تونی موریسون، نویسنده برجسته زن آمریکایی عصر سه شنبه (۱۵ مرداد ۱۳۹۸) بعد از هشتادوهشت سال خواندن و نوشتن و گام زدن در دنیای ادبیات بار سفر به دنیای باقی بست. وی که دختر جرج ووفورد یک تعمیرکار کشتی و الا راما ووفورد بود با نام کلوئه اردلیا ووفورد ۱۸ فوریه ۱۹۳۱ (۲۸ بهمن ۱۳۰۹ خورشیدی) در محله کارگرنشین شهر لورین/Lorain ایالت اوهایو متولد شد. موریسون با گوش دادن به قصه های مادربزرگش از روزگار گذشته رنگین پوستان و عقاید آنها بزرگ شد، دوازده ساله بود که به کلیسای کاتولیک پیوست و به نام آنتونی غسل تعمید داده شد.
از دانشگاه هاروارد در رشته انگلیسی و گرایش ادبیات کلاسیک در سال ۱۹۵۳ دانش آموخته شد، در مقطع ارشد به دانشگاه کرنل نیویورک رفت و بعد از آن دو سال در موسسه تگزاس جنوبی در شهر هیوستون ایالت تگزاس انگلیسی درس داد، تا اینکه به عنوان استاد دانشگاه به هاروارد برگشت. وی در ادامه کارنامه کاری به عنوان ویراستار با انتشارات رندوم هاوس/ Random House و تدریس در کارگاه ها و کانون های داستان و همکاری به فعالیت خود پیرامون ادبیات و تولید کتاب ادامه داد.
موریسون در سال ۱۹۵۸ با هارولد موریسون معماری اهل جامائیکا ازدواج کرد و در سال ۱۹۶۴ از وی جدا شد. آنها دو فرزند پسر به نام های اسلید و فورد داشتند، اسلید که با مادرش در زمینه نوشتن چند کتاب کودک همکاری داشت در سال ۲۰۱۰ درگذشت.
وی نویسنده ۱۱ رمان پرفروش و مطرح به اعتبار منتقدان، جستارنویس، نویسنده کتابهای کودکان و نوجوانان و پژوهشگر ادبی بود. رمان آواز سلیمان در سال ۱۹۷۷ جایزه حلقه منتقدان ملی و دلبند در سال ۱۹۸۸ جایزه پولیتزر را برای موریسون به ارمغان آورد. این نویسنده آمریکایی در سال ۱۹۹۳ و بعد از انتشار رمان جز/Jazz دومین رمان از سه گانه ای که به عشق و زندگی رنگین پوستان آمریکا میپرداخت، برنده جایزه نوبل شد.
به نوشته روزنامه نیویورک تایمز، موریسون یکی از معدود نویسندگان آمریکایی بود که کتاب هایش هم در بازار نشر موفق بود و هم توجه منتقدان را جلب می کرد. داستان های او همیشه در فهرست پرفروش ها قرار داشت و به فیلم تبدیل شد؛ خودش هم رابطه خوبی با رسانه ها داشت و بارها در برنامه های مختلف ظاهر شده بود.
آکادمی زبان سوئد در بیانیه اعطای جایزه نوبل ادبیات او را اینگونه ستود: نویسنده رمان هایی که از قدرت بینش درونی و بوطیقایی بهره می برند و موریسون با این وسیله به جنبه ای بنیادین از واقعیت آمریکایی حیات می بخشد.
موریسون این واقعیت را در زبانی منظوم به تصویر کشید که با سنت شفاهی ادبیات سیاه پوستان هماهنگ بود. پیرنگ داستان های وی غیرخطی است و زمان را در می نوردد؛ با اینکه شخصیت ها کل وزنه تاریخ را با هر حرکت خود تحمل می کنند. روایت وی ترکیبی از صدای مردان، زنان، کودکان و حتی ارواح در فضایی چندصدایی و لایهگون به دست می دهد.
اسطوره، جادو و خرافه در داستان های موریسون به طرزی ناگشودنی به هم بافته شده اند و از این حیث آثار او شبیه بزرگ ترین نویسندگان آمریکای لاتین مانند گابریل گارسیا مارکز است.
در رمان سولا ۱۹۷۳/Sula یک زن سبکبال و دلشاد اجازه می دهد قطار از روی پاهایش رد شود تا حق بیمه را به خانواده اش بدهد. در آواز سلیمان پدری نوزاد دخترش را به نام پونتیوس (والی مرد یهودا و شخصیتی در کتاب مقدس) نام می گذارد؛ زیرا سواد نداشته و فقط کتاب مقدس را باز می کند و حروف این اسم قوی و زیبا به نظرش می آید. در دلبند نیز روح دختری که به قتل رسیده در خانه مقتول سکنی می گزیند.
عناصری مانند آنچه گفته شد با نگرانی شدید وی در مورد برده داری و میراث آن ترکیب می شود و این مقوله در همه آثار او وجود دارد. گذشته و تاریخ در آثار او معمولا در امروز و به شکلی دلخراش خود را نشان می دهد؛ جهان الکلیسم، تجاوز، قتل و ظلم و تعدی با جزئیاتی باورکردنی تصویر می شوند. این جهانی است که رمان دلبند در آن روی می دهد، این رمان در قرن نوزدهم نوشته شده ولی می تواند استعاره ای از قرن حاضر نیز باشد. زمانی که هر سفیدپوستی در آمریکا می توانست فردیت و هویت یک سیاه پوست را در ازای هر چیز یا هیچ چیز به تسخیر خود درآورد. اما همانطور که موریسون نشان می دهد، گذشته ما در ریشه های خانوادگی، نژادی و اقلیت ها هنوز ظهور دارد؛ ریشه هایی که به فرهنگ، هویت و حس مالکیت اجازه می دهد از والدین به فرزندان و نسل های بعد منتقل شود.
هر چند جوایز زیادی کسب کرد و نویسندگان فراوانی از جمله آلیس واکر/ Alice Walker نویسنده برنده جایزه ادبیات داستانی پولیتزر، الیف شافاک/Elif Shafak، بن اوکری/ Ben Okri، آمیناتا فورنا/Aminatta Forna، دانیز اسمیت/Danez Smith در سوگ او نوشتند، مهم ترین میراث موریسون تلاش برای روایت بی پرده تاریخ و روشن کردن چراغی پیشاروی آینده بشریت است.
نظر شما