سفارت آقای جونز در دربار فتحعلیشاه همزمان است با عصر ناپلئون بناپارت در فرانسه و تلاشهای ناپلئون برای ضربه زدن به منافع انگلستان در آسیا و در خطر انداختن مستعمره ارزشمند این کشور هندوستان. همزمان، ایران و روسیه نیز درگیر جنگهای دورهای بودند و دربار فتحعلیشاه تلاش میکرد دولتهای انگلیس و فرانسه را در نبرد نابرابر با روسها با خود همراه کند. ابتدا توافقی میان ایران و فرانسه صورت گرفت و مطابق با آن فرانسه در ازای نوسازی ارتش ایران و کمک به ایران در جنگ با روسیه، متعهد شد در هنگام لشگرکشی احتمالی ناپلئون به هند، خاک و بنادر ایران را در اختیار فرانسویها قرار دهد. انگلیسیها که از این موضوع نگران شده بودند، فرستاده خود سرهارفورد جونز را راهی تهران کردند تا نظر شاه قاجار را درباره فرانسویها تغییر دهد. هارفورد جونز به دلیل سابقه ماموریت سیاسی در بصره و بغداد، شناخت خوبی از ایران داشت و زبان فارسی را نیز از یک آموزگار ایرانی بهخوبی آموخته بود.
جونز در مدت اقامت در تهران توانست با توجه به بدعهدی فرانسویها در پشت کردن به تعهداتشان در قبال ایران، فتحعلیشاه قاجار را راضی به اخراج فرانسویها از ایران و امضای عهدنامه مجمل با دولت انگلستان بکند. خاطرات سرهارفورد جونز در واقع شرح مفصلی است از این ماموریت سیاسی موفقیتآمیز که همزمان با دوره اول جنگهای ایران و روسیه بوده است.
معمولا سفرنامههای اروپاییها از سفر به شرق، همراه است با خودبزرگبینی و غرور درباره ملل شرقی و حتی نگاه تحقیرآمیز درباره این ملل. خاطرات سرهارفورد جونز اگرچه خالی از این دست تعبیرها نیست اما در مقایسه با موارد مشابه نگاه در مجموع منصفانهای به ایران دارد. جونز حتی یکی از دلایل خاطرهنگاریاش را تلاش برای اصلاح ذهنیتهای غلط درباره ملل شرقی و بهخصوص ایرانیان دانسته و نوشته: «من به چنین مواردی اشاره میکنم تا شاید باعث تعدیل در دیدگاه نادرست و غیرمنصفانهای شود که درباره شخصیت ایرانیان در میان کسانی ایجاد شده که از طریق کتابهایی سطحی با ایرانیان آشنا شدهاند و یا از طریق آثاری که با نوشتن مطالب بیربط و مزخرف و داستانهایی عجیبوغریب و بیپایه و اساس و گاه سرتاپا دروغ، قصد دارند فقط خواننده را سرگرم کنند و به اعجاب وادارند»(ص۶۴)
با این رویکرد سرهارفورد جونز در خاطراتش عموما توصیفات مثبتی را از ایرانیان داشته است. مثلا در توصیفی کلی از ایرانیان نوشته که: «دوستانی بهتر، حقیقیتر و مهربانتر از ایرانیان وجود ندارد و هنگامی که اعتماد و رازداری لازم باشد، ناامیدتان نمیکنند...ایرانیها مسلما مردم بسیار مودب و باتربیتی هستند.»(ص۳۵) در جای دیگری با انتقاد از برخی روایتهای اروپاییان از سفر به ایران نوشته که: «ایرانیان اغلب مردمانی طمعکار، بداخلاق و خسیسنما معرفی شدهاند، اما من فقط میتوانم بگویم که در طول بیست و هفت سال آشنایی با آنان، از ابتدا تا انتها، هرگز با من اینطور نبودهاند و اگر میخواستم، میتوانستم با انواع هدایا از هر گروه و طبقهای از مردم به انگلستان بازگردم»(ص۲۳۴)
جونز در جای دیگری از کتابش به اهمیت آب در فرهنگ ایران پرداخته و تلاشهای ایرانیان برای حفظ و نگهداری از این ماده حیاتبخش با روشهای آبیاری را تحسین کرده و نوشته است: «من نمیگویم که آب در ایران مثل نقره است، بلکه میگویم مانند طلاست، برای همین است که ایرانیان آشنایی دیرینه و قابلملاحظهای با قوانین هیدرولیک دارند. اختراع زاییده احتیاج است و نیاکان ما انگلیسیها اطلاعات زیادی در این باره نداشته و شاید فقط در همین حد میدانستند که اگر سطلی در آب چاهی فرو رود، از آب پر میشود. اما ایرانیان با بسیاری از مهمترین خواص این مایع عجیب و متبرک آشنا بودهاند.»(ص۲۶۲)
شرح مفصل سرهارفورد جونز از دیدارهایش با فتحعلیشاه و صدراعظمش آصفالدوله در تهران و مذاکرات فشرده برای امضای عهدنامه مشترک میان ایران و انگلستان خواندنیترین بخش خاطرات سفیر انگلستان در دربار قاجار است.
مثلا او اولین دیدارش با فتحعلیشاه را چنین توصیف کرده است: «با عبور از راهروهای باریک، تاریک و پیچدرپیچ به تالار سلطنتی وارد شدیم و شاه ایران را دیدیم که بر تخت نشسته بود. او برمتکایی قرمز مزین به مروارید لم داده بود ولی از آنجا که تالار را تعمدا تاریک نگاه داشته بودند و لباس شاه هم سیاه رنگ بود، نتوانستم قیافه او را درست تشخیص دهم. او تاجی بر سر داشت و ریشاش آنقدر بلند که تا زیر کمرش میرسید و انتهای آن پشت میلههای تخت سلطنتی دیده نمیشد..شاه خیلی سرحال و خوشخلق بود و گفت از اتحادی که قرار است میان ایران و انگلستان برقرار شود بسیار خشنود است»(ص۱۲۱)
به روایت کتاب، مذاکرات فشرده میان انگلستان ایران، خالی از تنش هم نبوده است. صدراعظم ایران در یکی از بحثهای حول قرارداد خطاب به سفیر انگلیس گفته: «آیا شما به اینجا آمدهاید که سر ما را کلاه بگذارید؟»(ص۱۲۶) سخنی که با عصبانیت سفیر انگلیس همراه شده به گونهای که: «خطاب به صدراعظم گفتم چطور جرات میکنی چنین سخنی به من بگویی؟..او را با مقداری خشونت به طرف دیواری که پشت سرش بود هل دادم و لگدی به شمعها زدم و از اتاق خرج شدم»(ص۱۲۶).
به رغم چنین تنشهایی جونز بالاخره موفق شد رقبای فرانسویاش را از ایران اخراج کند و عهدنامهای مهم با شاه ایران به امضا برساند. تحقق ماموریت جونز در ایران البته به دلیل آشنایی دقیق او با زبان و ادبیات فارسی و استفاده به موقعش از تمثیلها و رعایت آداب ایرانیان نیز بوده است. چنانکه خود توضیح داده: «من در هر مناسبتی که پیش آمد، فراموش نکردم که از این گفته که “قدم من خوب است”، بیشترین استفاده را بکنم و این برای من فواید بسیاری در پی داشت چون ایرانیان عقیده دارند که “قدم خوب” در برخی افراد وجود دارد و آنها میتوانند با حضورشان، سایرین را هم از این موهبت برخوردار سازند.»(ص۶۲) البته قدم سفیر انگلستان برای ایران و مراودات این کشور با قاجارها در قرن نوزدهم، خوب نبود؛ زیرا انگلستان به ایران به چشم یک نیمهمستعمره و دروازه مستعمرهاش هندوستان مینگریست و از هیچ تلاشی برای تحدید استقلال ایران و تحصیل امتیازات استعماری در دهههای بعد فروگذار نکرد.
خاطرات سرهارفورد جونز را مانی صالحی علامه با ترجمهای خوشخوان به فارسی برگردانده و نشر ثالث در سال ۱۳۹۸ روانه بازار کتاب کرده است.
کتاب خاطرات سرهارفورد جونز؛ روزنامه سفر خاطرات هیئت اعزامی انگلستان به ایران با ترجمه مانی صالحی علامه توسط نشر ثالث در ۳۶۵صفحه منتشر شده است.
نظر شما