اصلاح‌طلبی به بن‌بست نمی‌رسد

تهران- ایرنا- عبدالله رمضان‌زاده گفت: ممکن است بگویید «اصلاح‌طلبان» به بن‌بست رسیده‌اند، اما اصلاح‌طلبی به بن‌بست نمی‌رسد. من برای نجات کشور راهی جز اصلاح‌طلبی سراغ ندارم. ممکن است عده‌ای بگویند که اصلاح‌طلبان «نتوانستند» یا عده‌ای دیگر هم بگویند که «نخواستند»، حق هم دارند.

در گزیده ای از گفت و گوی روزنامه اعتماد با عبدالله رمضان‌زاده فعال سیاسی،‌ آمده است: انتخابات مجلس یازدهم پیش‌روست؛ انتخاباتی که احتمالا سرنوشت یک دوره ۴ ساله پارلمان را تعیین کرده و در انتخابات ریاست‌جمهوری ۱۴۰۰ نیز تاثیرگذار خواهد ‌بود. با این حال بنا بر آخرین نظرسنجی ها بازار انتخابات چندان پر رونق نیست. در این شرایط شاید لازم است هر جریان سیاسی موثر در سیاستگذاری و سیاست‌ورزی به ارزیابی و خودانتقادی روی بیاورد و به این پرسش پاسخ دهد که کجای مسیر اشتباه بوده است. اگرچه جناح راست از پالایش جریانی و نقب زدن به گذشته برای ارزیابی عملکرد منتسبان به اصولگرایی همواره سر باز زده است و اغلب نگاهی غیرجریانی و جناحی را دنبال می‌کند، دست‌کم این چند سال گذشته، اصلاح‌طلبان علاوه بر برشمردن عوامل برون‌جریانی، به ضعف‌ها و کاستی‌های خود نیز پرداخته و می‌پردازند. 

از اصلاحات و اصلاح‌طلبان شروع کنیم. آیا اصلاح‌طلبی در ایران به بن‌بست رسیده است؟

مهم این است که مردم، اصلاح‌طلبان را حامل پیامی جدید نمی‌بینند، اما این بدین معنا نیست که از اصلاح‌طلبی دست بکشیم یا بخواهیم آن را نفی کنیم؛ چراکه مقابل اصلاح‌طلبی تنها دو گزینه وجود دارد؛ «انفعال کامل» یا «انقلاب». اصلاحات یک مسیر است. عده‌ای در این مسیر حامل می‌شوند، ممکن است پس از مدتی نتوانند این پیام را به خوبی حمل کنند، پس زمین می‌گذارند و عده‌ای دیگر آن را برمی‌دارند. به هر روی، راهی برای نجات کشور وجود ندارد مگر اصلاحات. اما ممکن است شما بگویید که این اصلاح‌طلبان نمی‌توانند نجابت‌بخش باشند. این گزاره را به چالش نمی‌کشم.

اینکه اصلاح‌طلبی به عنوان مفهومی سیاسی به بن‌بست نمی‌رسد یا اصلاح‌طلبی به عنوان روش را می‌توان پذیرفت، اما به هر روی این روش کنشگرانی دارد که اصلاح‌طلبی بر مبنای کنش آنها مورد قضاوت بدنه اجتماعی قرار می‌گیرد و آنها هستند که این روش و منش را اعمال می‌کنند. به نظر می‌رسد این مسیر در حال حاضر دچار مشکل است.

اصلاح‌طلبان همواره عامل یا عوامل بیرونی را در محقق نشدن اصلاحات مقصر دانسته‌اند، این عوامل بیرونی گاهی دولت‌ها و گاهی حاکمیت در معنایی عام‌تر بوده است. اما به نظر شما چرا این حامل‌های اصلاح‌طلبی نتوانستند بار را به مقصد برسانند؟

یقین دارم که عامل یا عوامل بیرونی موثر بوده‌ و هستند و نباید در این موضوع شک کرد.

آیا توان غلبه بر عامل یا عوامل بیرونی وجود داشت؟

به نظر من توان غلبه بر عامل یا عوامل بیرونی وجود داشته است. عدم جسارت، عدم وحدت رویه و هماهنگی، وجود منافع شخصی و جمعی و... در اصلاح‌طلبان نیز چون سایر جریان‌های سیاسی وجود دارد. باید همه دلایل اعم از دلایل روان‌شناختی، جامعه‌شناختی، اقتصادی و منافع شخصی را در نظر گرفت.

تجربه تاریخی نشان می‌دهد که اصلاح‌طلبان در چند دهه گذشته روی یک تیغ دو لبه قرار داشتند. زمانی که تندتر و به ‌تعبیری رادیکال‌تر بودند، حضور در قدرت را از دست داده‌اند. وقتی کندتر و محافظه‌کار شده‌اند، بدنه اجتماعی‌شان را از دست داده‌اند. با این حال شما تاکید دارید که توان غلبه بر عوامل بیرونی محقق نشدن اصلاحات وجود داشته است. با این حساب اصلاح‌طلبان برای تحقق آرمان‌های اصلاح‌طلبانه باید تندتر شوند یا کندتر؟

اصلاح‌طلبان نبض جامعه را در دست ندارند و همه خواسته‌هایی که مطرح می‌کنند با جامعه و اقشار مختلف هماهنگی ندارد. خواسته‌های جامعه به صورت سینوسی تغییر می‌کند و هرگز ثابت نیست. یک روز خواسته‌های فرهنگی مقدم است یک روز خواسته‌های سیاسی و یک روز خواسته‌های اقتصادی و ... که اصلاح‌طلبان باید خود را با آن تطبیق بدهند و البته نیازمند محیط امن، آزاد، مبتنی بر مذاکره و گفت‌وگوی جمعی، حتی بین اصلاح‌طلبان است. این محیط وجود ندارد. شما جای امنی برای نقد پیدا نمی‌کنید که مطمئن باشید دو روز بعد با همه برخورد نمی‌کنند. حتما عامل امنیتی و نبود و کمبود آزادی برای تشکیل تجمعات و برقراری ارتباط با مردم در شرایط امروز اصلاح‌طلبان موثر است. زمانی سعید حجاریان در مورد اصلاح‌طلبی گفته بود: «اصلاح‌طلبی بین‌العباسین است» که مقصود مرحوم عباس دوزدوزانی و عباس عبدی بود. آن زمان عباس عبدی در طیف رادیکال قرار داشت که البته امروز این‌گونه نیست. اصلاح‌طلبان باید به انسجام برسند که تاکنون در این زمینه موفق نبوده‌اند، هم نفوذی‌ها و دخالت امنیتی‌ها موثر بوده و هم کم‌کاری و کم‌توانی اندیشه‌ای اصلاح‌طلبان و اختلافات. همچنین تنوع و تکثر جامعه ایرانی نیز از اهمیت بسزایی برخوردار است.

در خلال صحبت‌های‌تان اشاره کردید که دخالت نفوذی‌ها در کم‌کاری و کم‌توانی اصلاح‌طلبان تاثیر داشته است. نفوذ در جریان اصلاحات و میان اصلاح‌طلبان وجود دارد؟

بله، قطعا در جریان اصلاح‌طلب هم نفوذ صورت گرفته است. هر کسی از راه می‌رسد خود را اصلاح‌طلب معرفی می‌کند. چه کسی را باید اصلاح‌طلب دانست و چه کسی را نباید اصلاح‌طلب دانست؟ مصطفی تاجزاده اصلاح‌طلب است؟ زارعی‌فومنی اصلاح‌طلب است یا عباس عبدی؟ کدام را اصلاح‌طلب می‌دانید؟ برای این سوالات جوابی نداریم. تا زمانی که اصلاحات یک جبهه است، احزاب قدرتمند نداریم، تابلوها و تریبون‌های روشن رسانه‌ای نداریم، این مشکلات وجود دارد. بنابراین می‌پذیرم که اصلاح‌طلبان کم‌کاری کرده‌اند، اما شرایط بیرونی را نیز نمی‌توان نادیده گرفت و خواسته‌های جامعه را نیز باید دید.

اصلاح‌طلبان در یک سیکل قرار دارند. اگر نگاهی تاریخی به اصلاح‌طلبی داشته ‌باشیم، متوجه می‌شویم که مشکلاتی که از آن یاد کردید همواره وجود داشته است. آیا اساسا این جریان مانیفستی ندارد که بدانیم و بتوانیم متر و معیار اصلاح‌طلبی را بر مبنای آن مشخص کنیم؟ همواره اصلاح‌طلبان از مصایب سخن گفته‌اند. اگر قرار باشد ۲۰ سال آینده هم همین شرایط وجود داشته‌ باشد این اصلاحات و اصلاح‌طلبی چه برآیندی برای مردم دارد؟

سیکل اصلاح‌طلبی در ایران معیوب است و نمی‌توان در این گزاره تردید کرد. منتها اصلاحات یک حزب نیست که مانیفست داشته‌ باشد. ما چاره‌ای نداریم که سراغ احزاب برویم و خواسته‌های‌مان را در چارچوب احزاب جمع‌بندی کنیم و انباشت خواسته داشته باشیم و به مردم عرضه کنیم تا آنها در مورد برنامه‌های احزاب قضاوت کنند. با این حال حزب قدرتمندی وجود ندارد که دست به این اقدام بزند. وقتی حزب قوی نداریم و اجازه شکل‌گیری حزب قدرتمند را پیدا نمی‌کنیم، نه در ۲۰ سال آینده تا ۱۰۰ سال آینده ادامه پیدا خواهد کرد. به جبهه ملی اول و جبهه ملی دوم بازگردیم که ترکیبی از احزاب راست و چپ بودند منتها آنها در ابتدا خواسته‌ مشخص استقلال و ملی شدن نفت را داشتند و همین باعث شد که دور هم جمع شوند. الان خواسته مشخص اصلاح‌طلبان مشخص نیست. به همین خاطر تاکید دارم گفت‌وگوی درون جریانی لازم است که شرایط آن هم به ‌خاطر فضای امنیتی موجود نیست. البته بخش دیگری از آن به ناتوانی اصلاح‌طلبان از گفت‌وگو با یکدیگر باز می‌گردد. مردم درست فکر می‌کنند که اصلاح‌طلبان در یک سیکل معیوب گرفتار شده‌اند و همین باعث شده که اصلاح‌طلبی و اصلاح‌طلبان برای‌شان ارج و قربی نداشته‌ باشند.

پس شما هم قبول دارید که عامل بیرونی موثر است.

قطعا عامل بیرونی موثر است اما از آن طرف شاهد وجود عامل یا عوامل قدرتمند بیرونی هستیم که باعث شده، اصلاحات عملا کارکرد خود را از دست بدهد. با این تفاسیر آیا طرح بحث احزاب قدرتمند بحثی ثانویه نیست؟

عامل بیرونی قدرتمند است؛ منتها عامل ناتوانی اصلاح‌طلبان جهت جلب پشتیبانی مردم را نیز باید به آن اضافه کرد. 

مختصات کاری که باید انجام می‌شده اما نشده، چیست؟ این حلقه‌های اعتمادسازی چگونه تشکیل می‌شوند و کارایی آنها چیست؟

اصلاح‌طلبان باید در حوزه‌های کوچک‌تری که حساسیت کمتری نسبت به آنها وجود دارد حلقه‌های اعتمادساز درست کنند. در اقدامات پیشگیرانه برای اعتیاد و مبارزه با مواد مخدر، در خیریه‌ها، تشکیلات محیط‌زیستی و... حلقه‌های کوچک درست کنیم و در طولانی‌مدت شبکه این حلقه‌ها می‌تواند جریان مثبت فعال اعتمادساز مورد اعتماد مردم را شکل دهد. اصلاح‌طلبان تا نتوانند اعتماد مردم را بازگردانند هر تلاشی به بن‌بست می‌خورد. این اعتمادسازی باید از پایین به بالا صورت گیرد.

این نکته مساله‌ای است که خیلی از اصلاح‌طلبان به آن اشاره می‌کنند و معتقدند باید گام‌به‌گام پیش رفت تا شاید نتیجه‌بخش باشد. اما مساله‌ای که وجود دارد این است که در این فرآیند اصلاحات گام‌به‌گام باید نتایجی حاصل شود که این گام‌ها معنا و مفهوم پیدا کند؛ وقتی نتایجی هر چند کوچک حاصل نمی‌شود یا اگر حاصل می‌شود به سرعت از سوی جریانی دیگر با تخریب و فشار مواجه می‌شود، چطور می‌توان امید داشت که اصلاحات گام‌به‌گام به سر منزل مقصود برسد؟

جلو رفتن حتما به معنی عدم عقب‌نشینی نیست. ممکن است ۴ گام جلو بروی اما وادار شوی که ۲ گام به عقب بازگردی. مهم این است که مسیر را درست تشخیص دهیم. باید برای هر حرکتی هزینه و فایده انجام داد. اگر بگوییم ما اصلاح‌طلب نیستیم، چه گزینه‌ای پیش‌رو داریم؟ یا باید مردم را دعوت کنیم یا منفعل شویم.

هیچ راه بینابینی وجود ندارد؟

در دنیا راه بینابینی عرضه نشده است.

فکر نمی‌کنید که شرایط امروز اصلاح‌طلبان هم ناشی از انفعال بیش از حدشان باشد؟ در واقع به نظر می‌رسد اصلاح‌طلبان بیشتر از آنکه بخواهند خود را به مردم ثابت کنند، تلاش دارند تا برادری‌شان را به حاکمیت به اثبات برسانند.

این گزاره را در نظر بگیرید که اگر نگاهی به حاکمیت نداشته ‌باشیم باید قید حضور در مجلس و نمایندگی و تشکیل دولت را بزنیم.

الان هم که نگاه اصلاح‌طلبان معطوف به حاکمیت بوده با فرآیند طی شده دست‌کم در جریان احراز صلاحیت‌ها باید قید حضور در مجلس را بزنند.

اینگونه که شما می‌گویید، راه از درون حکومت نمی‌گذرد. اما وقتی ۷۰ درصد اقتصاد به دست حکومت است، شما می‌توانید، چه کنید؟ جز این مردم همچون ما آنقدر سیاسی فکر نمی‌کنند، آنها می‌خواهند وضعیت معیشتی‌شان را بهبود بخشند و نتایج آنی می‌خواهند و منتظر نتایج درازمدت نمی‌مانند. ما باید ۲ یا ۳ دوره دیگر تحمل کنیم تا به نتیجه برسیم این در حالی است که مردم منتظر نمی‌مانند علاوه بر اینکه به ما هم اعتماد ندارند. با خود می‌گویند ۲۰ سال دیگر صبر کنیم تا دروغ به ما ثابت شود؟ خب مشخص است که تحمل نمی‌کنند. فارغ از درست یا غلط بودن انتظارات در واقع انتظار جامعه بالاست. امکانات موجود کشور به هر دلیلی پایین است و رسیدن به خواسته‌ها با موانعی روبه‌رو است. وقایع آبان امسال چه نتیجه‌ای داد؟ نتیجه آن شورش کور بوده‌، تعطیل شدن خیلی از کسب‌وکارها بوده، ترس از سرمایه‌گذاری افزایش پیدا کرده و این وضعیت، زندگی مردم را به مراتب بدتر کرده است. این هزینه‌ها را چه کسی باید تقبل کند؟ من به عنوان یک کنشگر سیاسی جرات نمی‌کنم از مردم بخواهم که هزینه بدهند که اصلاحات به اهدافش برسد.

پس تکلیف انسجامی که برای رسیدن به یک یا دو حزب قدرتمند به آن نیاز است، ‌چه می‌شود؟ برای رسیدن به این انسجام باید کسانی که برای مثال به‌ دنبال فرصت اقتصادی یا مشهور شدن هستند، ‌کنار گذاشته شوند. اصلاح‌طلبی یا اصلاح‌طلبان پالایش نشده به چه کار می‌آید؟

بله! قطعا باید در پالایشی که صورت می‌گیرد، کسانی که به ‌دنبال فرصت اقتصادی و سلبریتی شدن و ... هستند، کنار گذاشته شوند. من از اشخاص اسم نمی‌برم اما مثالی کلی را مطرح می‌کنم. اصلاح‌طلبان سال ۸۴ تصمیم گرفتند که پالایش شده رفتار کنند و تاکید داشتند که برای اداره اقتصاد کشور از مردم نظرخواهی و درنهایت برنامه مشخصی ارایه کنند بنابراین وارد ائتلاف نشدیم. چقدر اصلاح‌طلبان به‌خاطر اینکه ائتلاف نکردند، ناسزا شنیدند. در واقع اینکه ائتلاف نکردیم به این خاطر بود که پالایش شده، عمل کنیم و پیش برویم. بعد از آن در سال ۸۸، ۹۲ و ۹۴ عذرخواهی کردیم و تن به ائتلاف‌های سیاسی دادیم اما باز هم ناسزاها نثار اصلاح‌طلبان شد. نمی‌خواهم بر درست یا غلط بودن تصمیمات اصلاح‌طلبان در ۸۴ و ۹۲ تاکید کنم؛ بلکه می‌خواهم بگویم مساله‌ای که از آن صحبت می‌کنید، چالش‌انگیز است و تصمیم‌گیری در مورد آن ساده نیست. باید در مورد آن بسیار گفت‌وگو کرد تا به تصمیم رسید. با این حال فرصت گفت‌وگو فراهم نیست.

در خلال صحبت‌های‌تان به این اشاره کردید که اصلاح‌طلبی منش و روشی است که با بن‌بست مواجه نمی‌شود و تنها حاملان اصلاح‌طلبی هستند که تغییر کرده یا باید تغییر کنند. اگر دست‌کم نگاهی مقایسه‌ای به اصلاح‌طلبان مجلس ششم و دهم داشته‌ باشیم، مشهود است که حاملان اصلاح‌طلبی تغییر کرده‌اند. در حال حاضر باز هم معتقدید که این تغییر حاملان باید اتفاق بیفتد و اگر اتفاق افتاد باید با چه کیفیت و کمیتی باشد؟

حتما تغییر اتفاق افتاده است. سن می‌تواند یکی از عواملی باشد که در تغییر حاملان اصلاح‌طلبی تاثیر بسزایی داشته باشد. باید بپذیریم برخی از ما پا به سن گذاشته و باید از صحنه سیاست کنار بکشیم. اما اصلاح‌طلبان به هر دلیل سیاسی، اقتصادی، اجتماعی یا حتی از سر تنبلی توان بازتولید نیروهای جدید را نداشتند. ما نتوانستیم نیروهایی تربیت و بازتولید کنیم که مثل خودمان رفتار یا حداقل آماده هزینه دادن باشند. این کم‌کاری را می‌پذیرم. اما اگر اصلاح‌طلبی را مسیر تدریجی، مسالمت‌آمیز و به دور از خشونت بدانیم، جامعه هنوز به این خصلت‌ها و ویژگی‌ها واکنش نشان داده و از آن استقبال می‌کند. درست است که اعتراض‌های آبان‌ ماه در بیش از ۱۰۰ شهر گسترش پیدا کرد اما گستره آن همه جامعه را در برنگرفت. ممکن است جامعه با معترضان همدلی نشان داده‌ باشد اما حاضر به مشارکت نشده است؛ خصلت جامعه که می‌گوید دیگری برای من هزینه کند و من به نتیجه برسم. ما در مورد بازتولید و آموزش کادرهای جدید اصلاح‌طلبی ناموفق بوده‌ایم.

اصلاح‌طلبان پس از نسل شما باید تندتر باشند یا کندتر تا اصلاح‌طلبی نتیجه‌بخش باشد؟

هیچ نسخه کلی و اولیه‌ای وجود ندارد. باید شرایط جامعه را دید و میزان پذیرش جامعه نسبت به حرکت‌های اصلاح‌طلبانه را سنجید. باید بررسی کرد که جامعه حرکت‌های تندتر را می‌پذیرد یا کندتر، می‌خواهد ریسک کند یا نمی‌خواهد؟

هر زمان صحبت از تغییر قانون اساسی به میان می‌آید برخی ناظران مطرح می‌کنند که همین قانون اساسی که ۴۰ سال پیش تهیه و تدوین شده به اندازه کافی مترقی است و در اجرایی کردن اصول آن با نقص‌هایی مواجه هستیم ضمن اینکه ترکیبی که در مجلس خبرگان قانون اساسی این اصول را تصویب کردند نیز بسیار مترقی‌تر از کسانی هستند که در صورت نیاز به اصلاح قانون اساسی احتمالا دست‌اندرکار خواهند بود. این گروه معتقدند اگر در این بازه زمانی دست به اصلاح قانون اساسی بزنیم احتمالا گامی رو به جلو نخواهد بود. ضمن اینکه شما در خلال اظهارات‌ خود تاکید دارید اگر قرار است متمرکز شدن قدرت اتفاق افتد، اشکالی ندارد و همین که شکل قانونی داشته ‌باشد، ‌کافی است. آیا این خود به معنی فاصله گرفتن از جمهوریت نظام نیست؟ اساسا همین که روابط غیررسمی، شکل قانونی بگیرد کمک‌کننده است؟

شما تصور کنید منشور ملل متحد یا میثاق بین‌المللی حقوق مدنی، اقتصادی و سیاسی را به‌ جای قانون اساسی ایران می‌گذاریم؛ وقتی در عمل پاسخگو نیست و اساسا به آن عمل نمی‌شود چه فایده‌ای دارد؟ قرآن را گذاشتیم گوشه خانه و هیچ‌کس به آن نگاه نمی‌کند، آیا فایده‌ای دارد؟! وقتی قانون اساسی مترقی تاثیری در زندگی مردم ندارد، فایده‌ای ندارد. معتقدم هر قانونی که تهیه و تدوین شود باید مقادیری نسبت به شرایط اجتماعی جدید پاسخگو باشد. اینکه الان قانون اساسی دور زده می‌شود و تصمیم‌گیری به شورای عالی هماهنگی اقتصادی سران ۳ قوه محول می‌شود مثلا در مورد بنزین با عکس‌العمل جدی مردم روبه‌رو می‌شود، نشان از این دارد که فهم درستی از شرایط جامعه وجود ندارد بنابراین مکانیسم‌های فعلی برای دور زدن قانون جوابگو نیست.

وقتی شما می‌گویید شاید به خواسته‌های اصلاح‌طلبانه برسیم و شاید نرسیم، شرایط را آنچنان متزلزل تصور می‌کنید که اساسا شکل‌گیری حلقه‌های اعتمادساز هم با مشکل مواجه می‌شود. آنقدر این گام‌های اصلاح‌طلبانه کوتاه‌برد و مبتنی با اما و اگر صورت می‌گیرد که نمی‌توان به آن اعتماد کرد. در این میان مقوله مهمی به عنوان «امید» نادیده گرفته می‌شود. شاید شما به عنوان کنشگر سیاسی یا یک فعال رسانه‌ای خود را قانع کنید و به این گام‌های کوچک و طولانی‌مدت امیدوار باشید اما آیا توده مردم که بر این دو گروه غالب هستند را هم می‌توان این‌گونه اقناع کرد؟

حرف شما را می‌پذیرم و قبول دارم منتها من مسیری غیر از اصلاح‌طلبی نمی‌شناسم. مسیر اصلاح‌طلبی در چارچوب شرکت در نهادهای قانونی به بن‌بست رسیده است و اصلاح‌طلبان مجبور هستند به جامعه روی آورند. شما ممکن است بگویید این امیدآفرین نیست. من هم قبول می‌کنم که امیدآفرین نیست اما راه دیگری را بلد نیستم و توصیه نمی‌کنم مردم به خیابان بیایند.

باتوجه به بحران‌های سیاسی‌، اقتصادی، اجتماعی و روانی و همچنین عملکرد شورای نگهبان، به نظر شما میزان مشارکت چقدر خواهد بود؟

اگر بعد از مراسم تشییع پیکر سردار سلیمانی، انهدام هواپیمای اوکراینی اتفاق نمی‌افتاد یا درمورد آن اطلاع‌رسانی خلاف واقع به مردم صورت نمی‌گرفت، می‌شد امکان مشارکت بالاتری را تصور کرد.

کاهش اعتماد عمومی چقدر می‌تواند در آینده سیاسی نظام جمهوری اسلامی تاثیرگذار باشد؟

کاهش مشارکت در انتخابات پالسی به دشمن است که قطعا فشارها را افزایش دهد. یعنی برای کاهش فشار خارجی در شرایط فعلی باید انسجام ملی و وحدت ملی را نشان بدهیم، منتها با این رفتار در مورد انتخابات، تنها به تفرقه دامن زده می‌شود، بنابراین باید منتظر فشار بیشتری بود.

شما از مفاهیمی صحبت می‌کنید که مدت‌هاست درمورد آنها اتفاق‌نظری وجود ندارد. اگر از منظر شما به عنوان یک اصلاح‌طلب رفتار شورای نگهبان به‌ جای ایجاد وحدت ملی، تفرقه ایجاد می‌کند، از منظر یک اصولگرا این رفتار نظارتی اتفاقا در راستای وحدت ملی و حتی منافع ملی است. به نظر شما این تعریف‌های متفاوت و گاهی متعارض میان جریان‌های سیاسی از چنین مفاهیم کلی، تحقق آنها را دشوارتر نمی‌کند؟

وقتی از مفاهیم ملی صحبت می‌کنیم؛ یعنی این مفاهیم باید با ملت نسبت داشته ‌باشد. اگر میزان مشارکت سیاسی مثلا در انتخابات بالای ۷۰درصد باشد، نشان‌دهنده انسجام و وحدت ملی بالاست؛ همچون مشارکتی که در جریان انتخابات ریاست‌جمهوری آقای خاتمی اتفاق افتاد. اما مشارکت زیر ۳۰درصد در تهران برای انتخابات مجلس هفتم را نیز تجربه کردیم که مشخص است، در چنین شرایطی منافع ملی تحت‌تاثیر قرار می‌گیرد.

ممکن است برخی بگویند منافع اکثریت اساسا معنا ندارد، آن بحث دیگری است. اما در قانون اساسی ما جمهوریت قرار داده شده است و جمهوریت هم یعنی رای اکثریت پس منافع ملی آنجایی تحقق می‌یابد که رای اکثریت درنظر گرفته شود. الان رفتار شورای نگهبان خلاف قانون است. مجمع تشخیص مصلحت نظام مصوبه‌ای دارد که براساس آن شورای نگهبان موظف است برای احراز عدم صلاحیت به مراجع چهارگانه یعنی نیروی انتظامی، وزارت اطلاعات، ثبت احوال و دادگستری مراجعه کند. قرار نیست سلیقه آقای جنتی یا کدخدایی اعمال شود؛ تشخیص آنها که ملاک نیست. اگر این رفتار فراقانونی را کنار بگذارند، تکلیف مردم برای رای دادن نیز مشخص می‌شود.

پروژه توسعه سیاسی همواره برای اصلاح‌طلبان از اهمیت بسزایی برخوردار بوده. به نظر شما این پروژه نتیجه داده، در مسیر اصلی قرار دارد یا شکست خورده است؟

تا توسعه سیاسی را چگونه تعریف کنیم. اگر توسعه سیاسی را بهبود روابط حاکمیت و ملت جهت رسیدن به اهداف ملی تعریف کنیم، پروژه توسعه سیاسی با بن‌بست مواجه شده است، چراکه پروژه توسعه سیاسی جزیی از پروژه توسعه است که آن هم با بن‌بست روبه‌رو شده است. همه در اینکه پروژه توسعه سیاسی با بن‌بست مواجه شود، مقصر هستیم. اگر پروژه‌ای به سرانجام نرسد یا به دلیل موانع ایجاد شده بوده یا به دلیل کم‌کاری‌های صورت گرفته که الان هر دو با هم وجود دارد.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha