به گزارش گروه اطلاع رسانی ایرنا، دید که صمد ناپدید شد. دید که جهان خاموش شد. دیوانهوار در میان آبهای کدر این طرف و آن طرف زد. صدای طپش قلبش را در شقیقههایش میشنید. سعی کرد او را زیر آبها پیدا کند تا قعر کدر رودخانه رفت. به هر جایی دست انداخت اما تلاشش بیهوده بود ... خاموشی دنیا را دید و لاعلاج و ناباور، تمامیذهن خود را کاوید تا مگر راهی پیدا کند ولی نتوانست. هیچ راهی وجود نداشت. صمد ناپدید شده بود ... در جهان، سکوت مرگ حکمفرما بود تا بدین گونه نویسنده ماهی سیاه کوچولو درست در همان سالی که جایزه ششمین نمایشگاه کتاب کودک در بلون ایتالیا دریافت کرد، رخت از جهان بربندد.
پژوهشگر گروه اطلاع رسانی ایرنا به مناسبت سالروز درگذشت صمد بهرنگی انعکاس نوشته های او در ادبیات و نوع نگاه متفاوت جامعه به این نوشته ها پرداخته است.
بهرنگی و ادبیات کودک
صمد بهرنگی سال ها پیش وقتی آموزگار مدارس روستاهای آذربایجان بود و وضعیت مدارس روستایی و کتابخانههایش را دید بهجای مهاجرت یا در کنج کافهای نشستن و بحرانهای بشریت را حل کردن با خود فکر کرد چه باید کرد به همین دلیل نیز شروعِ به گردآوری قصههای عامیانه و ترجمه و نوشتن برای کودکان کرد. به این ترتیب معروفترین اثر تمثیلی او که برنده جایزههای جهانی نیز شد، داستان ماهی سیاه کوچولو است که حکایت ماهی سیاهی را روایت می کند که نمیخواهد همچون دیگر ماهیان در آبگیر یک رودخانه زندگی کند و دوست دارد که به دریا بپوندد. او وقعی به پند و اندرزهای محافظهکارانه ریشسفیدان و پیرماهیان مصلحتجو نمیدهد و هر چه آنها میگویند و مادرش با او حرف میزند که دنیا همین جاست که ما هستیم و زندگی همین است که ما داریم، گوشش بدهکار نمیشود و قدم در راهی پر خطر میگذارد و با حیواناتی رو به رو میشود که هر کدام سمبل یک خصیصه عام انسانی هستند. او از مارمولک تند وتیزی میآموزد و با خنجری که از او میگیرد موفق میشود، گلوی مرغ سقا را که او و دوستش را قورت داده است، پاره کند و خود را نجات دهد و در پایان به دریا برسد.
نوشتههای بهرنگی شکاف طبقاتی جامعه را هدف گرفته بود و تلاش میکرد با نمایان کردن آن و همچنین از بین بردن بیسوادی در قشر فرودست، این شکاف را به کمترین حالت ممکن نزدیک کند. او در مقدمه کتاب کچل کفتر باز مینویسد: کتابهایی که فقط ما را سرگرم میکنند و فریب میدهند به درد پاره کردن میخورند. قصههای با ارزش میتوانند شما بچهها را با مردم و اجتماع و زندگی آشنا کنند و علتها را شرح دهند. کتاب خواندن فقط برای سرگرمی نیست. بدین جهت من هم میل ندارم بچههای فهمیده قصههای مرا فقط برای سرگرمی بخوانند. این کاری بود که صمد بهرنگی با قصههای فولکلور آذربایجان انجام داد و با بازخوانی قصههای فولکلور مانند قصه کوراوغلو عنصر مقاومت و عصیان علیه ظلم و ستم را در آنها برجسته کند.
این چنین پیام هایی در نوشته های بهرنگی باعث می شود تا هوشنگ مرادی کرمانی نویسنده، خدمت بهرنگی به کودکان فرودست را قابل توجه بداند و بگوید: او با رنگ داستانی سیاه بر ادبیات کودک و نوجوان تاثیر گذاشت. بهرنگی شعبه مهمی از ادبیات کودک و نوجوان بود.
تاثیر بهرنگی بر نسل دهه های ۴۰ و ۵۰ خورشیدی
دوران ۱۲ ساله آزادی سیاسی که از ۱۳۲۰ خورشیدی شروع شده بود با کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ خورشیدی به اتمام رسید تا جامعه ایرانی دستخوش حوادث تازه ای شود؛ حوادثی که قشر روشنفکر جامعه را به لاک انزوا و گوشه عزلت هدایت می کرد اما در سال های پایانی دهه ۳۰ و اوایل دهه ۴۰ خورشیدی وضعیت به گونه ای دیگر رقم خورد و موج تازه از ادبیات جان تازه ای به جامعه داد و صمد بهرنگی نیز یکی از افرادی بود که سهم به سزایی در این ادبیات به ویژه در حوزه کودک و نوجوان داشت و صمد طی سال های پایانی زندگیاش آثار قابل توجهی در زمینههای مختلف پدید آورده است. به قول ساعدی که خود از پرکارترین نویسندگان خلاق دهههای ۳۰ تا ۶۰ به شمار میرفت، تعداد کتاب های چاپ شده و چاپ نشده او در این چند سال اخیر سخت چشمگیر است. همچنین تعداد مقاله هایی که در مجله ها منتشر میکرد.
در چنین شرایطی و بنابه نوشته زهره روحی نویسنده و پژوهشگر با وجودی که مخاطبین اصلی قصه های صمد، کودکان و نوجوانان بودند اما جوانان اعم از دبیرستانی و دانشجو و یا حتی معلمان و کارمندانِ جوان اعم از زن و مرد، مشتاقانه آنها را (که گاه به دستنوشته هایی تبدیل شده بود که از روی کتاب هایش رو نویسی میشد)، میخواندند و حتی به صورت محدود هم که شده بود، خودجوش بین نوجوانانی که یا در همسایگی زندگی میکردند و یا جزو اقوام و بستگان بودند توزیع می شد. از این منظر باید گفت کتاب های بهرنگی از موفق ترین و اثرگذارترین آثار دهه ۴۰ بود و به دلیل پیام رادیکال و انقلابی اش محبوبیتی خاص در بین گروه های جوان داشت ... کتاب های صمد، جزو کالاهای فرهنگیِ سیاسی و روشنفکری در بین بسیاری از جوانان (اعم از دبیرستانی تا دانشجو) بوده است. در شهرهای بزرگ، خصوصاً تهران، کمتر جوان تحصیل کرده ای پیدا میشد که با کتاب های صمد آشنایی نداشته باشد. او را مبارزی سیاسی و مخالف سرسخت حکومت پهلوی میدانستند که با قصه هایش در قلمرو عمومی با آن رژیم مبارزه میکرد.
علی ربیعی به مناسبت هشتادمین سالروز تولد صمد بهرنگی در کانال تلگرامی خود می نویسد: یادش به خیر. در گرما و سرما، حدود یک ساعت و نیم پیادهروی میکردم تا به کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان خیابان گمرک، پشت دبیرستان عبرت برسم. آنقدر خوب به خاطر دارم اولین کتابی که از آنجا به امانت گرفتم؛ داستان های گالیور بود. پس از چند بار رفت و آمد، دختر خانم کتابدار سیاسی کانون، از قفسهای پنهان کتاب اولدوز و کلاغ های صمد بهرنگی را به من امانت داد. بخشی از خاطرات کودکی نسل ما با کتاب های او رقم خورد. من چه همذات پنداری عمیقی با ماهی سیاه کوچولو در ذهن می ساختم.
محمدجواد حقشناس رئیس کمیسیون فرهنگی اجتماعی شورای اسلامی تهران در گفت و گو با خبرگزاری ایبنا می گوید: کتاب ماهی سیاه کوچولو اثر صمد بهرنگی را باها خواندهام. این کتاب نخستین کتابی بود که زمانی که اول راهنمایی بودم به من پیشنهاد داده شد تا بخوانم که همچنان بهعنوان یکی از کتابهای ارزشمندی که خواندهام از آن یاد میکنم.
البته نباید از نظر دوره داشت که در آن زمان، یعنی در دوره صمد، در سرتاسر جهان مبارزه مسلحانه خود را بهعنوان چهارچوب اصلی مبارزه با سرمایهداری جلوهگر میکرد و نگاه صمد هم در همین چهارچوب شکل گرفته بود و قابل فهم است.
بنابراین و بنابه گفته زهره روحی اگر بپذیریم که صمد و قصه هایش در پرورش دیدگاه بسیاری از جوانان دهه ۵۰ نقشی مؤثر داشته، همان هایی که در انقلاب ۱۳۵۷خورشیدی، شرکتی فعال داشتند. بنابراین میتوان گفت که برخی از آن آثار، نه فقط جزو مهمترین آثار فرهنگیِ ادبیات دهه ۴۰ خورشیدی محسوب میشوند بلکه از حیث سیاسی، در دهه ۵۰ خورشیدی به گفتمانی انقلابی و رادیکال تبدیل شده بود.
توجه به نوشته های بهرنگی در دهه های ۶۰ و ۷۰ خورشیدی
در دهه های ۶۰ و ۷۰ خورشیدی و به دلیل پیروزی انقلاب اسلامی و شعارهای حمایت از مظلومان و مستضعفان که با خود آورده بود، گفتمان عدالت خواهی مسیر جدید شروع کرد. این اتفاق باعث شد تا ادبیات مورد توجه قرار بگیرد؛ ادبیاتی که در بطن خود به این گفتمان توجه کرده بودند. بنابراین آثار صمد بهرنگی به عنوان نویسنده ای که دغدغه عدالت خواهی و توجه به محرومان و فرودستان جامعه داشت در این زمان مورد توجه قرار گرفت و با استقبال تازه ای روبرو شد. به طوری که نزد جوانان بعد از انقلاب هم این آثار جایگاهی خاص و مطلوب یافته بود. اکبر معصوم بیگی مترجم و پژوهشگر حیطه هنر و فلسفه در ۱۱ شهریور ۱۳۹۶ خورشیدی و در گفت و گو با مجله چلچراغ در مورد تاثیر بهرنگی بر ادبیات دهه ۶۰ خورشیدی می گوید: پس از این جریانها ما با دهه ۶۰ شمسی روبهرو هستیم ... همه، چه به صورت مستقیم چه غیرمستقیم، تحت تاثیر صمد بودند و دیگر کسی به پیش از آن نقطه گسست بازنمیگشت تا مانند عباس یمینی شریف یا افسانهپردازانی چون صبحی مهتدی به ادبیات کودک بپردازد. میراث صمد به این شکل بود که دیگر کسی با آن تصور گلخانهای برای کودکان ادبیات تولید نمیکرد، بلکه کودک را در مواجهه با جامعه میدید، مانند قصههای مجید و دیگر آثار هوشنگ مرادی کرمانی. این دید اجتماعی به کودک در آثار ترجمهشده در دهه ۶۰ نیز بهوفور یافت میشود، دیگر این تصور منسوخ شده بود که کودک باید در دنیای پریان پرسه بزند. بنابراین میتوان گفت که با صمد، جدیت و تشخص به کودکان برگشت و البته این عملِ صمد به مدد همان شرایط تاریخی و هستیشناختی صورت پذیرفت.
با توجه به اینکه آثار بهرنگی در دهه ۴۰ خورشیدی تولید شده بود اما کارکرد خود را همچنان حفظ کرد و در این دوره با آثار خود یک جریان ادبی به وجود آورد و گروهی را به دنبال خود کشید که از معروفترین آنان که دارای داستانهایی با حال و هوای کودکی از زاویه دید آنها و برای آنها هستند میتوان از علی اشرف درویشیان، منصور یاقوتی و قدسی قاضی نور نام برد. شهناز دارابیان همسر درویشیان در این خصوص می گوید: تأثیری که صمد بهرنگی بر نگاه و نوشتههای علی اشرف به جای گذاشت آنقدر بود که برخی او را ادامه دهنده راه صمد میدانند. علی اشرف حتی در سوگ درگذشت نویسنده محبوبش کتاب صمد جاودانه شد را نوشت. ناگفته نماند برای نخستین بار بعد از انقلاب اسلامی، مجموعه قصههای صمد بهرنگی با تصحیح عزیزالله علیزاده توسط انتشارات فردوس تهران در ۱۳۷۷ خورشیدی منتشر شد.
کمرنگ شدن نوشته های بهرنگی
به نظر می آید که از یک زمانی به بعد آثار و نوشته های بهرنگی در جامعه با استقبال کمتری مواجه شد. علی دهباشی نویسنده، ادبپژوه در مورد این نوع نگاه به آثار بهرنگی می گوید: او تا سال ۱۳۶۰ یکی از نویسندگان مطرح در این حوزه بود، اما به تدریج کمرنگ شد. برای اینکه او نویسنده کاملاً سیاسی بود و وقتی تب و تاب جریانهای سیاسی در آن سالها فرو نشست، بسیاری از گفتهها و نوشتههای صمد هم جنبه عادی یافت اما اعتقاد زهره روحی نویسنده و پژوهشگر بر این است که به لحاظ جامعه شناسیِ تاریخی شاید بتوان گفت، محبوبیت کاریزماتیک قصه های بهرنگی از زمانی در قلمرو عمومیِ نظام فعلی تضعیف شد که طبقه متوسطِ این دوره، علیرغم عدم دستیابی به عدالت اجتماعی (ناکامی و یا محرومیت های اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی ای که از انقلاب توقع میشد)، علاقمند به دنبال کردن شکافی شد که در ساختار سیاسیِ قدرت حاکم به وجود آمده بود و از آن به بعد، پیگیرِ جریانات اجتماعی و سیاسیِ ناشی از آن شد. دقیق تر بگوییم، از زمانی که به جریان اصلاحات و اصلاحطلبانی چشم دوخت که پس از شکاف، تصویری که از خود ارائه میکردند، تعهد به آزاد سازیِ قلمرو عمومی و عدالت اجتماعی شد. به هر حال همین حمایت از جریان اصلاح طلبیِ ساختار سیاسی حاکم است، که عملاً باعث تغییراتی بنیادی در ساختار گرایشات انقلابی شد.
نگاه متفاوت جامعه به نوشته های بهرنگی
اگرچه با وجود گسترش فضای مجازی و وسایل ارتباط جمعی نوشته های صمد بهرنگی به مانند نوشته های افرادی همچون علی شریعتی، حسین پناهی و دیگران ورد زبان جامعه نشده اما این نوع نگاه نمی تواند علتی برای این بشود که فرض کنیم آثار و نوشته های صمد کم اهمیت یا بی اهمیت بوده اند چراکه نسل های متفاوتی با این نوشته ها زندگی و مبارزه کرده اند، اگرچه عده ای امروز نگاه متفاوتی به این نوشته ها دارند. یکی از نوشته ها در مورد آثار بهرنگی که توجه ام را به خود جلب کرد نوشته مهراب قاسم خانی فیلمنامهنویس در صفحه اینستاگرام بود که با انتشار عکسی از کتاب قصههای بهرنگی نوشت: بچه که بودم عاشق کتاب های صمد بهرنگی بودم. هر کدوم از قصه های کتاب رو چندین بار خونده بودم. خیلی دوسشون داشتم. مخصوصاً قصه های اولدوز رو. این اواخر فکر کردم خوبه برای نویان هم بخونمشون. دوباره بعد از سالها کتاب رو باز کردم که خودم قبلش یه مروری بکنم ... وحشت کردم وقتی دوباره خوندمش. بیشتر قصهها بیانیه هایی هستن برای شستشوی مغزی بچهها. برای دور کردنشون از دنیای خوشگل کودکی. برای آموزش یک ایدئولوژی خاص در فضای کودکانه. قصهها پر هستن از ترویج نفرت و خشونت و حتی ترور. توی همون صفحه اول کتاب اولدوز شخصیت اصلی و ۱۰ ساله داستان برای نویسنده شرط میذاره که این کتاب رو بچه های مرفه و بچه هایی که ماشین گرون قیمت دارن اجازه ندارن بخونن! توی همون قصه بچهها برای رسیدن به هدفشون سگی رو میکشن با این نگاه که برای رسیدن به یه هدف مهمتر حتی قتل هم اشکالی نداره ... توی همه قصهها بچه های مرفه بدن و بچه های فقیر خوب، پدر و مادرها سمبل حکومت هستن و باید جلوشون وایستاد، زن باباها همه بد هستن ... خلاصه که کتاب رو بستم گذاشتم سر جاش. امکان نداره که بذارم دنیای پاک و سالم بچهام کثیف بشه با شنیدن این قصهها. این نوشته را شاید بتوان یک نوع نگاه به آثار بهرنگی دانست؛ آنهایی که در دوران کودکی خود آثار بهرنگی را می خواندند امروز به دلیل تغییر شرایط نوعی نکاه دیگر به این نوشته ها دارند اما این دیدگاه ها تا حدودی می تواند شخصی هم باشد چنانکه زهره روحی در خصوص نگاهی که به نوشته های بهرنگی می شود، می گوید: اکنون که در پیرانه سری با اتکا به تجربه زیسته به بازخوانی آثار صمد بهرنگی میپردازیم، از آنجا که ذهن و حواسمان از پیگیری صِرف نگرش انقلابی او به سوی تأملی گشاده تر از سابق راه یافته و با آزادی عملِ وسعت یافته تری قصه هایش را میخوانیم، نکات قوتمندی را کشف میکنیم که گویی شور جوانی (با توجه به حال و روز آن دوران) از ما پنهانش میساخت. از جمله میتوان به این مسئله اشاره کرد که در قصه های بهرنگی، هوشمندی برخاسته از حکمت قصه های ایرانی نیز دیده میشود ... و یا از دیگر عناصر مهم و اساسی در قصه های صمد، حضور قوی و پر رنگ آرزوها و رویاها است. او که قصدش توجه کودکان به برخی واقعیاتِ اجتماعی و مسائل روزمره است، خود از این هوشیاری برخوردار است که واقعیات تلخ اجتماعی را با تخیلات درآمیزد؛ به گونه ای که ضمن قابل تشخیص بودنِ وضعیتِ غیر واقعیِ تخیلات، مطلوبیت فضای روانیِ حاصل شده از آن را در زمانی که کودکان ناگزیرند تا با واقعیت تلخ اجتماعی قصه هایش مواجه شوند، صَرفِ حفاظت از موقعیتِ عاطفی شان کند.
البته کمرنگ شدن نوشته های بهرنگی در جامعه یکی از انگیزه هایی می شود که آرش تنهایی نمایشگاهی با عنوان چند روایت از یک انسان که با امواج ارس به دریا پیوست در ۱۳۹۴ خورشیدی در گالری دنا برگزار کند. انگیزه ای که تنهایی در مورد آن می گوید: من در جامعه ای زندگی می کنم که دچار فراموشی، افسردگی و روزمرگی شده و در این میان صمد یک عصیان است و من هدفم این بود که توجه مخاطب را به صمد بهرنگی جلب کنم ... چنین نمایشگاه هایی باعث شود که نسل امروز اندکی از توانایی های فکری و فرهنگی جامعه خود را بشناسد و قدمی از آنها فراتر رود.
اکبر معصوم بیگی در گفت و گو با مجله چلچراغ می گوید: اگر بخواهم در مورد میراث صمد در حیطه ادبیات کودک صحبت کنم، باید بگویم او نماینده گرایشی در این ادبیات است که به کارگران و محرومانی توجه دارد که در همان زمان توسط دیگر نحلههای ادبیات کودک یکسر نادیده انگاشته میشدند و به نظر من اگر صمد الان زنده بود، تمرکزش برای مثال روی کودکان کار و خیابان بود.
باید اذعان داشت که پس از گذشت بیش از پنج دهه از درگذشت بهرنگی، هنوز هم می توان گفت که او زنده و محل بحث در جامعه است اگرچه در این سالها بسیاری از چهره های ادبی و روشنفکری تصویر متفاوتی از او ارائه داده اند.
نظر شما