جام جهانی ۱۹۹۰ ایتالیا بود و تیم های برزیل و اسکاتلند در ورزشگاه دل آلپی تورین بازی داشتند. تلویزیون های ۱۴ اینچی سیاه و سفید آن شب داشتند طبق معمول فوتبال را با تاخیر نشان می دادند و خیلی ها بیدار مانده بودند تا بازی را ببینند. خیلی ها گل اسکاتلند به برزیل را آن شب ندیدند و حتی بعدتر هم نفهمیدند بازی چند چند شد. فوتبال آن شب ناجی جان خیلی ها شد.
آن وقت ها خبری از فضای مجازی و تلفن همراه نبود و حتی خبر زلزله هم با تاخیر از تلویزیون پخش شد. حتی خیلی ها می گویند مرکز زلزله آن شب به جای منجیل و رودبار، رشت و دیلمان اعلام شده و همین موضوع مسیر نیروهای امدادی را کج کرد و دیرتر از آنچه باید به مرکز زلزله رسیدند. همه چیز آن حادثه با تاخیر همراه بود، حتی بازی فوتبالش.
زلزله ۳۱ خرداد ۶۹ به جز گیلان، استان های دیگر همسایه را هم تحت تاثیر قرار داد. بزرگ ترین پس لرزه چیزی حدود ۱۲ ساعت بعد با بزرگی ۶ ریشتر رخ داد. ولی هیچکدام اینها به اندازه آن صحرای محشری که از کودکی درون ذهنم حک شده، برایم عجیب نیست. شبی که روی دوش پدرم خوابیدم و تا فلکه گاز رشت پیاده رفتیم. شبی که همه مردم رشت توی خیابان بودند و خبر از فرو ریختن منبع آب و دو سه ساختمان می دادند. شبی که صدای فریاد و ناله و گریه از هر طرف می آمد و هیچکس خبر نداشت بازی چند چند است.
آن سال ها برای خبر گرفتن یا باید با تلفن ها عقربه ای شماره ها را دانه دانه می گرفتی یا باید کفش هایت را پا می کردی و پیاده راه می افتادی. خیلی چیزها از نظرها پنهان می ماند، چون فضایی برای انتشار لحظه ای خبر نبود. هرچند فوتبال توانست خیلی ها که بیدار بودند را نجات بدهد، اما خیلی های دیگر آن شب در خواب ناز آخرین روز بهار جان دادند.
شبی که روی دوش پدرم از ترس تاریکی و فریادها و ناله ها به خودم می لرزیدم و صحنه صحنه اش را هنوز یادم مانده، اما خاطرم نیست برزیل بُرد یا اسکاتلند. یعنی اصلاً نفهمیدم توشیبای سیاه و سفید ۱۴ اینچی چند ثانیه یا دقیقه بعد از پایان بازی، بازی را به پایان رساند و چند دقیقه یا ساعت بعد از وقوع زلزله، خبر آن را اعلام کرد. آن سال ها همه چیز تاخیر داشت، حتی خبر بد.
*خبرنگار سلامت ایرنا