۴ اردیبهشت ۱۳۹۸، ۸:۴۹
کد خبر: 83289790
T T
۰ نفر

خواندن توانستن است

۴ اردیبهشت ۱۳۹۸، ۸:۴۹
کد خبر: 83289790
خواندن توانستن است

تهران- ايرنا- با نزديك شدن به سي‌و‌دومين نمايشگاه بين‌المللي كتاب تهران كه امسال با شعار «خواندن توانستن است» از چهار تا چهارده ارديبهشت ماه در مصلي امام خميني برگزار مي‌شود، بحث‌هايي درباره اين‌كه چه تعداد از كتاب‌هاي عرضه شده در نمايشگاه كتاب امسال، ترجمه‌اند و دراين ميان، سهم آثار ترجمه چقدر است؟ رنگ و بوي تازه‌اي به خود مي‌گيرد.

بعضي معتقدند نابرابري كفه ترجمه و تاليف لطماتي را در پي دارد و بعضي براين باورند نبود جذابيت در توليد محتوا عاملي است كه برهم زننده تلورانس براي عرضه كتاب‌هاي ترجمه و تاليف در كشورمان شده است.

ديدگاه‌ها دراين ارتباط به اندازه‌اي متنوع است كه طبعا با نگاهي كلي و در قالب يك گزارش نمي‌توان نتيجه مشخصي در اين ارتباط رسيد. اما آنچه مسلم است اين‌كه تعادل‌بخشي ميان اين دو وادي نيازمند فراهم كردن زيرساخت‌ها و برنامه‌ريزي‌هاي وسيعي در سطح كلان فرهنگي است. به همين بهانه با تني چند از اهالي فرهنگ درباره چرايي نبود توازن ميان آثار ترجمه و تاليف در كشورمان به گفتگو نشسته‌ايم.

**خلاء ژانر در حوزه تاليف عامل افزايش كتاب‌هاي ترجمه است
كاوه ميرعباسي نويسنده و مترجم با سابقه‌اي است كه تا امروز كتاب‌هاي زيادي از نويسندگان مشهور جهان را به فارسي برگردانده، او هم‌چنين در سال‌هاي اخير به نوشتن روي آورده و تا امروز تعدادي رمان نيز منتشر كرده است. با اين مترجم با سابقه اين سوال را مطرح مي‌كنم كه رشد چند برابري آثار ترجمه به نسبت آثار داخلي را مي‌توان اتفاق خوشايندي دانست يا نه؟ او در پاسخ به اين سوال مي‌گويد: اين‌كه چه بخش از اين جريان اتفاق خوبي به شمارمي‌رود يا نه را نمي‌دانم، ولي همين‌قدر بايد بگويم اگر مي‌بينيم آمار آثار ترجمه در كشور ما بالاست به اين خاطر است كه آثار متنوع در كشورهاي مختلف فراوان است و طبعا مترجمان به فراخور كار خود به اين آثار توجه ويژه دارند.

از طرفي، ادبيات ما غني نيست و با خلاء ژانر در حوزه تاليف مواجهيم، به‌عنوان مثال ما در حوزه آثار پليسي، جنايي، شگفت و... دچار ضعف هستيم و چون نويسنده و به تبع آن آثاري دراين زمينه وجود ندارد، مخاطب علاقه‌مند به اين آثار ناچار مي‌شود نيازهاي خود را از طريق كتاب‌هاي ترجمه موجود در بازار كتاب تامين كند.

**ديدگاه نويسندگان ايراني وسيع‌تر شده ولي اين كافي نيست
ميرعباسي اضافه مي‌كند: ادبيات داستاني كشور ما در كليت از يك سو گرفتار آثار عامه پسند و نازل است و از طرفي مي‌بينيم آثار داستاني داخلي به نسبت دهه هشتاد به لحاظ محتوايي بهتر شده است. در دهه هشتاد ما با تعداد زيادي از داستان‌هاي آپارتماني مواجه بوديم ولي امروز مي‌بينيم دايره ديد نويسندگان وسيع‌تر شده و به مفاهيم گسترده‌تري در جامعه توجه مي‌كنند. از اين‌ها گذشته بعضي از ناشران مانند 'ققنوس' در سال‌هاي اخير به انتشار مجموعه آثاري در قالب ژانر دست زدند كه موفقيت‌آميز بوده است.

ولي با وجود اين شرايط، بازهم ادبيات ترجمه شانس بيشتري براي عرضه در داخل كشور داشته است. در سال‌هاي اخير، تعدادي از ناشران بازاري كه اسم نمي‌برم به دنبال اين هستند ببينند چه كتاب‌هايي در فهرست پرفروش‌هاي سايت «آمازون» قرار مي‌گيرند، آنها اين كتاب‌ها را رصد مي‌كنند و شرايط ترجمه آن را در داخل كشور فراهم مي‌سازند. البته اين مسئله في نفسه بد نيست ولي گاهي مي‌بينيم سرعت ارائه اين كتاب‌ها در فيپاي كتابخانه ملي به قدري زياد است كه آدم به كيفيت اين كتاب‌ها شك مي‌كند.

البته گاهي هم پيش مي‌آيد كه بعضي كتاب‌هاي پرفروش در ايران از اقبال برخوردار نمي‌شوند، نمونه بارز آن كتاب «زني پشت پنجره»است كه از پرفروش‌هاي فهرست «آمازون» بود ولي با توجه خوبي در ايران مواجه نشد، درحالي‌كه هشت ناشر براي آن در كتابخانه ملي فيپا دريافت كرده بودند.

**بعضي از ناشران حوزه كتاب‌هاي ترجمه را تجاري كرده‌اند
از ميرعباسي سوال مي‌كنم: اين‌كه بعضي معتقدند توشه ادبيات داستاني تاليفي ما دست‌كم در ده سال گذشته خالي مانده و كمتر به اثر جذاب و خوشخوان برمي‌خوريم حقيقت دارد يا نه؟ اين نويسنده و مترجم مي‌گويد: نمي‌توانم مطلق جواب اين سوال را بدهم، ولي مي‌توانم بگويم در زمينه كارهاي تاليفي تلاش‌هاي خوبي از سوي نويسندگاني كه عمدتا جوان هم هستند صورت گرفته است. آن هم نويسندگاني كه معروفيتي ندارند ولي با نوشتن يك كتاب با محتوا مي‌توانند جايگاهي در دل مخاطب براي خود باز كنند. نشر «چشمه» در سال‌هاي اخير در معرفي و كشف نويسندگان جوان نقش زيادي داشته است.

به‌طوري به انتشار آثار متنوع مي‌پردازد و كتاب‌هاي خوبي را در زمينه ادبيات داستاني چاپ مي‌كند. اين‌ها اتفاق خوشايندي است، ولي بايد بپذيريم اين آثار تاب برابري با كتاب‌هاي ترجمه را ندارند. ضمن اين‌كه همان‌طور كه اشاره كردم، در حال‌حاضر يك جور آشفتگي در بازار كتاب‌هاي ترجمه وجود دارد و تعدادي از ناشران كه فقط به دنبال ترجمه كتاب‌هاي پرفروش هستند بازار را تحت‌الشعاع قرار داده‌اند. دراين ميان البته اشتباهاتي هم از سوي اين گروه از ناشران صورت گرفته كه به مسكوت ماندن بعضي كتاب‌هاي ترجمه خوب انجاميده است.

به‌عنوان مثال، اخيرا مجموعه «دوست نابغه من» نوشته النا فرانته وارد ايران شده و بعضي ناشران به گمان اين كه كتاب پرفروشي است (البته واقعا كتاب خوبي است) با ترجمه و انتشار، به آن لطمه زده‌اند، چرا كه شان اين كتاب را در حد آثار دانيل استيل پايين آورده‌اند، درحالي‌كه نويسنده اين مجموعه اساسا به لحاظ سبك كاري و نگارش و محتوا با دانيل استيل تفاوت زيادي دارد.

**مخاطب هميشه دنبال اثري جذاب و خوشخوان است
فرهاد حسن‌زاده از جمله نويسندگاني است كه در سال‌هاي اخير صرف‌نظر از آن كه كتاب‌هاي متعددي به رشته تحرير درآورده، جوايز مختلفي را هم بابت انتشار كتاب‌هايش به دست آورده است. حسن زاده درباره اين‌كه چرا آثار ترجمه در سال‌هاي اخير توانسته‌اند به نسبت كارهاي تاليفي با اقبال بيشتري مواجه شوند مي‌گويد: اين سوال درحالي شكل مي‌گيرد كه بايد توجه داشته باشيم ايران در يك كفه و آثار بيش از پنجاه كشور دنيا در كفه ديگر قرار دارند و طبيعي است كشورهاي مختلف دستاويزي براي مترجمان ما به شمار مي‌روند.

ضمن اين كه اغلب مترجمان براي ترجمه يك كتاب به دنبال اثري هستند كه در دنيا پرفروش و شناخته‌شده باشد و تنوع كتاب‌ها در سراسر جهان اين امكان را ميسر مي‌كند. يعني كم نيستند كتاب‌هايي كه نويسندگان آنها شناخته شده و جهاني‌اند و خود اين آثار هم به لحاظ محتوايي از جذابيت كافي برخوردارند.

**مگر حق كپي‌رايت چقدر مي‌شود كه ناشران آن را رعايت نمي‌كنند؟
با نويسنده كتاب «زيبا صدايم كن» اين بحث را مطرح مي‌كنم كه حالا با وجود آن كه در سال‌هاي اخير هميشه بحث بر سر اين بوده كه ايران هم مي‌بايست مانند ساير كشورها به كنوانسيون برن بپيوندد و حق كپي‌رايت را رعايت كند ولي درعمل اين اتفاق نيفتاده است چه بايد كرد؟ او دراين زمينه هم پاسخ مي‌دهد: اگرچه شايد هنوز تعداد زيادي از ناشران خود را ملزم به رعايت حق كپي‌رايت نمي‌دانند ولي خوشبختانه در سال‌هاي اخير اين اتفاق درباره تعداد معدودي از ناشران صورت گرفته و آنها براي ترجمه يك كتاب به حق كپي‌رايت از ناشر آن قائل بوده‌اند.

با اين‌حال تصور مي‌كنم اگر شرايطي مهيا شود كه در جريان برگزاري جشنواره‌ها و داوري‌هاي كتاب سال تهميداتي از سوي سياست‌گزاران فرهنگي صورت بگيرد و اهرم‌هايي بنا نهاده شود تا توجه تمام ناشران به سمت وسوي رعايت حق كپي رايت باشد شاهد اتفاقات بهتري در حوزه نشر و ترجمه خواهيم بود.

**با يك جور تشتت و بي نظمي در بازار ترجمه مواجهيم
او اضافه مي‌كند: اگرچه بازهم تاكيد مي‌كنم درباره برخي ناشران اين اتفاق صورت گرفته و مي‌بينيم بعضي از آنها ملزم به رعايت حق كپي رايت شده‌اند. به‌عنوان مثال، درداوري جايزه «لاك‌پشت پرنده» به كتاب‌هايي امتياز بيشتري از سوي داوران داده مي‌شود كه حق كپي‌رايت را رعايت كرده باشند.

بنابراين حق كپي‌رايت امر مهمي است كه تا امروز به آن شكلي كه بايد از سوي ناشران و تاحدودي سياست‌گذاران فرهنگي ناديده گرفته شده است. درحالي‌كه مي‌بينيم گاه وقتي كتابي بدون مجوز ناشر خارجي در ايران منتشر مي‌شود چه مشكلاتي را در پي مي‌آورد. انتشار كتاب‌هاي «هري پاتر» از اين جمله بودند، چون وقتي حق كپي‌رايت در كار نبود هر ناشري به انتشار اين كتاب‌ها مبادرت مي‌ورزيد و به تبع آن چند مترجم گاه به شكل همزمان بي آن‌كه از فعاليت يكديگر خبر داشته باشند يك كتاب را ترجمه مي‌كردند، فقط به صرف آن كه اين كتاب در جهان مطرح و پرفروش شده بود.

طبعا وقتي يك كتاب به شكل همزمان با نام چند مترجم وارد بازار كتاب شود يك جور تشتت و بي نظمي در بازار كتاب ايجاد مي‌كند و باعث آشفتگي دراين حوزه مي‌شود. ضمن اين‌كه حق كپي‌رايت مبلغ زيادي نيست كه بعضي از ناشران تمايل ندارند اين حق را رعايت كنند. حتي گاه پيش آمده يك ناشر خارجي براي آن كه كتاب خود را در اختيار ناشران كشورهايي مثل ما بگذارد، مبلغ كمي بابت آن كتاب طلب مي‌كند، پس چرا در چنين شرايطي بازهم بعضي از ناشران نسبت به رعايت كردن حق كپي رايت شانه خالي مي‌كنند!

**مخاطب پاسخ نيازهاي خود را بيشتراز طريق آثار ترجمه مي‌گيرد
اين نويسنده در پاسخ به اين سؤال كه شايد يكي از دلايل اين كه مخاطبان بيشتر به سمت كتاب‌هاي ترجمه گرايش دارند به اين خاطر است كه آثار تاليفي ما در سال‌هاي اخير به آن شكلي كه بايد از منظر محتوايي جذابيت نداشته است مي‌گويد: نمي‌توان پاسخ اين سوال را به شكل كلي در قالب يك حكم صادر كرد، اگرچه من هم معتقدم ما دچار ضعف‌هايي در زمينه تاليف هستيم. به‌خصوص در حوزه ادبيات كودك و نوجوان، نويسندگاني هستند كه انرژي و ويژگي‌هاي خلاقانه، كمتر در كارشان ديده مي‌شود و همين مسئله باعث ريزش مخاطب در آثار آنها شده است. طبعا مخاطب كتابخوان هميشه به دنبال كتابي است كه از جهات بسيار با ساير آثار وجه تمايز داشته باشد، بنابراين زماني جذابيت‌هاي محتوايي از نظر مخاطب در بعضي كتاب‌هاي تاليفي راضي‌كننده نباشد ناچارا مخاطب به سمت خريد كتاب‌هاي ترجمه مي‌رود.

**مميزي يكي از عوامل عقب ماندن كتاب‌هاي تاليفي از ترجمه است
حسن زاده درباره اين كه اساسا مقوله مميزي چقدر مي‌تواند باعث شود تا آثار تاليفي به لحاظ عرضه و محتوا از كتاب‌هاي ترجمه عقب بمانند هم ادامه مي‌دهد: مسلما مميزي مي‌تواند درباره اين كه چرا كتاب‌هاي ترجمه در سال‌هاي اخير بيشتر از كتاب‌هاي تاليفي پررنگ شده‌اند نقش تعيين كننده‌اي داشته باشد. به طوري كه نويسندگان داخلي هميشه نگراني در پس نگاهشان وجود دارد كه نكند فلان اثري كه مي‌نويسند از سوي وزارت ارشاد مورد مميزي قرار بگيرد، پس خودشان در حين نوشتن يك اثر شروع به مميزي مي‌كنند كه اين هم به پيكره كار نويسنده لطمه وارد مي‌كند. مسئله‌اي كه دراين باره وجود دارد اين است كه در حوزه ترجمه، سختگيري‌هاي كمتري به نسبت آثار تاليفي صورت مي‌گيرد و باعث مي‌شود تعداد انبوه‌تري از كتاب‌هاي ترجمه به كشور ما وارد شوند. درحالي كه كتاب‌هاي تاليفي با دست‌اندازهاي مختلفي مواجهند كه مميزي شايد يكي از اين دلايل باشد.

**نويسندگان بايد از مسائلي كه به اشتباه در جامعه تابو شده‌اند بنويسند
در حين گفت وگو با حسن زاده به خاطر مي‌آورم او در سال‌هاي گذشته تا امروز كتاب‌هايي براي نوجوانان نوشته كه تماما با استقبال خوبي مواجه بوده است، از «حياط خلوت» تا «هستي»، «زيبا صدايم كن»، «اين وبلاگ واگذار مي‌شود» و... همين مسئله باعث مي‌شود از او بپرسم در شرايط فعلي كه شبكه‌هاي اجتماعي به نوعي رقيب سرسخت كتاب و مجلات كاغذي شده‌اند و گرفتاري‌هاي امرار معاش در جامعه، فرصت كافي براي افراد فراهم نمي‌كند كه كتاب بخوانند، به‌عنوان يك نويسنده سعي مي‌كند در اين دوره چه موضوعاتي را دستمايه كارخود قرار بدهد تا هم از جذابيت برخوردار باشد و هم بازتاب مشكلات جوانان امروز در جامعه باشد؟ حسن‌زاده مي‌گويد: من از زماني كه وارد عرصه نويسندگي شدم تا به امروز، تلاشم براين بوده تا آثاري بنويسم كه مخاطب به‌ويژه مخاطب نوجوان با آنها همذات پنداري داشته باشد و به خواندن آن كتاب ترغيب شود.

مي‌شود از مسائل مبتلا به جامعه امروز براي نوجوانان نوشت، مفاهيمي مثل عشق، كه مسئله‌اي طبيعي است و در نوجوانان هم صورت مي‌گيرد. يا طلاق، اختلاف‌هاي خانوادگي، بچه‌هاي كار، مهاجرت و كودكان و... اين‌ها مفاهيمي هستند كه در جامعه ما ساري و جاري‌اند و نمي‌شود آنها را كتمان كرد، بلكه بايد به اين موضوعات پرداخته شود تا مخاطب نوجوان به سمت خواندن اين آثار گرايش پيدا كند.

درارتباط با اين سوال، سوال ديگري به ذهنم مي‌رسد كه با حسن‌زاده در ميان مي‌گذارم و آن هم آموزش بعضي مسائل است كه در جامعه به شكل تابو جا افتاده ولي شايد وقت آن رسيده كه درباره اين مسائل نوشته شود تا بار آموزنده‌اي داشته باشد، يكي از اين مسائل، آموزش حفظ حريم شخصي از سوي كودكان ونوجوانان است، اين نويسنده در پاسخ به اين سوال اضافه مي‌كند: اتفاقات معتقدم نوشتن درباره اين مسائل بايد افزايش پيدا كند تا كودكان و نوجوانان از طريق داستان و قصه آموزش ببينند.

البته به شكل زيرپوستي و نامحسوس، چون معتقدم مخاطب نوجوان به دليل غرور و ويژگي‌هاي سني كه دارد معمولا از نصيحت و پند و اندرز گريزان است، پس چه بهتر اگر بتوان چنين مفاهيمي را در قالب قصه‌هايي خوشخوان براي بچه‌ها بنويسيم و آنها را نسبت به خطرات و آلودگي‌هايي كه در محيط اطرافشان شايد وجود داشته باشد آگاه سازيم. چندان كه خود من در سال‌هاي گذشته در قالب كتاب «اين وبلاگ واگذار مي‌شود» به شكل زيرپوستي به چنين مسائلي پرداختم. يا درحال‌حاضر مشغول نگارش مجموعه‌اي چهارجلدي با عنوان «چن گل» هستم كه هرجلد به نوعي به مهارت‌هاي زندگي كودكان و نوجوانان از قبيل قدرت نه گفتن، فريب نخوردن و...اختصاص دارد.

**حوزه نشر ما به بلوغ نرسيده است
مجيد غلامي جليسه مولف و پژوهشگر كه در سال‌هاي اخير مسئوليت مديرعامل خانه كتاب را نيز به‌عهده داشت از ديگر افرادي است كه دراين بحث شركت مي‌كند و چرايي عدم توازن كتاب‌هاي ترجمه و تاليفي در بازار كتاب را اين طور مطرح مي‌سازد و مي‌گويد: شايد دليل اين مسئله به آن برمي‌گردد كه حوزه نشر ما هنوز به بلوغ كافي نرسيده است.

درعين‌حال حوزه نشر به دليل نداشتن پشتوانه مطلوب، نمي‌توان از نويسندگان داخلي به آن شكلي كه بايد حمايت به عمل بياورد، منظورم از حمايت، فراهم كردن شرايطي است كه نويسنده با آسودگي خيال و ذهني آرام بنويسد. درحالي كه در سال‌هاي اخير، بروز مشكلات معيشتي و هزار و يك دليل ديگر باعث شده تا ناشران ترجيح بدهند به جاي آن كه هزينه چاپ را صرف انتشار كارهاي توليدي كنند به سمت آثار ترجمه بروند. مثال بارز دراين ارتباط، انتشارات «فرهنگ معاصر» است، اين ناشر هميشه براي شكل‌گيري دايرة‌المعارف‌ها هزينه مي‌كند، گروهي نويسنده را براي نگارش اين آثار سترگ استخدام و هزينه‌هاي جانبي اين كار را تا پايان تقبل مي‌كند، ولي وقتي در نهايت كار توليد مي‌شود با بازگشت سرمايه توام نمي‌شود.

دولت هم به آن شكلي كه بايد از آثاري نظير دايرة‌المعارف‌ها حمايتي نمي‌كند، خريد كتاب از سوي ارگان‌ها مانند وزارت ارشاد يا نهاد كتابخانه‌هاي عمومي كافي نيست، از آن طرف مردم هم به دليل مشكلات امرار معاش، تمايلي به خريد كتاب‌هايي مانند دايرة‌المعارف‌ها ندارند و ترجيح مي‌دهند به جاي خريد اين كتاب‌ها، پاسخ‌هاي مورد نياز خود را در اينترنت جستجو كنند يا از مخازن كتابخانه‌هاي عمومي بهره بگيرند. مي‌خواهم بگويم هزينه‌هاي كمرشكن درحوزه نشر، رغبت را از ناشران مي‌گيرد و ناچار آنها را به سمت كتاب‌هايي با هزينه‌هاي كمتر سوق مي‌دهد كه آثار ترجمه ازاين قبيل هستند.

**فاتحه آثار تاليفي پژوهشي در كشور ما خوانده شده است
جليسه با اشاره به اين‌كه در دو حوزه بزرگسال و كودك و نوجوان نويسندگان توانمندي وجود دارند ولي مولفان به دليل نبود حمايت در انزوا قرار گرفته‌اند اضافه مي‌كند: با وجود آن‌كه در سال نود و‌هشت قرار داريم، ولي بازهم شاهد نبود تلورانس بين آثار تاليفي و ترجمه هستيم. در سال‌هاي گذشته مسئله پايبند نبودن ناشران به كپي رايت مطرح مي‌شد و امروز ادامه دادن همان رويه نادرست، باعث شده تا آسيب‌ها به شكل وسيع‌تري در حوزه نشر خود را نشان بدهند.

طبيعي است تا زماني كه از آثار تاليفي و اساسا از مولفان و مصنفان حمايت صورت نگيرد، دغدغه نوشتن كاهش مي‌يابد. حالا بماند كه اساسا حيطه تاليف براي آن كه به نتيجه درستي برسد نيازمند صبوري است. بسياري از بزرگان ادبيات معاصر ما سال‌ها مرارت ديده‌اند و خون دل خورده‌اند تا امروز تبديل به نويسنده‌اي بزرگ و سرشناس شده‌اند، درحالي كه بعضي از نويسندگان جوان تحمل طي كردن پروسه طولاني را ندارند و تصورشان براين است كه يك شبه مي‌توان ره صد ساله پيمود.

حق التاليف‌ها ناچيز است و نويسنده چه در وادي ادبيات داستاني و كارهاي پژوهشي تمايلي به فعاليت با اين ميزان مبلغ حق التاليف ندارد. به جرات مي‌توان گفت در شرايط كنوني حوزه نشر، فاتحه كارهاي پژوهشي دارد خوانده مي‌شود. موسسات پژوهشي به دلايلي كه اشاره كردم يكي پس از ديگري در حال تعطيلي هستند كه اين مسئله موجب نگراني است.

**براي غنا در توليد محتوا چه كرده‌ايم؟
حامد ميرزا بابايي يكي از فعالان حوزه نشر است، او با داشتن سبقه‌اي نسبتا طولاني در عرصه فعاليت‌هاي نشر، دليل نبود توازن ميان انتشار كتاب‌هاي تاليفي و ترجمه را ريشه در يك حقيقت مي‌داند، او مي‌گويد: بايد اين سوال را از خودمان بپرسيم در ازاي سرازير شدن انبوهي از كتاب‌هاي ترجمه به كشور، چقدر در حوزه تاليف به توليد محتوا پرداخته‌ايم؟! اگر به اين سؤال پاسخ بدهيم مي‌توانيم مسائل ديگر را هم ريشه يابي كنيم. البته به هيچ وجه قصد ندارم محتواي آثار تاليفي را ارزش گذاري كنم، ولي مي‌خواهم بگويم امروز ديگر مصرف‌كننده نمي‌تواند كتابي بخرد كه جهت مصرف را برگرداند.

مثال عمومي اين قضيه را ميتوان درباره اورهان پاموك نويسنده نامدار كشور تركيه دانست. اساسا شرايط ادبيات داستاني در كشور تركيه به اين شكل است كه در سطح پيش‌بيني شده و پخته‌تري كار را به جايي مي‌رسانند كه نويسنده‌اي مانند پاموك جايزه نوبل هم دريافت مي‌كند و به تبع آن، آثار او و ديگر نويسندگان ترك به سراسر جهان ترجمه مي‌شود. اين تفاوتي است كه آنها با ما در حوزه تاليف دارند. سازوكار شكل‌گيري آثار تاليفي را در كشور خودشان فراهم مي‌كنند و بعد شراط ترجمه و جهاني شدن را ميسر مي‌سازند. ما اين مسئله را به دلايل مختلف در كشور خودمان نداريم.

منبع: روزنامه اطلاعات؛ 1398،02،04
گروه اطلاع رساني**2059**2002
۰ نفر