در اين يادداشت آمده است: گاه به آرزوي محال بازگشت به دوران كودكي كه كتاب كرايهاي را شبي يك ريال از آقا حسين، اول ميدان وزيري سر كوچه حاجي محلوجي ميگرفتيم و زود برميگردانديم، فكر ميكنم. آن روزها عصر كتابهاي پليسي بود. كتابهاي جيبي لاوسون در آشيانه مرگ، معبد مرگ پرويز قاضي سعيد و گاه كتابهاي عزيز نسين. قيمت پشت جلد اين كتاب جيبيها بيشتر از سه يا چهار تومن نبود. با خرجي روزي 2 ريال، اصلا امكان چنان خريدي نبود.
روزگاري هم از كتابخانه باغ ملي با آن شيرواني و ساختمان قديمي و رديف درختان چنارش، از برگهدانهاي فهرستنويسي كتابهايش را كه با قلم نيش زيبايي نوشته بودند، همينجوري شانسي كتاب انتخاب ميكردم. سال 1345، كلاس سوم دبستان بودم. نخستين كتابي كه از آن كتابخانه قديمي امانت گرفتم «گوژپشت نتردام» ويكتورهوگو، نويسنده فرانسوي بود. چون سن كمي داشتم اجازه بردن كتاب را به خانه نميدادند. تازه آن ورود روياييام به كتابخانه را مديون سفارش عموجعفر، همسايهمان در كوچه پيري بودم. با آن عينك ته استكاني ذرهبينياش، او پيش از آن با ماشين مُردهكش جيپ استيشن مشكي رنگش، ميآمد آن را درست پارك ميكرد سر كوچه پيري در خيابان برزدماغ. ما هم از آن ماشين ميترسيديم.
بعدها دست قهار سرنوشت به سود من رقم خورد، او نگهبان قنسولخانه (كنسولگري انگليس) در شهرداري شد. سفارش او با من كاري كرد كارستان. عشق به مطالعه را او با آن پارتيبازي محشرش در دلم نشاند. بالاخره نشستم پشت ميز شيب دار و لاك و الكل خورده قهوهاي رنگ كتابخانه. اول مشقهايم را نوشتم و شروع كردم به خواندن آن اوراق زرد شده قديمي با جلد سخت نقرهاي رنگ گوژپشت نتردام. عنوان جالبي داشت. نميدانستم گوژپشت يعني چه و يا نتردام كجاست؟ از هر صفحه چند كلمهاي را نميفهميدم اما لذتي داشت به اندازه خوشبختي بيانتها.
آن روز كه كليساي نتردام پاريس آتش گرفت؛ دلم سوخت. خاطرات مطالعه نخستين كتاب كودكيام بازخواني شد. حالا كه هر روز فهرست كتابهاي منتشر شده و قيمتهايش را ميبينم كلاه از سر عقل ميافتد. همين چند روز پيش بود كه نمايشگاه كتاب تهران افتتاح شد. حتما عابران و عاشقان كتاب نميتوانند سيراب از نمايشگاه بيرون بيايند. قيمت كاغذ، مركب و چاپ، تسمه از پشت ناشران و خريداران كشيده است.
فهرست ناشراني كه هر روز تعطيل ميشوند. بيكاري اصحاب دانايي ته دل را خالي ميكند. دوست دانايي دارم كه با او در اين نظر هم عقيدهام كه انگار عمدي در كار است تا بي سر و صدا، روزنامه و كتاب و دانايي را ببرد سر پاشويه حوض، بُكشند و بسمل بخوانند كه سر آگاهي و دانستن را ببرند. بهجاي آنكه محرمعليخانهاي امروزي نظارت بر نشر كتاب را بگذارند از كتاب 400 صفحهاي صد صفحه انتخاب كند.
گراني كاغذ دمار از روزگار نويسنده و اصحاب مطبوعات درآورد. شمارگان چاپي برخي كتابها به 200 نسخه و گاه كمتر رسيده است. راه مطالعه را سخت كردن و كوه ساختن سر راه دانايي به اين ميگويند. لذت زندگي در مطالعه و راهگشايي براي زدودن موانع خواندن و داناشدن است.
قيمت سرسامآور كتاب احتمالا راهروهاي نمايشگاه كتاب تهران را خلوت كرده است. بهعنوان مثال كتاب 2 جلدي ميدل مارچ، داستان يك شهرنوشته جورج اليوت، با جلد گالينگور قيمتش 170 هزار تومان است. ما به اندازه كافي كم مطالعه هستيم. علتها كه ميآيد دل را ميلرزاند. آن كتابهاي كرايهاي شبي يك ريال آرزويي دستنيافتني است.
8066
روزنامه نقدحال چاپ كرمانشاه در شماره 666 روز شنبه هفتم اردي بهشت 98 مطلبي را با عنوان «چنگ گراني بر جان كتاب» به قلم محمدحسين شيريان منتشر كرده است.