۱۵ مرداد ۱۳۹۸، ۷:۵۵
کد خبرنگار: 1224
کد خبر: 83423847
T T
۰ نفر

برچسب‌ها

شهید امانی، خستگی اش را با قلم رفع و بیکاری‌اش را پر می‌کرد

بجنورد- ایرنا- شهید محمدرضا امانی(میثم) نامی آشنا در بین اصحاب فرهنگ، هنر و رسانه که خستگی‌اش را با قلم برطرف و بیکاری‌اش را با قلم پر می‌کرد.

به گزارش ایرنا، حتی وقتی چشمانش مشغول تماشای تلویزیون، یا گوش هایش مشغول شنیدن رادیو بود از قلم نیز برای نکته‌برداری استفاده می کرد، او قلم را از کودکی به عضویت گرفته و آن را مثل اعضای دیگرش به خدمت مردم واداشته بود.

با قلم، مسئولان را به روستا می کشاند تا به وضعیت مردم محروم رسیدگی کنند، اگر در رفتار و منش  آنان غرور و تکبر می دید با قلم به آنان تذکر می داد، با قلم به مناظره می پرداخت، بی سوادی، اعتیاد، بیکاری و همه ی بیماری‌های اجتماعی را با قلم خویش مداوا می کرد تا اینکه طبل بزرگترین میکروب معاصر، در کسوت تهاجم همه جانبه عمال استکبار به صدا درآمد و این طبیب شانزده ساله را به عرصه فراخواند.

محمدرضا حالا باید علاوه بر قلم، شی دیگری را نیز به عضویت می گرفت، تفنگ. او در سن ۱۶ سالگی هم خبرنگار صدا و سیما بود و هم رزمنده ی جبهه ها. با تفنگ می جنگید، با قلم می نوشت، می سرود و با تمام وجود سخنرانی می کرد.

هنوز بیش از ۱۸ سال از عمر پر برکت خویش را پشت سر نگذاشته بود که مسئول تبلیغات تیپ ۲۱ امام رضا(ع) شد، دیری نپایید که این مجاهد هم از اجر(مداد العلما) بهره مند شد و هم از اجر(دماء الشهدا).

مادر شهید می گوید: از طرف صدا و سیمای مشهد یک سکه ی طلای بهار آزادی به محمدرضا هدیه داده بودند، وقتی از مشهد به خانه برگشت پدرش را ناراحت دید.

گل بی بی بیچرانلو در گفت و گو با خبرنگار ایرنا افزود: محمدرضا علتش را پرسید و پدرش گفت: مقروضم و پسر گفت این که ناراحتی ندارد پدر جان، سپس سکه ای را که هدیه گرفته بود به من داد و گفت: اینک به خاطر زحمات آقای امانی این سکه ی ناقابل به ایشان اهدا می شود.

بعد سکه را به من داد تا به پدرش بدهم، پدرش برخاست و سکه را گرفت محمدرضا هم برایش کف زد، سکه را که فروختیم پدرش را شب خوشحال دید و فهمید که قرضش را داده است با خوشحالی پدرش او هم خوشحال شد، سعی می کرد همیشه از او راضی باشیم.

برادر شهید گفت: سرصف مدرسه بودیم که مدیر مدرسه آقای الهی گفت: دانش آموزان عزیز همانطور که منظم صف ایستاده اید بفرمایید سرجایتان بنشینید که امروز به مناسبت سالروز آزادی خرمشهر یکی از برادران بسیجی برای سخنرانی به مدرسه تشریف آورده اند و می خواهیم به بیانات ایشان گوش دهیم.

شادروز امانی افزود: نشستیم و دقایقی بعد محمدرضا را دیدم که شروع به سخنرانی کرد، ظهر که با هم به منزل بر می گشتیم به او گفتم واقعا خوب حرف زدی ولی چرا زودتر به من خبر ندادی که قصد سخنرانی در مدرسه ی ما را داری؟

پاسخ داد: از کجا معلوم تا آن موقع زنده می ماندم، گفتم کو تا مردن؟ خندید و گفت: همیشه باید به فکر مرگ باشیم مرگ پیر و جوان نمی شناسد، هر لحظه باید برای رفتن آماده باشیم بعدها متوجه حرف او شدم که هم خواسته مسئله مرگ و معاد را یادآوری کند و هم نخواسته فخر فروشی کند و کارش نشانه فروتنی و تواضع بود.

یکی از همرزمان شهید می گوید: علاقه فراوانی به اخبار داشت و حتی تحولات سیاسی کشورهای همسایه از جمله افغانستان را دنبال می کرد و از پیروزی رزمندگان اسلام در کشور افغانستان که بر علیه کمونیست ها می جنگیدند خوشحال بود.

قدیر قلیچی تصریح کرد: وی آرزو داشت روزی اسلام جهانی شود و آرمان امام که بیداری ملت های مظلوم و قیام بر علیه مستکبران بود تحقق پیدا کند.

همیشه می گفت: برادر قدیر اگر ما و افغانستان که هر دو کشور اسلامی هستیم پیروز شویم می توانیم برای آزادی قدس شریف متحد شویم و لکه ننگ اسراییل را برای همیشه از دامن ملت مظلوم فلسطین پاک کنیم.

این خبرنگار شهید به مطالعه کتاب به خصوص آثار شهید مطهری علاقه وافری داشت و پس از شهادت افزون بر چهار هزار جلد کتاب در زمینه های مختلف از وی به یادگار ماند که برای استفاده عموم به مدارس و کتابخانه های عمومی اهدا شد.  

محمدرضا در ۲۵ دی ماه ۱۳۶۵ در آغاز شور و نشاط جوانی و در حالی که بیش از ۱۸ بهار را ندیده بود در 'عملیات کربلای پنج' در منطقه شلمچه شاهد شهادت را در آغوش کشید.  

وی در که نامه ای ۱۲ روز قبل از شهادت در تاریخ ۱۳/۱۰/۶۵ برای پدر نوشت با تجلیل از پدر گرامی اش آورده است: پدرجان تو برای من همواره یک انسان بی نظیر و خوب هستی، هیچوقت نتوانسته ام خوبیهای شما را جبران کنم. خداوند به کرم و لطف خود همه ما را هدایت و راهنمایی کند. به مادرم سلام برسان و بگو از دور دست مقدسش را می بوسم و بگو افتخار کند که دو فرزندش افتخار پیدا کردند در راه اسلام حرکت کنند'. 

این شهید ۱۸ ساله چون پیری عارف خطاب به پدر می نویسد: پدرجان! از دنیا بر حذر باش. دنیا می گذرد، همه این تجملات، این سرمایه و پول همه و همه می رود تنها چیزی که باقی می ماند همان اعمال خوب و بد، ایمان و مذهب است.  

شهرستان شیروان با ۱۵۷ هزار نفر جمعیت به عنوان دومین شهرستان پرجمعیت خراسان شمالی در ۶۰ کیلومتری شرق بجنورد قرار دارد که در دوران دفاع مقدس ۶۳۷ شهید تقدیم نظام جمهوری اسلامی کرده است.

۷۱۸۶/ ۶۰۴۲

اخبار مرتبط

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha