او معتقد است ساختارها نتیجه افعال اجتماعی انسانها در کنش روزمره هستند. بنا بر این این افراد میتوانند ساختارها را تعدیل کنند و حتی تغییر بدهند به رغم اینکه من قبول دارم که تحلیل جامعه شناختی و اجتماعی به عوامل اثر گذار بر رفتار افراد بر میگردد اما افراد نباید منفعل باشند. به اعتقاد دکتر افروغ، ما نیاز به یک نگرش دیالکتیکی به اخلاق داریم. نگرش دیالکتیکی به اخلاق ضمن اینکه نقش عاملیت را بالا میبرد، اما بی توجه به روابط و ساختارها و شرایط محیطی مؤثر بر اخلاقیات اجتماعی نیست.
برخی رفتارهای اقتصادی مردم در روزهای اخیر مثل شکل دادن صفهای طویل و یا خریدهای مازاد بر نیاز را از لحاظ جامعه شناختی چطور تحلیل میکنید؟
این موضوع یک تحلیل جامع فردی و اجتماعیِ روانشناختی و جامعه شناختی میطلبد. این تحلیل عاری از وجه هنجاری هم نیست. یعنی فکر نکنید که حالا عینیتی در اختیار ما هست و ما میتوانیم این عینیت را منهای چهارچوب نظری و منهای بعد هنجاری مرتبط با آن عینیت تحلیل کنیم.
ما میتوانیم در تحلیل این رفتار فردی و اجتماعی قضاوت ارزشی و اخلاقی هم داشته باشیم و این قضاوت ارزشی و اخلاقی هم بخشی از واقعیت است و چیزی نیست که ما به آن اضافه کنیم. یعنی اگر داوری کنیم که مثلاً رفتاری نا پسند است و ریشه در یک نگاه غلط دارد و پیامدهای غلطی هم دارد، در واقع ما تحلیل واقعی کردیم.
متأسفانه در جامعه شناسی لیبرال یا خنثی، جا افتاده است که واقعیت از ارزش جداست. در حالی که واقعیت از ارزش جدا نیست. یعنی این رفتارها هم میتوانند ریشه در یک نظم ارزشی خاص داشته باشند و هم دلالت ارزشی خاص داشته باشند.
حالا اگر من بخواهم تا حدودی تحلیل واقع بینانه تری داشته باشم می گویم این نوع رفتارها یک بخش ساختاری دارد و یک بخش فردی. بخش ساختاری آن این است که ظاهراً کسانی که در این صفها میایستند و مازاد بر احتیاج خودشان را می خرند، نا امن هستند، یعنی احساس میکنند که ممکن است شرایط آتی سختتر شود و اینها همین فرصتهای فعلی را هم از دست بدهند در واقع از حوادث و اتفاقاتی که ممکن است در آینده رخ دهد به نوعی پیش گیری میکنند. فکر میکنم غالب افراد با همین نگاه دست به این نوع اقدامات میزنند. یعنی غالباً احساس میکنند که ممکن است اتفاقاتی رخ دهد که زندگی آنها را دچار تنگنا کند.
یک تحلیل هم بخش فردی آن است که واقعش من احساس میکنم برخی کسانی که چنین رفتارهایی را بروز میدهند، خوب تربیت نشدند.
در واقع اگر اینها درک درستی از مسئولیت اجتماعی و مسئولیتهای ملی شأن داشتند و اینکه به هر حال مسئولیتی در قبال دیگری دارند، اگر به سرنوشت کشورشان علاقهمند و پایبند بودند این صفها را رقم نمیزدند. اتفاقاً این صفها باعث میشود آن چیزی که نسبت به آن نگرانی دارند بیشتر سراغشان بیاید. اما اگر از اجناسی که گران شده استقبال نکنند طبیعتاً بازار تکانی به خودش خواهد داد و اجناس در نهایت ارزان خواهد شد. این هم به لحاظ فردی توجیهی ندارد، هم به لحاظ اجتماعی. یعنی حتی اگر به حسب پیش بینی که درباره آینده اقتصادی خودش دارد اجناسی را تهیه کند، هم بر قیمت این اجناس میافزاید، هم به لحاظ اقتصادی هم برای فرد مقرون به صرفه نیست. مثلاً بسیاری از اجناس تاریخ مصرف دارند. علاوه بر اینکه اینکار بار اجتماعی و اخلاقی نا موجهی دارد. از یک طرف بیانگر حرص و طمع یک فرد است و از طرف دیگر بیانگر عدم مسئولیت اجتماعی فرد است.
باید ببینیم در چنین مواقعی شهروندهای کشورهای دیگر چگونه عمل میکنند. اصلاً استقبال نمیکنند این عدم استقبال خودش باعث میشود که قیمتها بشکند و در اثر عدم استقبال راحتتر به چیزی که میخواهند برسند تا این استقبالی که متأسفانه ایجاد میشود.
البته عوامل دیگری هم مؤثر هستند من نمیخواهم بگویم عوامل اقتصادی مؤثر نیستند. عوامل اقتصادی قطعاً مؤثر هستند. اما اینها همه علت هستند. هیچکدام دلیل نیستند. علت، دلیل نیست. این یک نکته بسیار اساسی است. انسانها و شهروندان با نگاه صحیح و تربیت صحیح و رویکرد صحیح میتوانند به جای اینکه علت دلیل باشد دلیل را علت کنند.
وقتی دلیل علت میشود یعنی در واقع رفتارهای فردی و رفتارهای معطوف به عاملیت آنها خیلی از این شرایط را عوض میکند. در یک شرایط خاص ما بیشتر باید دنبال عاملیت افراد باشیم نه تابعیت افراد. افراد نباید تابع یک سری روابط و ساختارها و اتفاقات ناگوار باشند. بلکه باید بر هم زننده این اتفاقات باشند. وقتی که قرار است بر هم زننده باشند باید خودشان کار کنند، باید مانور فردی بدهند. اینجاست که جامعه شناسی تحت الشعاع روان شناسی قرار میگیرد. یعنی روانشناسی افراد در چنین شرایطی باید حاکم بر جامعه شناسی شأن باشد.
به نظر میرسد این تغییر ارزشها و سلب مسسئولیت های فردی بر مردم تحمیل شده است. یعنی اینطور نیست که مردم از قبل چنین نظام ارزشی و رفتاری داشته باشند و سپس شرایطی که هم اکنون دچارش هستیم از آن نتیجه شود؟
عرض کردم. اینها علت هستند. یعنی عواملی که اتفاق میافتد و مردم را تحت تأثیر قرار میدهد. علت مربوط به تأثیر و تأثر است یعنی عوامل که باعث تغییر رفتار مردم میشود یا حیات روزمره آنها را تحت تأثیر قرار میدهد. اما تحلیل نباید صرفاً جامعه گرایانه یا ساختارگرایانه باشد. ما قدرت مانوری هم برای افراد قائل هستیم. جامعه صرفاً ساختار نیست جامعه تلفیقی از عاملها و ساختارهاست.
عامل مربوط به افراد است. ساختار مربوط به روابطی است که تا حدی از کنترل افراد خارج است اما نتیجه رفتار افراد میشود. بنا بر این ساختارها از آسمان زاده نشدند، ساختارها نتیجه افعال اجتماعی انسانها در کنش روزمره هستند. بنا بر این این افراد میتوانند ساختارها را تعدیل کنند و حتی تغییر بدهند به رغم اینکه من قبول دارم که تحلیل جامعه شناختی و اجتماعی به عوامل اثر گذار بر رفتار افراد بر میگردد اما افراد نباید منفعل باشند. افراد دست و پا بسته این روابط و ساختارها نیستند. آنها میتوانند روابط و ساختارها را دگرگون کنند بنا بر این بحث این است که حالا در تحلیل نهایی مان کدام اولویت دارد، ساختار یا عامل؟
ما در تحلیل نهایی میگوئیم عامل اهمیت بیشتری دارد عامل میتواند خیلی از این روابط را کاهش بدهد و تعدیل کند. برخی مغازه داران اجناس از قبل خریداری شده را به قیمت جدید میفروشند این ناموجه است باید با این مقابله کرد حالا یک وقتی هست که میگوئید مقابله ساختاری صورت بگیرد یعنی به هر حال دستگاههای ذی ربط نظارتی باید وارد عمل بشوند اما یک وظیفه هم روی دوش تک تک افراد است. افراد باید همدردی اجتماعی و نوع دوستی خودشان را نشان دهند. نشان دهند یک شهروند متعهد هستند. افراد نباید حسب مناقع شخصی شأن مانور بدهند. اینجا بحث ارتباط با دیگری است. بحث اخلاق و بحث نوع دوستی هست. حتی اگر نوع دوستی را هم کنار بگذاریم حتی اگر ملاحظات اقتصادی فرد را هم در نظر بگیریم، منافع دراز مدت اقتصادی مردم اقتضا میکند حتماً از این صفها و رفتارها فاصله بگیرند.
اما ممکن است بگوییم که به هر حال فشارهای اقتصادی زیاد هست، تحریم زیاد هست. پس مقاومت چه معنایی میدهد؟ وقتی به عنوان یک انسان و یا یک شهروند سبک، سنگین میکنیم. این تحریمها و تهدیدها بابت چیست؟ چرا باید جمهور ی اسلامی تاوان مواضع نوع دوستانه خودش را پس بدهد؟ چرا تاوان مقاومت خودش را پس بدهد؟ من بارها این را گفته ام. ممکن است بنده نقدهای زیادی به بسیاری از سیاستها و رفتارها داشته باشم، اما اتفاقاً موضع ظلم ستیزانه جمهوری اسلامی را تأیید میکنم.
اما از طرف دیگر جمهوری اسلامی هم باید به فکر معاش مردم باشد و تعدیل شکافهای درآمدی را در دستور کار خودش قرار بدهد، فاصله درآمدی بین طبقات مختلف را کاهش بدهد، سیاستهای اقتصادی اش را دگر گون کند. در این صورت چرا مردم نباید هم نوایی کنند؟
نکته دیگر اینکه به نظر من از وقتی شرایط سختتر شده است افکار مردم و خلاقیتهای مردم فوران کرده است. زمینی بود که بلاکشت بوده آمده و دوباره آن را کشت میکند. رو به پرورش دام و طیور آورده است. یعنی اتفاقی در حال رخ دادن است. اتفاقی که دوست داشتیم در شرایط عادی رخ بدهد در شرایط بحران در حال رخ دادن است و این مبارک است.
همیشه میگفتیم اقتصاد مقاومتی، اقتصاد درونزا، اما اتفاق نمیافتاد الان دارد اتفاق میافتد.
درمجموع باید به مردم هم امید، هم راه حل بدهیم. دولت باید فرصتها را فراهم کند. این اتفاقاتی که دارد رقم میخورد و باید هم رقم بخورد و به هر حال زودتر از این باید اتفاق میافتاد، ظرف لازم دارد. به فرصت سازی ها نیاز دارد. اما دولت اقدام لازم را انجام نمیدهد این چیزی نیست که ما صرفاً روی دوش مردم بگذاریم. اگر قرار است مردم نوع دوستانه عمل کنند، مقتصدتر باشند، اگر قرار است مردم مقاومتر باشند باید شرایطش فراهم شود. بخشی از آن مربوط به خود مردم است و بخشی هم مربوط به فرصت سازیهای جمهوری اسلامی است که متأسفانه انجام نمیدهد. نمیشود که ما از خودمان سلب مسئولیت بکنیم و اقدامات لازم را انجام ندهیم و از مردم توقعات خاص داشته باشیم.
آیا این نوع رفتارها از دید جامعه شناسی تاریخی هم قابل بررسی است؟ آیا مردم پیشینه این رفتار را داشته اند؟
در رفتار شناسی ما ایرانیان در شرایط عادی آن اتفاقی که در شرایط بحران رخ میدهد، رقم نمیخورد. یعنی در شرایط غیر عادی و بحران همبستگی اجتماعی شأن، نوع دوستی شأن و عرق ملی شأن فوران میکند، اما در شرایط عادی متأسفانه چنین نیست.
این نشان میدهد که ما یک ضعف تربیتی داریم. ما نباید صرفاً مردم شرایط بحران باشیم. ما در شرایط غیر بحران هم باید شبیه شرایط بحران عمل کنیم.
مثلاً ما نوع دوستی را در دفاع مقدس و دوران انقلاب دیدیم. و همچنین در همین قضیه سیل اخیر. ولی این رفتارها باید همیشه باشد، باید استمرار داشته باشد. این استمرار به اخلاق جمعی و تربیت اجتماعی بر میگردد. البته بخشی از آن فرهنگ سازی و تربیت و اخلاق جمعیت و بخشی مربوط به روابط و ساختارهاست.
روابط و ساختارها بسیار مؤثر هستند. در این تربیت اخلاقی اما یک نکته اساسی وجود دارد. حتی اگر روابط و ساختارها نقش آفرین نباشند و مانع باشند اینها هیچکدام دلیل بر بد اخلاقی و بی اخلاقی افراد نمیشود. این نکتهای اساسی است. یعنی اگر همه دروغ بگویند توجیهی برای دروغ گفتن شما نیست. اگر همه شرایط برای دزدی و سرقت فراهم باشد این توجیهی برای دزدی شما نیست.
اینها مسائل ریز تربیتی و اخلاقی است که متأسفانه خوب منتقل نمیشود. ما نیاز به یک نگرش دیالکتیکی به اخلاق داریم. نگرش دیالکتیکی به اخلاق ضمن اینکه نقش عاملیت را بالا میبرد، اما بی توجه به روابط و ساختارها و شرایط محیطی مؤثر بر اخلاقیات اجتماعی نیست.
اول باید یک رویکرد اساسی در تربیت به کار گرفت. رویکردها نمیتواند صرفاً دلیل محور باشد ما نیازمند به یک رویکرد دلیل و علت محوری همزمان با هم هستیم. یعنی نمیشود که فقط افراد را تربیت کرد. باید شرایط اجتماعی را هم دگرگون کرد. ما نیاز به اخلاق اجتماعی هم داریم متأسفانه نوع شناسی اخلاقی ما بیشتر فرد گراست تا جامعه گرا. مثلاً آنقدر که حساسیت روی گناهان فردی هست که مشمول حق الله است، حساسیت روی حق الله نیست. یعنی آموزشهای اخلاقی ما به جای اینکه نسبت ارتشا و فساد و اختلاس تا شایسته سالاری همت بگمارد روی گناهان فردی تاکید میکند.. من نمی گویم روی گناهان فردی نباید حساس بود اما اولاً باید به دلالت اجتماعی خطاهای فردی توجه داشت ثانیاً باید نوعشناسی خطاهای اجتماعی را برجستهتر کرد.
دیالکتیک دلیل و علت را باید لحاظ کرد و در شرایطی که علتها غلط هستند، شرایط محیطی غلط هستند و روابط ناسالم هستند نمیشود از همه مردم توقع داشت که اخلاقی باشند. عده قلیلی همیشه اخلاقی زیست میکنند اما به هر حال خیلیها تابع شرایط اجتماعی هستند اینکه ما داریم الناس علی دین ملوکهم، نه اینکه چیز خوبیاست. یک واقعیت است. در این شرایط اما عدهای باید مقاومت کنند این عده قلیل هستند.
بنا بر این تربیت اخلاقی ما باید دیالکتیکی از دلیل و علت باشد. دلیل به قابلیتهای فطری انسان بر میگردد و علت به شرایط اجتماعی و محیطی مؤثر بر اخلاقیات فردی.
منبع: روزنامه همدلی ؛۱۳۹۸.۰۳.۱۱
گروه اطلاع رسانی **۹۲۸۰**۲۰۰۲
نظر شما