۱۶ شهریور ۱۳۹۸، ۱۲:۳۹
کد خبرنگار: 1368
کد خبر: 83464385
T T
۰ نفر

برچسب‌ها

کتاب"در قلب کردستان" نگاهی به زندگی حماسی سردار شهید آقابابایی

اصفهان- ایرنا- کتاب "در قلب کردستان" گوشه ای از زندگی حماسی سردار شهید حاج اکبر آقابابایی و تاریخ شفاهی مجاهدت‌های خاموش رزمندگان اسلام در منطقه شمال غرب و غرب کشور در ابتدای انقلاب اسلامی و دهه ۶۰ است که به کوشش ابوالقاسم شکری به رشته تحریر در آمده است.

تاریخ شکوهمند انقلاب اسلامی از صدر اسلام تاکنون سرشار از حماسه‌های جاوید در دفاع جانانه از ارزش‌های متعالی الهی بوده است.

این حرکت رهایی‌بخش که در مسیر تلاش ها و مجاهدت‌های انبیای عظام می‌باشد تا زمان ظهور حضرت بقیه الله اعظم (ارواحنا له الفداء) تداوم خواهد یافت و در هر زمان با پیچیدگی بیشتر و با شتاب و فزون تر به پیش خواهد رفت.

در این راستا انقلاب عظیم اسلامی امت ایران فرازی است بس پرشکوه که جلوه آن در مجاهدت‌های خاموش منطقه کردستان و دفاع مقدس نمودی خاص پیدا می‌کند.

اکنون شهیدان سرافراز در پیشگاه حضرت حق متنعم اند و کوله‌بار سنگین تداوم راهشان را به ما سپرده‌اند و این ماییم که باید راه گلگون آن را ادامه دهیم و بار سنگین وظیفه و مسوولیت آن سبک‌بالان عاشق را سالم به مقصد برسانیم.

یکی از روش‌های تحقیق در تاریخ شیوه "تاریخ‌نگاری شفاهی" است.

تاریخ‌نگاری شفاهی سبک و روشی است در تحقیقات تاریخی که بر پایه مصاحبه با افرادی که در متن وقایع تاریخی حضور و یا نقشی داشته‌اند استوار است؛ همچنین با جمع‌آوری خاطراتی که افراد مختلف سینه به سینه از آن زمان نقل کرده‌اند، نگارش و تدوین می‌گردد.

در این روش تاریخ‌نگاری هر مقدار که روایتگرِ وقایع و حوادث به سال‌های وقوع آن نزدیک‌تر باشد حاصل آن از اعتبار علمی بیشتری برخوردار بوده و هر مقدار راوی از حوادث و سال‌های واقعه دورتر شود اعتبار آن به مراتب کمتر خواهد بود و برهمین اساس است که تاریخ‌نگاری شفاهی صورت پیدا کرده و شکل می‌گیرد.

 کتاب "در قلب کردستان" از روش تاریخ‌نگاری شفاهی استفاده شده است. در این مجموعه با فرماندهان و مسوولینی که در طی سال‌های بروز بحران در منطقه شمال غرب کشور در آن مناطق مسوولیت داشته و همرزم شهیدان آن منطقه و یا از دوستان نزدیک آنان بوده‌اند گفت‌وگو شده و مطالب مطرح شده در مصاحبه‌ها با رعایت امانت و بدون تغییر در محتوا مورد ویرایش قرار گرفته است.

کتاب در قلب کردستان گوشه ای از زندگی حماسه سردار شهید حاج اکبر آقابابایی و تاریخ شفاهی مجاهدت‌های خاموش رزمندگان اسلام در منطقه شمال غرب و غرب کشور است که به کوشش ابوالقاسم شکری به رشته تحریر در آمده است.

این کتاب خاطرات شفاهی ۲۰ نفر از سرداران و فعالان و رزمندگان دفاع مقدس درخصوص شهید حاج اکبر آقابابایی است.

 فعالیت‌های ابتدای انقلاب شهید آقابابایی از زبان سردار رحیم صفوی

در این کتاب به نقل از سردار دکتر رحیم صفوی آمده است: حاج اکبر آقابابایی سردار رشید و شجاع اسلام از اوایل پیروزی انقلاب اسلامی و از زمانی که کمیته دفاع شهری را در اصفهان به راه انداختیم یعنی بهمن و اسفند سال ۵۷ جزء اولین نیروهایی بود که به کمیته پیوست.

کمیته دفاع شهری در حدود خرداد سال ۵۸ تبدیل به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی اصفهان را که از آن به بعد هم آقابابایی از کمیته به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پیوست. فرماندهی سپاه اصفهان را حاج آقا سالک برعهده داشت و بنده فرمانده عملیات بودم.

شهید حبیب خلیفه سلطانی مسوول آموزش بود و برادران دیگر نیز بودند. بیشتر این ماموریت کمیته شهری، دستگیری ساواکی ها و عناصر موثر در حکومت نظامی اصفهان و همچنین برخورد با اشرار و قاچاقچیان بود. اکبر از خود رشادت و شجاعت خوبی نشان می‌داد و گاهی حدود دو هفته در کمیته و یا سپاه می‌ماند و شب‌ها اصلا به خانه نمی‌رفت.

پس از این مرحله با ایمان قوی و قدرت منطق و بیانی که داشت به اولین مرکز آموزش سپاه یعنی پادگان غدیر و مسوولیت آموزشی به عهده گرفت.

همچنین سردار دکتر مصطفی ایزدی در توصیف حاج اکبر آقابابایی در این کتاب می‌گوید: حاج اکبر آقابابایی یکی از انسان‌های ساخته شده در مکتب انقلاب اسلامی و امام امت بود. زندگی کوتاهی که در دنیای خاکی داشت واقعا در جنبه‌های مختلف از ویژگی‌ها و خصوصیات بارزی برخوردار بود که به برخی از آنها اشاره می‌کنم.

حاج اکبر واقعا یکی از برجستگان سپاه در اخلاص و تقوا بود. یادم هست اوایل انقلاب که ما به اتفاق شهید ناصر کاظمی در کردستان مشغول خدمت شدیم، او یکی از فرماندهان مطرح سپاه در آن منطقه بود.

همان‌طور که اشاره کردم از شجاعت اخلاص و تقوا، برجستگی ویژه‌ای در بین رزمندگانی که اکثر آنها از برادران اصفهان بودند داشت.

آقابابایی در سازمان‌دهی جدید سپاه کردستان که به اتفاق شهید کاظمی داشتیم همکاری داشت با صحبت‌هایی که با او شد بدون اینکه مسوولیت‌های دنیوی برایش موضوعیت داشته باشد مسوولیت عملیات سپاه سنندج را به عهده گرفت و با بچه‌هایی که آنجا بودند بسیار روان و ارز ارزشمند کار می‌کرد.

واقعا این جلوه را داشت که به مسوولیت‌های دنیایی بی‌اعتنا بود. درهمین مسوولیت، او عملیات‌های بسیار موفقی را انجام داد. هرکاری در صحنه عمل به او محول شد با اشتیاق می‌پذیرفت و این اطمینان هم برای همه وجود داشت که آقابابایی عملیات‌ها را با موفقیت و کمترین ضایعات به انجام می‌رساند.

آن زمان در منطقه جنوب کردستان نیروهای ضد انقلاب که در واقع یکی از مرکزیت‌های مهم ضدانقلاب به حساب می‌آمد حضور داشتند.

 شهید آقابابایی با برنامه‌های خوب و طراحی‌های بسیار ارزشمندی که با سعه‌صدر بررسی از نزدیک داشت، عملیات‌های خوبی را انجام داد. یکی از این عملیات‌ها عملیات منطقه "لری" در مرکزیت ضد انقلاب در جنوب کردستان بود.

در این عملیات قرارگاهی به نام قرارگاه "فجر" را تاسیس کرد و خودش فرماندهی قرارگاه را به عهده گرفت. رزمندگان اعزامی و بومی را به نحو بسیار جالب سازمان‌دهی کرد و با شناسایی دقیق و طراحی خوبی که انجام داد، با همکاری سرداران شهیدی چون شهید حاجیان، شهید مصدق‌فر، شهید روح الامین، شهید افیونی و شهید ابراهیمی عملیات بسیار خوبی را انجام داد.

حسین تهرانی در خاطرات خود در این کتاب می‌گوید: حدود سال ۱۳۶۳ با حاج اکبر آقابابایی در کردستان آشنا شدم اولین ماموریتی که ایشان در کردستان به من داد محور کامیاران بود که مسوولیت این محور را قبول کردم.

در مدت شش ماهی که مسوولیت محور را داشتیم که مدیریت آن را انجام می‌دادند تا اینکه در مسوولیت عملیات سنندج منصوب شدند. زمانی که مسوولیت عملیات سنندج را داشتن یک عملیات با ایشان انجام دادم.

خاطره‌ای که از ایشان در عملیات دارم این است که "توریور" یکی از روستاهای سنندج بود و زندان گروهک‌ها در آن بود و خیلی از مردم و بچه‌های خودمان با دید منفی به آن نگاه می‌کردند و می‌گفتند افراد این روستا مخالف جمهوری اسلامی هستند و هیچ‌گونه همکاری با جمهوری اسلامی و سپاه ندارند.

پس از اینکه عملیات شروع شد نیروهای شب روی ارتفاعات مستقر شدند. صبح که می‌خواستیم وارد روستا بشویم، همه انتظار داشتند با حالت خشمگین و انتقام‌جویانه وارد روستا بشوند. همان موقع حاج اکبر گفتند با این حالت وارد نشوید مردم در این قضیه بی‌گناه هستند و عامل دست گروه‌ها قرار گرفتند.
برخورد ما در قضیه روستا خیلی تاثیرگذار است. بعد از وارد شدن به روستا اتفاقا مردم با آغوش باز با ما برخورد کرد و مورد استقبال قرار دادند. وقتی حاج اکبر با بچه‌ها صحبت کرد دیگر به آن صورت برخورد نکردند. روز گذشت و شب فرارسید.

همان موقع گروهک‌ها و با فاصله زیادی از اطراف "توریور" دوباره شروع عملیات کردند.

حاج اکبر دستور داد نقاط حساس را بگیرند در آن عملیات چند نفر از بچه‌ها زخمی و شهید شدند. با اینکه روستای خیلی آلوده‌ای بود ایشان از لحاظ صبر و مدیریت، کنترل خوبی روی نیروها داشت. هیچ وقت با تعجیل یا به صورت ناآگاهانه تصمیم‌گیری سریع نسبت به عملیات یا برخورد با روستاییان نداشت.

سردار رضا محمدی‌نیا به عنوان آخرین خاطره که از حاج اکبر به یاد دارد در این کتاب می‌گوید: "ایامی بود که حاج اکبر عبدی را در بیمارستان بستری بود. آخرین روزهای عمر ایشان بود تقریبا دوستان خیلی اصرار می‌کردند که به ملاقات حاج اکبر بروند و به دوستان می‌گفتم بالاخره بیمار مشکلاتی دارد و ما باید سعی کنیم خیلی مزاحم ایشان نشویم ولی از آنجایی که دوستان بسیار لطف داشتند مراجعه می‌کردند.

خیلی نتوانستم خودم را متقاعد کنم که مکرر به ملاقات ایشان بروم فکر می‌کنم دو سه روز قبل از شهادت ایشان بود، درست خاطرم نیست، دوستان گفتند حال حاج اکبر خیلی وخیم است، گفتم درست است که می‌خواهیم مریض راحت باشد ولی بالاخره تکلیف این است که برویم و یک سری به ایشان بزنیم.

خلاصه برای ملاقات ایشان رفتیم. من پشت در که رسیدم دیدم تعداد زیادی از دوستان بیرون هستند و منتظرند که حاج اکبر را ملاقات کنند. دکترها هم گفتند او نباید زیاد ملاقاتی داشته باشد.

وقتی من رسیدم دوستان تا بنده را دیدند محبت کردند به من اجازه دادند برای ملاقات ایشان داخل اتاق شوم. من داخل شدم ایشان روی تخت خوابیده بود. به دلیل این‌که هوای آلوده برای بیمار مضر است زیاد نزدیک ایشان نمی شدم و اصلاً قصد روبوسی با ایشان را نداشتم اما ایشان به محض دیدن بنده استقبال گرمی کرد و بنده واقعا شرمنده شدم چون ایشان با آن حالی که داشت صمیمانه با من برخورد کرد و ما نیز به خاطر دلایلی که در ذهن‌مان بود به ایشان کمتر سر می‌زدیم و این باعث شرمندگی ما شد!

خلاصه در محضر ایشان بودیم که از من پرسید که خوب حاجی چه خبر؟ چه می کنی؟ کجایی؟ من واقعا نتوانستم با او صحبت کنم. تنها کلامی که توانستم بگویم گفتم حالتان چطور است؟ با این حالت خاصی گفت: شکر، باز هم وقتی گفت شکر، نتوانستم حتی آن حالت را تحمل کنم و خداحافظی کردم و از اتاق بیرون آمدم.

چند روز بعد ایشان به شهادت رسید. خداوند ان‌شاءالله ما را در شفاعت همه شهدا به‌خصوص این عزیزانی که هم جانباز بودند و هم رزمنده بودند و حتی بعد از جنگ هم در صحنه حضور داشتند، قرار دهد."

وصیت نامه شهید حاج‌اکبر آقابابایی

در پایان کتاب "در قلب به کردستان" وصیت‌نامه فرمانده مهذب، رزمنده شجاع سردار سرتیپ پاسدار شهید حاج‌اکبر آقابابایی معاون عملیات نیروی قدس سپاه چاپ شده است.

در بخش پایانی این وصیت‌نامه آمده است: "عزیزانم بدانید دشمنان اسلام با بهره‌گیری از ضرب و زور در پی آنند که شما را از گذشته درخشان خود می‌سازند و شما را به سمت دنیای پر از نیرنگ خود کشانده و از مسیر هفت جدا سازند. آن‌ها می‌خواهند با زیبا جلوه دادن دنیای خود شما را از دین و اسلام جدا سازند و بعد به خود نمایند. به همین جهت است که شما باید کاملا هوشیار باشید و فریب دنیای آن‌ها را نخورید و بدانید که همه دنیای ما نیست و آنچه باقی می‌ماند اعمال نیک و کارهای ثواب شماست مجاهدین و رزمندگان عزیز که سال‌های جنگ را در رکاب رهبر و پیشوای خود حضرت امام خمینی کبیر مجاهد نمودید، بدانید که شیطان از هر سو در کمین است تا ما را منحرف نماید، بنابراین مراقب باشید و جهاد در راه خداوند را در هر زمان و مکان فراموش نفرموده، شهادت را در آغوش کشید و این انقلاب را به دست صاحب اصلی امام زمان (عج) بسپارید. در پایان از همه عزیزان از رهبر عزیزم طلب بخشش دارم امیدوارم از خطاهای این حقیر درگذرید."

کتاب "در قلب به کردستان" در سال ۱۳۸۹ توسط نشر بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس با تیراژ ۳۰۰۰ نسخه به چاپ رسیده است.

بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس ناشر خاطرات فرماندهان سلحشور و رزمندگان نام‌آور نبرد هشت ساله است، هرچند ممکن است پس از سال‌ها دوری از آن روزگاران خون و حماسه، گرد فراموشی بر خاطرات پاشیده شده باشد اما اطمینان داریم که نسل‌های آینده به خوبی از این میراث جاودان پاسداری خواهند نمود.

۷۱۳۵/ ۶۰۲۶

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha