۱۱ مهر ۱۳۹۸، ۱۰:۰۵
کد خبرنگار: 2520
کد خبر: 83494043
T T
۱ نفر

برچسب‌ها

درباره عمران صلاحی | خالق اشعار طنز و فکاهی

۱۱ مهر ۱۳۹۸، ۱۰:۰۵
کد خبر: 83494043
درباره عمران صلاحی | خالق اشعار طنز و فکاهی

تهران- ایرنا- عمران صلاحی که با عناوینی چون آقای حکایتی و ملانصرالدین زمان نیز شناخته می شود، چهره ای مطرح در عرصه های مختلف چون شعر و نثر (داستان و فکاهی نویسی در مطبوعات)، ترجمه، پژوهش و حتی کاریکاتور به شمار می رود؛ در این میان وی بیشتر به طنزپردازی شهرت دارد، در حالی که او خود را در درجه نخست شاعر و سپس طنزپرداز می داند. توجه جامعه ادبی به جنبه طنزپردازی صلاحی، باعث غفلت از نیمه شاعری وجود وی شده است.

به گزارش گروه اطلاع رسانی ایرنا؛ عمران صلاحی به عنوان یکی از برجسته‌ترین شاعران و طنزنویسان معاصر، آثار ماندگاری از خود به یادگار گذاشته است. یکی از ویژگی‌های مهم طنزهای وی، استفاده از قالب‌های مختلف نظم و نثر در ارایه طنز است. قالب‌های نظم، شامل؛ مثنوی، غزل، قطعه، رباعی، دوبیتی، مسمط ترجیع، شعر نو و قالب‌های نثر شامل؛ رمان، داستان کوتاه، نامه، سفرنامه، نمایش‌نامه، فیلم‌نامه، واژه‌نامه، خاطره، مصاحبه، متل، نکته، اخبار و آگهی می‌شود. برای نمونه از ویژگی های شعری عمران صلاحی می توان به سادگی در کلام، ایجاز، پرداختن به جزییات در شعر، آوردن تعابیر نو و تصویرسازی روشن اشاره کرد. بررسی مجموعه شعرهای عمران صلاحی و مشاهده ویژگی های شعری او در قالب ها و زمان های مختلف، تطور اندیشگی و زبانی شاعری را به ما نشان می دهد که شامل چهار دهه تلاش مستمر در این عرصه می شود. بر این اساس فعالیت‌های مـهم ادبـی دوران زنـدگی عمران صلاحی را می‌توان در این موارد خلاصه کرد:

۱. نوشتن آثار متنوع در زمینه‌های مـختلف به ویژه طنز.

۲. انتشار کتاب‌ها و مجموعه‌های‌ شعری‌

۳. حضور چشمگیر در عرصه مطبوعات به ویژه مجله‌های توفیق و گل آقا

۴. سفر به شـهرها و کشـورهای‌ مـتعدد برای شرکت در همایش‌های ادبی.

عمده شهرت صلاحی در سال‌هایی بود که برای مجلات روشنفکری آدینه،  دنیای سخن و کارنامه به‌طور مرتب مطالبی با عنوان ثابت حالا حکایت ماست می‌نوشت و از همان زمان وی بر اساس این نوشته‌ها آقای حکایتی لقب گرفت و بعدها به وسیله انتشارات مروارید به چاپ رسید و چاپ کتاب در ۱۳۹۳ خورشیدی به نوبت چهارم رسید. از او آثاری به زبان ترکی آذربایجانی نیز در دست است. آثار عمران صلاحی را می‌توان به چند دسـته‌ تـقسیم‌ کرد:

۱. آثار طنز، شامل: حالا حکایت ماست، از گلستان من ببر ورقی، عملیات عمرانی، موسیقی‌ عطر گل سـرخ، گـزینه اشـعار طنز، تفریحات سالم، کلک مرغابی، کمال تعجب.

۲. مجموعه‌ شعرهای‌ جدی، شامل: گریه در آب، قـطاری در مـه، ایسـتگاه بین راه، هزار و یک آینه، مرا به‌ نام‌ کوچکم‌ صدا بزن، آن سوی نقطه‌چین‌ها.

۳. پژوهش‌ها و تحقیقات ادبـی، شـامل: طنزآوران امروز ایران‌ با بیژن اسدی‌پور، یک لب و هزار خنده با بیژن اسدی‌پور، شوخ‌طبعی ملانصرالدّین، خنده‌سازان و خـنده‌پردازان، اولین تـپش‌های عاشقانه‌ قلبم، گفتار طرب‌انگیز

۴. ترجمه، شامل: سه مرد در یک قایق.

در مورد عمران صلاحی تعدادی کتاب و ویژه‌نامه منتشر شده‌ است. کتاب‌ها بیشتر به زندگی و آثار او پرداخته‌اند و از میان آن‌ها مـی‌توان بـه تاریخ شفاهی ادبیات معاصر ایران به سرپرستی محمدهاشم اکبریانی اشاره‌ کرد. این کتاب در زمان حیات‌ صـلاحی، بـه روش مصاحبه‌یی انجام‌ می‌شد که با وفات وی ناتمام‌ ماند. کاوشی در طنز ایران از ابراهیم نبوی، بیست سال بـا طـنز و برداشت‌ آخر از رؤیا صدر از دیگر کتاب‌هایی‌ است که در آن‌ها از عمران صلاحی و آثار او سخن‌ بـه‌ مـیان آمـده است. ویژه‌نامه‌هایی نیز که در مجلات متعددی از جمله گوهران، شوکران، چیستا، عاشقانه (در آمریکا)، آذری و گل‌آقا منتشر شده‌اند که بیشتر بـه‌ زنـدگی‌ و بررسی شعرهای او پرداخته‌اند.

پژوهشگر گروه اطلاع رسانی ایرنا  همزمان با سالگرد درگذشت این شاعر، نویسنده، مترجم و طنزپرداز ایرانی، به بررسی آثار عمران صلاحی با تکیه بر قالب‌ها و سبک ادبی وی پرداخته است؛

کلک مرغابی

مـثنوی زبـان بسته‌ها نام‌ ستونی بـود که عمران‌ صلاحی‌ در مجله بچه‌ها گل‌آقا می‌نوشت. این ستون شامل حکایت‌های طنزآمیزی بود که زبان‌بسته‌ها (جانوران، گیاهان، اشـیا) در آن زبـان باز می‌کردند و رفتار، اعمال و حرف‌هایی شـبیه بـه انسان‌ها داشـتند. این سـتون‌ در ۱۳۸۵  خورشیدی از طرف انـتشارات گـل‌آقا به صورت مجموعه‌یی درآمد و صلاحی نام آن را کلک مرغابی گذاشت. این حکایت‌ها دارای زبانی ساده و امروزی، در قالب مثنوی، با مـوضوعات مـختلف و عـناوین‌ متفاوت، همراه با کاریکاتور متناسب با هـر حـکایت بـود. بـیشترین تعداد قـالب مثنوی در طنزهای عمران صلاحی که به حدود ۶۵ بار می‌رسد در این کتاب مشاهده می‌شود. برای نمونه حکایت زن‌ و مرغ‌ بدین شرح است:

شنیدم‌ زنی بود نامش پری

پری داشت یک مرغ کاکل زری که هر روز یک دانه تخم درشت

زمـین ‌می‌نهاد از نواحی پشت پری خانم اما طمعکار بود

همیشه به فکر خریدار بود به خود گفت‌ مرغم‌ اگر چه تک است

ولی یک عدد تخم بس اندک است اگر مرغ من طعمه بسیار داشت

دو تـا تـخم در کاسه‌ام می‌گذاشت از این رو به او دانه بسیار داد

سرانجام دست خودش‌ کار داد چنان مرغ او چاق و دلخسته شد

که راه صدورش به کل بسته شد!

موسیقی عـطر گل سرخ

موسیقی عـطر گل سرخ، تنها رمـان طـنز عمران صلاحی محسوب می شود. این‌ کتـاب شـامل ۴۹ بخش جداگانه با عناوین متفاوت است که در عین استقلال بخش‌ها، هر یک ادامه بـخش قـبلی است. موضوع این رمان، داستان افـرادی اسـت که بـه خاطر جرمی‌ بـه‌ زنـدان افتاده‌اند و به بازگویی اتـفاقات پیش از زندان، در زندان و بعد از زندان می‌پردازند. در این میان گاهی نظام اداری، نظام اقتصادی، برخی شغل‌ها، زنان و عـشق، مـورد طنز و ریشخند صلاحی‌ واقع می‌شوند. برای نمونه در بخشی با عنوان آقا نظر می خوانیم: 

ـ مگر این اسم چه عیبی دارد؟

ـ باعث دردسر من شده. آخر آقا نظر هم شد اسم؟ مرا آورده‌اند اینجا که به‌ زن‌ و بچه‌ مـردم نظر داشته‌یی. می‌پرسم به چه دلیل؟ می‌گویند به این دلیل که‌ اسمت‌ آقا نظر است. حالا یک نفر دیگر هم پیدا شده که شکایت کرده من بچه‌اش را نظر زده‌ام‌ مریض شده. شما هم بیخود از من کناره مـی‌گیرید. اگـر چیزی از ما دیده‌اید، گذشته است. لازم نیست تا صبح این قدر طاقباز بخوابید. بدنتان درد می‌گیرد... د. .

تفریحات سالم

داستان کوتاه یکی از عمده‌ترین قالب‌های نثر فارسی است. بیشتر نویسندگانی‌ که‌ احساس تـعهدی نـسبت به اجتماع خود داشتند این نوع ادبی را بستر مناسبی‌ برای‌طنزپردازی می‌دانستند. در این میان ۲ دسته‌ نویسنده‌ وجود داشت:

۱. نویسندگانی که داستان کوتاه‌نویس بودند و گاه‌ در آثارشان به نوشته‌های طنزآمیز برمی‌خوریم؛ مانند صادق چوبک، جلال آل‌احـمد، سـیمین دانشور.

۲. نـویسندگانی‌ که‌ داستان کوتاه را بیشتر به‌ صورت‌ وسیله‌یی برای‌ طنز به‌ کار برده‌اند؛ مانند ایرج پزشک‌زاد، ابوالقاسم‌ حالت، عمران صـلاحی.

داستان کوتاه بهترین قالب طنزهای عمران صلاحی محسوب می‌شود. وی‌ با مـهارت تـمام و در عـین رعایت همه‌ یا بیشتر عناصر داستانی‌ آن‌ها را پرداخته و از مسایل مختلف‌ اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، سیاسی، مسایل زنان، عشق و ازدواج و... سـخن ‌ ‌گـفته است. کتاب تفریحات سالم  «شامل‌ داستان‌های طنزآمیز صلاحی است که‌ از کتاب‌های‌ مختلفی چـون حـالا حـکایت‌ ماست، از گلستان من‌ ببر ورقی، عملیات عمرانی و موسیقی عطر گل سرخ به انضمام داستان‌هایی غـیرتکراری انتخاب شده است. صلاحی‌ در مقدمه این کتاب می‌گوید: حالا واقعا نمی‌دانیم این‌ها داستان‌ اسـت‌ یا نه. بعضی از نوشته‌ها بـه مـقاله شبیه است، اما حالتی روایی دارد. شاید هم داستان - مقاله است». به عنوان مثال در نمونه یی از این داستان های کوتاه می خوانیم:

از راهنما پرسیدم: غرفه شماره نوزده کجاست؟  

مـردی را نشانم‌ داد و گفت‌: دنبال همین آقا بروید.

دنبال همین آقا راه‌ افتادم. مواظب‌ بودم‌ بین‌ جمعیت او را گم نکنم. کمی که دور شدیم، آن آقا ایستاد، از جیبش تلفن همراه را در آورد، شماره‌یی گرفت و شروع کرد به صحبت. من هـم‌ ایسـتادم و شروع کردم به تماشای مناظر دلنشین طبیعت. زیرچشمی طرف را می‌پاییدم. آن آقا صحبتش را تمام کرد، تلفن همراه را توی جیبش گذاشت و دوباره راه افتاد. من هم با کمی‌ فاصله دنبالش راه افتادم. به جایی رسیدیم که نـوشابه و سـاندویچ و بستنی و چیزهایی از این قبیل می‌فروختند. تشنه‌ام شده بود. با خودم گفتم کاش این آقا هم تشنه باشد و بایستد و با هم نوشابه‌یی بنوشیم. آرزویم برآورده شد. ایستاد و نوشابه‌یی گرفت. من هم با کمی فـاصله ایسـتادم و نوشابه‌یی گرفتم. نوشابه‌ام را با نوشابه‌اش تنظیم کردم. به‌ همان مقدار که او می‌نوشید، من‌ هم می‌نوشیدم. فرق ما این بود که او نوشابه را با نی می‌نوشید و من همین طوری با شیشه. ضمن نوشیدن، شـروع کردم بـه فـلسفه‌بافی. با خودم گفتم کسی که بـا نی نوشابه می‌نوشد، سر به زیر می‌شود و کسی که با شیشه می‌نوشد، سر به هوا. کسی که سر به زیر باشد، آنچه می‌بیند آشغال‌های روی زمین اسـت مـثل کاغـذ شکلات و پاکت‌ چیپس و لیوان بستنی و جای پا و کفش‌های پاره و نو. بـستگی بـه مکانش دارد و احتمالاً گربه‌یی که دنبال موشی‌کرده است و یا بالعکس شاید هم سکه‌یی، بلیت اتوبوسی و اگر شانس آورد ساعتی، دستبندی‌ و خلاصه‌ چیز بـه‌ درد بـخوری پیدا کنـد. شاید هم آثار الباقیه انسان‌هایی‌را که هر قدم دانه شکری مـی‌کارند. اما کسی‌ که نوشابه‌اش را با شیشه می‌خورد، آسمان را می‌بیند و ابرها را و پرنده‌ها را و شاخ و برگ درختان را و کوهساران را. کسی که آسمان را ببیند مـی‌تواند شـعر بـگوید، اما کسی که ‌زمین‌ را نگاه می‌کند فقط می‌تواند نثر بنویسد. با این هـمه کسـی که نوشابه‌اش‌ را با نی می‌نوشد، جلوی پایش را بهتر می‌بیند و کمتر پایش توی چاله می‌رود. بیش از این‌ دیگر جای فـلسفه‌بافی نـبود. آن آقـا نوشابه‌اش را تمام کرده بود و داشت می‌رفت. من هم آخرین جرعه‌ نوشابه‌ را تمام کردم و دنـبالش راه افـتادم. دیگـر چاره‌یی نداشتم، محوطه نمایشگاه آن قدر بزرگ و پیچ در پیچ بود که اگر دنبال آن آقا نمی‌رفتم، گم می‌شدم. مـثل خـرگوشی بـودم که در صفحه جدول و سرگرمی مجله‌یی پایین صفحه ایستاده است و باید از پیچ و خم‌هایی عبور کند تا به هـویجی که بـالای صفحه قرار دارد برسد. آن آقا دوباره ایستاد و از بستنی‌فروشی دوره گردی‌ یک‌ بستنی یخی با طعم تـوت‌فرنگی خـرید. بـعدش در حالی که بستنی را لیس می‌زد، دنبال دختری که مقداری کتاب خریده بود راه افتاد. من هم مثل سـایه دنـبال آن آقا بودم. دختر که می‌ایستاد، آن آقا هم می‌ایستاد، من هم می‌ایستادم و باز حرکت از نـو. آن آقـا بـستنی‌اش را که تمام کرد، از تعقیب دختر منصرف شد و به راهش ادامه‌ داد. من هم همین طور. خوشحال بودم که بـالاخره داریم بـه غرفه شماره نوزده می‌رسیم. آن آقا تلفنش را زده بود، نوشابه‌اش را خورده بود، بستنی‌اش را لیس زده بـود، دیدش را هـم زده بود. فکر می‌کردم‌ دیگر کاری‌ نداشته باشد، جز رسیدن به غرفه شماره نوزده. اما اشتباه کرده بـودم. آن آقـا پس از طـی کردن مسیری طولانی و پیچاپیچ، به‌ یکی‌ از اماکن عمومی رسید و در حالی که بغضش‌ داشت‌ می‌ترکید، وارد آنـجا شـده من آنجا کاری نداشتم. اگر هم داشتم نمی‌توانستم کاری بکنم، چون می‌ترسیدم آن آقا را گم‌ کنم‌ و به غرفه شـماره نـوزده نرسم. ناچار دم در ایستادم و به‌ گل‌های دوردست چشم دوختم. گل‌ها عجب رایحه تـندی داشـتند. یک ربع دم در ایستادم. از آن آقا خبری‌ نبود. آن‌ مـکان در دیگـری نـداشت. آن آقا باید از همان دری که‌ وارد شده بود خـارج مـی‌شد. گفتم شاید در صف نوبت ایستاده باشد. شاید به جای‌حساب جاری، حساب‌ پس‌انداز بـاز کرده، شـاید هم مشغول خواندن یکی از کتاب‌هایی بـاشد که خـریده است. دم  در داشـتم دنـبال علت‌های دیگری می‌گشتم که مرد خسته و نـالانی رسـید و از من پرسید:

ـ ببخشید، غرفه‌ شماره‌ نوزده کجاست؟

گفتم: همین جا کنار من بـایستید، الان مـی‌رسیم.

برج زهر مار

عـمران صلاحی در طول سفرهای خود به شهرها و کشورهای‌ مختلف، گزارش‌هایی طنزگونه از آن‌ها ارایه داده است که تعداد آن‌ها به بیش از ۲۰ بار می‌رسد. نمونه:

در میدان بزرگ یکی از شهرهای سوئد توالت‌هایی به‌ شـکل‌ بـرج‌های کوچک ساخته‌اند که با سکه کار می‌کند و زمانش محدود است. همان آقای صاد که ذکر خیرش بود، می‌گفت یک روز در همین میدان شلوغ، یک ایرانی که به‌ خود می‌پیچیده، سکه‌یی می‌اندازد و وارد برج می‌شود. اما به دلایل فنی اقامتش در بـرج بـه طول مـی‌انجامد. ناگهان در برج باز می‌شود و مردم آن‌ ایرانی‌ را می‌بینند که مثل مجسمه‌ معروف‌ (رودن) دست زیر چانه گذاشته و در حال تفکر نـشسته است.

یک داسـتان عـلمی و تخیّلی

فیلمنامه یا سناریو، داستانی است که همراه با توضیح صحنه‌ها برای ساخت فیلم نوشته می‌شود. عناصر فیلمنامه از داستان و شخصیت‌ها،  صحنه‌ها،  سکانس‌ها،  پرده‌ها،  موسیقی،  مکان‌ها و … تشکیل شده‌اند.  این سریال‌ها می توانند کارهای اصلی یا سازگاری از قطعات موجود در نوشتن باشند. در آنها، جنبش، اعمال، بیان و گفت وگوهای شخصیت‌ها نیز نقل شده است. در میان طنزهای عمران صلاحی تنها این فیلم‌نامه به چاپ رسیده اسـت:

صحنه ۱. بیابان. روز. خارجی.

رستم دستان، دست‌هایش را زیر سرش گذاشته و تخت خوابیده است. اکوان‌ دیو، پاورچین پاورچـین مـی‌آید، بـا کارد بزرگی زمین‌ را گرد می‌بُرد، رستم را بر می‌دارد و به آسمان‌ می‌رود.

صحنه ۲. آسـمان. روز. خـارجی.

رستم چشم‌هایش را باز می‌کند. می‌بیند وسط ابرهاست.

رستم‌ - به‌ قول یکی از مجله‌ها: امروز در کجای جهان‌ ایستاده‌ایم؟

اکوان‌ - نـگران‌ نـباشید، یک تور سیاحتی است. از همین‌ تورهای نوروزی. قرعه فال به نام شما افـتاده.

رسـتم - خواهش می‌کنم اینقدر ویراژ ندهید، من سرم گـیج مـی‌رود. اصـلاً‌ داریم کجا می‌رویم؟

اکوان - هر جا که شما بخواهید. تصمیم بـا خـودتان‌ است.

رستم - به این می‌گویند دموکراسی.

اکوان - راستی دوست دارید کوهنوردی کنید، یا به‌ ورزش‌های آبی بپردازید؟

رسـتم - این چـه‌ طرز رأی‌ گرفتن است؟

اکوان - ما اینیم. تـازه خـیلی به شـما لطـف‌ کرده ایم که نظرتان را جویا شده‌ایم.

کمال تعجب

در آثار عمران صلاحی خاطره‌های‌ طنزآمیز فـراوانی به چشم می‌خورد که تعداد آن‌ها به بیش از ۳۹۰ بار می‌رسد. کتـاب کمـال تـعجب سرشار از خاطره‌های طنزآمیز او با هنرمندان و دوستان اهل قلم است. خاطرات‌ کمال‌ تعجب نام ستونی در روزنامه آسیا بـود ‌که در آن عـمران صلاحی خاطرات طنزآمیز خود را از دوستان اهل ادبیات با نام مستعار کمال تعجب مـی‌نوشت. این سـتون در خـرداد ۱۳۸۴ خورشیدی به پیشنهاد و با تشویق‌های‌ حمید دهقان و اردشیر رستمی و حمایت‌های ایرج جمشیدی در روزنامه آسیا پایه ‌ریزی شد و تا آخر دی همان سال که آخرین شماره روزنامه‌ منتشر شد ادامه داشـت. عمران صلاحی در همین مـجموعه گـفته‌ است‌: می‌توان این خاطرات را به سه بخش تقسیم کرد: دیده‌ها، شنیده‌ها و خوانده‌ها. کمال تعجب خیلی از این افراد را از نزدیک‌ دیده و شاهد ماجراها بوده است، بعضی از این ماجراها را از این و آن شنیده و بعضی‌ها را هم در کتاب‌ها و نشریات خوانده است.

منابع:

آرین‌پور، یحیی. (۱۳۵۰‌). از صبا تا نیما. چ۴. ج۲. تهران: زوّار.

اصلانی، محمدرضا. (۱۳۸۵). فرهنگ واژگان و اصطلاحات طنز. تهران‌: کاروان.

انـوشه، حـسن. (۱۳۸۱). دانشنامه ادب فارسی. چ۲. ج۲. تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.

بهزادی‌ اندوهجردی، حسین. (۱۳۷۸). طنز و طنزپردازی در ایران. تهران: صدوق.

جوادی، حسن. (۱۳۸۲). تاریخ طنز در ادبیات‌ فارسی. تهران: کاروان.

خطیبی، حسین. (۱۳۶۶). فن نثر در ادب فارسی. چ۳. تهران: زوار.

دهـخدا، عـلی‌اکبر. (۱۳۴۴-۱۲۵۸). لغت‌نامه. تـهران: دانشگاه تهران.

رزمجو، حسین. (۱۳۸۲). انواع ادبی و آثار آن‌ در زبان‌ فارسی. چ۴. مشهد: دانشگاه فردوسی مشهد.

رستگار فسایی، مـنصور. (۱۳۷۲). انواع شعر فارسی. چ۲. شیراز: نوید.

شمیسا، سیروس. (۱۳۷۹). بیان. چ۹. تهران: فردوس.

صلاحی، عمران. (۱۳۷۷). حالا حکایت ماست. تهران: مروارید.

پژوهش‌های نقد ادبی و سبک‌شناسی.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha