حلقهای از دانشجویان حدود بیست سالهای را در نظر بگیرید که در دانشگاه آکسفورد ادبیات کلاسیک، یعنی متون یونانی و لاتین و تاریخ یونان و رم باستان میخوانند. دهه هشتاد میلادی است، انگلیس تازه به اتحادیه اروپا پیوسته و آنها نخستین نسلی هستند که پس از اضمحلال کامل امپراطوری بریتانیا به دنیا آمده اند. میتوان تصور کرد که این جمع چه احساس سرخوردگیِ همراه با حسرتی نسبت به عظمت از دست رفته امپراطوری ای دارند که بر اساس مدل امپراطوری رم باستان بنا (تصویر سازی) شده بود.
این جمع که انجمن دانشجویی محافظه کاران دانشگاه آکسفورد را تأسیس کردند، بعدها به حلقه اصلی دولت محافظه کار فعلی بدل شدند. از این جمع اکنون بوریس جانسون، دیوید کامرون (نخست وزیر قبلی)، ویلیام هیگ (وزیر پیشین خارجه) و مایکل گوو (عضو پیشین کابینه در پستهای مختلف) برای ما آشنا هستند. آنها که یکی از موانع بازگشت عظمت از دست رفته امپراطوری را اتحادیه اروپا میدیدند، برای بیرون رفتن از این اتحادیه هم پیمان شدند. در این بین شاید جانسون و بعد گوو از همه تندتر و ضد اروپاییتر بودند.
جانسون هرگز علاقه خود به امپراطوری بریتانیا را مخفی نکرده است. امپراطوری یا نظام استثمار کنندهای که دیگر وجود ندارد. این البته ویژه او نیست و میتوان در تمام عرصههای فرهنگی و سیاسی این کشور، نشانههای چنین علاقه نوستالژیکی را مشاهده کرد. از جمله اصرار بی دلیل برخی رسانهها به زنده نگه داشتن لفظ «بریتانیا»، حال آنکه این اسم دیگر هیچ مدلولی ندارد.
در کنار دوران استعمار، امپراطوری رم باستان نیز منبع نوستالژی و حسرت بزرگی برای سیاستمداران غربی است و در ذهن آنها نقش برجسته ای دارد. امپراطوری بریتانیا و اصلاً نامیدن این پروژه استعماری به عنوان «امپراطوری» تحت تأثیر همین نقش برجسته ای است که رم و یونان باستان در ذهن غربیها داشته است. بنیانگذاران آمریکا به وضوح تحت تأثیر رم باستان بوده و در مخفی کردن آن هیچ تلاشی نکرده اند. این تأثیر به وضوح در معماری نئوکلاسیک ساختمانیهای دولتی در واشنگتن و فراوانی سمبلها و نشانههای رومی دیده میشود. «نیل فرگوسن» مورخ نومحافظه کار انگلیسی معتقد است که مانند امپراطوری کوتاه یونان که مقدمهای شد برای امپراطوری هزار ساله رم، امپراطوری کوتاه انگلیس هم مقدمهای خواهد بود برای حکومت هزار ساله آمریکا بر جهان.
برخلاف سایر رژیمهای خونریز و استثمارگر، انگلیس هرگز آنطور که باید با تاریخ سیاه خود کنار نیامده و نتوانست یک دید انتقادی نسبت به آن پیدا کرده، همیشه خود را یک استثنا و یک امپراطوری خوب تصویر کرده است. در مدارس چیزی درباره سابقه جنایتهای آن در ایرلند، هند، آفریقا، خاورمیانه و شرق دور و حتی آمریکای شمالی و استرالیا گفته نمیشود. به همین دلیل عموماً جوانان این کشور درک درستی از تاریخ استعماری کشورشان نداشته و در مواجهه با ملیتهای استثمار شده که هنوز این خاطرات را به یاد میآورند دستپاچه و مستاصل میشوند. حتی آمریکاییها سرانجام توانستند با تاریخ سیاه برده داری در این کشور به طور انتقادی برخورد کرده و تا حدی نشان دهند که از آن شرمنده هستند. شما آمریکایی معقولی پیدا نمیکنید که به دوره برده داری یا جداسازی سیاهان تا اواخر دهه ۶۰ میلادی افتخار کند (البته ترامپ این معادله را بهم زد). اما در انگلیس وضع اینگونه نیست و هنوز کسانی پیدا میشوند که به دوره استعمار افتخار کنند. در این گروه، بوریس جانسون یک نمونه برجسته است. ارجاعهای جانسون به سابقه استعمار زیاد است. از جمله زمزمه کردن اشعار «رودیارد کیپلینگ» شاعر انگلیسی دوران استعمار و متلک گفتن به باراک اوباما بر سر نسب آفریقایی اش.
در آوریل ۲۰۱۶ جانسون، اوباما را متهم کرد که با انگلیس به خاطر سابقه استعماری این کشور در کنیا «دشمنی آبا اجدادی» یا به قول معروف پدرکشتگی دارد. او اوباما را به خاطر پدر کنیایی اش به طور کنایه آمیزی «نیمه کنیایی» خواند. اصل قضیه این بود که اوباما دستور داده بود سردیس چرچیل را از اتاق رئیس جمهوری برداشته و جایش سردیس مارتین لوتر کینگ رهبر جنبش مدنی ضد تبعیض را بگذارند. منظور جانسون از پدرکشتگی، احتمالاً کشتار آزادی خواهان «مائو مائو» در کنیا است در زمانی که این کشور مستعمره انگلیس بود. کنیاییهای بسیاری بین سالهای ۱۹۵۲ تا ۱۹۶۰ به طور سیستماتیک به اردوگاهها رانده و شکنجه شده بودند. برخی از بازماندگان این جنایت بعدها در دادگاههای انگلیس شکایتی علیه «وزارت خارجه و مستعمرات» طرح کردند.
جانسون در موارد زیادی با ترامپ هم داستان است. از جمله اینکه هر دو در حسرت روزهایی هستند که نژاد سفید بدون دردسر دنیا را اداره میکرد و به دنبال بازگرداندن آن عظمت از دست رفته هستند. اگرچه جانسون کمی و فقط کمی از ترامپ محتاطتر بوده و به صراحت او ، حرفهای نژادپرستانه نمیزند؛ اما در رویکرد او نسبت به برگزیت و اینکه انگلیس را تافته جدا بافته میداند، میتوان به وضوح این برتری طلبی را مشاهده کرد.
برتری طلبهای سفید پوست اروپایی و آمریکایی عاشق و شیفته امپراطوری رم باستان، و شخصیت وینستون چرچیل هستند. جالب اینکه بوریس جانسون درباره هر دو، کتاب نوشته است. هم درباره رم باستان و هم درباره چرچیل. باید توجه داشت که اکنون چرچیل به قهرمان راستهای افراطی اروپا و آمریکا تبدیل شده است.
او قهرمان نبرد تمدن هاست. از تروریست نروژی «آندریس برویک» گرفته تا رهبر گروه افراطی «لیگ دفاع از انگلیس» تا استیو بنون (مشاور سابق ترامپ) و حتی دست راستیهای افراطی اروپای شرقی از جمله مجارستان، چرچیل را الگوی خود میدانند.
چرچیل آنها فقط قهرمان مبارزه با آلمان نازی نیست، چرچیلِ آنها قهرمان و سرباز وفادار امپراطوری بریتانیا است که در تمام عرصهها از آفریقا تا ترکیه برای اقتدار امپراطوری جنگیده است. چرچیل نخستین کسی است که از سلاح شیمیایی علیه غیرنظامیان و آن هم در عراق، در اوایل قرن بیستم استفاده کرده است. حال اگر مبارزه با فاشیسم در جنگ جهانی دوم موجب تطهیر سابقه تاریک او در داخل انگلیس شده باشد دلیل نمیشود که ملل دیگر هم چنین فکر کنند. از جمله اینکه مردم ترکیه هر سال، سالگرد پیروزی بر چرچیل در نبرد گالیپولی و آنطور که خود میگویند نبرد «چاناک گالا» را گرامی میدارند.
این تصورات برتری طلبانه، حسرت امپراطوری ها، برتری نژاد سفید و آرزوی جهانی شدن انگلیس، همه را باید در ذیل تئوری «نبرد تمدنها» ی ساموئل هانتینگتون دید. بوریس جانسون بارها بدون ذکر منبع از برنارد لوئیس، استادِ هانتینگتون مطالبی در مورد اسلام نقل کرده است. از جمله اینکه اسلام عامل عقب ماندگی جهان اسلام است و آنها را چند قرن عقب نگه داشته است. همچنین دیدار او با یکی از نظریه پردازان آماتورِ نبرد تمدنها، یعنی استیو بنون (مشاور پیشینترامپ) خود گواه دیگری بر رسوخ عمیق این ایدئولوژی در ذهن جانسون است.
با این حال باید دانست جانسون ممکن است حتی در اولین قدم در احیای عظمت امپراطوری انگلیس، یعنی در قضیه برگزیت ناکام بماند. برگزیت تا کنون سر دو نخست وزیر را خورده است و جانسون هم استثنا نیست. او برای پیشبرد برگزیت به اکثریت پارلمانی نیاز دارد که در اکنون در اختیار وی نیست.
جانسون مجبور به تشکیل دولت اقلیت خواهد بود و ائتلاف با یک حزب کوچک. تازه با وجود این ائتلاف، به دلیل مواضع صریح ضد برگزیتیِ برخی از هم حزبیهای خودش، در قضیه برگزیت از داشتن اکثریت محروم است.
با توجه به اینکه پارلمان بارها مخالفت خود را با برگزیتِ بدون توافق اعلام کرده است، یعنی آنچه به برگزیت «سخت» معروف شده، بسیار محتمل است که قبل از فرارسیدن آخر اکتبر سال جاری (مهلت قانونی برگزیت) و نزدیک شدن به لبه خروجِ بدون توافق، پارلمان به نخست وزیر رأی عدم اعتماد داده و انتخابات زودهنگام برگزار شود.
برخی معتقدند که عمر نخست وزیری جانسون ممکن است حتی به دو روز هم نرسد. اما حتی اگر اینقدر هم بدبین نباشیم باید پذیرفت که اکثریت ضد برگزیتی پارلمان، راهی جز انتخابات زودهنگام برای پیشگیری از برگزیت نخواهد داشت. گرچه میتوان حدس زد که حزب محافظه کار با گوشه چشمی به احتمال انتخابات زودهنگام جانسون را انتخاب کرده ؛ چرا که احتمال داده اند شخصیت کاریزماتیک او ممکن است به برنده شدن حزب کمک کند.
نظر شما