در گزارش زیر گزیده ای از مهمترین نشست های پژوهشی از بازه زمانی ۱۰ تا ۱۷ آبان ۱۳۹۸ خورشیدی آمده است.
تبیین بیانیه گام دوم انقلاب اسلامی
نشست کرسیهای آزاداندیشی با موضوع «تبیین بیانیه گام دوم انقلاب اسلامی» در دانشگاه طلوع مهر قم برگزار شد.
حجتالاسلام محسن مهاجرنیا استاد و حوزه و دانشگاه گفت: گام اول انقلاب سرآغاز حرکت علمی کشور بود که عقبماندگیهای صدساله اخیر را پشت سرگذاشت و با شتاب در حال جبران عقب ماندگیها از کاروان شتابان علم است و به تعبیر مقام معظم رهبری نزدیک به ۲ دهه است رستاخیز علمی در کشور آغاز شده و با سرعت به سمت جلو در حال حرکت است.
در بیانیه گام دوم هفت راهبرد اساسی برای برداشتن گام دوم بیان شده است. نخستین راهبرد، سخن از دانایی و آگاهی با عنوان «راهبرد دانش و پژوهش» است که سبب تولید قدرت و توانایی و نقش فزاینده بین المللی میشود و کشور اگر بخواهد حرکت کند، به قدرت و توانایی نیاز دارد که از طریق دانایی پدید میآید.
یکی از راهبردهای بیانیه گام دوم را نگاه راهبردی به دانش است. سخن درباره راهبردها در واقع مواجهه با چهار مسئله اساسیِ فرصتهای طلایی، نقطه قوتها، تهدیدهای رهزن و نقطهضعفها در فرآیند حرکت از وضع موجود به اهداف مطلوب است، در این حرکت است که دانایی به توانایی تبدیل میشود.
بیانیه گام دوم انقلاب اعلامیه رستاخیز و رنسانس علمی انقلاب اسلامی است. در بیانیه گام دوم از میان شبکهای از مفاهیم دانشی مانند؛ دانایی، تولید علم، آفرینش علمی، شتاب علمی، قلّههای دانش، چشمهی دانش، استعداد علمی، رستاخیز علمی، دانشبنیان، موتور پیشران علم، مرزهای دانش، مسابقهی علمی دردنیا، پیشرفت علمی، جبران علمی، رتبه دانش کشور، «رستاخیز و رنسانس علمی بعد از انقلاب اسلامی» برداشت میشود. در واقع بیانیه گام دوم، اعلامیه رستاخیز و رنسانس علمی انقلاب اسلامی است.
اصطلاح «آفرینش دانش، اصطلاح فوقالعادهای است چراکه واژه آفرینش و خلق دانش از اصطلاحات جدید آیندهپژوهی است. ویژگی خلق و آفرینش دانش آن است که با مدیریت درونی ایجاد میشود، چیزی هم که با مدیریت درونی ایجاد شود، در فرایند جامعهپذیری و فرهنگپذیری فراگیر به عقلانیت دانشی تبدیل میشود.
وقتی دانشی بخواهد شکل بگیرد، مراحلی را باید طی کند. در مرحله اول یک سری دادههای خام است، بهقول پژوهشگران مثل فیش میماند. بعد اینها روی هم جمع میشوند و به حجمی از معرفت، اطلاعات و آگاهی تبدیل میشود، آنگاه بعد از پردازش، به نوعی آگاهی و شعور بومی تبدیل میشود و در نهایت بهنوعی از عقلانیت تبدیل میشود.
در جمهوری اسلامی باید به عقلانیت معرفتی و علمی برسیم، عقلانیت وقتی ایجاد میشود که آرامآرام آگاهی و اطلاعات ما فزونی بیابد و دانش شکل بگیرد و ادراک شود، وقتی اینگونه شد، این دانش، بخشی از وجود غیرقابل انکار ما میشود وهویت عقلی شکل میگیرد.
تعبیر مقام معظم رهبری در بیانیه هم از آن به عنوان «رهزنان فکر» و تا حدودی «علم ترجمهای» یاد شده است و آن این است که «دشمن تلاش دارد تا بر فهم و ادراک تصمیم سازان، تصمیمگیران و آحاد مردم تأثیر بگذارد». دشمن برنامهریزی میکند تا فکر ما را بسازد و ما آنگونه تفکر کنیم که آنها میخواهند. در واقع، این نوع اندیشیدن انفعالی هرگز به خلق دانش و عقلانیت معرفتی نمیرسد.
دیلتای و علوماجتماعی
نخستین نشست از سلسله نشستهای فلسفه و علوماجتماعی با عنوان «دیلتای و علوماجتماعی» در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران برگزار شد.
مالک شجاعی جشوقانی عضو هیات علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی عنوان داشت: یکی از شخصیتهای شاخص و برجسته تاریخ فلسفه علوم انسانی و علوم اجتماعی، فیلسوف و مورخ و انسان شناس آلمانی ویلهلم دیلتای است. معمولاً زمانی که از هرمنوتیک به عنوان یکی از سه پارادایم علوم انسانی مدرن نام میبرند، دیلتای را ذیل پارادایم هرمنوتیک جای میدهند اما من بر اساس شواهدی از آثار دیلتای با این برداشت عمومی موافق نیستم و جایگاه او را در میانه پارادایم هرمنوتیک و پارادایم انتقادی میدانم.
در طول تاریخ فلسفه، عنوان علوم انسانی برای اولین بار در کتاب دیلتای ظاهر شد، بر همین اساس، او اولین فیلسوفی است که مسئله علوم انسانی را به عنوان مسئلهای فلسفی صورت بندی مفهومی کرد.
چرا دیلتای اهمیت دارد؟ در بین فیلسوفان قرن نوزدهم که در سرآغازهای فلسفه معاصرند، برای دیلتای مسئلهای جدی سر بر آورد: دفاع از علوم انسانی. در زمانه دیلتای پوزیتیویسم گفتمان غالب بود. علم یک علم بود و آن هم علوم طبیعی تجربی و پوزیتیویسم هم نگهبان تئوریک این ساحت علم بود.
دیلتای صراحتاً پروژه خود را پروژه کانتی معرفی میکند. پروژه کانت پروژه نقد عقل محض است. کانت در زمانه خود با فیزیک نیوتنی مواجه بود که ملاک معرفت یقینی و معیار علمیت بود. در پروژه کانت به خودشناسی و معرفت شناسی میپردازیم.
کانت معتقد است متافیزیک اگر بخواهد حیات داشته باشد، دیگر فلسفه وجودشناسانه نیست، بلکه فلسفه معرفت شناسانه است و منظور از معرفت فیزیک نیوتن است. در نتیجه فلسفه، فلسفه علم است و پس از کانت با فلسفه علوم مواجه هستیم.
دیلتای معتقد است فلسفه پست کانتی، فلسفه علم است، چه در سنت تحلیلی و چه در سنت قارهای. کانت به فلسفه علوم طبیعی پرداخت و دیلتای به فلسفه علوم انسانی میپردازد. بنابراین عنوان پروژه دیلتای نقد عقل تاریخی است و منظور همان فلسفه علوم انسانی و علوم اجتماعی است.
مطالعات فرهنگی و اجتماعی علم و فناوری
نشست «مطالعات فرهنگی و اجتماعی علم و فناوری» از سلسله پنلهای تخصصی همایش ملی مطالعات فرهنگی و اجتماعی آموزش عالی، علم و فناوری در پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم برگزار شد.
حسین معصومی همدانی پژوهشگر حوزه تاریخ و فلسفه علم و استاد دانشگاه صنعتی شریف تصریح کرد: میل به زودبازده بودن علم گرایشی هست که توقع دارد هر چیزی به زودی زود عملیاتی شود. هر طرح و پایاننامه را میخواهند به زودی زود عملیاتی کنند. وقتی تعابیری مانند «عملیاتی شدن» به کلیشه تبدیل شد روی رفتار ما هم تاثیر میگذارد و حتی در نظری ترین تحقیقات هم به دنبال آن هستیم که بعدی عملیاتی برای تحقیق بتراشیم تا بتوانیم کسانی را قانع کنیم که از تحقیق ما حمایت کنند.
انگیزهای که باعث میشود به سمت تمایل به کاربردی کردن هر چیزی بریم، انگیزه درستی است. انگیزه این است که پژوهش باید بهرهای برای جامعه داشته باشد ولی در این میان مسئله این است که معیار بهره داشتن یک پدیده برای جامعه چیست و چه کسی صلاحیت ارزیابی این موضوع را دارد. آنچه در جامعه ما رخ داده است این است که داوری درباره بهرهدهی یک تحقیق به بروکراسی سپرده شده است.
در هیچ جای جهان برای کاری که بهره ندارد هزینه نمیکنند اما اینکه معیار بهرهدار بودن یک کار چیست امری مناقشه برانگیز است. در جهان بسیاری از تحقیقات با هزینه صنایع انجام میشود و آنها هم به دنبال بهره هستند اما عقل عملی آنها بر مبنای تجاربی که در طول تاریخ رخ داده است به آنها میگوید بیفایدهترین تحقیقات هم میتوانند بالاخره بهرهای برسانند. در اولین نگاه هیچ چیز بیفایدهتر از کاوش در ستارگان نیست اما علم جدید بر همین پایه شکل گرفت.
تعیین ارزشمند بودن یک تحقیق با جامعه علمی است اما ما در حال حاضر در ایران به جامعه علمی اعتنایی درستی نداریم و این توقع را هم داریم که هر چیز به سرعت نتیجه بدهد. این به ویژه در مورد علوم انسانی شدیدتر و خطرناکتر است.
به گمان من اهل دانشگاه نباید در برابر خواست عملیاتی کردن تسلیم شوند و باید پافشاری کنند تا راه صحیح را به تصمیمگیران نشان دهند.
هادی خانیکی عضو هیات علمی دانشگاه علامه طباطبایی و صاحب کرسی ارتباطات علم و فناوری یونسکو توضیح داد: شتابزدگی توسعه ما را وادار میکند علم هر چه زودتر به فناوری تبدیل شود در صورتی که اندیشمندان تاکیدشان این است که علم امروز فناوری فرداست و نباید برای کاربردی کردن ایدهها و اندیشهها تعجیل به خرج دهیم.
امروزه ۲ تصویر سیاه و سفید از نهاد دانشگاه در ایران ارائه میشود. تصویر سیاه را رسانههای بیمرکز نظیر رسانههایی که در فضای مجازی شکل گرفتهاند ارائه میدهند و تصویر سفید تصویر رسمی است که جلوهای پر از موفقیت به خود گرفته است. خود دانشگاه هم در تبلیغات خود همواره بیان میکند که مسائل را به ما بسپارید تا حل کنیم. به عبارت دیگر دانشگاه هم به این دامن میزند که من جایگاه حل مسئله در کشور هستم در صورتی که میتوان در این موضوع تردید کرد. در چنین شرایطی و با چنین وضعیتی است که مقولهای به نام ارتباطات علم و فناوری اهمیت پیدا میکند.
معمولا در علم ارتباطات مسئله وقتی اهمیت پیدا میکند که جنبههای منفیاش بیشتر شود. در بحث ارتباطات علم و فناوری هم موضوع همین است. بحث درباره مخاطرات علم و فناوری هم بعد از حادثه چرنوبیل جدی شد و پس از آن بحث ارتباطات علم و فناوری جدی شد. پس از ظهور اینترنت و به ویژه وب دو نیز ارتباطات شکل تازهای گرفت و نسل جدیدی از ارتباطات علم و فناوری خود را بروز و ظهور داد و مباحث جدی تازهای در این حوزه مطرح شد.
ارتباطات علم و فناوری باید به نیاز ساختن حوزههای عمومی و گفتگو پاسخ دهد. وقتی گفتگو ضعیف میشود انتظار از علم و فناوری این میشود که به حل مسئله بپردازد و نه طرح مسئله، در صورتی که طرح مسئله نیز یکی از مهمترین وظایف این نهاد اجتماعی است.
محمد حسینیمقدم پژوهشگر حوزه آیندهپژوهی خاطرنشان کرد: ما در آستانه تحولی هستیم که میتوان آن را الکتریسیته دوم دانست. بهزودی دنیای بدون هوش مصنوعی محال خواهد شد و باید توانهایی به دانشجویان بدهیم که مهیای این تحول شوند.
اسماعیل خلیلی استاد دانشگاه یادآور شد: آنچه ما به عنوان مطالعات دانشگاه به آن مشغول هستیم گویی مکانهایی هستند که در بیزمانی رها شدهاند. علم در یک تعبیر که من با آن همدل هستم همان گفتگویی است که میان اهل علم صورت میگیرد. بر این پایه ما در ایران هنوز علم نداریم. وقتی اجتماع علمی نیست گویی که علمی وجود ندارد.
دانشگاه در ایران فلسفه خود را ندارد و ما هم در حوزه مطالعات دانشگاه و علمپژوهی همین مسئله را داریم. این مورد البته استثناهایی هم دارد اما قاعده بر بیفلسفه بودن است.
پروژه دانشگاه در ایران برای حل بحران منزلت است و علاوه بر آن، به گمان من دانشگاه پروژه حل بحران هویت هم هست. کسی که خود را گم کرده است در دانشگاه منی غربی را میبیند و میخواهد او شود پس به دانشگاه میرود.
از سوی دیگر، از دید بازیگران و نخبگان، دانشگاه پروژهای سیاسی است و مطالعات دانشگاه هم امتداد پروژههای سیاسی است. ما هر کدام ذیل این رشته پروژه سیاسی خود را دنبال میکنیم و دغدغهمان علم نیست. در حوزه علوم اجتماعی هم این موضوع را به اشد وجه میشود دید.
محمد توکل عضو هیات علمی دانشگاه تهران گفت: علم و تکنولوژی هم نتیجه یک نظم اجتماعی است و هم عامل و تغییردهنده نظم اجتماعی است. تا زمانی که اروپا در ذهنیت خود عوض نشد و فکر نکرد که باید در طبیعت دخالت کند نتوانست روند را تغییر دهد. ذهنیت انسانها عموما به این سمت رفت که دنیا حساب و کتاب دارد و باید از مسیرهای تجربی این موضوع را کشف میکنیم. اگر ما با شک و تذبذب به سراغ توسعه برویم در همین سطح که هستیم میمانیم.
مسئله فرهنگ
پنجمین جلسه از سلسه نشستهای «مسئله فرهنگ» در سرای اهل قلم برگزار شد.
مهدی محسنیانراد جامعه شناس و استاد دانشگاه اظهار داشت: فرهنگ همه پاسخهایی است که ما به این سوال میدهیم که چگونه باید زندگی کنیم. مسئله میتواند حتی به سادگی چگونگی نوشیدن آب باشد و مثلا من در لیوان آب میخورم و پدربزرگم در کاسه آب میخورد یا حتی از بعد غیرمادی ماجرا من هنگام نوشیدن آب به امام حسین(ع) و حضرت محمد(ص) درود بفرستم و دیگری نه. همه این مثالها یعنی اینکه فرهنگ بههیچوجه یکپارچه یا یکسان نیست و اختلافات میانفرهنگی یک واقعیت است.
هر کدام از ۲ شاخه مادی و معنوی فرهنگ از اجزاء کوچکی تشکیل میشوند و مثلا ابزار موسیقی یکی از این اجزاء معنوی است. ولی ما چه کردهایم؟ چهل سال است که نمایش ساز در تلویزیون ممنوع است و ما این عنصر فرهنگ معنوی را منکر میشویم. تمام این اجزاء بیشمار فرهنگ با همدیگر در ارتباط هستند و یک پیکربندی فرهنگی را شکل میدهند.
ساختار فرهنگ زنده و پویا است و با گذر زمان تغییر میکند اما ژنهای آن تغییر نمیکند و اگر زیستی طبیعی داشته باشد به تمدن تبدیل میشود. ساختار فرهنگ و ارتباط اجزاء آن را اتفاقات بزرگی مثل حمله مغول یا زلزله شدید یا حتی انقلاب به هم میریزد. انقلاب ایدئولوژیک هم از آن پدیدههایی است که به الگوی فرهنگی آسیب میرساند و به آن شوک وارد میکند. هوش و درایت بالایی میخواهد که پس از شرایط انقلابی شرایط فرهنگی را به شرایطی عادی برگردانیم.
بیژن عبدالکریمی استاد فلسفه بیان داشت: من نه میخواهم از جریان سیاسی خاصی دفاع کنم و نه قصد کوبیدن جریان سیاسی خاصی دارم و نه حتی با قدرت و سیاست مشکلی دارم؛ اگر اینجا حرفی میزنم از سر دلسوزی و دردمندی است. ما اگر به اساسنامههای شورای عالی انقلاب فرهنگی، آموزشوپرورش و سازمان تبلیغات اسلامی و ... نگاه کنیم میبینیم که هدف تمامشان تربیت نسلی بوده که به خویشتن تاریخی و اصالت خودش برگشته و تبلور ارزشهای معنوی و دنی و ملی است. اما نتیجهای که گرفته شده کاملا برعکس است. امروزه شکاف بین جامعه و میراث تاریخیاش به اندازهای شده که حتی از خودمان نفرت داریم و میخواهیم ایرانی نباشیم.
فردی که این شکست را نمیپذیرد یا منفعتی در آسیبهای فرهنگی و اجتماعی دارد و یا یک شارلاتان است. در واقعیت همه با این مشکل فرهنگی همعقیدهایم اما ممکن است در جزئیات چیستی و راهحل رفع آن تفاوت نظر داشته باشیم. فرهنگ امری ابژهپذیر نیست و اساساً همچون آن داستان مولانا که ماهیها در دریا به دنبال آب میگشتند همه جا حضور دارد.
ما درون فرهنگ غرق هستیم و از سادهترین رفتارها و خصوصیترین کنشهایمان تا عمومیترینشان و سیاستگذاریها درگیر فرهنگ هستیم. متاسفانه به نظر میرسد دستاندرکاران سیاسی ما هیچ درکی از مقوله فرهنگ ندارند و فرهنگ را همان تبلیغات و پوستر و سریال و نماآهنگ میبینند.
فرهنگ را با خیلی امور خلط کردهایم. فرهنگ یک امر دمدستی نیست که هرکسی بگوید با فرهنگ سروکار دارد و میخواهد آن را مدیریت کند. حتی یک استاد دانشگاه یا کارمند ارشاد و آموزشوپرورش و سازمان تبلیغات فرهنگی نیست و نسبتی با فرهنگ ندارد. حتی نوشتن شعر و کتاب و رمان هم کار فرهنگی نیست. مدام میگویند که انقلاب ما یک انقلاب فرهنگی بود اما در ساختارهای سیاسی و اجتماعیمان اساساً درکی از فرهنگ نداریم. فرهنگ گونهای از مناسبات انسانی را میطلبد که نه بر اساس عنصر قدرت باشد یا اقتصاد و سود. رابطه فرهنگی یک رابطه بازاری یا توتالیتر نیست چیزی است مثل مفهوم ولایت در فقه شیعی نوعی ارتباط و ارزشگذاری دوستانه و ملهم از تاثیرگذاری اندیشهها بر دیگری.
در یک رابطه فرهنگی درست، فرد با حقیقتی روبرو میشود که اگزیستانس او را دچار تحول میکند و این چیزی است که در کل ساختار فرهنگ ما وجود ندارد. کار فرهنگی با جان و وجدان جامعه سروکار دارد و ابدا بروکراتیک و تکنوکراتیک نیست.
مسئله امروز ما در حوزه فرهنگ همین است که نمیپذیریم زیستجهان انسان دگرگون شده و این نه توطئه ابرقدرتهاست نه خودفرختگی انسانها. یک سیر تاریخی است که آن را طی کردهایم. مدرنیته یک امر عارضی نیست و جهان کنونی همان جهان گذشته نیست که به مدرنیسم مبتلا شده باشد. حتی عقل کنونی هم با عقل گذشته تفاوت کرده و نمیتوان در مقابل این تفاوتها مقاومت کرد. مسئله ما همین تاخر تاریخی است و اینکه به موضوعاتی میاندیشیم و اصرار داریم که به زندگی واقعی جامعه امروز ارتباطی ندارد. عالم سنت چند قرن است که به زیر آب رفته.
بسیاری از مشکلات امروز ما سیارهای است. هیچ امر محلی منفک از امر جهانی نیست ولی ما مسائل ایران را در پهنه جهانی بررسی نمیکنیم. احمقانه است که بیحجابی را دهنکجی به سیاست و قدرت میبینیم. هم روشنفکر ما مسئله را سیاسی میکند و هم قدرت اساسا موضوع را سیاسی معرفی میکند.
مسئله من نه سیاست است نه قدرت. من فقط میخواهم از ایمانم دفاع کنم. ما همچنین با مشکل دوقطبی اجتماعی حاد مواجهیم. از دوره ورود مدرنیته به ایران این دوقطبی میان سنت و مدرنیته وجود داشته و باعث شده از مشروطه گرفته تا نهضت ملیشدن صنعت نفت تا همین انقلاب ۵۷ خنثی شود. کشور امروز تهی شده و تصویر زشتی از ایرانیت داریم که همه میخواهند بروند اما بالاتر از همه دعوای سیاسی ایران باید بماند. باید قبول کنیم همچون فیلم چهارانگشتی ما ۲ فرزند داریم که با هم متفاوت هستند و نباید هیچکدام را نادیده بگیریم یا سرکوب کنیم. هر نوع حرکتی به شکاف میان این ۲ فرزند منجر شود محکوم است. ایران با هردوی این ۲ گروه ایران میشود و نمایندگی تنها یکی از آنها و سرکوب دیگری چیزی جز خیانت نیست.
نظر شما