صورت بگيرد و اين مهم نيازمند اختيارات قانونگذاري است كه مجلس به مدت شش ماه به دولت اختيارات قانونگذاري را تفويض كرد و در مرحله بعد به مدت يك سال تمديد شد.
او نيز از آن اختيارات به صورت دموكراتيك و به نفع ملت استفاده كرد؛ كارشناسان را جمع ميكرد و براي هر موضوعي مشورت ميگرفت. وقتي به اقدامات مصدق مانند قانون استخدامي، شوراي عالي قضائي، استقلال كانون وكلا، استقلال مالي دانشگاه، محدودكردن قواي نظامي و انتظامي از دخالت در امور كشور، حضور هيئت منصفه در محاكمات مطبوعات و متهمان سياسي و اقداماتش به نفع كارگران و كشاورزان نگاه ميكنيم، درمييابيم كه او هيچگاه از اختيارات قانونگذاري در راستاي اميال شخصي و به زيان ملت استفاده نكرد.
**در بخشي از اسنادي كه بهتازگي سيا منتشر كرده، در وصف علت كودتا آمده است: «هدف اين است كه دولتهاي غربي بتوانند با آن دولت به توافق برسند». وقتي هدف اصلي سرنگوني دولت دكتر مصدق برقراري ارتباط با دولت ايران ذكر ميشود، آيا مصدق نميتوانست با مذاكره بهنحوي با دول قدرتمند غربي كنار بيايد و مانع اجراي كودتا شود؟ بهعنوان بحث پاياني بفرماييد كه آيا مصدق نيز در شكلگيري كودتا به ميزاني هرچند اندك تقصير داشت؟
نكوروح: در آن زمان سياستهاي دول غربي مبتني بر استعمار بود؛ آنها هيچ حقوقي از جهان سوم را برنميتافتند و مصدق كه حتي يك قدم از حقوق ملت ايران كوتاه نميآمد، نميتوانست با چنين ديدگاهي كنار بيايد.
تركمان: مصدق اگر كوچكترين عدولي از مليشدن صنعت نفت ميكرد، عوامل خاصي او را متهم ميكردند كه نفت را از دست انگليسيها گرفتي و به آمريكاييها هديه دادي. بنابراين نهتنها تقصيري نداشت، بلكه خود را فداي حقوق ملت ايران كرد. مصدق كنج عافيت را انتخاب نكرد، تسليم نشد و ايستاد تا ننگ سقوطش بر جبين ملت ايران ننشيند و با زندانيشدن، روشنگري در دادگاه بدوي، تجديدنظر و فرجامي و تحمل زندان و تبعيد بقاي نهضت ملي را تضمين كرد.
مجلسي: من همچنان اصرار دارم كه مصدق بيش از اندازه در احقاق حقوق ملت ايران پايدار بود اما در عالم سياست منافع ملي بر حقوق ملي مقدم است. البته كه او نميتوانست مانع كودتا شود زيرا ديگر براي مذاكره دير شده بود و او بايد خيلي زودتر درباره غرامت با انگلستان مذاكره ميكرد.
توسلي: جواب كوتاه من به چالشهاي تاريخي مطرحشده اين است كه با توجه به آن سه دوره زندگي مصدق كه در ابتداي بحث اشاره شد، مرحوم دكتر مصدق بهترين راهكاري را كه به نظرش ميرسيد، انجام داد. اما بهعنوان جمعبندي بحث تمايل دارم قدري از پيام دكتر مصدق براي جامعه امروز ايران سخن بگويم.
در سقوط دولت دكتر مصدق و ايجاد كودتا چند عامل دستبهدست هم دادند؛ نخست پراكندگي در مواضع اعضاي جبهه ملي و فقدان روحيه كار جمعي است كه آسيب بسياري به انسجام دولت مصدق رساند، دوم آنكه انگليسيها و آمريكاييها در همكاري فشرده با عوامل وابسته به دربار و حزب توده آنچنان فضاي انفعال پديد آوردند كه حمايت روحانيون و تودههاي مذهبي را از مصدق كاهش دادند و ديگر آنكه سياست انگليس و آمريكا در راستاي تخريب رابطه مصدق و كاشاني باعث شد كه آن دو از يكديگر فاصله بگيرند. آمريكاييها و انگليسيها با بسياري از شخصيتها از جمله كاشاني مذاكراتي داشتند و به تعداد زيادي پول پرداخت كردند البته هيچ سندي مبني بر اينكه كاشاني پولي گرفته باشد در دست نيست اما به هر حال، با او نيز در چند نوبت مذاكراتي انجام شد و از سوي ديگر، بسياري از نمايندگان مجلس خريده شده بودند.
در واقع استعمار هركاري كه ميتوانست انجام داد تا دولت مرحوم دكتر مصدق را سرنگون كند. با بررسي اين رخدادها ميتوان درسها و عبرتهايي آموخت و دانست كه بايد با حفظ انسجام ملي تحت تأثير شبههها قرار نگيريم؛ همچنين بدانيم كه عوامل نفوذي همچنان فعاليت ميكنند و نميخواهند مردم ايران انسجام داشته باشند. ما بايد هرچه در توان داريم به كار بگيريم تا از انسجام و هويت مليمان دفاع كنيم تا ديگر شاهد رخدادهايي مانند كودتاي 28 مرداد سال 32 نباشيم.
منبع: روزنامه شرق؛ 1397.12.28
گروه اطلاع رساني **9370**2002
تهران- ايرنا- محمد توسلي دبير كل نهضت آزادي ايران، فريدون مجلسي پژوهشگر تاريخ سياسي و ديپلماسي، محمود نكوروح فعال مليمذهبي و پژوهشگر تاريخ معاصر و محمد تركمان پژوهشگر تاريخ معاصر ايران در ميزگرد «شرق» به بررسي ملي شدن نفت پرداختند.