آرتور سی کلارک (Arthur C. Clarke) نویسنده انگلیسی داستانها و مقالههای علمی و تخیلی بود که علاوه بر نویسندگی، اختراع و پیشگویی آینده دنیای فناوری را نیز به شکل جدی دنبال میکرد. شهرت اصلی او را به دلیل مشارکتش در نوشتن فیلمنامه فیلم مشهور ۲۰۰۱: یک ادیسه فضایی به کارگردانی و تهیهکنندگی استنلی کوبریک میدانند که در برخی منابع بهعنوان تأثیرگذارترین فیلم تاریخ شناخته میشود. این فیلم جایزه اسکار را برای هر دوی آنان به ارمغان آورد.
سی کلارک با هفت مدرک دکترای افتخاری در رشتههای مختلف تجربی، آخرین عضو بازمانده از گروهی بود که بزرگان سهگانه علمی-تخیلی نامیده میشد. دو عضو دیگر این مجموعه را رابرت هاینلین و آیزاک آسیموف تشکیل می دادند؛ او سال ۲۰۰۸ درگذشت.
ادیسه زمان نام آخرین مجموعه علمی- تخیلی است که سی کلارک به اتفاق استون بکستر (Stephen Baxter) آن را نوشت. نویسندگان در ابتدای اثر در یادداشتی عنوان کرده اند این مجموعه ادامه یا مقدمهای بر مجموعه قبلی ادیسه محسوب نمی شود بلکه قائم بر آنها و بدان معناست که همان فرض را در سمت و سویی متفاوت پیش میبرد. منظور از مجموعه قبلی ادیسه مجموعه چهار جلدی ۲۰۰۱: ادیسه فضایی، ۲۰۱۰: ادیسه دو، ۲۰۶۱: ادیسه سه و ۳۰۰۱: ادیسه نهایی است.
از روزگارانِ کهن، بسیار پیشتر از عصرِ انسانها، «نخستزادگان» که موجوداتی هستند کمابیش به پیری کیهان، زمین را زیر نظر دارند؛ بشر هیچ از وجود نخستزادگان آگاه نیست تا آنکه... در لحظهای کوتاه، زمین تکهتکه میشود و دوباره مثلِ یک جورچینِ عظیم به هم متصل میشود. ناگهان سیاره و تمام موجوداتِ زنده ساکن بر آن دیگر از یک روزگارِ واحد نیستند. دنیا به چلتکهای از دورانهای مختلف تبدیل میشود: از دورانِ پیش از تاریخ تا سال ۲۰۳۷. از هر کدام از زمانها هم ساکنانی حاضر هستند که حالا باید در کنار یکدیگر زندگی کنند.
در سرتاسرِ آسمانِ این زمینِ نو، گویهایی نقرهرنگ در آسمان شناورند که هیچ سلاحی بر آنها کارگر نیست و بههیچوجه نمیتوان با آنها ارتباط برقرار کرد. آیا این گویها ابزارهایی پیشرفته هستند که کارشان خلق و حفظِ گسستهای زمانی بوده؟
در این دنیای جدید قرار است انسانهایی از اعصارِ مختلف با هم زندگی کنند و راهی برای بقا بیابند؛ سه فضانوردِ روس و آمریکایی، چند سربازِ صلحبانِ سازمان ملل، یک لشکر از سربازان بریتانیایی قرننوزدهمی به همراه سربازانِ هندی همکارشان، و در کنارِ همه اینها، دو سردارِ خونریز و بزرگِ تاریخ که لشکریانشان جهان را فتح کردند و حالا ممکن است رودرروی هم قرار بگیرند... یکی مغول و دیگری مقدونی.
در فصل ۳۳ کتاب میخوانیم:
در پایان روز، اسکندر قربانیهایش را برای تبرک جنگ قریب الوقوع انجام داد و به ارتشش دستور داد که جمع شود. دهها هزار نفر در جوخههای خود پای دیوارهای بابل جمع شدند؛ رداهایشان درخشان بود و سپرهایشان صیقل خورده، اسبهایشان شیههکش و لگدانداز...
سپس اسکندر تا جلو دسته کوچک بریتانیاییها آمد. با دستش یال اسبش را گرفت تا اسب کمتر حرکت کند؛ بعد دوباره صحبت کرد اما به انگلیسی ... گفت: لیکن ما از روز تا پایان جهان در یادها میمانیم؛ ما اندک مردمان، ما اندک مرمان شاد، ما برادران... زیرا آن کس که امروز در من خونش بریزد برادم است.
اروپائیان و سپاهیها هلهله کشیدند؛ صدایشانبه اندازه تمام مقدونیان دیگر بلند بود...
وقتی سان تمام شد و لشکریان پراکنده شدند، بیسسا دنبال رودی گشت...
«از شکسپیر بود رودی؟»
«دقیق تر بگویم، از هنری پنجم». بادی به غبغب انداخته بود و آشکارا به خود میبالید. «اسکندر شنیده بود که من یکجورهایی کلمه بازم. من را به کاخ احضار کرد و گفت برایش سخنرانی مختصری بنویسم تا او هم برای تامیهای ما تکرار کند. من هم به جای این که خودم چیزی بنویسم، رفتن سراغ خنیاگر کبیر انگلستان. گزینه بهتری داشتم؟ وانگهی ... بیچاره در این دنیای جدید وجود ندارد. نمی تواند به خاطر سرقت ادبی من را به دادگاه بکشاند!»
«حرف نداری رودی».
نخستین جلد از مجموعه ادیسه زمان با نام چشم زمان در سال ۲۰۰۳ نوشته شده و کتابسرای تندیس به تازگی آن را با ترجمه شادی حامدی آزاد و حسین شهرابی منتشر کرده است. این کتاب با ۴۷۰ صفحه و شمارگان ۵۰۰ نسخه در دسترس علاقهمندان به ادبیات علمی-تخیلی است.
نظر شما