از او به عنوان شاهماهی فصل نقل و انتقالات یاد میشد. هم گفته میشد پرسپولیس خواهان به خدمت گرفتنش است و هم استقلال. حتی صحبت از سپاهان هم بود. به هر حال او ستاره ذوبآهن به حساب میآمد و خیلیها بر این باور بودند که در تیم ملی هم میتواند مثمر ثمر باشد. سرانجام تصمیمش را گرفت. بیخیال بازوبند کاپیتانی ذوب شد و به تهران آمد تا لباس آبیپوشان پایتخت را به تن کند. مرتضی و هواداران استقلال رویاهای زیادی را در سر داشتند. محبوبیت، آقای گلی، رسیدن به پیراهن تیم ملی، بردن جام و ...
اما هیچوقت همه چیز آنطور که انتظار داریم پیش نمیرود. این قائده زندگی است. مرتضی اولین قربانی نبود و آخرین هم نخواهد بود. خیلی زود پایش به گلزنی باز شد و به زیبایی دروازه تراکتور را در هفته سوم باز کرد. یک ماه بعد گل دومش را در یک بازی تلخ مقابل السد در دوحه به ثمر رساند. روند گلزنیاش چندان رو به رشد نبود اما همه متفقالقول بر این عقیده بودند که باید به شماره ۱۱ تیم زمان داد.
مطابقت با شرایط متفاوت ۲ تیم پرطرفدار پایتخت و عادت کردن به ذرهبین رسانه ها و فشار هواداران، نیازمند زمان بود. تبریزی تا نیمفصل گل نزد. کمکم نگرانیها شدت گرفت. تبریزی خطر را احساس میکرد و جایگاه ثابت خود را تا حدودی از دست داده بود. با این حال هنوز فرصت بود. او در هفته شانزدهم یکی از چهار گل آبیها را وارد دروازه پیکان کرد اما مجددا چشمه گلزنیاش خشکید و حدود یک ماه بعد با پنالتی سه امتیازی به نساجی، این چشمه برای مدت کوتاهی فعالیتش را از سر گرفت. شرایط برای تبریزی خوب پیش نمیرفت و وضع بد تیم شفر هم مزید بر علت شده بود. پیرمرد آلمانی رفت و جای خود را به فرهاد مجیدی داد. این تغییر بیشتر از همه برای مرتضی خوب بود. او در پنج بازی تحت هدایت فرهاد، سه گل زد و اعتماد به نفس از دست رفته را بازیابی کرد. استقلال خوزستان، سپیدرود و العین امارات آخرین قربانیهای مهاجم بلند بالای آبیها بودند. او فصل را با هفت گل زده به پایان رساند.
با روی کار آمدن استراماچونی انتظارها این بود که تبریزی بتواند روند خوب انتهای فصل قبل را ادامه دهد. او دومین فصل حضورش را تجربه میکرد و دیگر با فضای استقلال آشنا شده بود. در بازیهای پیشفصل هم جزو نفرات اصلی بود و خوب گل زده بود اما در بازیهای رسمی قصه جور دیگری نوشته شده بود. تبریزی گل نزد و بعد از چند هفته به نیمکت تبعید شد. حمایت استراماچونی از روی او برداشته شد. پنالتی که مقابل گلریحان از دست داد؛ آغازِ پایان او بود. دیاباته و قائدی در خط حمله چفت شدند و زوج مخوفی را تشکیل دادند. دلیلی بر بازی کردن مرتضی نبود. او هر از گاهی در حد چند دقیقه به زمین میآمد و با روحیهای نزار، میدوید و فریاد میزد.
بعد از نیمفصل بدون گل، جدال برابر ماشینسازی از راه رسید. استقلال عقب افتاده بود و تبریزی فرصت حضور پیدا کرد. او میتوانست تمام فشارها را با یک گل از بین ببرد و دوباره متولد شود. فرصت بزرگ در ثانیههای پایانی نصیبش شد. توپ به طور اتفاقی در دهانه دروازه بدون دروازهبان به مرتضی رسید اما او در عین ناباوری ضربه سرش را به بیرون فرستاد. او کار سختتر را انجام داد و یک امتیاز بهتر از باخت را از تیمش گرفت. روی زمین دراز کشید و جلوی چشمانش را گرفت. خودش همانجا فهمید که به پایان راه رسیده است. در لیگ هفدهم علی قربانی مقابل ذوبآهن با از دست دادن چنین موقعیتی، پایان منصوریان و خودش را امضا کرده بود.
تبریزی به صف مهاجمانی اضافه شد که نتوانستند با جو استقلال کنار بیایند و خودشان را نشان دهند. بازیکنانی چون امین منوچهری، ایمان موسوی، محمد مهدی نظری، علی قربانی و ... حالا فقط یک معجزه ممکن است مرتضی را در جمع استقلالیها نگه دارد وگرنه باید او را اولین خروجی نقل و انتقالات زمستانی بدانیم.
نظر شما