در مسیر پیاده روی نجف به کربلا از داخل اتوبوس آمبولانس آماده جمعیت هلال احمر که به منظور امدادرسانی به زائران اربعین حسینی در ورودی بیمارستان حیدریه (عمود ۶۹۰) متوقف شده است با نگاه به سیل خروشان زائران سید و سالار شهیدان دشت کربلا با خود نجوا می کنم که به راستی کربلا، عمیق ترین زخمی است که بر پیکر زمین نشسته و رساترین فریادی است که در دهلیز تاریخ پیچیده است.
با خود می اندیشم که این همه عاشق و دلداده و شیدا از بیشتر بلاد و کشورهای دنیا برای چه قدم در این مسیر و طریق گذارده اند و به راستی به دنبال چه می گردند، آن ها که در میانشان مسلمان و مسیحی، زرتشتی و کلیمی، آشوری و کلدانی، آرامی و سُریانی را به راحتی می توان دید و تشخیص داد، چشم هایم را دوباره می بندم و به این سخن آن پیرمرد خمیده تهرانی که برای پانسمان پاهای پر تاول خود به پست امدادی ما مراجعه کرده بود می رسم که می گفت: پسرم ما در این راه قدم گذاشته ایم تا نام حسین(ع) را مشعل راهمان کنیم تا در بیراهه های پرپیچ و خم گمراهی دنیای تاریک مادی، گم نشویم.
نمی دانم چرا اینقدر بی قرارم، چرا اینقدر دلهره و تشویش دارم، این نا آرامی من از کجا و چیست، با نگاه به چهره های خسته، غبار گرفته، آشوفته اما مصمم زائران اربعین اباعبدالله الحسین (ع) که در مسیر نجف به کربلا همانند فرشتگان و ملائکه الهی در حال طی طریق هستند دوباره خاطرات این روزهای بی قراری را مرور می کنم، آنجایی که آن جانباز سرفراز هشت سال دفاع مقدس هنگام عبور از مقابل پایگاه مجمع الزائرین امام حسن مجتبی(ع) (عمود۷۹۰) با لهجه شیرین اصفهانی به من گفت: خدا قوت امدادگر، خسته کار نباشی اجرت با حسین، همان حسینی که تندیس ایمان و عشق الهی است؛ همان امام همامی که شهدای دفاع مقدس می گفتند: راه حسین، کوتاهترین راه رسیدن به بهشت است.
آری او راست می گفت: حسین (ع)، تفسیر بعثت، ترجمان نبوت و معنای امامت است.با نگاه به صورت زیبا و محاسن سپید این شهید زنده دفاع مقدس و این یادگار به جای مانده از شهدای کربلای ایران به یاد این جمله شهید آوینی در مورد عاشورا و کربلا می افتم آنجایی که در روایت فتح می گفت: امت محمد را آن روز جز حسین ملجا و پناهی نبود. چه خود بدانند و چه ندانند. چه شکر نعمت بگذارند و چه نگذارند. واقعه عاشورا دروازه ای از نور است که آنان را از ظلم آباد یزیدیان به نورآباد عشق رهنمون می شود. اگر نبود خون حسین، خورشید سرد می شد و دیگر در آفاق جاوادنه شب نشانی از نور باقی نمی ماند. حسین چشمه خورشید است.
زمان به سرعت نور در حال گذران است و من خیره به زائران پیاده اربعین در مسیر نجف به کربلا با خود نجوا می کنم ای خدا! جوششِ چشمه های اربعین را در قلب ما جاری کن و دل های ما را از زلال مهرش سیراب گردان.
دلم زیارت می خواهد و من مانده ام و با یک دنیا امید و آرزو، می خواهم هم پا و هم گام با زائران پیاده اربعین به سمت دریا حرکت کنم و به خوبی می دانم که حسین، میزان سنجش صداقت آدمی است و قبول ولایت حسین، براتِ آزادی انسان از جهنم پلیدیهاست.
مرغ خیالم بین الحرمین را طلب می کند و حرم عباس بن علی و حسین بن علی را می خواهد، حال و هوای زیارت تل زینبیه و گودال قتلگاه را دارم و با خود می اندیشم که زائران اربعین همان قافله عشق در سفر تاریخ هستند و این سفر تفسیری است بر آنچه فرموده اند: «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا» این سخنی است که پشت شیطان را می لرزاند و یاران حق را به فیض دائم رحمت او امیدوار می سازد.
در این اندیشه و خیالات هستم که راننده اتوبوس آمبولانس مرا به خود می خواند که باید برای مشارکت در انتقال چندین مصدوم و بیمار ایرانی به پایگاه درمانی تخصصی هلال احمر در بیمارستان الحسین به کربلا اعزام شویم.
به ناخودآگاه زیر لب زمزمه می کنم «السلام علی اسیر الکربات و قتیل العبرات. سلام بر اسیر اندوهها و کشته آب چشمان...» و اشک از چشم هایم جاری می شود و به سمت کربلا عازم می شوم.
با همکاری نیروهای نظامی و پلیس عراق و با روشن کردن چراغ های داخل اتوبوس آمبولانس وارد سیطره اول کربلا می شویم و همگام با سیل جمعیت زائران اباعبدالله الحسین به کندی به پیش می رویم دوباره با نگاه به زائران اربعین حسینی به فکر فرو می روم و با خود می گویم: سلام بر نواده پیامبر. سلام بر پسر وصی پیامبر. سلام بر حسین. سلام بر کسی که در کنار رود تشنه جان داد. سلام بر کسی که امت جدش حرمتش را پاس نداشتند. سلام بر کسی که در یک روز، داغ خاندان و فرزندان و یارانش را بر دلش نشاندند. سلام بر کسی که زخم هایش التیام نیافت. سلام بر کسی که حرامزادگان بر پیکرش اسب تاختند و استخوان هایش را در هم شکستند. سلام بر کسی که حقِ اسلام را با جان پرداخت. سلام بر کسی که مرگ را به بازی گرفت. سلام بر کسی که زنده است و نزد پروردگار روزی می خورد. سلام بر کسی که قبرش زیارتگاه دل شکستگان است.
حالا دیگر وارد سیطره دوم کربلا شده ایم که با ایست نیروهای حشد الشعبی (نیروهای بسیج مردمی عراق) به اتوبوس آمبولانس هلال احمر برای لحظه ای متوقف می شویم، پس از سوال و جوابی کوتاه و با لبخندی از سوی ماموران حاضر در پست ایست و بازرسی به نزدیکی پایگاه درمانی تخصصی هلال احمر در بیمارستان الحسین در کربلا نزدیک و نزدیک تر می شویم، آنجایی که دوباره با دیدن پرچم بزرگ لبیک یا حسین هوایی می شوم و با خود می گویم: اگر عاشورا، معمار اشک را به آینه کاری رواق چشم ها فرستاد؛ اگر کربلا، معبری از خون و حماسه سر راه بیداران و بیدارگران کشور بنا کرد؛ اگر خون، سلاحی برتر از شمشیر گشت، اربعین تکرار آن سازندگی و معبرسازی و شهادت طلبی است.
لحظاتی نگذاشته است که به نیروهای امداد و انتقال هلال احمر می رسیم و به عبارت ساده تر امدادی با آنها دست می دهیم، آنانی که به خوبی می دانند زمانی که مصدومان و بیماران ایرانی را که از کربلا و بیمارستان الحسین سوار اتوبوس آمبولانس کنند دیگر زمان برگشتن شان با خداست. باید برای انتقال آنان شهرهای حله و کوت را در ترافیک شدید ورودی و خروجی به کربلا رد شوند تا شب خودشان را به مرز مهران برسانند و مهمان هایشان را تحویل اورژانس ایران بدهند.
به طور قطع و یقیین این سفر و ماموریت نه برای من به عنوان خبرنگار - امدادگر و نه برای مصدومان و بیماران یک سفر معمولی نبود ما میزبان هایی داشتیم که در طول سفر لحظه ای آرام نمی گرفتند و تنهایمان نمی گذاشتند. آنانی که با حال زار و بیمار خود می گفتند سجاده نشین لحظه های سرخ عبادت، دستی برآور و سینه ام را عاشورایی کن. میخواهم پس از چهل وادی رنج و گریه، نام تو، مستی فزای دقایق عزایم باشد.
اگر یک بار در میهمانی اربعین حسین حاضر شوی، دیگر برایت خیلی سخت میشود، در زمانهای دیگر که حرم حسین آرام و بیهیاهو است آنجا باشی. چون حس میکنی، تنها در اربعین است که حُرمت حرم حسین حفظ میشود؛
در اربعین است که کسی آرام وارد حرم نمیشود؛ همه به سر و سینه میزنند و در فراق حسین اشک میریزند و ناله سر میدهند.
نظر شما