غروب روزهای آخر پاییز از جمله موفق ترین و ماندگارترین نمایش نامه های «کُلازت» فردریش دورنمات نمایشنامه نویس سوئیسی - آلمانی شهیر تاریخ تئاتر است. نمایشنامه های کلازت به نمایشنامه هایی گفته می شود که برای اجرای صحنه ای نوشته نشدهاند و در قامت آثاری در ساحت ادبیات دراماتیک به شمار می روند که تنها برای خواندن و یا اجرای رادیویی به رشته تحریر در آمده اند.
بیتردید دورنمات یکی از بزرگترین نمایشنامه نویسان قرن بیستم است که در کنار آثار درخشان برای اجرای صحنه ای در قامت نگارش آثار کلازت نیز از مهمترین نمایشنامه نویسان قرن بیستم شناخته می شود.
زنده یاد حمید سمندریان و شناساندن دورنمات
قدرت قلم دورنمات در پیروی از مکتب رئالیسم (واقع نمایی) است. در حقیقت بسیاری آثار دورنمات چه در ساحت ادبیات دراماتیک و چه در قامت ادبیات داستانی، سویه و رویه نگاه رئالیستی را به عنوان یکی از پیچیده ترین و سخت ترین شکل های تولید اثر هنری به خود اختصاص داده اند.
دورنمات در کنار یوهان آگوست استریندبرگ سوئدی از نمایشنامهنویسان اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم در جهان، دو تن از مهمترین نمایشنامه نویسان دوران تئاتر مدرن اروپا به شمار میروند که توسط زنده یاد حمید سمندریان برای نخستین بار به جامعه تئاتری معرفی شدند. سمندریان ابتدا در سال ۱۳۴۱ نمایشنامه غروب روزهای آخر پاییز را ترجمه و در همان سال در قالب نمایش رادیویی تولید کرد. بعد از موفقیت و اقبال مخاطبان از ترجمه حمید سمندریان از این اثر دورنمات او نمایشنامه های موفق و مشهور دیگری مانند ازدواج آقای می سی سی پی، پنچری، ملاقات بانوی سالخورده و رومولوس کبیر را نیز در دهه ۴۰ و اوایل دهه پنجاه خورشیدی ترجمه کرد.
سمندریان همچنین نسخه ای را که دورنمات برای اجرای صحنه ای نمایش غروب روزهای آخر پاییز نوشته بود ترجمه و برای نخستین بار در در سال ۱۳۴۲ با بازی منوچهر فرید در نقش نویسنده و قهرمان این اثر در قالب تله تئاتر تولید و از تلویزیون ملی ایران پخش کرد.
ویژگی های قلم دورنمات
دو مولفه جزئی نگری و جزئی پردازی به عنوان یکی از اصلیترین نقاط خلق آثار ادبیات داستانی این بار در ادبیات دراماتیک و در قلم نمایشنامهنویسی؛ چون دورنمات قد علم می کند و دیگری زاویه دید و جهانبینی وی نسبت به زندگی ماشینی و بلعیده شدن روحیه انسانی و استحاله مفهوم هویت انسان در مواجهه با ماشین به عنوان یکی از آسیب های ورود جامعه اروپا به اوایل قرن بیستم (مدرنیته صنعتی) از جمله مهمترین شاخصههای آثار داستانی و نمایشی این نمایشنامه نویس شهیر سوئیس - آلمانی به شمار می رود.
به همین سبب با وجود رویکرد دورنمات در خلق آثار نمایشی تولید و اجرای صحنهای نمایشنامه های وی از جمله سخت ترین و پیچیده ترین شیوه های تولید آثار نمایشی از نویسندگان شهیر تاریخ تئاتر جهان به شمار می رود.
جسارت حسنی در انتخاب متنی از دورنمات
اکبر حسنی به عنوان کارگردان نمایش غروب روزهای آخر پاییز، که از تاریخ دهم تا سی و یکم شهریور این نمایشنامه را در تماشاخانه دیوار چهارم به صحنه برد، شیفتگان آثار دورنمات و علاقه مندان به تئاتر رئالیستی را در کنار جسارت قابل ستایش وی برای به صحنه آوردن یکی از پیچیده ترین و درخشان ترین آثار نمایشی دورنمات، گرد هم جمع کرد.
حسنی با وجود دست به گریبان بودن با دو بیماری سخت ام اس و سرطان اینبار با رویکرد و هدف مبارزه با این بیماری، با سلاح هنری که به آن آشناست برای مبارزه با بیماری سرطان و قد علم کردن در برابر قدرت آن برای به زانو درآوردن فرد بیمار، تولید این نمایشنامه سخت را مد نظر قرار داده است. مسیری سخت و صعب که این بار یکی دیگر از چاشنیهای تولید این اثر با کارگردانی حسنی، تامین مخارج و هزینه های سنگین درمان بیماری سرطان به شمار می رود.
تلاش برای دوری از نگاه بازاری به تئاتر
با ازدیاد تماشاخانه ها و سالن های خصوصی در شهر تهران که باعث شده هر شب بیش از ۱۲۰ اثر نمایشی در سالنها و تماشاخانه های مختلف پایتخت به صحنه روند؛ شاهد افزایش نگاه کمیت گرایی بر کیفیت تولید آثار نمایشی هستیم. از سوی دیگر همین امر باعث شده کارگردانان جوان و در مواردی برخی کارگردان نامدار صرفاً با نگاه اقتصادی، با کمترین توجه به کیفیت در کنار بهره بردن از برخی نامها و چهرههای شناخته شده آثاری تولید کنند که در بهترین حالت مخاطب در مواجهه با چنین نمایش هایی با خود می اندیشد مفهومی به عنوان توجه به تفکر و نگاه زیباییشناختی مخاطب در قامت اثر تولید شده در کجای کار نمایشی نهفته است؟ اتفاقی که این بار گروه نمایشی غروب روزهای آخر پاییز به کارگردانی اکبر حسنی پاسخی در خور به آن می دهند.
تجربه همراهی وفارادانه با ارزش گذاری به شان مخاطب
وفاداری به ترجمه زنده یاد حمید سمندریان از نمایشنامه غروب روزهای آخر پاییزِ دورنمات در اجرای حسنی نشان می دهد او به قدرت خود و گروه نمایشش برای به صحنه بردن یکی از پیچیده ترین درام های پلیسی - معمایی این نمایشنامه نویس شهیر با رویکرد رئالیستی به روایت داستانش ایمان داشته است. هرچند نباید از این نکته غافل شد که کارنامه هنری اکبر حسنی در پس بیش از ۲۰ سال همراهی با حوزه هنر تئاتر و موفقیتهای فراوانی که در عرصه نمایشنامه نویسی، کارگردانی و طراحی صحنه در خلال جشنوارههای مختلف تئاتری به دست آورده دیگر زمینه ای است که باعث شده او در تازهترین تجربه تئاتری خود، یکی از شناخته شده ترین، دوست داشتنی ترین و البته مهمترین آثار این نمایشنامه نویس سوئیسی - آلمانی را برای به صحنه بردن انتخاب کند.
تفاوت اجرایی اکبر حسنی با دیگر کارگردانانی که طی این ایام آثار مختلفی را فارغ از نگاه کیفیت گرایانه و با تمرکز بر نگاه سودآوری و فروش به صحنه برده اند به این نکته خلاصه میشود که حسنی با وجود درگیری و همراهی شش ساله با بیماری ام اس و مبارزه سخت و طاقت فرسا در طی دو سال اخیر با سرطان خون با وجود ضعف جسمانی در ارائه این کار به هیچ وجه نگاه سرسری گرایانه برای به صحنه بردن آنرا نداشته است.
آنگونه که حسنی بیشتر در گفتوگو با خبرنگار ایرنا بر این نکته تاکید کرده بود در همراهی با گروه تولید این نمایش بر این نکته اتفاق نظر داشتند تا زمانی که کیفیت این اثر در خور و شأن ذائقه مخاطبان تئاتری نباشد آنرا به روی صحنه نخواهند برد. علت تاخیر پنج روزه از پنجم شهریور که بنا بود این اثر به صحنه رود تا دهم شهریور به افزایش و ارتقای نگاه کیفی و احترام به شان و جایگاه مخاطب برای به صحنه این اثر مربوط میشد.
داستان غروب روزهای آخر پاییز
حسنی در کارگردانی غروب روزهای آخر پاییز منهای بخش طراحی صحنه در دیگر موارد برای کارگردانی این اثر به همان نگاه رئالیستی دورنمات پایبند بوده و با ابتکاری در طراحی صحنه تلاش کرده همراهی مخاطب را با یکی از مهمترین ایدئولوژی های دورنمات به معنای تاختن او بر انسان استحاله شده در قامت جامعه مدرن را اینبار در خلال طراحی صحنه و تصویری که در قامت اجرا معرفی کرده به مخاطب عرضه کند. او در بخشهای دیگر تولید اثر از کارگردانی تا طراحی میزانسن و هدایت بازیگران با همان نگاه رئالیستی آمیخته با نمایشنامه غروب روزهای آخر پاییز دورنمات وفادار مانده است.
غروب روزهای آخر پاییز روایت کننده داستان زندگی نویسنده ای معروف و شهیر است که تمام ۲۰ داستان خود که ثمره آن دریافت دو جایزه نوبل بوده را در ژانر جنایی قلمی کرده است. اما کنجکاوی یک بازپرس به عنوان یکی از علاقهمندان آثار این نویسنده آشکار میکند تمام قتل هایی که در کتابهای این نویسنده به رشته تحریر در آمده در واقعیت نیز به دستان نویسنده صورت گرفته است. به همین سبب بازپرس به عنوان یکی از علاقهمندان به کتابها و ادبیات این نویسنده به خانه او می رود و در خلال گفتوگو با او تلاش می کند نویسنده را به جرم قتل های مرتکب شده دستگیر کند.
اثری آبرومند همراه با نکاتی برای تحسین مخاطب
حسنی فارغ التحصیل رشته کارگردانی تئاتر از دانشگاه اراک است و هنرمندی اراک نیز به شمار می رود. نکته مهم، همراهی دو تن از بازیگران هم دانشگاهی او، پیام عزیزی و علی مدنی با دوست دوران دانشگاهی خود در تولید نمایش غروب روزهای آخر پاییز است. پیام عزیزی در نقش نویسنده و علی مدنی بازیگر نقش بازپرس، تمام توان و انرژی خود را برای ایفای نقش و افزودن به کیفیت کارگردانی حسنی در روایت این اثر نمایشی به کار بسته اند.
در مواجهه با این اثر با توجه به شرایط جسمی کارگردان و زمان محدودی که برای اجرای این اثر صرف کرده دنبال نگاه متقن، جزء به جزء و تطبیق چارچوبهای نظام شکلگیری تئاتر با نمایش غروب روزهای آخر پاییز نیست که اگر اینگونه نگاه شود شاید بتوان به برخی آسیب های موجود در این اثر اشاره کرد. اما در خلال روزهایی که بسیاری از کارگردانان کشورمان در اجرای بیش از ۱۲۰ اثر نمایشی در پایتخت، نکته مهم احترام به مخاطب در مسیر تولید اثر کیفی را از خاطر بردهاند؛ اجرای صحنه ای غروب روزهای آخر پاییز از طراحی صحنه؛ نور و گریم گرفته تا کارگردانی؛ میزانسن و هدایت بازیگران نشان دهنده اوج تلاش گروه نمایشی غروب روزهای آخر پاییز برای تولید اثری کیفی است.
نمایشی آبرومند که در ریتم، پیام، محتوا، زیبایی شناسی صحنه و در نهایت اقناع مخاطب بعد از همراهی ۷۵ دقیقهای با این نمایش نه تنها راضی تماشاخانه دیوار چهارم را ترک که همت اکبر حسنی و گروه نمایشی غروب روزهای آخر پاییز در ارائه اثری آبرومند به مخاطب را تحسین می کند.
جهان تصویر شده حسنی در صحنه غروب روزهای آخر پاییز
طراحی صحنه روزهای آخر پاییز برخلاف ساختار مد نظر دورنمات که روایت کننده اتاق پذیرایی نویسنده (قهرمان داستان) است، اینبار در نگاه حسنی با کتاب های مختلف که بسیاری از آنها در کف سالن ریخته و در بسیاری موارد حتی تبدیل به میز، صندلی و نشیمنگاهی برای ایجاد اختلاف سطح در راستای نگرش کارگردان برای طراحی میزانسن از یک سو و از سوی دیگر ایجاد نقاط طلایی در میزانسن و کارگردانی او به شمار میرود شمایل و شیوهه ای متفاوت از جهان طراحی صحنه این نمایش را پیشاروی مخاطب به تصویر می کشد.
حیرانی انسان در مقابل استحاله زندگی ماشینی که به عنوان یکی از مهمترین ویژگیهای قلم دورنمات به شمار میرود و در غالب آثار او متجلی است، اینبار با نگرش زیبایی شناختی کارگردان در استفاده از کتاب ها و برگ های پراکنده روی زمین مخاطب را مدام بر این مفهوم متمرکز می کند که باید در خلال همین نوشته ها که هر کدام از آن میتواند بخشی از روزنوشت، سرگذشت و سرنوشت زندگی تکتک مخاطبان این اثر نمایشی باشد را به هم گره می زند.
مخاطب در مواجهه با این جهان صحنه طراحی شده بخشی از هویت خود را می یابد؛ به عنوان یک انسان به ویژه بخش های کم رنگ یا فراموش شده، آنرا در قالب سرسپردگی انسان به قواعد زندگی مدرن و فراموش کردن هویت انسانی تا حدی که برای اغنای امیال دون شان انسانی و تحقق هدفی چون مشهور شدن به عنوان نویسنده، به جای خلق آثار بر پایه تخیل، دست هایش را به قتل ۲۰ انسان هم نوع خود آلوده کند.
آخرین شب اجرا و تلاقی با روز جهانی رُز
آخرین شب اجرای نمایش غروب روزهای آخر پاییز در تاریخ سی و یکم شهریور، مصادف با اتفاق جهانی دیگری بود که شاید در نگاه اول تصادفی به شمار میرفت اما وقتی انطباق این اتفاق تقویم جهانی با زندگی آمیخته شده با بیماری ام اس و سرطان کارگردان نمایش (اکبر حسنی) را در کنار یکدیگر قرار می دهیم، تلاقی این دو اتفاق، شمایلی متفاوت به آخرین اجرای این گروه می بخشد.
مطابق تقویم جهانی بیست و دوم سپتامبر مصادف با سی و یکم شهریور، روز جهانی رُز و شادی بخشیدن به بیماران سرطانی شناخته می شود.
این روز به زندگی کوتاه ملیندا رز دختر نوجوانی که با وجود درگیری با بیماری سرطان همواره در زندگی تلاش کرد امید خود را به رهایی از این بیماری از دست ندهد، همچنین در کنار مبارزه با بیماری سرطان با نوشتن شعرها، نامه های مختلف و ارسال ایمیل به دیگر بیماران سرطانی آنها را خوشحال کرده و روحیه و امید آنها را برای مبارزه با بیماری سرطان افزایش دهد نامگذاری شده است.
در آخرین شب اجرای نمایش غروب روزهای آخر پاییز مطابق شبهای گذشته سوسن پرور بازیگر شناخته شده تئاتر، سینما و تلویزیون نیز در سالن انتظار تماشاخانه دیوار چهارم حضور داشت و ضمن خیر مقدم به مخاطبان، بخشی از زندگی اکبر حسنی و درگیری او با بیماری ام اس و سرطان را برای مخاطبان تشریح کرد. در حقیقت حضور سوسن پرور بار دیگر نشان داد همراهی هنرمندان در تمام فصل های زندگی و اتحاد خانواده تئاتر یکی دیگر از برگهای برنده خانواده کوچک اما دوست داشتنی تئاتر کشور است.
در مواجهه با حسنی و حسنیها، مسئولان کجای معادله قرار می گیرند؟
شمایل این اتفاق زمانی شکلی متفاوت و متمایز به خود میگیرد که بدانیم اکبر حسنی برای تولید اثر نمایشی خود و اجرای آن در یکی از سالن های دولتی بیش از ۴۰ ماه تلاش کرد و هر بار تلاش هایش به در بسته خورد.
همین نکته بازتاب دهنده توقع و انتظار جامعه هنرمندان و از سویی دیگر مخاطبان را از مسئولان بدنه فرهنگی و هنری کشور است. هنرمندی که نمیخواهد برای تامین هزینههای درمان خود دستش را برای دریافت کمک های مالی به سوی مسئولان دراز کند و با ابزار حرفه و هنری که می شناسد که همان تولید اثر نمایشی و ارائه آن به مخاطب است به دنبال کسب درآمدی از طریق کار کردن با وجود درد و رنجی که به واسطه بیماری ام اس و سرطان تحمل می کند، چگونه است که بیش از ۴۰ ماه از عمر خود را تنها برای گرفتن یک سالن نمایشی برای اجرا صرف می کند و همواره شاهد دست رد مسئولان به سینه خود بوده است؟
وقتی صحبت از مسئولان فرهنگی میشود نباید تنها به اداره کل هنرهای نمایشی معاونت هنری وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی نگاه کنیم؛ چه بسا پای سازمانهای متعدد دیگری از سازمان تبلیغات، حوزه هنری گرفته تا سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران و دیگر نهادها نیز به میان می آید که چگونه از همراهی و حمایت نسبت به هنرمندی که حاضر به دریافت کمک های نقدی صرفا به خاطر داشتن بیماری نیست و با ابزار هنر خود تلاش میکند تنها برای تامین مخارح درمان خود کسب درآمد کند و به نوعی دیگر با تولید آثار هنری مخاطبان خود را شاد کند و امید بخش باشد حمایت خود را از حسنی دریغ کردند.
امید؛ امید؛ امید... تنها امید است که می ماند
در پایان این نوشتار و گذار بر آخرین اجرای غروب روزهای آخر پاییز به کارگردانی اکبر حسنی، به صحنه پایانی نمایش جایی که بعد از پایان نمایش و همسو با تشویق مخاطبان، اکبر حسنی با عصا به صحنه می آید و در کنار دریافت گل های رُز که توسط مخاطبان به او هدیه داده می شود، برق امید و لبخندی بود که بر صورت اکبر حسنی نقش بسته بود.
او اکبر حسنی است؛ کارگردان و نمایشنامهنویسی که تلاش میکند این بار با ابزار هنری که آموخته، تجربه و ۲۰ سال با آن زندگی کرده به مبارزه با بیماری هایی بپردازد که شاید توان و تجربه درک همراهی برای هر یک از آنها در مخیله مان نگنجد.
در حقیقت درخشش و برق چشمان اکبر حسنی و لبخند نشسته بر صورت او، بدن نحیف و لاغر شده اش به واسطه سال های سپری کرده با بیماری ام اس و سرطان یک بار دیگر این نوید را به همه مخاطبان می دهد که تنها امید؛ امید؛ امید است که می ماند و به واسطه امید است که می توان زندگی را با تمام سختی ها و شیرینیهایش تجربه کرد، از سر گذراند و رد و نشانی از خود به جای گذاشت...
از: امین خرمی
نظر شما