۲۹ خرداد ۱۳۹۸، ۹:۰۳
کد خبرنگار: 773
کد خبر: 83360195
T T
۱ نفر

طلوع دوباره ایمان

۲۹ خرداد ۱۳۹۸، ۹:۰۳
کد خبر: 83360195
طلوع دوباره ایمان

تهران- ایرنا- من به لطف خدای بزرگ که از این‌همه محبت‌های اعجازگرش نسبت به خویش شرمنده‌ام و احساس آن، قلبم را به درد می‌آورد و روحم را از هیجان به انفجار می‌کشاند، بی‌آنکه شایستگی‌اش را داشته باشم، به راهی افتاده‌ام که لحظه‌ای از عمر را برای زندگی کردن و خوشبخت شدن حرام نمی‌کنم و توفیق‌های او ضعف‌هایم را جبران می‌کند و چه لذتی از این [بالاتر] که عمر ناچیزی که در هر صورتش می‌گذرد، این چنین بگذرد؟

روزنامه اطلاعات - آخرین نامه دکتر علی شریعتی به پدرش

پدر، استاد و مرادم!

به‌روشنی محسوس است که اسلام دارد تولدی دوباره می‌یابد. عوامل این بعثت اسلامی وجدان‌ها که عمق و دامنه بسیاری گرفته است، متعدد است و اینجا جای طرح و تفسیرش نیست؛ اما فکر می‌کنم مؤثرترین عامل، به بن‌بست رسیدن روشنفکران این عصر است و شکست علم و ناتوانی ایدئولوژی‌ها و به‌ویژه آشکار شدن نارسایی‌ها و کژی‌های سوسیالیسم و مارکسیستی و سوسیال دمکراسی غربی است که امیدهای بزرگی در میان همه انسان‌دوستان و عدالت‌خواهان و جویندگان راه نجات نهایی مردم برانگیخته بود و در نهایت به استالینیسم و مائوئیسم منجر شده یا رژیم‌هایی چون رژیم اشمیت و گی‌موله و کالاهان! و علم هم که به جای آنکه جانشین شایسته‌تری برای مذهب شود، که ادعا می‌کرد، سر از بمب اتم درآورد و غلام سرمایه‌داری و زور و در نتیجه، از انسان جدید، بدبختی غنی و وحشی‌ای متمدن ساخت و آزادی و دمکراسی هم میدان بازی شد برای یکهتازی بی‌مهار پول و شهوت و غارت آزاد مردم و لجن‌مال کردن همة ارزش‌های انسانی.

تمامی این تجربه‌های تلخ، زمینه را برای طلوع دوبارة ایمان مساعد کرده است و انسان که هیچ‌گاه نمی‌تواند دغدغة «حقیقت‌یابی، حق‌طلبی و آرزوی فلاح» را در وجدان خویش بمیراند، در کوچه‌های علم، ایدئولوژی، دمکراسی، آزادی فردی (لیبرالیسم)، اصالت انسان (اومانیسم بی‌خدا)، سوسیالیسم دولتی، کمونیسم مادی (مارکسیسم)، اصالت اقتصاد (اکونومیسم) و مصرف‌پرستی و رفاه، به عنوان هدف انسان و فلسفة زندگی در فرهنگ و نظام بورژوایی و بالاخره تکیه مطلق و صرف بر «تکنولوژی و پیشرفت»، یعنی تمدن و آرمان نظام‌های معاصر… به بن‌بست رسید و با آن‌همه امید ایمان و شور اشتیاقی که در انتخاب این رهگذرهای خوش‌آغاز بدانجام داشت و هر کدام را به امید حقیقت و کمال و نجات، با پشت‌کردن به خدا و از دست نهادن ایمان پیش گرفت و با عشق و شتاب و فداکاری بسیار پیمود، سر ش به‌سختی به دیوار مقابل خورد و یا از برهوت پریشانی و پوچی و ضلالت مطلق سر درآورد و سوسیالیسم او را به استبداد چندبعدی، و دمکراسی به حاکمیت سرمایه، و آزادی به بردگی پول و شهوت، و حتی علم او را به انسلاخ از همه کرامت‌های انسانی و ارزش‌های متعالی وجودی و سلطة غول‌آسای تکنولوژی بی‌رحم و قتال افکند.

و طبیعی است که اندیشه‌های بیدار و روح‌های آزاد و وجدان‌های سلیم و طاهر که هنوز مسخ نشده‌اند و انگیزه‌های اصیل فطرت آدمی را در عمق وجود نوعی خویش نگاه داشته‌اند و آتش قدسی حق و حقیقت و کمال و فلاح در کانون دلشان خاموش و خاکستر نشده است، به خدا بازگردند و قندیل مقدسی را که در آن زیت عشق می‌سوزد و از منشور بلورینش خدا می‌تابد و هستی را و این شبستان طبیعت را و اعماق پر گوهر فطرت و درون انسان را گرمی و روشنایی عشق و آگاهی و خودآگاهی می‌دهد و به همه چیز معنی می‌بخشد، دوباره در اندیشه و روح و زندگی خویش برافروزند و در تلاش آن باشند که این مشکلات حقیقت را بر سقف شبستان این عصر بیاویزند و این مصباح هدایت را فرا راه این نسل دارند و آینده را از پوچی و تباهی انسان و تمدن و فرهنگ و زندگی و علم و هنر و کار انسان نجات دهند.

بازگشت به سوی خدا

یکی دیگر از علل و عوامل این بازگشت به سوی خدا و جستجوی ایمان در این نسل سرکش و حق‌طلب و حقیقت‌پرست، این است که دیگر مذهب را از پس پرده‌های زشت و کهنه و کافر ارتجاع نمی‌بیند؛ پرده‌هایی که صدها لکة تیره و چرکین ریا و تخدیر و جهل و تعصب و خرافه و توجیه و محافظه‌کاری و مصلحت‌پرستی و سازشکاری و رکود و جمود و تنگ‌اندیشی و تعبد و تحقیر عقل و اراده و تلاش انسان و قرابت نامشروع با قدرت و ثروت حاکم که همیشه ایمان و اخلاص و پرستش و فقه و کلام و قرآن و سنت و ولایت و خدا و پیغمبر و امام و عقل و جهاد و اجتهاد و شهادت و دعا و عبادت و ایمان به معاد و نجات و… همه ارزش‌های خالق و خلق و گنجینه‌های عزیز و نفیس مذهب و مردم در کابین این نکاح حرام می‌شد برآن افتاده بود. این پرده‌ها اکنون فرو افتاده و ایمان، بی‌حجاب و بی‌نقاب، چهرة زیبا و شسته و روشن خویش را بر دیده و دل انسان‌های صاحب‌دل و صاحب‌نظر نمایانده است و… جانها را پر می‌کند و قلب‌ها را گرم و افق‌ها را روشن و قبرها را برمی‌شوراند و کفن‌های پوسیده را برمی‌دارند و تابوت‌های خشک و تنگ را در هم می‌شکند و کالبدهای مرده را جان می‌بخشد و «آن» آن نمی‌دانم چه‌ای که معجزة خلقت و حیات و حرکت و فضیلت در میان بنی‌آدم از او سر می‌زند نازل شده است و فرشتگان و نیز آن «روح» باریدن گرفته‌اند، از همه سو! شب قدر است و مطلع فجر نزدیک.

پدر بزرگ و بزرگوارم،

آیا این تنها مایة تسلیت که عمرتان را همه با خدا سر کردید و یا سالهای زندگی را همه در راه او گام برداشتید و در کار اشاعة «کلمة خدا» در این زمانه‌ای که غاسق (سیاهی) بر همه جا سایه افکنده است آغازگری مخلص و متقی و مؤثر بودید، تمامی رنج‌هایتان را التیام نمی‌دهد و همة محرومیت‌هایتان را جبران نمی‌کند؟ و اینکه راهی را که آغاز کردید، ناتمام نماند و بی‌سرانجام تمام نشد و می‌توانید مطمئن باشید که میراث مقدس ما محفوظ خواهد ماند، برایتان آرام‌بخش و بشارت‌آمیز نیست؟

من به لطف خدای بزرگ که از این‌همه محبت‌های اعجازگرش نسبت به خویش شرمنده‌ام و احساس آن، قلبم را به درد می‌آورد و روحم را از هیجان به انفجار می‌کشاند، بی‌آنکه شایستگی‌اش را داشته باشم، به راهی افتاده‌ام که لحظه‌ای از عمر را برای زندگی کردن و خوشبخت شدن حرام نمی‌کنم و توفیق‌های او ضعف‌هایم را جبران می‌کند و چه لذتی از این [بالاتر] که عمر ناچیزی که در هر صورتش می‌گذرد، این چنین بگذرد؟

و شما، اکنون که این نسل تشنه است و نیازمند و این‌همه برای دست‌یافتن به حقیقتی از ایمان و معنایی از قرآن و سخنی از نهج‌البلاغه در تب و تاب است و چشم راه شما و چند تنی چون شما، دریغ است که ساعات شب و روزتان جز به اطعام معنوی جوانان گرسنه و تشنه و مشتاق بگذرد و عده‌ای دکاندار هار شده از پول و سود، بحث گاوها و خرهاشان را با شما و در محفل شما طرح کنند و آدم‌هایی چون زرکش! (شما را به خدا اسمش را نگاه کنید: زرکش! یعنی کارش فقط در زندگی این است که هر جا طلا هست، به آنجا کشیده می‌شود یا هر جا بوی طلا می‌شنود، در تب و تاب آن می‌افتد که آن را کش رود! یا آدمی است که میزان حق و باطلبش و ترازوی ارزش‌هایش طلاست و یا باربری است که فقط طلا می‌کشد…)، با آن کلماتی که در بازار خلق می‌شود و در پاسگاه کلانتری یا ژاندارمری طرح، نزد شما بیایند و عزیزترین لحظات انسانی را که در قرآن و نهج‌البلاغه پخته شده است، بی‌دریغ به تباهی کشانند!

به هر حال! من به عنوان یکی از دست‌پروردگان علم و تقوا و ایمان شما، می‌دانم که زندگی‌ام را چگونه بگذرانم و هرگز در هدر دادن عمرم، که با عمر شما قابل قیاس نیست، سخاوت به خرج نمی‌دهم. شما می‌توانید خدایی‌ترین کلمات خدا و محمد و علی را به این نسل که شب و روز با سکس و پول و مصرف و پوچی و یا ماتریالیسم تغذیه می‌شود، برسانید و خدا و محمد و علی و همة دردمندان این نسل چشم به راه و متوقع و منتظر شمایند.

من عازم سفرم

فعلاً من عازم سفرم؛ سفری که اعجاز مکرساز خداوند است. یکی دو ماهی می‌روم برای مطالعه و معالجه و انشاء‌الله برمی‌گردم. اینکه از شما اجازه نگرفتم، مراعات حال و اعصاب و خیالات شما را کردم. اکنون که آخرین دقایق اقامتم در خانه و در وطن است، دست شما را می‌بوسم و منتظر شما می‌مانم و برای آنکه نظر خدا را هم دربارة این سفر بدانید، آنچه را در جواب من آمد، نقل می‌کنم: آقاجان! پریشب با قرآن تفألی کردم و گفت: تنزله بروح‌القدس...

و اکنون که نزدیک طلوع دوشنبه است و دو سه ساعتی به حرکت، پس از نماز صبح، محتاج و مصر از او خواستم تا دربارة این سفرم با من حرف بزند و حرفش را بزند، بالای صفحه نوشته بودند: «بد»! تکان خوردم، آیه را خواندم… از شوق گریستم: (توبه، آیه‌های ۳۸ تا ۴۱):

یا أیها الذین آمنوا ما لکم اذا قیل لکم انفروا فی سبیل الله اثاقلتم الی الارض. ارضیتم بالحیاه الدنیا من الآخره. فما متاع الحیاه الدنیا فی الآخره الا قلیل… انفروا خفافا و ثقالا و جاهدوا باموالکم و أنفسکم فی سبیل الله ذلکم خیرٌ لکم ان کنتم تعلمون: ای کسانی که ایمان آورده‌اید، شما را چه شده است که چون به شما گفته می‌شود در راه خدا بسیج ‌شوید، کندی به خرج می‌دهید؟ آیا به جای آخرت، به زندگی دنیا دل خوش کرده‌اید؟ متاع زندگی دنیا در برابر آخرت جز اندکی نیست (۳۸). اگر بسیج نشوید، [خدا] شما را به عذابی دردناک عذاب می‌کند و گروهی دیگر به جای شما می‌آورد و به او زیانی نخواهید رسانید و خدا بر هر چیزی تواناست (۳۹). اگر او [پیامبر] را یاری نکنید، قطعاً خدا او را یاری کرد هنگامی که کسانی که کفر ورزیدند، او را [از مکه] بیرون کردند و او نفر دوم از دو تن بود آنگاه که در غار [ثور] بودند، وقتی به همراه خود می‌گفت: اندوه مدار که خدا با ماست. پس خدا آرامش خود را بر او فروفرستاد و او را با سپاهیانی که آنها را نمی‌دیدید، تأیید کرد و کلمة کسانی را که کفر ورزیدند، پست‌تر گردانید و کلمه خداست که برتر است و خدا شکست‌ناپذیر حکیم است (۴۰). سبکبار و گرانبار بسیج ‌شوید و با مال و جانتان در راه خدا جهاد کنید. اگر بدانید، این برای شما بهتر است (۴۱).

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha