کتاب «کومش صبحی بر آفاق عرفان» با یادداشتی از نگارنده که بیان کننده انگیزه وی از نگارش این کتاب است، با این جملات بیان می شود: شناخت و معرفی این بزرگان (عرفا و علمای بزرگ دیار کومش) میتواند احیایی دوباره و همه جانبه برای این استان باشد. برآنیم که با معرفی عرفا و علمای این خطه هرچند مجمل، بابی بگشاییم تا محققین دیگر نیز به سایر معاریف ناشناخته این دیار بپردازند.
و پس از آن به معرفی همه جانبه چهار تن از عارفان مشهور این دیار میپردازد.
بایزید بسطامی، شیخ ابوالحسن خرقانی، علاالدوله سمنانی و شیخ محمود مزدقانی، از بخش های این کتاب هستند. هر بخش با سخنی از عارف شروع میشود سپس نگارنده به بررسی زندگینامه و دیدگاههای عارف میپردازد، اشعار یا سخنان منتسب به او را بیان و آرامگاهش را معرفی میکند.
قسمتی از کتاب
در بخش اول کتاب، نگارنده در وصف دیدگاه خدامحوری بایزید میگوید: شالوده نظرات سلطانالعارفین بر پایه اصل وحدت وجود استوار است. بدین معنا که به چیزی جز خدا نمیاندیشد و غیر از او نمیبیند.
در اقوال و احوال وی نگاه خدا محوری چنان موج میزند که میتوان توحید عارفانه او را جزو بی نظیرترین و عمیقترین تفکرات در تاریخ عرفان ایران دانست.
از نگاه او تمام هستی خدا است و خارج از خدا هیچ غیری وجود ندارد. چنانکه در یکی از جلسات درس بایزید بحث آفرینش به میان میآید و شاگردی در میان صحبت استاد میگوید: "زمانی بود که خدا بود و غیر از او هیچ نبود."
پیر بسطام پاسخ میدهد: "اکنون نیز چنان است که در آن زمان بود."
یعنی اکنون نیز خداست و غیر از او هیچ چیز نیست. او به وجد روحی اهمیت زیادی قائل بود و مستی و بیخودی معنوی را رهایی از خود پرستی میدانست. مستی (سُکر) از نظر وی بالاتر از هوشیاری (صَحو) بود؛ زیرا اعتقاد داشت مستی، صفات انسانی را از بین میبرد و او را به فنای نفس نزدیکتر میسازد. و در چنین حالتی است که انسان آلتی در دست اراده الهی میگردد به طوری که هر آنچه گوید، دیگر او نیست که اراده پروردگار اوست. البته سخنانی را که در این حالت بی خودی بر زبان انسان جاری میشود را اصطلاحا "شطح" میگویند. که در کلام بایزید شطحیات عارفانه نسبت به متقدمین و متاخرین او رنگ و صورتی تندتر و بیپرواتری دارد.
و نگارنده در بین اشعار منتسب به بایزید بسطامی رباعی زیر را آورده است:
ای عشق تو کشته عارف و عامی را
سودای تو گم کرده نکونامی را
ذوق لب میگون تو آورده برون
از صومعه بایزید بسطامی را
رباعی دیگر:
خواهی که رسی به کام، بردار دو گام
یک کام ز دنیا و دگر کام ز کام
نیکو مثلی شنو ز پیر بسطام
از دانه طمع ببر که رستی از دام
و سخنانی از بایزید بسطامی نوشته است:
سی سال خدای را میطلبیدم، چون نیک بنگریستم او طالب بود و من مطلوب.
مدتی نفس را به درگاه میبردم و او مینگریست، چون مدد حق در رسید، نفس را میبردم و او میخندید.
کمال درجه عارف، سوزش او بود در محبت.
پدیدآورندگان کتاب
نگارنده این کتاب افسانه هجرتی از اعضای فعال موسسه فرهنگی "نور حقیقت عرفان" است که هدف اصلی آن تحقیق و پژوهش در حوزه عرفان و تصوف و برگزاری همایش تجلیل از بزرگان این حوزه است.
ویرایش این کتاب با همکاری نگارنده و سعید ایرانزاد انجام شده و در زمستان ۱۳۹۵ به چاپ رسیده است.