روزنامه شرق در سرمقاله خود به قلم عباس آخوندی آورده است: خروج بدون خونریزی و درگیری نظامی یک کشور از ذیل فصل هفت منشور سازمان ملل از موارد نادر و جز افتخارهای دیپلماسی ایران است. اجمالا فصل هفت منشور مرتبط با «اقدام در رابطه با تهدیدات صلح، نقضهای صلح و اقدامات تجاوزکارانه» است. بر اساس بند ۴۰ این فصل که مورد استناد قطعنامه ۱۶۹۶ بود، به منظور جلوگیری از وخامت اوضاع به تشخیص شورای امنیت سازمان ملل -که در بسیاری از موارد ازجمله در مورد ایران ظالمانه است- شورای امنیت مواردی را مقرر کرد تا ایران عمل کند. بعدها، چون از نظر آنان قطعنامه از سوی ایران مورد توجه قرار نگرفت، براساس بند ۴۱ همین فصل و براساس قطعنامه ۱۷۳۷ در تاریخ سوم دیماه ۱۳۸۵، ۲۳ دسامبر ۲۰۰۶، اقدامهای تنبیهی مقرر و اولین تحریمها علیه ایران اعلام و اعمال شد و بهطور مرتب شدت و دامنه تحریمها در قطعنامههای بعدی گسترش یافت. در این مدت کوتاه شش قطعنامه از سوی شوررای امنیت علیه ایران صادر شد.
از ابتدای پیروزی انقلاب، باوجود تمام تحولهای سیاسی و انقلابی که در ایران رخ داد و هشت سال دفاع مقدس و اتحاد قدرتهای جهانی بهنفع صدام و یکپارچگی نسبی آنان علیه ایران، سیاست خارجی ایران با تدبیر و تکیه بر سه اصل عزت، حکمت و مصلحت موفق شده بود که نهتنها از صدور حتی یک قطعنامه علیه ایران جلوگیری کند که براساس بند شش قطعنامه ۵۹۸ مقرر شد دبیرکل هیئت بیطرفی را برای تعیین مسئول مخاصمه عراق و ایران تعیین کند. بعدها با پیگیریهایی که انجام شد، دبیر کل در ۱۸ آذر ۱۳۷۰ در نامهای به شورای امنیت سازمان ملل رسماً عراق را به عنوان کشور متجاوز و مسئول شروع جنگ اعلام کرد و این موفقیتی کمنظیر در دیپلماسی خارجی ایران بود. در مقابل، دولت نهم در کمتر از یک سال از تصدی، اولین قطعنامه را علیه ملت ایران به ارمغان آورد و در کمتر از چهار سال بعدی پنج قطعنامه متوالی دیگر دریافت کرد. در اینکه این قطعنامهها ظالمانه بودهاند هیچ تردیدی نیست؛ اما تدبیر و حکمت حکم میکرد که سیاست خارجی بهگونهای تمشیت شود تا دیگران امکان تهدید منافع ملی ایران و همچنین فرصت اعمال تحریم علیه جمهوری اسلامی ایران را به استناد قانونهای بینالملل نیابند.
اکنون که حدود ۱۳ سال از صدور اولین قطعنامه علیه ایران میگذرد، هنوز مسئولان وقت توضیح ندادهاند که چگونه با بیتدبیری یا سوءتدبیر چنین هزینه عظیمی را برای ملت ایران موجب شدند. برجام البته ریشه در تصمیم نظام برای حلوفصل موضوع فعالیتها صلحآمیز هستهای و قطعنامههای پیشگفته، پیش از آمدن دولت یازدهم دارد. اوباما در زمستان ۱۳۸۷ در آمریکا به قدرت رسید. ترکیبی که او در وزارتخارجه و وزارت دفاع خود آراست، ترکیبی بود که طرفدار حلوفصل جامع اختلافهای بین ایران و آمریکا بود. بیگمان نحوه نگاه آنان به این حلوفصل و اهدافشان از آن با اهداف ایران مغایر و در بسیاری موارد متضاد و متباین بود. ولی، به هر روی، درپی تغییر گفتمان حاکم بر روابط بودند. این تغییر از سوی ایران با تأخیر دیده شد؛ بنابراین مذاکرات غیررسمی بین دو کشور با وساطت عمان آغاز شد. حلوفصل مسئلههای فعالیتهای هستهای و تحریمهای پیرامون آن در فصل مشترک خواستههای دو کشور با دو خاستگاه متفاوت قرار داشت. این موضوعی بود که دو طرف برای مذاکره درباره آن موافق بودند، بنابراین در دستور کار قرار گرفت. البته ایران، هیچگاه با گسترش حوزه مذاکرات به بیش از این موافق نبود و دولت دهم هم نسبت به نحوه پیشبرد مذاکره اعتراضهایی داشت، با وجود این، مذاکرات آغاز شد.
شکلگیری دولت یازدهم نقطه عطفی در این ارتباط بود. دولت رسماً مسئولیت مذاکرات را بر عهده گرفت. موضوع از حالت پنهانی به حالت آشکار درآمد و سایر قدرتهای درگیر در حد اعضای دائمی شورای امنیت سازمان ملل به این مذاکرات هدفمند و رسمی پیوستند. اینکه پس از مدتها دولت به جایگاه قانونی و رسمی خود بازگشته بود، علامت مهمی بود که به دنیا داده میشد. ملت هم حس دولتداشتن میکردند. همه اینها امید و انتظارهای مثبتی را در جامعه موجب شد. البته، برجام از همان آغاز هم در آمریکا و هم در ایران مخالفانی جدی داشت. دستگاه اوباما با اهدافی که داشت و حتماً با اهداف ایران یکی نبود، در موفقیت برجام تمام تلاش خود را بهکار بست. او در برابر مخالفان خود مقاومت کرد، کنگره را دور زد و با متحدان منطقهای خود مانند اسرائیل و عربستان اختلاف کرد و از این توافق دفاع کرد.
در ایران نیز، این توافق از همان آغاز مخالفان جدی داشت و با شک و تردیدهای فراوان همراه بود. ولی، با عزم جزم دولت، اتخاذ برخی تدبیرهای اجرایی و برخی هماهنگیهایی که در سطح سه قوه و شورای امنیت ملی صورت گرفت، کار به نتیجه رسید. ولی در این میان، پخش تصویر قدمزدن ظریف و کری و صحبت تلفنی کوتاه آقای روحانی و اوباما بر این شک و تردیدها افزود. مخالفان با مستمسکقراردادن این دو نشانه فضای سنگینی را از همان آغاز علیه این توافق شکل دادند و تلاش کردند از همان آغاز ماشین برجام را متوقف کنند. بههرروی، برجام مخاطره امنیتی زیر فصل هفت منشور سازمان ملل بودن را از سر ملت ایران کوتاه کرد. از این روی، یک اقدام تاریخیِ کمنظیر محسوب میشود، اما بهرهوری از فرصتهایی که برجام ایجاد کرد افزون بر رویاروشدن با لجبازیهای سیاسی در ایران و آمریکا، به سبب سستی و بیبرنامگی دولت نیز کماثر شد.
در داخل، فضاسازیهای سنگین علیه برجام به مدد شبکه رسانهای قوی، توش و توان دولت را بهشدت مستهلک کرد؛ به نحویکه بخش اعظم توان دولت بهجای خلق فرصت برای توسعه مصروف پاسخگوییهای مکرر به این تردیدها شد. فرصتها یکی پس از دیگری از دولت سلب شد و دولت هم در عمل، در زمین مخالفان بازی کرد؛ تاجاییکه در وضعیت فعلی کاملاً زمینگیر شده است. بهقدرترسیدن ترامپ یک بدشانسی عظیم برای تمام بشریت محسوب میشود. درهرصورت فردی به تمام معنا ناهنجار زمام امور بزرگترین قدرت مادی جهان را برعهده گرفت و در لجبازی با همتای پیشین خود در اولین فرصت از تأیید پایبندی ایران سر باز زد و سپس در گام بعدی از برجام خارج شد. بهاینترتیب او این توافق مهم و فراتر از امنیت منطقه را با مخاطره جدی مواجه کرد. هرچند موضع سیاسی اتحادیه اروپا و دیگر ارکان امضاکننده برجام به نفع برجام بود؛ ولی آشکارا در زورآزمایی با غول نظامی و مالی جهان کم آوردند.
البته این از ابتدا هم قابل پیشبینی بود. البته ایران بهحق تاکنون خواستههایی را مطرح کرده و پیگیر حقوق خود در صحنه بینالمللی بوده است؛ اما از منظر راهبردی همواره باید به محدودیتهای واقعی توجه کرد و به این نکته توجه داشت که سوقدادن دیگر طرفها به اردوگاه آمریکا حسنی ندارد. بهتازگی اقدام موذیانه انگلیس و خوشرقصی حزب محافظهکار برای ترامپ با توقیف غیرقانونی کشتی حامل نفت ایران صحنه را پیچیدهتر کرده است. در چنین موقعیتی، راهبرد دفاعی ایران مبتنی بر اقدام قاطع و قانونی در برابر تجاوز به مرزها و حقوق ایران و با حفظ هوشیاری در برابر اقدامهای تحریکآمیز اسرائیل در سطح افکار عمومی ایران و جهان قابل پشتیبانی است. در ارزیابی صحنه پس از برجام نباید از ضعفهای دولت چشمپوشی کرد.
واقعیت آن است که اثر برجام در صحنه توسعه اقتصادی در حد رفع مانع امنیتی بود. این رفع منع باید با دو رفع منع دیگر تکمیل میشد؛ یکی رفع منع مبادلههای مالی بینالمللی ایران و ایجاد روانی در آن بود که در قالب هماهنگی و توافق برای توصیههای افایتیاف تحققپذیر بود و دیگری پرداخت بدهیهای معوق ایران به آژانسهای بیمه اعتبارات صادراتی کشورها مانند کوفاس، ساچه، هرمس و از این دست که سرجمع کمتر از دو میلیارد یورو بود. موضوع نخستین، اولین شرط همکاری بانکهای جهان با بانکهای ایرانی بود و بدون آن در عمل امکان مبادله روان و اخذ اعتبار بینالمللی وجود نداشت و ندارد. این مسئله، تا امروز نیز در کشوقوس جدلهای بیپایان است. موضوع دوم نیز نشان از خوشحسابی و عمل به تعهدات از سوی ایران بود و امکان تأمین مالی و اعتبار پروژههای بزرگ را فراهم میکرد. این آژانسها تأخیرهای تا زمان تصویب قطعنامه سازمان ملل را مجاز میدانستند؛ اما تعللهای بعد از آن را نمیپذیرفتند.
بانک مرکزی نیز درصدد تقسیط این بدهیها بود. حال آنکه سود ناشی از تقسیط بدهیها در برابر هزینه فرصتهایی که از کف میرفت، بسیار اندک بود. واقعیت آن است که دولت برنامه عمل روشنی برای برداشتن این دو مانع در دستور کار خود نداشت؛ وگرنه مذاکرات هر دو بخش باید به صورت موازی با مذاکرات برجام صورت میگرفت تا در کوتاهترین زمان مانعهای استفاده از فرصتهای اقتصادی و مالی جهان مرتفع میشد. آنچه اتفاق افتاد، ابتکارهای موردی برخی وزارتخانهها در انعقاد برخی قراردادها و استفاده از فرصتها مانند وزارتخانههای راهوشهرسازی، صمت و نفت بود.
آنها نیز در ادامه کار با مانعهای برداشتهنشده پیشگفته و دهها مانع داخلی دیگر مواجه شدند. یادمان هست که موضوع قراردادهای نفتی با چه جنجالی روبهرو شدند. به چند نکته راهبردی توجه شود:
۱- راهبری اقدامهای منطقهای علیه ایران با اسرائیل است، آمریکا نقش متحد او را دارد و برخی کشورها و دولتهای عرب نقش پیرو او را دارند. رژیم اشغالگر بههیچروی تمایل ندارد که مستقیماً با ایران روبهرو شود؛ اما بسیار متمایل است که یک درگیری نظامی بین آمریکا و ایران صورت گیرد. هرچند هر دو کشور آمریکا و ایران از آن امتناع دارند؛ اما بهدلیل شدتگرفتن منازعات لفظی، وقوع اتفاقهای پیشبینینشده و هدایتشده از سوی اسرائیل هر آینه متصور است. هرچند آمریکا متحد اسرائیل است؛ ولی در درون خود با رویکردها و گرایشهای متفاوتی روبهرو است. از تیم B که طرفدار درگیری نظامی است تا دیگرانی که با درگیری نظامی کاملاً مخالفاند. تاکنون سیاست هوشمندانه وزارت خارجه ایران مبنیبر جداسازی ترامپ از تیم B درست عمل کرده است؛ اما نمیتوان فقط بر این سیاست تکیه کرد. اقدام قاطع ایران در رویارویی با تهدیدهای آمریکا موجب ایجاد شکاف در برخی پیروان عربِ اسرائیل شده است. آنها دریافتهاند که اگر منازعهای صورت گیرد، یکم، آنان بسیار آسیبپذیرند و اسرائیل و آمریکا امکان دفاع از آنان را ندارند و دوم آنکه اولویت آمریکا دفاع از آنان نیست. درهرصورت مدیریت صحنه در این شرایط نیاز به یک درک راهبردی از نقش عاملهای منطقهای دارد تا متناسب با نقش هریک سیاست لازم را اتخاذ کند.
۲- بیعملی و انفعال در این شرایط از سوی ایران پذیرفته نیست؛ اما عمل نیز به مفهوم سوقدادن کسانی که با هدفهایی کاملاً متفاوت از ایران فعلاً در رویارویی با آمریکا با ایران همصدا هستند، به سمت آمریکا نیست. هر نوع چانهزنی و تدبیری که صورت میگیرد، باید با فرض حفظ و دفاع از برجام باشد. ۳- تحریمها هزینه مبادلههای بینالمللی ایران را افزایش داده است. تا اینجا هزینهای است که در رویارویی با زورگویی آمریکا پرداخته میشود؛ اما افزون بر این، حلوفصلنشدن افایتیاف هزینههای دیگری را برای اقتصاد و تجارت ایران موجب شده و میشود که بیدلیل است. دومی را باید حل کرد. دوباره به یاد داشته باشیم که توصیه به پذیرش توصیههای افایتیاف به پیش از دولت یازدهم بازمیگردد. نباید این منفعت ملی دستخوش رقابتهای گروهی شود. ۴- بیگمان ایجاد مانع در مسیر مبادلههای پولی و بانکی ایران بر نرخ ارز، تمایل برای سرمایهگذاری و انتظارات تورمی اثر بد میگذارد. چنانچه تدبیر نشود که تاکنون نشانی از آن نیست، مردم ایران را به تله فقر خواهد انداخت. در این فضا، باید مراقب بود تا با بیتدبیری در امر برجام یا ملحقنشدن به افایتیاف به تورم بیشتر که منجر به فقیرترشدن مردم میشود، دامن زده نشود.
نظر شما