در بخشی از این کتاب نیز با عنوان «برگ آخر» نحوه دیدار رهبر معظم انقلاب اسلامی با خانواده شهید در سفر معظم له در پاییز ۱۳۸۹ به شهر مقدس قم بیان شده و در پایان کتاب عکسهایی از این خانواده شهید منتشر شده است.
این کتاب خاطرههای زنی با قدی خمیده ولی استوار است؛ مادری که با شروع جنگ تحمیلی توسط صدام و محاصره آبادان در استان خوزستان، به همراه همسر و پنج فرزند برومندش راهی جبهههای جنگ و دفاع از میهن اسلامی میشوند.
در ۲ سال اول جنگ، ۲ فرزند این مادر به شهادت میرسند و در سال سوم، خبر اسارت ۲ فرزند دیگرش را میشنود؛ از آن پس سالها چشم به راهشان مینشیند تا سرانجام با خبر آزادی یکی از آنها، نور امید به بازگشت پسر کوچکش نیز در دلش شعله میکشد، ولی این انتظار به درازا میکشد و هرگز خبری از او نمیرسد.
«خانم کارکوب» مجموعه خاطرههای خانم «زهرا کارکو» همسر رزمنده پاسدار مرحوم «خداداد کارکوبزاده» و مادر سه شهیدی که ۲ فرزند دیگرش نیز جانباز و آزاده هستند که با قلمی روان و توانا، خواننده را با حوادث و فراز و فرودهای بسیار زندگی و صبر و فداکاری یک مادر همراه میکند.
این مادر دارای ۹ فرزند به نامهای؛ پروین، حمید از جانبازان است، حمیده، عبدالجلیل (فریدون) که در ۲۴ اردیبهشت ۱۳۶۰ شهید شد، زهره، خلیل (جمال) که نخستین شهید این خانواده است و توسط عزادران حسینی تشییع شد، محمدرضا که از آزادگان سرافراز است، منصور شهید دیگر این خانواده است و رویا میباشد.
رضیه غبیشی در مقدمه کتاب به عنوان «با من بیا» آورده است: «... برای مصاحبه (با مادر شهیدان کارکوبزاده) به قم رفتم ... به خانه خانم کارکوب زاده که رسیدم، پشت در ایستادم و زنگ را به صدا درآوردم ... پیرزنی خمیده و خوشبرخورد با جثهای لاغر و تکیده که روزگار مچالهاش کرده بود، حرفهای زیادی برای گفتن داشت. برخلاف قد خمیده و گیسوان سپید شوخطبع بود و خاطراتش را دقیق و شمرده از روزگاران دور روایت میکرد، شوخی کردیم و خندیدیم و ساعتی بعد از دریچه ذهنش به گذشته پرواز کرد از تولد، ازدواج در نوجوانی، مهاجرت به آبادان، تولد فرزندانش، روزهای تلخ قبل از انقلاب و آغاز جنگ. از شهادت جمال و فریدون گفت و اسارت محمدرضا و مفقود شدن منصور، جانبازی دیگر پسرش حمید، از دست دادن دختر بزرگش پروین و بالاخره بیماری خداداد همراه ۶۰ ساله زندگی اش که پس از آمدن مقام معظم رهبری به منزلشان دارفانی را وداع گفت ... یادآوری آن خاطرات، زخمهای دلش را تازه کرده بود ... دلخوشیاش دیدن عکسهایی است بر دیوار آویخته از فرزندان شهیدش جمال و فریدون، و منصور که جنازهاش هیچ وقت پیدا نشد و دخترش پروین که در جوانی پرپر شد و خاطراتی که فرصت بیشتری برای گفتنش می طلبید ... .»
در بخشی از این کتاب نیز میخوانید: «به بیابان برهوت و بیانتها نگاه میکردم. به ظاهر به بیرون نگاه میکردم؛ اما در افکارم غرق بودم. قطار دل صحرا را میشکافت و پیش میرفت. نگاهی به دخترها کردم. ماتم گرفته بودند و هیچ کدام حرف نمیزدند. بالاخره بغض پروین شکست و صدای گریهاش بلند شد. نگاهم میکرد و اشک میریخت. نگران با لحن اعتراضآمیزی که مهربانی در آن موج میزد، گفتم: «دختر بگو چی شده که یه ریز گریه میکنی. بگو چی شده ... .»
چاپ دوم این کتاب، در شمارگان ۲ هزار نسخه توسط انتشارات شهید کاظمی به بازار نشر عرضه شده است و علاقهمندان برای تهیه آن میتوانند به تارنمای ناشر به نشانی اینترنتی http://nashreshahidkazemi.ir و یا کتابفروشی آن در قم، خیابان معلم، مجتمع ناشران مراجعه کنند و یا با تلفن ۳۷۸۴۰۸۴۴ با پیش شماره ۰۲۵ تماس بگیرند.
۷۴۰۶/ 6133/
نظر شما