وَ مَا بِکُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ ثُمَّ إِذَا مَسَّکُمُ الضُّرُّ فَإِلَیْهِ تَجَرُون (سوره مبارکه نحل، آیه ۵۳)
۱. خدای فروید و راسل
مشهورست که فروید سرچشمههای دین را نه امری بهره مند از حقیقت، بلکه بافتۀ روان انسان میدانست. گاهی آن را ناشی از توتم پرستی کهن انسان که معلول گناه پدرکشی و عقدهی ادیپ او بود (در کتاب توتم و تابو Totem and Taboo) و یا گاهی آن را به وضعیتی دقیقاً مشابه رابطه پدر-فرزندی مرتبط میدانست. از یکسو ناتوانی و شکنندگی کودکِ ناپخته و از سوی دیگر نقش محافظتی و حمایتی پدر برای کودک در خطرات و تهدیدهای محیطی و طبیعی. از همین جا است که او شبیه تکامل شخصیتی کودک پیش بینی میکرد که به موازات رشد ذهنی و تواناییهای عقلی کودک نقیصه پدرخواهی (در دین شناسی او بخوانید خداخواهی) بشر در آینده از بین میرود و او به همان میزان که طبیعت را رام و مطیع میگرداند و از خشونت و تهدید خالی میکند، نیازش به بافتۀ ذهنی اش در آرامش بخشی خدای پدروار و حمایتگر هم افول میکند. (در کتاب آینده یک پندار The feature of an Illusion) در این منظر فرویدی دین و خداپرستی نه امری اصیل و واجد حقیقت، بلکه اقتضا و مصلحتی روانشناختی ( Psychological expediency) است.
راسل نیز در سخنی نسبتاً مشابه اساس دیانت را مبتنی بر ترس میدانست. ترس در برابر مخاطرات و سختیها، ما را پذیرای دین و بافنده خدا میکند. ترس از مرگ، ترس از طبیعت، ترس از رازها و مسائل نامکشوف.(در کتاب چرا مسیحی نیستم)
هر دو سخن راسل و فروید، مبتنی بر قائل بودن به ریشههای روانشناختی برای باور به وجود خداست. ساده اش اینکه ما خدا را آگاهانه یا ناآگاهانه در ذهن میسازیم، چون لازمه ضعف و ترس و دفعِ ضررمان، این خیال واهی آرامش بخش، محافظتجو و دلخوشکنک است. همچون همان کودکیها و ناپختگیها و محافظت جویی هایی که حالا شکل دیگری به خود گرفته است. خدا در این نگاه بافته سختی هاست. بافته رنج هاست. بافته ترس هاست. اگر رنج و ترس و سختی نبود، نیاز و بافتنی از خدا هم نبود.
۲. خدای دریا، خدای ساحل
در قرآن در موارد متعدد وضعیتهایی دوگانه تصویر میشود. دوگانههای نعمت و نقمت، ضرر و نفع، ضُرّ و نجات، مسِ ضُرّ و کشف ضُرّ. در تمامی این دوگانهها نوعِ انسان مورد نقد و نهیب قرار میگیرد که او خدا را فقط در سوی ضرر و مشقت این دوگانههای بحرانی، فرامیخواند و خالصانه میطلبد. اما وقتی وضعیت آرام و عادی شد، خدای واحد و دعای خالص او نیز فراموش و محو میشود. (نظیر آیات ۶۴ انعام، ۱۲ یونس ،۳۳ روم ،۸ زمر، ۴۹ زمر ،۵۱ فصلت)
تصویرگری مصداقی تر و مثالی تر این مفهومِ سرزنش آمیز در قرآن، وضعیت سرگردانی و طوفان زدگی در دریا و سوار بر (فُلک) کشتی بودن است. وضعیتی که طوفان زده در وقت ابتلاء، دعا و زاری و خطاب خالص خداخواهانه گل میکند و تمام و بی شائبه به یکسو برمی گردد. اما تا پایش به بَرّ و خشکی میرسد، خداهای دیگری هم شریک خدای خالصِ دریا میشوند و فراموشی و چندخدایی سرمی رسد.(بخوانید در آیات ۶۵ عنکبوت، ۲۲ یونس ،۶۷ اسرا)
در آیه مورد بحث، سخن از «مسّ ضُرّ» است. مس کنایه از رسیدن و دچارشدن است. ضُرّ را بدحالی گفتهاند «سُوءُ الْحَال » (المفردات راغب). حالی که مصداقهایش میتواند معطوف به سو در حالهای گوناگونی چون سلامتی یا علم یا مال یا عفت باشد. اما ضَرّ (با فتحه) را مطلقِ ضرر و زیان در تقابل با نفع گفتهاند. در قرآن نیز ضَرّ (با فتحه) یکسره در نقیض نفع آمده است.(بخوانید در ۷۶ مائده ،۱۸۸ اعراف ،۴۹ یونس ،۱۶ رعد، ۸۹ طه ،۳ فرقان، ۴۲ سبا، ۱۱ فتح).
اگر این معناشناسی لغوی را در ساختار قرآنی هم وارد بدانیم، میتوانیم بگوییم بین ضُرّ و ضَرّ رابطه عموم و خصوص مطلق برقرار است و هر ضُرّ (بدحالی یا ضرر مصداقی)، به اعتباری ضَر (ضرر و زیان کلی) است، اما هر ضَرّی ضُرّ نیست. به اعتباری دیگر میتوانیم رابطه شأن را عموم و خصوص من وجه نیز بدانیم که موضوع سخن اینجا نیست.
در این آیه همچون دیگر آیات هممضمون، سخن بر سر این است که همه نعمتها از خداست، اما شما تنها هنگامی که دچار بدحالی میشوید، نعره و تضرع میکنید. فعل استعمال شده در این آیهی سوره نحل، برای توصیف شدت این حالت «تَجَّْرُون» از ماده جُؤار (مثل شُمار) است که به معنی صدا و نعره ناخواستۀ حیوانات وحشی در وقت درد و رنج است!! یعنی انسان نیز در چنین وضعیتهایی نعرههایی جانکاه و فریادهایی از سر درد خطاب به عالم و خدا میکند. چون این زاریهای بلند و دردمندانه، جواب میدهد و خدا ضُرّ مورد نظر را کشف میکند (برمی دارد) باز روز از نو و روزی از نو میشود. دوباره خداهای دیگر و شرکهای آشکار و پنهان جان میگیرد و غفلت و طبع فراموشکار کار خودش را میکند.
(ادامه دارد…)
از علی سلطانی
فراهنگ **۹۲۲۲**۹۰۵۳
نظر شما