«سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ایران» در سال ۱۳۷۰ موجودیت یافت. این حزب پایههای خود را روی ویرانههای تشکلی با نامی مشابه (سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی) بنیان نهاد که اتفاقا، خود برآمده و انشقاقی از آن تلقی می شد.
ماجرا از این قرار بود که اعضای متمایل به جناح چپِ حزب منحل شده «سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی»، در مهرماه ۱۳۷۰ گرد هم آمدند و با کسب مجوز از وزارت کشور و افزودن کلمه «ایران» به انتهای عنوان تشکل قبلی، این حزب را مجددا احیا کردند و به دبیرکلی «محمد سلامتی» تا سال ۱۳۸۹، فضای سیاست ایران را از فعالیتهای خود متاثر کردند.
پیشینه سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ایران
در ماههای ابتدایی پیروزی انقلاب اسلامی ایران، هفت تشکل مذهبی (امت واحده، فلاح، صف، فلق، توحیدی بدر، موحدین و منصورون) که در زمان شاه مبارزات مسلحانه را علیه رژیم پیش میبردند و اتفاقا ارتباط تشکیلاتی چندانی هم با یکدیگر نداشتند، با هدف حفظ موجودیت و آرمانهای انقلاب و مقابله با تهدیداتی که نظام نوپا را تهدید میکرد، با یکدیگر متحد شدند.
یکی از مهمترین دستورکارهای این تشکل مقابله با تهدیداتی بود که از جانب «سازمان مجاهدین خلق» (تشکل منافقین) متوجه امنیت نظام میشد. در همین راستا این تشکل در سالهای نخست انقلاب نقش قابل توجهی در مقابله با جنبشهای جداییطلب در کردستان و سیستان و بلوچستان ایفا کرد. همچنین مقابله با جریانهایی که از نظر سازمان مدافع تفکرات لیبرال و خطری بالقوه برای انقلاب تلقی میشد در دستور کار این تشکل بود. درهمین چارچوب، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی در سالهای نخست انقلاب در ایجاد «کمیتههای انقلاب» و «سپاه پاسداران انقلاب اسلامی» نقش موثری ایفا کرد.
کنشگری مقتدرانه و قوی سازمان مجاهدین، چندان پایدار نبود. از همان سالهای نخست شکلگیری، اختلافاتی جدی میان طیفهای مختلف این سازمان بروز کرد؛ اختلافاتی که مبنای بیشتر آنها از تفاوت نظر گروههایی ناشی میشد که معرف جناح چپ و راست در این تشکل سیاسی بودند.
اغلب اختلافات، به تفاوت نظر گروه منصورون با برخی بنیانگذاران این تشکل بر سر موضعگیریهای رسمی سازمان در مورد مسایلی ناشی میشد که اغلب ماهیت نظری و مبنای اقتصادی و فقهی داشت. به عنوان نمونه صدور بیانیه در روز کارگر (سال ۵۸)، مورد موافقت گروه منصورون نبود. از دید آنها، صدور چنین بیانیهای، سویههای سوسیالیستی به سازمان میداد. همچنین صدور بیانیه در مورد شهادت دکتر «علی شریعتی» محل اختلاف نظر طیف چپ و راست سازمان بود. این اختلافنظرها به طور بالقوه سازمان را تضعیف میکرد.
توصیه اکید امام خمینی (ره) در ابتدای دهه ۶۰، مبنی بر اینکه افراد نظامی نباید در گروهبندیهای سیاسی حضور داشته باشند، موجب ریزش در بدنه سازمان شد. افرادی چون «محسن رضایی» از بنیانگذاران سازمان که فرماندهی سپاه را بر عهده گرفته بود، از سازمان جدا شدند. عدهای هم چون «محسن آرمین» به خاطر این محذوریت، از بدنه سپاه جدا شدند تا بتوانند در سازمان حضور داشته باشند.
دوگانههای ایجاد شده در رویکرد مدیریت اقتصادی کشور که در دهه ۶۰ بسیاری از صفبندیهای سیاسی را از خود متاثر و انشقاقهای تعیینکنندهای را درون حزب «جمهوری اسلامی» و سپس «جامعه روحانیت مبارز» به وجود آورد، سازمان مجاهدین را هم دستخوش واگرایی کرد. مخالفتهای جناح راستگرای سازمان با سیاستهای اقتصادی برخی اعضایش چون «محمد سلامتی» و «بهزاد نبوی» در دولت «میرحسین موسوی»، اسباب جدایی بسیاری از جناح چپ سازمان از بدنه اصلی آن را بیش از پیش فراهم کرد.
از دیگر کاتالیزورهای انشقاق، میتوان به اختلافاتی اشاره کرد که میان اعضای متمایل به جناح چپ با «حسین راستی کاشانی» نماینده امام در سازمان به وجود آمد. ماجرا از این قرار بود که با بروز اختلافات در سازمان، امام خمینی (ره) دو نماینده از سوی خودشان برای حل اختلافات معرفی کرده بودند؛ شهید مطهری در جایگاه حَکَم سیاسی قرار گرفت و راستی کاشانی در جایگاه حَکَم فقهی. بعد از شهادت استاد مطهری، راستی کاشانی به عنوان تنها نماینده امام در سازمان باقی ماند. کاشانی ولی تفکر و نظر طیف روشنفکر و جناح چپ سازمان را بدعت و انحرافی از تفکر انقلابی تلقی میکرد. در برابر، جناح چپ هم راستی کاشانی و مدافعان او (گروه منصورون) را به محافظهکاری متهم میکردند. اختلافات میان دو طرف در مورد ارجحیت حکم فقهی یا حکم سازمانی از سازشناپذیری دو تفکر حکایت داشت؛ دو تفکری که سرانجام نتوانستند در کنار هم دوام بیاورند. به این ترتیب از سال ۱۳۶۱ بسیاری از اعضای متمایل به طیف چپ، از سازمان جدا شدند و از عضویت در آن انصراف دادند.
به موجب این اختلافات، فعالیتهای سازمان در فاصله سالهای ۶۱ تا ۶۵ به شدت کاهش یافت. سرانجام در سال ۱۳۶۵، راستی کاشانی طی نامهای به امام ضمن شرح وضعیت، خواستار انحلال سازمان شد؛ درخواستی که مورد موافقت امام قرار گرفت و به عمر هفت ساله سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی پایان داد.
در سال ۱۳۷۰، اعضای مستعفی سازمان که از جناح چپ آن محسوب میشدند، تجدید سازمان را در دستور کار قرار دادند و با تغییر مرامنامه و اساسنامه، «سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ایران» را با هدف پاسداری از اصول، ارزشها و دستاوردهای نظام، تداوم و گسترش انقلاب در ایران و جهان و تحقق جامعهای آزاد، مستقل و به دور از استثمار و ... بنیان گذاشتند. این تشکل در مهرماه همان سال با کسب مجوز از وزارت کشور، وارد عرصه کنشگری سیاسی شد و با دیدگاهی نزدیک به نیروهای موسوم به «خط امامی»، در برابر دیدگاه جناح راست قرار گرفت.
فراز و نشیبهای فعالیت سیاسی سازمان
نخستین عرصه کنشگری سازمان مجاهدین، به چهارمین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی (فروردین ۷۱ ) برمیگردد؛ دورهای که خط امامیها به خاطر رد صلاحیت از سوی شورای نگهبان در محذور سیاستورزی قرار گرفته بودند و سازمان نوپا هم در چنین فضایی امکان فعالیت موثر نداشت. همچنین پنجمین دوره انتخابات مجلس (اسفند ۱۳۷۴) هم در سایه رد صلاحیتها، فرصت چندانی برای کنشگری چپها باقی نگذاشت. ششمین دوره انتخابات ریاست جمهوری (خرداد۱۳۷۲) هم در سایه رقابت دو چهره از جناح راست برگزار شد و جناح چپ نقش چندانی در آن نداشت.
در واقع تا پیش از سال ۱۳۷۶، نه تنها سازمان مجاهدین عرصه چندانی برای کنشگری نیافت، بلکه مردم هم شناخت چندانی از این تشکل نداشته و بالتبع به آن توجهی نمیکردند.
هفتمین دوره انتخابات ریاست جمهوری در خرداد ۱۳۷۶ بود که ورق را به سود سازمان مجاهدین برگرداند. استقبال جناح چپ سنتی (مجمع روحانیون مبارز)، چپ مدرن (دستاندرکاران روزنامه سلام) و راست مدرن (حزب کارگزاران سازندگی) در کنار همافزایی سازمان مجاهدین، زمینههای پیروزی «سیدمحمد خاتمی» را به وجود آورد. حمایت از خاتمی و همراهی با جریان چپ در بزنگاه انتخابات ریاست جمهوری، پایگاه اجتماعی سازمان را تقویت کرد.
پس از آن سازمان مجاهدین در کنار «جبهه مشارکت» به همراه دیگر تشکلهای جناح چپ، «ائتلاف دوم خرداد» را به وجود آوردند و توانستند در کنار یکدیگر پیروزیهای مداومی را برای اصلاحطلبان رقم بزنند.
ششمین دوره انتخابات مجلس (بهمن ۱۳۷۸)، در سایه همراهی کامل سازمان مجاهدین با «شورای هماهنگی اصلاحطلبان» و جبهه مشارکت، به نفع اصلاحطلبان رقم خورد. در این دوره سازمان مجاهدین هم توانست برخی اعضای خود را در چارچوب ائتلاف، رهسپار مجلس کند.
سازمان مجاهدین درهشتمین دوره انتخابات ریاست جمهوری (۱۳۸۰) هم از الگوی همافزایی با اصلاحطلبان تبعیت کرد و توانست برای بار دوم نامزد مورد حمایت جناح متبوعش را بر کرسی ریاست جمهوری بنشاند.
هفتمین دوره انتخابات مجلس ( اسفند ۱۳۸۲)، در سایه سنگین رد صلاحیت گسترده اصلاحطلبان و تحریم انتخابات از سوی بسیاری از حامیان جناح چپ، به نفع اصولگرایان رقم خورد. ردصلاحیت بسیاری از اصلاحطلبانی که برخی از آنها نمایندگان مجلس ششم بودند، موجب شد «شورای هماهنگی اصلاحطلبان» برنامهای ارایه ندهد. سازمان مجاهدین هم در این دوره، نتوانست از توان خود برای مشارکت در انتخابات بهره ببرد.
اصلاحطلبان در نهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری (خرداد ۱۳۸۴)، با نامزدهای متعددی وارد گود رقابتها شدند. سازمان مجاهدین در این دوره از «مصطفی معین» حمایت کرد. در این دوره، نامزدهای متعدد اصلاحطلبان (مرحوم اکبر هاشمی رفسنجانی، مصطفی معین، مهدی کروبی و محسن مهرعلیزاده) در برابر ائتلاف اصولگرایان و نامزدشان یعنی «محمود احمدی نژاد»، کرسی ریاست جمهوری را به رقیب واگذار کردند.
در انتخابات مجلس هشتم (اسفند ۸۶)، به رغم رد صلاحیت گسترده اصلاحطلبان، سازمان مجاهدین در قالب شورای هماهنگی اصلاحطلبان به عنوان تشکل جمعی درونجریانی از فهرستی با نام «ائتلاف اصلاحطلبان» حمایتکرد ولی نتوانست شمار قابل توجهی از کرسیهای مجلس را از آن خود کند.
دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری (خرداد ۸۸ ) آخرین فرصت فعالیت سیاسی برای سازمان مجاهدین بود؛ انتخاباتی که این تشکل در آن در همراهی با دیگر اصلاحطلبان حمایت از «میرحسین موسوی» را در دستور کار قرار داد، ولی حوادث پس از انتخابات که زمینهساز اعتراضات و انسداد فضای سیاسی در کشور شد، به انحلال این تشکل منجر شد.
به این ترتیب، فعالیت سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ایران به عنوان تشکلی اصلاحطلب در سال ۱۳۸۹ غیرقانونی اعلام شد. با این حال، بازخوانی روش و منش کنشگری سیاسی ۱۹ ساله این تشکل، الگویی از همراهی، تعهد و همافزایی درونجریانی برای پیشبرد اهداف و برنامههای حزبی اصلاحطلبان پیش روی سیاسیون قرار میدهد. سازمان مجاهدین، بر خلاف بسیاری از احزاب اصلاحطلب دیگر، موردی از واگرایی و تکروی را در کارنامه خود ثبت نکرده است، در برابر، در همه موقعیتها و بزنگاههای حساس، نهایت همراهی و همکاری را با تشکلهای جمعی اصلاحطلبان به کار گرفت.
نظر شما