راه بازگشت مستندی است که در بخش مسابقه بینالملل (در گروه مستندهای نیمه بلند) در سیزدهمین دوره از جشنواره سینما حقیقت، حضور دارد. در خلاصه این فیلم آمده است: «در آگوست ۲۰۱۵، «حسین رسیم» -Hussein Rassim- به بروکسل میرسد. او هزاران مایل سفر کرده تا به یونان برود. از بروکسل تا آتن، این فیلم جادهای، ما را با مسیر مهاجرتی حسین و هزاران مهاجر دیگر همراه میکند. در خلال حوادث و کشورهایی که سفر کرده، داستان حسین پدیدار میشود، فراموششدگان سخن میگویند و دژهای اروپا همچنان پابرجا است».
راه بازگشت که توسط دو کارگردان جوان بلژیکی «ماکسیم ینس» و «دیمیتری پتروویچ» و در سال ۲۰۱۸ ساخته شده، نمایشی است از یک سفر بیپایان و توام با درد تلخ بیوطن شدن، بیهویت شدن و تحقیر مهاجران خاورمیانه به اروپا.
حسین شخصیت اصلی داستان است. مردی عراقی که پس از سفری طولانی توام با مشقت و درد خود را به بروکسل پایتخت بلژیک رسانده اما حالا هم که هویتش به عنوان یک مهاجر پذیرفته شده، این هویت بسیار شکننده است. او همراه با مادر فرزندش سفری را با تیم فیلمبرداری و سازندگان مستند شروع میکند که در خلال آن بیننده را با دردهای خودش در مسیرهایی که طی کرده و تحقیرهایی که با آنان روبرو شده، از سینه خیز از مرزها گذشتن تا خطرهایی که به جان خریده است، روبرو میسازد.
در خلال سفر و در گذر از بلژیک به وین، سپس به بوداپست و پس از آن آتن کمپهایی را میبینیم که مهاجران عمدتا خاورمیانه ای از سوریه و عراق و فلسطین در آنان روزگار میگذرانند و آماج انواع خشونت هستند. در و دیوارهایی که خشونت نژادی و برتری طلبی بر اساس مرزهای جغرافیایی در آنان موج می زند و مردمی که حضور و وجود غربیگان را در کشور خود تهدیدی برای دستاوردها و از دست دادن چیزهایی می بینند که در طی سالها زحمت و تلاش اندوختهاند؛ و حالا مهاجران آنجا هستند تا آنها را خراب کنند. دیوار نوشتههای دولتی هم بر آنان دامن می زنند و زندگی مهاجران را بیش از پیش به منجلابی از غیرخودی بودن در جوامع میزبان بدل می سازند. البته در این مواجههها نماینده ای از مردمی که از این رویکردهای دولتی و مردمی متاسف هستند و لزوما مهاجران را تهدید قلمداد می کنند وجود دارد اما همان ها هم در انتها با ابهام مواجه هستند که در آینده با مهاجران چگونه برخورد خواهند کرد.
تصاویر زندگی مهاجران در کمپ های کشورهای توسعه یافته ای چون اتریش و یونان به سان زندگی آنان است در همان تصاویری که از خاورمیانه و همسایگانمان در ذهن داریم. پوشش ها، چهرهها، غذاها و همه چیز همان خاورمیانه است. یک خاورمیانه کوچک و تبعید شده در دل اروپا که البته خوشحال نیست، تعلق ندارد و عصبی است. چنانچه یکی از مهاجران در کمپ ها از خدشه دار شدن اعصاب آدم هایی می گوید که طاقتشان طاق شده است. یک مهاجر فلسطینی در فیلم میگوید «هم در کشور خودم و هم در اینجا، تحقیر میشوم و در این میانه برایم مهم این است که در کنار خانوادهام باشم؛ در کنار خانوادهام تحقیر شوم».
جنگ بی شک شومترین و تلخ ترین نمود رفتارهای انسانی و جوامع از همیشه تاریخ انسان است. رفتاری که نقش و رد اراده در آن برجسته است و شفاف اما در برهه هایی از تاریخ به صورتی آغاز می شود و همه چیز را در خود مدفون می سازد که گویی هرگز انسان خرد و اراده و قدرتی بر اعمال خویش نداشته است. جنگ هایی که در همه دوره های تاریخی رخ داده اند و رخ می دهند و گویی قدرت انسانی تنها در شیوه کشتار نوع همنوع خویش تغییر می کند و نه ماهیت این کشتار یا تبعیض ها و برتری جویی. جنگ ها سرآغاز آوارگی و برهم خوردن نبض نظام مند حیات اجتماعی هستند. آدمهایی که در لحظهای همه گذشته خود را مدفون شده میبینند و در تقلایی پوچ برای آینده به هر جان پناهی متوسل می شوند. آنهایی که فرزند دارند هم شاید سرنوشت غم انگیزتری دارند چنانچه یکی از مهاجران میگوید: ترجیح می دادم فرزندی نداشته باشم چرا که حالا وقتی او متولد شود و بگوید چرا چنین انتخابی برایش کرده ام، جوابی ندارم؛ و آینده برای این مهاجران بسان حال، به جهنم بدل می گردد، جهنمی که انگار سرانجامی ندارد؛ یک جهنم بی پایان.
در جایی از فیلم یک مهاجر عراقی از این حقیقت پرده برمی دارد که این رفتارها (جنگ و خشونت) هرگز درست و یا تمام نمی شوند چرا که نسلی که از جنگ قبلی به جا مانده، عمری را با کینه و نفرت و ازدست دادن هایی زندگی می کند که هرآینه به دنبال گرفتن انتقام آن است. اوبه کودکان قربانیانی اشاره می کند که خود قربانیان از دست دادن هایی هستند که این غم تا آخر عمر رهایشان نمی کند و مجموعه این عوامل باعث می شود تا این درد فقدان و نفرت ورزی هرگز پایانی به خود نبیند.
یکی از عمده ترین ایرادات فیلم طولانی بودن آن و بخشهایی است که شاید می توان کوتاهشان کرد و زمان ۶۶ دقیقهای فیلم شاید کمی از حوصله مخاطب خارج باشد. در ایران و به لطف غرابت فرهنگی و آشنایی با کشورهایی که مهاجران فیلم (سوریه، فلسطین، عراق و..) در آن حضور دارند و فهم فرهنگی از منطقه خاورمیانه، شاید این موضوع کمتر جلوه کند اما این ایراد همچنان پابرجاست.
البته استفاده از موسیقی در فیلم آن هم نوعی از موسیقی محلی خاورمیانه که با ساز حسین نواخته میشود و همراهی آن با ساز غربی نامزد فرانسوی زبانش، به همراهی مخاطب یاری می رساند و ضمن روان ساختن داستان و روایت در ذهن بیننده، نمادی است که تلفیق دو آدم از دو دنیای مختلف (که یکی از سرزمین ناآرام و جنگ بی ثباتی می آید و دیگری متعلق به سرزمین مقصد است و نماد ثبات و آرامی) را به تصویر می کشد که در حالی که به دنیای هم تعلق ندارند اما با یکدیگر دشمن هم نیستند و دنیای دیگری را ساخته اند؛ دنیایی که در آن رنگ پوست، مرز جغرافیایی و تفاوت زبان و فرهنگ، رنگ باخته است.
نظر شما