عنوان کتاب «در ویلای صدام» اشاره ای است به اردوگاه های اسرای دوران دفاع مقدس و شرایط رزمندگان اسیر در آنها و به نوعی طعنه ای است به شرایط میزبانی عراقی ها از رزمندگان ایرانی که با کمترین امکانات و شرایط بهداشتی همراه بود.
مصطفی این روزها بعد از بیست و پنج سال مشغول درمان آثار ضربهای است که بعثیها در تونل وحشت با میلگرد به گردنش زده اند. فریدون هم چند وقت پیش عمل جراحی داشت. سوغاتی که از روزهای پایانی سال ۱۳۶۳ به خانه آورد.
مصطفی امامی و فریدون همتی از رزمندگان و اسرای دفاع مقدس هستند که نوجوانیشان را در محلههای سمنان جا میگذارند و راهی جبهه میشوند.
مصطفی سیزده سال داشت، فریدون بیست و دو سال. مصطفی بسیجی بود، فریدون پاسدار. مصطفی پیک فرمانده اش بود، فریدون فرمانده مصطفی. فریدون جلوتر رفت، مصطفی پشت سرش. مصطفی و فریدون مقابل دشمن ایستادند. مصطفی و فریدون جنگیدند. مصطفی و فریدون ....
از جنس مصطفی و فریدون در گستره این خاک عزیز باز هم هستند. صدها کتاب از آنها روایت کردهاند؛ اما هنوز چیز زیادی از آنها نمیدانیم. مصطفی و فریدون را باید بیشتر بشناسیم. مصطفی میگوید: باید به بچههای فریدون بگویم فریدون چه آدمی است.
گوشههایی از گفتههای مصطفی درباره فریدون در کتابی به همت «محمدرضا اسلامی» گردآوری شده است. در این اثر روایت دو راوی باهم تلفیق شده است. همراهی دو راوی در جنگ و اسارت، شباهت حوادث و یکی بودن موضوع، انگیزه ای برای تدوین اینگونه است.
در تدوین این مجموعه بنا بر تخلیط نبوده است؛ لذا خواننده در صورت تمایل میتواند روایت فریدون و مصطفی را جداگانه نیز بخواند. روایت فریدون با حرف «ف» و روایت مصطفی با حرف «م» در آغاز هر بخش از کتاب مشخص است.
بخشهای زیادی از مطالب کتاب سیر زمانی دارد، ولی در بخشهایی هم به دلیل فراموشی راویان ترتیب زمانی وجود ندارد.
بنا به اظهارات نویسنده، مطالب اولیه این اثر از مصاحبههای موجود در اداره کل حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس برداشت شده و بقیه آن از طریق مصاحبه با این دو آزاده گردآوری شده است.
کتاب «در ویلای صدام» ۶ فصل و ۱۲۰ صفحه دارد و توسط انتشارات زمزم قم به چاپ رسیده است. عنوان دوم این کتاب «روایت تلفیقی فریدون همتی و مصطفی امامی از جنگ تحمیلی و اردوگاههای صدام» است. پیوست این کتاب شامل عکسهای یادگاری در اردوگاهی عراق و نامههای اسرا است.
گزیده ای از کتاب
پانصد نفر در کمپ نه با حمامی که شاید هشت دوش داشت و همیشه دو دوش آن خراب بود بدون آبگرمکن سر میکردیم، زمستان و تابستان.
یک سال از اسارتمان سپری شده بود که ما را به کمپ هفت بردند. حمام کمپ هفت آبگرمکن داشت؛ ولی نفت پیدا نمیشد. اگر هم پیدا میشد عراقیها برای گرفتن امتیاز یا ایجاد اختلاف از آن استفاده میکردند.
فلان اتاق از آب گرم استفاده کند فلان اتاق نه. فلان اسیر از آب گرم استفاده کند فلانی نه.
مواردی هم پیش میآمد که تمام افراد اردوگاه از حمام سرد یا گرم محروم میشدند. گاهی هم آب قطع میشد.
۷۳۴۲/۶۱۰۳